سه شنبه ای از چراها...3

؟؟؟؟؟...
091247716: براي گرفتن ارز براي عتبات به بانك ملت مراجعه كردم ولي در كمال ناباوري ارز دولتي داده نشد در حالي‌كه در بعضي از شعب به آشنايان مي دادند؟ چرا تا اين حد قانون درست اجرا نمي شود. / تهران امروز

سقوط مرد 60 ساله از طبقه 4 ساختماني در اردبيل
مرد 60 ساله بر اثر سقوط از طبقه چهارم ساختمان در حال احداث در اردبيل جان باخت.
به گزارش سايت پليس، ساعت 16 ديروز مردي 60 ساله که در حال انجام کار ساختماني در شهرک”کوثر" اردبيل بود هنگام پايين آمدن از راه پله از طبقه چهارم اين ساختمان به زمين سقوط کرد.در اين حادثه کارگر 60 ساله بر اثر شدت جراحات وارده در محل جان خود را از دست داد.با حضور مقام قضايي، پزشکي قانوني و نيروي انتظامي در محل حادثه،جنازه وي جهت تشکيل پرونده به پزشکي قانوني انتقال يافت.

 

 

بوكسور نوجوان خود را حلق آويز كرد

 

 

معاون سياسى امنيتى استان البرز گفت: قهرمان بوكس ۱۶ ساله به دليل اختلافات خانوادگى خودكشى كرد. ناصر رجبى در گفت وگو با ايسنا در رابطه با مرگ بوكسورنوجوان در شهرستان نظرآباد گفت: نيروى انتظامى شهرستان نظرآباد روز يك شنبه در گزارشى اعلام كرد كه ورزشكار ۱۶ ساله اى فعال در رشته بوكس و جزء قهرمانان كشورى خود را به دار آويخته است. وى افزود: در گزارش اعلام شده اين نوجوان بعد از درگيرى با پدر خود از منزل خارج شده و خود را در باغ گلابى در نظرآباد حلق آويز كرده است. معاون سياسى امنيتى استاندارى البرز در پايان تصريح كرد: اين بوكسور البرزى متولد سال ۱۳۷۴ بود و دو ماه پيش در مسابقات بوكس كشورى قهرمان شده است. 

 

مرگ راننده كاميون بر اثر گاز منو اكسيد كربن 

سرخس - خبرنگار كيهان:
راننده كاميون ترانزيت بر اثر استنشاق گاز منواكسيد كربن در كابين راننده در سرخس جان باخت.
فرمانده انتظامي شهرستان سرخس با اعلام تائيد اين خبر گفت: راننده فوت شده به نام ايزدي حدودا 40 ساله اهل شيراز است. سرهنگ محمدرضا روحي افزود: اين حادثه در محوطه پاركينگ شهرداري مقابل گمرك سرخس اتفاق افتاد كه با انجام تشريفات قانوني به بازماندگان تحويل شد. به گزارش خبرنگار ما اين پاركينگ امكانات رفاهي مطلوبي براي رانندگان ندارد و همه ساله شاهد اتفاقات اين چنيني همزمان با ايام سرد سال هستيم.
 


گاز منواكسيد كربن جان 4 عضو يك خانواده را گرفت 

مدير روابط عمومي مركز فوريت هاي پزشكي استان البرز گفت: چهار نفر اعضاي يك خانواده بر اثر مسموميت با گاز منواكسيد كربن در كرج جان باختند.
«آرش رحمتي» روز دوشنبه در گفت و گو با خبرنگار ايرنا افزود: افراد يك خانواده شامل مادر 45 ساله، دختر 20ساله، پسر 18 ساله و پسربچه چهار ساله شب گذشته در يك واحد مسكوني در شهرك سهرابيه كرج جان خود را از دست دادند.
وي ادامه داد: اجساد قربانيان از طريق پايگاه اورژانس كمالشهر تحويل نيروي انتظامي شد.
مدير روابط عمومي اورژانس البرز گفت: اين حادثه بر اثر رعايت نكردن اصول ايمني در نصب وسايل گرمازا رخ داد.

 


اعدام 3 متجاوز به عنف در اراك

اراك ـ خبرنگار اطلاعات: حكم اعدام سه متجاوز به عنف در يكي از مناطق شهر اراك در ملا عام اجرا شد.حجت‌الاسلام مظفري رئيس كل دادگستري استان مركزي در اين باره افزود: اين محكومان به نام‌هاي بهزاد، مهدي و ميثم در سال گذشته به بهانه مسافركشي دختر جواني را سوار خودرو خود كرده و پس از انتقال به منزل يكي از متهمان، او را مورد تعرض قرار داده بودند.وي افزود: با شكايت شاكي دو نفر از متهمان دستگير و با حكم مرجع قضايي روانه زندان شدند؛ ولي نفر سوم به استان ديگر فرار كرده بود.

وي اضافه كرد: متهم فراري، در اين استان نيز به دليل درگيري با شخص ديگري مرتكب قتل شده بود كه پس از مراجعت به محل سكونت خود در اراك دستگير شد.وي گفت: با تأييد هيأت عمومي ديوانعالي كشور، حكم اعدام اين سه نفر در ملا عام به اجرا در آمد.



دستگيري حفاران غيرمجاز در رابر

كرمان ـ خبرنگار اطلاعات: چهار حفار غيرمجاز در محوطه‌هاي تاريخي شهرستان رابر دستگير شدند. مديركل ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان كرمان گفت: اين افراد را مأموران يگان حفاظت ميراث فرهنگي استان كرمان هنگام گشت‌زني دستگير كردند. 

حسين شمس‌الديني افزود: اين افراد، كه شامل سه غيربومي و يك بلد محلي بودند، در حال ارتكاب جرم با لوازم و تجهيزات حفاري دستگير شدند. 

وي با اعلام اين‌كه تمام محوطه‌هاي باستاني و آثار تاريخي استان كرمان به صورت محسوس و غيرمحسوس حفاظت مي‌شوند، افزود: برخي از حفاران و قاچاقچيان اشياي عتيقه به گمان نبود حضور فيزيكي نيروهاي يگان حفاظت ميراث فرهنگي اقدام به حفاري يا دستبرد به آثار تاريخي و محوطه‌هاي باستاني مي‌كنند. حال آن كه اين اماكن به صورت شبانه‌روزي و با بهره‌گيري از امكانات حفاظتي و مراقبتي ويژه حراست مي‌شوند. وي تأكيد كرد: هرگونه خريد، فروش، حمل و نگهداري اشياي عتيقه و باستاني كيفر و جزاي سنگيني دارد. 



حادثه رانندگي در محور راور ـ كرمان

*
حادثه رانندگي محورراور ـ كرمان دو كشته برجا گذاشت. 

سرپرست پليس راه راور گفت: در اين حادثه كه براثر برخورد يك دستگاه خودرو سواري با يك دستگاه كاميون خاور به وقوع پيوست، از سرنشينان خودرو سواري دو نفر كشته و يك نفر مجروح شدند. 

سرگرد حسين افشاري ناتواني راننده سواري در كنترل خودرو به دليل تخطي از سرعت مجاز و لغزندگي جاده را علت اين حادثه اعلام كرد. 



انهدام شبكه سرقت خودرو در بابل

بابل ـ خبرنگار اطلاعات: شبكه دزدان خودرو معروف به «اسب وحشي» با تلاش مأموران نيروي انتظامي بابل متلاشي و تمام اعضاي آن دستگير شدند.

سرهنگ علي فقيه فرمانده نيروي انتظامي بابل با اعلام اين خبر، افزود: اعضاي اين شبكه با شيوه جديدي اقدام به سرقت و فروش خودروها مي‌كردند به طوري‌كه با خريد خودروهاي تصادفي و از رده خارج شده و سرقت خودرو مشابه خودرو تصادفي، در كارگاهي در اطراف بابل اقدام به اوراق خودرو سرقتي كرده و با مشخصات خودرو تصادفي، وسيله نقليه بازسازي شده را به فروش مي‌رساندند. وي گفت: مأموران انتظامي بابل با اقدامات ويژه اطلاعاتي و شناسايي كارگاه موردنظر، در يك فرصت مناسب كارگاه را محاصره و اعضاي اصلي اين شبكه كه سه نفر بودند را دستگير كردند.

به گفته وي، در كارگاه شبكه اسب وحشي پنج دستگاه خودرو سرقتي سواري پژوپارس، پرايد و غيره، يك دستگاه موتورسيكلت، دو دستگاه موتور خودرو و قطعات زيادي از خودرو كشف و ضبط شد. وي افزود: دزدان در بازجويي فني پليس به 11 فقره سرقت خودرو اعتراض كردند كه پس از تشكيل پرونده تحويل مقام‌هاي قضايي شدند.

سرهنگ فقيه دستگيري هشت زورگير را از ديگر اقدام‌هاي نيروي انتظامي بابل اعلام كرد و گفت: در پي مراجعه فردي به نيروي انتظامي و اعلام درگيري و ضرب و جرح توسط يكي از افراد سابقه‌دار، مأموران نيروي انتظامي، دستگيري اين زورگير را در دستور كار قرار دادند و با انجام كارهاي اطلاعاتي متهم را شناسايي و دستگير كردند كه با دستگيري اين فرد، هفت زورگير ديگر هم شناسايي و دستگير شدند.به گفته فرمانده نيروي انتظامي بابل، اين زورگيرها به اتهام سرقت، زورگيري و تخريب اموال عمومي تحويل مراجع قضايي شدند.همچنين يك زن و شوهر به جرم تهيه و توزيع مواد مخدر شيشه در بابل دستگير شدند. مأموران نيروي انتظامي از اين زوج 4 كيلوگرم ماده مخدر شيشه كشف و ضبط كردند.

وي در پايان گفت: شش شبكه قاچاق موادمخدر توسط مأموران نيروي انتظامي بابل شناسايي و 14 عضو اين شبكه‌ها دستگير شدند كه از اعضاي اين شبكه‌ها 78 كيلوگرم انواع مواد مخدر كشف و ضبط شد.

سه شنبه ای از چراها...2

پیش از خواندن چیستی و چرایی دوم، واکنش شاعرانه و پر احساس آشنای نادیده، عزیز به کُنج نشسته (پیا گَپ مکوندی ) در باره ی "سه شنبه ای از چراها...1" را با هم می خوانیم:

سه شنبه 30 آبان1391 ساعت: 12:37توسط:بامدادامید
انگار در جنگ بودند 
خدا و شيطان 
پدر لب به دندان مي گزيد 
كودك نق مي زد 
انگار در جنگ بودند 
خداو شيطان 
پدر برد بالا دست 
سيلي به گوش كودك نواخت 
شيطان پيروز گشت 
كودك ديكر گريه نمي كرد


گازگرفتگى در هيأت عزادارى يك قربانى گرفت 

چرا؟

مدير روابط عمومى اورژانس تهران از مرگ يك تن و مسموميت يك تن ديگر در پى وقوع گازگرفتگى در يك هيئت عزادارى در ستارخان خبر داد. حسن عباسى در گفت و گو با ايسنا، با بيان اينكه صبح ديروز وقوع يك فقره گازگرفتگى در محدوده ستارخان در گلنازجنوبى به مركز فوريت هاى پزشكى ۱۱۵ اعلام شد، گفت: تكنيسين هاى اورژانس به محل حادثه اعزام شدند. وى با بيان اينكه امداگران با حضور در محل اعلامى كه يك درمانگاه بود، متوجه شدند كه دو مصدوم ناشى از گازگرفتگى به اين درمانگاه منتقل شده اند گفت: متاسفانه يكى از اين افراد به دليل گاز گرفتگى جان خود را از دست داده و مصدوم ديگر كه در وضعيت بسيار نامناسبى قرار داشت توسط تكنيسين هاى اورژانس به بيمارستان حضرت رسول (ص) منتقل شد. مدير روابط عمومى اورژانس تهران با بيان اينكه  حادثه ی گازگرفتگى در يك هيئت عزادارى رخ داده بود، گفت: به عزاداران و مسئولان هيئت  توصيه مى شود حتما وسايل گرمايشى خود را چك (وارسی) كنند تا گاز منواكسيدكربن در فضا منتشر نشود...

سه شنبه ای از چراها...1


 مرگ «اميرعلى»كوچولو ،

؟

کوشش پزشكان پس از ۲۴ ساعت براى زنده نگه  داشتن «اميرعلى» پنج ساله كه زير ضربات كابل ناپدرى راهى بيمارستان شده بود، بى نتيجه ماند و اين طفل در حالى براى هميشه چشمانش را بست كه در هنگام مرگ، پدر و مادرش بر بالينش حضور نداشتند. به گزارش ايسنا، بنابر اظهارات شيرين صدر نورى - مددكار و عضو انجمن حمايت از حقوق كودكان - «اميرعلى» پنج ساله توسط ناپدرى اش در يك كودك آزارى منجر به قتل كشته شد. وى افزود: روزچهارشنبه ۲۴ آبان ماه «اميرعلى» توسط مادرش و در حالى كه آثار ضرب و جرح شديد بر روى بدنش مشخص بود، از درمانگاه ۱۲ بهمن به بيمارستان فياض بخش كرج منتقل شد و در حالى كه مادرش بيمارستان را ترك كرد، پس از گذشت ۲۴ ساعت، اميرعلى بدون حضور پدر و مادر بر بالينش، صبح پنجشنبه ۲۵ آبان، فوت كرد. اين عضو انجمن حمايت از حقوق كودكان در ادامه عنوان كرد: طبق گزارش مسوولان بيمارستان، آثار ضرب و جرح با كابل بر روى كمر، سينه و دست هاى اين كودك پنج ساله كاملا مشخص بود و علت مرگ وى نيز ضربه مغزى تشخيص داده شد. صدر نورى ادامه داد: در حال حاضر ناپدرى كه مسبب اين فاجعه بوده، متوارى و مادرش هم زندانى شده و از پدر اصلى و پدر بزرگ وى نيز هيچ اطلاعى در دست نيست. براساس اعلام رضايى فر مديركل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعى بهزيستى، بر اساس آمار و تماس هاى برقرار شده با خط ۱۲۳ اورژانس اجتماعى ۴۹/۸ درصد از تماس ها در خصوص آزار جسمى كودكان، ۳۱/۳ درصد غفلت و ۱۲/۵ درصد مباحث روانى و۲/۷ درصد نيز آزار جنسى بوده است. شيرين صدر نورى - مددكار انجمن حمايت از حقوق كودكان - در ادامه اعلام كرد: پيگيرى ها براى كسب اطلاعات بيشتر در زمينه مرگ «اميرعلى» به نتيجه نرسيده، چرا كه پرونده در بيمارستان بايگانى شده و اداره آگاهى هم اطلاعات بيشترى به انجمن حمايت از حقوق كودكان نمى دهد و اعلام مى كند كه پرونده در دست بررسى است. وى در ادامه با اظهار تاسف از اين اتفاق گفت: زمانى كه مسوولان بيمارستان از مادر «اميرعلى» پرسيدند كه چرا اجازه دادى ناپدرى تا اين حد كودكت را آزار دهد، عنوان كرده كه زورش به همسرش نمى رسيده و چاره اى هم نداشته. صدر نورى از اعلام آمادگى انجمن حمايت از حقوق كودكان براى پيگيرى قانونى اين اتفاق و برعهده گيرى وكالت پدر اين كودك درصورت تمايل خبر داد. عدم اعلام كودك آزارى از سوى مسوولان بيمارستان درحاليست كه طبق ماده ۶ قانون حمايت از كودكان و نوجوانان بدسرپرست و بى سرپرست مصوب ۱۳۸۱ كليه افراد و موسسات و مراكزى كه به نحوى مسئوليت نگاهدارى و سرپرستى كودكان را بر عهده دارند، مكلفند به محض مشاهده موارد كودك آزارى مراتب را جهت پيگرد قانونى و اتخاذ تصميم مقتضى به مقامات صالح قضائى اعلام كنند و تخلف از اين تكليف موجب حبس تا شش ماه يا جزاى نقدى تا پنج ميليون ريال خواهد بود. قانونى كه به دليل فقدان اهرم هاى نظارتى چندان در اجرا موفق نبود و در حال حاضر لايحه حمايت از كودكان و نوجوانان در انتظار تصويب در مجلس به سر مى برد؛ لايحه اى كه در سال ۸۶ تدوين شده و از آن زمان تاكنون در انتظار تصويب است. 

دوباره هنوز هفتکل...

 

وای حسین(ع) کشته شد

عاشورا در کودتا

بخشی از رمان نفرین نفت

 

هفتکل هنوز بوی خون و سوختگی می داد.

مأمورها آمده بودند و برده بودند...

شبح سرگردان پنهان در پشت ستون های هفتاکل، شب که می شد شیحه می کشید...روزها به مغاک ها پناه می برد...

بانویی سیاهپوش می آمد و آب و نان می آورد..

از رفته ها خبری نبود.

نامی از کشته ها نمی رفت...

آن سالِ کودتا، سلطان می خواست عاشورا را هم مصادره کند و بنا به فرمایش، روضه هایی باشد آرام و تحت فرمان، نوحه هایی به التماس و مشت هایی آرام بر سینه ها و اشک.. بی سر و صدا...

ژنرال جیکاک ملبس به عبا و ردا رفته بود به بلاد ملکه... اثری از اونبود، اما جانشینانش دست به سینه این جا و آن جا بودند...

آن ها از یک ماه پیش نوچه ها را آماده کرده بودند برای راه اندازی دسته ها. زنجیرهای شیک و خوش دست را دست به دست می گرداندد، رایگان... فکر قند و چای و یخ را کرده بودند. علم ها مزین به پارچه های گران قیمت...

متن نوحه های دولتی ها همه التماس و شیون و استغاثه بود. دربدری اهل بیت و بی کسی و در برابر کاخ تزلزل ناپذیر ستم...

اما عاشورایی های جاروکارا رجز می خواندند و تهدید می کردند...خون خدا شتک زده بود به کوچه ها و نگاه ها...

 خولی سوار بر موتور می چرخید و به همه چیز شک داشت.

سید بارون که از شرکت نفت اخراج و خانه اش در نفت اسپید مصادره شده بود، شبانه، سی ام ذی الحجه خود را از دهدز رسانده بود جاروکارا.

وکیل گفته بود: امسال محرم ممنوع شده...

- کی ئی حرف زده؟

- علافچی از زبون یکی از جیکوهای بازار شنیده...

سید بارون که مصمم دفتر بغلی نوحه هایش را وارسی می کرد، بی آن که سر بر آرد، لبخندی تلخ زد:

- نوچ!

- که چه؟

- ما نوحه ایخونیم...

- کُجَه؟

- محله به محله ی جاروکارا تا مهراباد و بعد یه گوشه ی بازار...

- سید اینا رحم ندان... رینگ بوکس و چاقو ای کشن به مردم بی دفاع

- کیست مرا یاری دهد؟

دی سرباز داشت لیوان های نشکن را لبالب از چای گل گاو زبان می کرد:

- مسجد حجت را هم قرق کرده ن ...

سید بارون یک دنده دست بردار نبود:

- ما نوحه ایخونیم سی "حسین" خومون...اونا بخونن سی یزید خوشون...

- حسینیه پناهی پور چه خبره؟

- گمونوم تعطیله...

- توفشرین چی؟ حسینیه حسنپور؟

- تعهد گرفتن ازش هیچ عزاداری نباش او جا...

سید بلند شد سر پا:

- بریم بخار شماره پونزده... خومکار و بچه ها قریب و اوس فرج و اوس شعبون آماده ن...صعنو و گل ممد  و کل مندنی منتظرن...خداد و صفر...مهمد گچ پز...نصیر اگزوس ... سیروس تخت چین... مدبری ها...

دست مرتعشی پیر مچ سید را محکم گرفت:

- سید حکومت رحم نداره... ایناحکم تیر دارن...

دی سرباز سرک کشید داخل:

- سید ضامن و سید عبدالله و شیخ جابر دارن ایان ایچو...

در  که ناله کرد و قامت بلند بالای سادات در تاریکی درخشید و چشمان شیرکی سید بارون به جماعت افتاد، صحرا دید همه کربلا و خیمه ها سوخته و اهل بیت تیرباران سپاه شمر ذوالجوشن، جنازه ها کپه کپه رها و خولی یکه تاز به دشنام و تهدید...پس دفتر نوحه را بالا برد و غرید:

- وای حسین کشته شد...

شب بود بی چراغ و ایستاده ها مشت ها گره.

ابتدا پرنده ای ناله کرد. بعد ستاره ای از گوشه ی چشم شاسمان فرو افتاد.

زمزمه ها ناله نبود، به فریاد سکوت را شکست:

وای حسین کشته شد...

دستان ننه مصطفا که داشت دیگ حلیم نذری را هم می زد، ایستاد. لبانش به همراهی زمزمه کرد:

وای حسین کشته شد...

پس به کوچه دوید، صدا زد:

- همه گل!

دخترا بیون به در...

هیاهو از دور اوج می گرفت.

گام هایی محکم نزدیک می شدند  و شب واپس می رفت سیاه و سنگین... 

...

 

 

یک شنبه ی گزینه ها...

پسینگاهی ها

۱

...



می‌گویند: در سفری پسر کوچک خانواده که از پشت شیشه ماشین، بیرون را تماشا می‌کرد از پدرش که مشغول رانندگی بود، سوال کرد:بابا! این مزرعه،مزرعه چیه؟ 

پدر نیم نگاهی به مزرعه کنارجاده انداخت و گفت:نمی‌دونم بابا جون! 

بعد از مدتی پسرک دوباره پرسید: 

بابا!اون رودخونه اسمش چیه؟به کجا میریزه؟ 

باز پدر به محل اشاره پسر نگاهی کرد و گفت: 

نمی‌دونم باباجون! 

بعد از چند دقیقه پسرک کوه بلندی را نشان داد، ولی هنوز سوالش را مطرح نکرده بود که مادر اعتراض کرد و گفت:حواس باباتو پرت نکن، داره رانندگی می‌کنه! 

که پدر با قیافه‌ای حکیمانه و متواضعانه گفت: 

کاری نداشته باش خانم، بذار بچه سوال بپرسه،اطلاعاتش زیاد شه! 

این را آوردم تا بگویم سوال کردن کلید تفکر و دروازه دانایی است،هرچند جوابی نداشته باشد!یعنی همین‌که بدانیم «سوالی جواب ندارد!» یا «نمی‌خواهد جواب داشته باشد!» خودش به نوعی، دانایی محسوب می‌شود!اما از طرف دیگر عده‌ای کلا با سوال یا بهتر بگوییم با مورد سوال قرار گرفتن، مشکل دارند.شما هم حتما مانند بنده بر روی شیشه برخی مغازه‌ها شبیه این جملات را دیده‌اید: «فتوکپی نداریم،لطفا سوال نفرمایید!» یا «شیر تمام شد.لطفا سوال نفرمایید» در واقع سوال اصلی اینجاست که وقتی کسی عبارت «فتوکپی نداریم!» یا «شیر تمام شد» را دید، دیگر چرا باید سوال بکند تا مسئول(شخص سوال شونده) مجبور شود بر شیشه مغازه‌اش بچسباند: 

« ...لطفا سوال نفرمایید!» 

پاسخ این است که این سوال، امکان دارد همیشه محدود به: «آقا شیر دارید؟» نباشد.چه بسا ممکن است که مشتری شیرِخام خورده(!) پا را از گلیم خویش بیرون بنهد و بپرسد: «شیر چرا زود تمام شد؟»یا «اصلا شیر کی آمد که ما نفهمیدیم؟» پس جمله فرد مسئول می‌تواند اینگونه تفسیر شود که: «حد و حدود خودت را بشناس و پا را از گلیم خود درازتر نکن،ما هرجا صلاح دیدیم که اطلاعات مشتری زیادتر شود خودمان رأسا اطلاعات را –بدون نیاز به سوال کردنش- روی شیشه نصب خواهیم کرد!»(البته نباید از کنار ادب والای مغازه‌دار و کلاسِ واژه‌هایی مانند: «لطفا» و «نفرمایید» به سادگی گذشت!)به عبارت دیگر درست است که دانستن حق مردم است، اما کسی نگفته این دانستن فقط باید از طریق سوال کردن حاصل شود.در واقع دانستن چیزهایی که قرار است مردم بدانند،حق مردم است و لاغیر! 

اما جمع بندی مطلب امروزمان: 

آن کس که بداند و بخواهد که بدانند 

او را به سرِ پرسش و پاسخ بکشانند! 

آن کس که بداند و نخواهد که بدانند 

ابنای بشر دست ورا هیچ نخوانند! 

آن کس که نداند و نخواهد که بدانند 

باید که ورا در سمتی خوب نشانند(!) 

(خب اگر می‌پرسید هدف راقم این سطور از این‌همه آسمان و ریسمان کردن چه بود و می‌خواست چه چیزی بگوید، با عرض شرمندگی خدمتتان عارضم که: 

«چوب خط مطلب امروزمان پر شده ‌است، لطفا سوال نفرمایید!»)
سعید سلیمان پور / تهران امروز

saeed_urm@yahoo.com
 

۲

انتقاد شعله آتشي از يادبود پدرش





ايسنا: دختر منوچهر آتشی با اشاره به وضعیت نشر کتاب‌های این شاعر فقید، از حاشیه‌های مراسم یادبود منوچهر آتشی که بدون هماهنگی با خانواده‌ او ترتیب داده شده بود و مجال انجام نیافت، انتقاد کرد. شعله آتشی با اشاره به یادبودی که برای این شاعر در بوشهر ترتیب داده شده بود، گفت: از سوی انجمنی ادبی و منحل‌شده در بوشهر مراسمی برای پدرم ترتیب داده شد که البته قرار بود امسال مراسم یادبود از سوی خانواده‌ او برگزار شود. اما این انجمن بی‌توجه به خواست خانواده، همه‌ کارها را انجام داد. حتي در شهر پلاکارد نصب کرد و صندلی چید، اما دو ساعت قبل از برگزاری، این برنامه لغو شد. این در حالی است که اگر خانواده‌ آتشی برگزاری این مراسم را برعهده داشتند، این مراسم لغو نمی‌شد. او افزود: من می‌خواستم از جانب خانواده‌ آتشی از متولیان برگزاری مراسم منوچهر آتشی در این چند سال تشکر و تقدیر کنم. بدون شک، تلاش‌های این افراد فرهیخته در این چند سال، به خوبی توانسته یاد منوچهر آتشی را در لنگرگاه همیشگی ایشان زنده کند.

 ۳

رباعیات ایرج زبردست به زبان انگلیسی



مهر: 70 رباعی از ایرج زبردست در اروپا به زبان انگلیسی ترجمه شد. آریان به سرپرستی مهدی مهدوی‌زاد در ایرلند 70 رباعی از ایرج زبردست رباعی سرای معاصر را به زبان انگلیسی ترجمه کردند. این رباعیات همراه با مقدمه سیمین بهبهانی به زودی توسط یکی از ناشران معتبر در «دوبلین» چاپ و منتشر خواهد شد. 52 رباعی عاشقانه -فلسفی و 18رباعی دیگر در حال و هوای آفرینش، روز ازل و... انتخاب شده است. پیش از این 96 رباعی از ایرج زبردست در کشور تاجیکستان به خط سیرلیک توسط بختیار امین برگردانده شده بود. «حیات دوباره رباعی»(به کوشش بهاءالدین خرمشاهی و محمد اجاقی - انتشارات نگاه)، «باران که بیاید همه عاشق هستند و شکل دیگر من» از آثار چاپ شده این شاعر رباعی سرای شیرازی است.

 

۴

گفت‌و‌گو با جانبازي كه ادعا ندارد 
شیميايی بودن، شغلم را از من می‌گیرد

پس از 17 سال خدمت فکر نمی‌کنم توقع زیادی باشد اما بيماری‌ام را بهانه‌ای برای از زیر کار در‌رفتن می‌دانند و برای بستری شدن‌های مداوم حسابی از دستم شکایت دارند، شنیده‌ام می‌خواهند کس دیگری را به جای من بگذارند

سامیه امینی 

تهران‌امروز 



بیست و چند سالی از پايان جنگ تحمیلی می‌گذرد اما هنوز هم گاهی با صدای زنجیر تانک، انفجار خمپاره‌های سرگردان و یا زهرای رزمنده‌ها از خواب می‌پرد. با چشم باز هم خواب می‌بیند. به دیوار سفید که چشم می‌دوزد میدان مین می‌بیند و جسدهای تکه‌تکه شده‌ای که هر کدام گوشه‌ای افتاده‌اند. این جنگ بینایی، ریه سالم، خواب راحت و آرامش را از او گرفته و حالا نوبت به کارش رسیده است. جنگ برای «محمد بخشی فارفا» 45 ساله، تمام شدنی نیست! کتاب زندگی این رزمنده را از زبان خودش بخوانید. 



مزه خوش شیمیایی! 

صبح با بوی خوش غذا چشم‌هایم را باز کردم، می‌دانستم هر شیمیایی که می زنند یک بویی دارد. قرمه سبزی، باقالاپلو و قیمه بوهایی بود که بعد از شلیک عامل شیمیایی در منطقه آلوده به مشام می‌رسید. عجیب هم نبود، شب قبل از آن بچه‌ها با یک عملیات آنچنانی حسابی بعثی‌ها را عصبانی کرده بودند و آنها هم با این روش می‌خواستند تلافی کنند. عملیات والفجر9 بود، منطقه پاوه، شیمیایی شدن من به همان عملیات باز می‌گردد. کاش مي‌شد بگویم یادش بخیر، اما نمی‌شود، آخر همان بوی خوش و استفاده از عامل شیمیایی با محاصره شدن ما همراه بود و 7 روز را در بدترین شرایط و بدون آب و غذا سپری کردیم. آنقدر سخت بود که هنوز هم به خوبی تک تک روزها و صحنه‌هایی که بر ما گذشت را به یاد می‌آورم. 

به قول امروزی‌ها خیلی هم سوسول نیستم، قبل از شیميایی شدن در پاوه، عملیات والفجر4 با موج انفجار خمپاره دشمن از ارتفاعات كوه به پایین پرتاب شدم و دست راستم شکست، به خاطر همان حادثه ۱۵ درصد جانبازی دارم. 



7روز گرسنگی مطلق 

یادم می‌آید، عملیات موفقی راانجام داده بودیم و قرار بود فرداي روزی که صدام از عامل شیميایی در پاوه استفاده کرد هم عملیات کنیم. بعثی‌ها با حمله هوایی غافلگیرمان کرده بودند، البته صبح متوجه شیميایی شدیم وتقریبا کار ازکار گذشته بود! 8 صبح بود که از مقر اطلاع دادند منطقه آلوده شده است؛ این آخرین ارتباط ما با مرکز بود و یک هفته تمام تنها ماندیم. من در جبهه برای رزمنده‌ها غذا می‌آوردم. نبود غذا برای من که تهیه و توزیع آن را به عهده داشتم و احساس می‌کردم چشم همه به من است خیلی سخت‌تر بود. فقط یک روز غذا داشتیم و بعد از آن در گرسنگی مطلق بودیم. اوضاع خیلی بد بود، روبه روی ما نیروهای عراقی بودند و پشت سر منطقه‌ای آلوده که ورود به آن ممنوع بود. بین دشمن و دودهای شیميایی محاصره شده بودیم، البته باد کم کم مواد شیميایی را به سمت خاک و آب آورده بود. 



نان خشک و آب آلوده 

یادم می‌آید قبل از آنکه محاصره شویم نان خشک‌ها را پشت تپه‌ای می‌گذاشتم برای حیوانات، روز سوم گرسنگی بود که ناگهان به یاد آن نان های خشک افتادم. همراه یكی از دوستانم كه بچه ابهر بود به آنجا رفتیم، از بین خاكها تكه‌های نان را كه گلی هم شده بودند جمع كردیم و به كنار رودخانه رفتیم. باید نان‌ها را می‌شستم، چفیه‌ام را پهن کردم و نان‌ها را یکی یکی در آب شستم و گذاشتم روی چفیه تا خشک شود باورش برای خودم هم سخت بود اما به اندازه رفع گرسنگی 4 روز همه بچه‌ها نان داشتیم، آنقدر که بخوریم و از گرسنگی نمیریم اما خوردن نانی که در آب‌های آلوده به ماده شيمیایی شسته شده بود، من و خیلی از بچه‌ها را آلوده به شیميایی کرد. روز هشتم برای‌مان آذوقه آوردند و من برای رزمنده‌ها غذای گرم درست کردم. 

حسرت یک نفس راحت 

جوان‌تر که بودم بیماری‌های ناشی از شیمیایی شدن این همه به من فشار نمی آورد. اما افزایش سن بدجوری این بیماری کهنه را قوی کرده است. قدیم‌ها فکر می‌کردم بالاخره روزی من و این بیماری دوست خواهیم شد اما ریه با کسی شوخی ندارد. مدام عرق می‌کنم، هر چند دقیقه یک بار نفس کم می‌آوردم و رنگم قرمز مي‌شود، به قول دکترها دیگر ریه‌ای برای اکسیژن رسانی به بدنم باقی نمانده با این وجود مجبورم کار کنم. 

درد ریه خواب شب را از من گرفته و گاهی حتی توان راه رفتن هم ندارم، نزدیكهای صبح كه می‏شود تازه خواب به سراغم می‏آید كه باید كار را شروع كنم. 



از بانک تا خوابگاه 

بخشی از سال ۷۰ پس از ازدواج به تهران آمد و در اداره‏ رفاه بانك‏مركزی مشغول به كار شد. «برادر بزرگم ۷۰ درصد جانبازی دارد، تا چند سال قبل کارمند بانك‏مركزی بود و برای من هم کاری دست و پا کرد اما راستش من کم سواد حس می‌کردم موقعیت برادرم را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهم برای همین سال 73 از بانک بیرون آمدم و مسئول خوابگاه پسران دانشگاه نفت شدم، این کار بیشتر به درد من می‌خورد. 18 سال است که این کار را انجام می‌دهم کاری که شاید تا چند روز دیگر مال من نباشد.» 



این بیماری اخراجم می‌کند 

با افزایش سن و شدت گرفتن علائم شیمیایی از عهده مسئولیت به تنهایی برنمی‏آیم و گاهی به صورت اورژانس در بیمارستان بستری می‏شوم. وقتی به بیمارستان می‌آیم مسئولان خبر ندارند تصور می‏كنند كه برای امور شخصی از مجموعه خارج شده‌ام. باید نیرویی به من بدهند تا روزهایی که نیستم او کارها را به عهده بگیرد، بعد از 17 سال خدمت فکر نمی‌کنم توقع زیادی باشد اما بيماری‌ام را بهانه‌ای برای از زیر کار در‌رفتن می‌دانند و برای بستری شدن‌های مداوم حسابی از دستم شکایت دارند، شنیده‌ام می‌خواهند کس دیگری را به جای من بگذارند، من باید از آلودگی هوا و حضور در خیابان‌های شلوغ پرهیز کنم، به تازگی از من خواسته‌اند که روزها در دانشگاه كار كنم در حالی كه رفت و برگشت به دانشگاه و همچنین 8 ساعت كار مداوم برای وضعیت بدن من امكان‏پذیر نیست، نمی توانم جواب منفی هم بدهم زیرا کارم را از دست مي‌دهم. هزینه‌های درمانی و تامین نیازهای خانواده به عهده من است، اسپری‌هایی که استفاده می کنم گران‌قیمت هستند و بیمه بنیاد هم هزینه آنها را نمی‌دهد، مجبورم کار کنم تا بتوانم آنها را بخرم. 



بخش خوب داستان 

سال ۷۰ پس از پایان جنگ تشكیل خانواده دادم، ۲‌دختر دارم که بهترین قسمت زندگی من هستند. در روز خواستگاری به همسرم نگفته بودم كه مجروح جنگی هستم و هنوز هم بار این مخفی‌کاری روی دلم سنگینی می‌کند، البته آن روزها اینقدر مشکل نداشتم اما باید می‌گفتم، همسرم یک فرشته است، او پس از ازدواج با مشكلات من کنار آمد و تاكنون هیچ کوتاهی‌ای برای من نكرده است، من از روی او شرمنده هستم. 



فقط 2سال است بیمه تکمیلی‌ام 

سال‌هاست مجروحم، من از کسی توقع کمک ندارم، اصلا برای دریافت کمک به جبهه نرفتم، فقط ۲ سال است كه از بنیاد بیمه تكمیلی دریافت كرده‏ام، داروهایي كه برای جراحت‏های شیميايی مصرف می‏كنم و هزینه رفت و آمد را باید خودم بپردازم و چون نمی‏توانم در اتوبوس و تاكسی بنشینم، باید با آژانس تردد كنم كه این امر هزینه زندگی را برایم بالابرده و خانواده‌ام را در سختی قرار داده است. من برای آرمانها و دفاع از اسلام و میهن به جبهه رفتم اما امروز خانواده‌ام تاوان انتخاب من را می‌دهند. کاش کسی بود که از سختی آنها کم می‌کرد، من خودم حاضرم درد را به تنهایی تحمل کنم. 

دوست ندارم درخواست ازكارافتادگی بدهم و می‏خواهم كار كنم اما نیاز دارم كسی در كنارم باشد تا بخشی از کارها را به عهده بگیرد. همه اعضای خانواده من برای دفاع از کشور پیش‌قدم بوده‌اند. ۲ برادر مجروح دارم و پسرعمویم شهید شده است. با این وجود امروز هم اگر نیاز باشد برای رفتن به جبهه هیچ مشکلی ندارم و ته مانده جانم را به میهن هدیه می‌کنم. راست می‌گوید این کهنه سرباز:«جانباز ۲۰ درصد و ۶۰ درصد هر ۲ برای یك هدف جنگیدند، هیچ‌كس به قصد جانبازی و گرفتن درصد به جبهه نرفت.» کاش میزان مشکلات جسمی، محکی برای ارائه خدمات بهتر به این فرشته‌های زمین نبود.

 

شنبه ی ادبی...4

مهدی غبرایی، مترجم : مردم برای خرید كتاب پول ندارند

 به گفته بسیاری از کار‌شناسان،  رقم مطالعه در ایران نزدیک به ۲ دقیقه در شبانه‌روز است. پایین بودن این رقم را می‌توان از جنبه‌های مختلف مورد بررسی قرار داد و دلایل مختلفی برای آن ذکر کرد، دلایلی مثل مشکلات اقتصادی و گران بودن قیمت کتاب، پیشرفت‌های تکنولوژی و تمایل مردم به سمت آثار دیداری و... سوال این‌جاست كه كدام‌یك از این دلایل تاثیر بیشتری بر پایین آمدن سرانه مطالعه داشته است؟
به گزارش ایلنا، مهدی غبرایی، مترجم، در این‌باره معتقد است: در همه جای جهان، معمولا نهادهای دولتی یا خصوصی سرمایه‌گذار و صاحب سرمایه وجود دارند که از اهل قلم حمایت می‌کنند که آثار خوبی ارائه دهند. متاسفانه در ایران این مساله برعکس است و نه تنها کمکی وجود ندارد، بلکه اشکال‌تراشی‌های مختلفی هم پیش روی این کار قرار می‌گیرد.
او از مشکلات اقتصادی به عنوان یکی از دلایل مهم کاهش علاقه مردم به خرید و مطالعه کتاب یاد می‌کند و می‌افزاید: مسائل اقتصادی صنعت نشر، مثل گرانی کاغذ که بحث روز است، باعث شده کتابی ۲۰۰ صفحه‌ای که تا چندی پیش ۵ یا ۶ هزار تومان قیمت داشت، امروز به ۱۰ تا ۱۲ هزار تومان برسد.
این مترجم ادامه می‌دهد: مردمی که این روز‌ها گرفتار گرانی و تورم هستند، ابتدا به نیازهای ضروری زندگی خود می‌پردازند و با این وضعیت دیگر پولی برای خرید کتاب باقی نمی‌ماند.
او به گرفتاری‌های زندگی شهری مدرن اشاره می‌کند و می‌گوید: با وجود این مشکلات، همچنان نیاز به داستان و داستان‌گویی وجود دارد؛ اما برای سهولت، شیوه‌هایی مثل استفاده از رسانه‌های تصویری جای مطالعه را گرفته است. مطالعه یک کتاب ۵۰۰ صفحه‌ای، حداقل نزدیک به ۱ ماه طول می‌کشد؛ اما موضوع یک رمان را می‌توان در مدت ۲ ساعت درقالب یک فیلم تلویزیونی دید. البته این موضوع یک روند و سیر جهانی است و فرصت‌های کمی برای بروز خلاقیت‌های فردی و رویاسازی وجود دارد؛ در نتیجه وسلیه تصویری به دلیل سهل‌الوصول بودن، روز به روز بیشتر می‌شود. این مترجم در پایان می‌گوید: جمیع این مسائل دست به دست هم می‌دهند و باعث می‌شوند آمار کتاب‌خوانی پایین بیاید تا از طرف دیگر نویسنده بودن هم مزیتی نداشته باشد و کمتر کسی به آن سمت جذب ‌شود.  / دنیای اقتصاد

شنبه ی ادبی...3

 سروده ای دیگر

غم نان شعرهای مرا از تو می رباید

وانگاه که کلمات من

همه از جنس نان تو شوند

 

پس چه گفت او؟

"زندگی که همه نان نیست"

و چهل روز را به روزه بود

لهراسب زنگنه (1336): -

کتابخانه ی خوزی

بررسی کتاب

شاعر پیاده رو/ مجید زمانی اصل (1337) .- تهران: فصل پنجم، 1390

دوهزار نسخه، 200 صفحه

4200 تومان

مجید نگاهبان شرافت شعر است، گوشه ی میدان شهدای اهواز به فروش کتاب... رندی به خود خزیده، ناظر خیابان هایی بی انتها از پیاده روها.

نیامده های او در این دفتر بسیارند و زیباتر.

شعر مجید سه خودویژگی دارد:

1.اجتماعی: مسئولیت گرا و ناوابسته. پس از این رو فرمایشی نمی سراید و چشم به مراد و دینار و سلطان ندارد.

2.  طنز تلخ: دمل های فقر و جنگ و ودروغ را با قلم شعر نیشترمی زند تا...

3. نوستالزیک آدم های رفته و روزنامه ینام های جهانی...

شماری ازاین سروده ها در دفترهای دیگر هم آمده اند.

مجید ذهن و زبان خود را باز یافته است: جنوبی اما جهانی، سوکسرود اما طناز و پربار با میوه های تازه ی ترکیب های شاعرانه:

مرگ ناپذیر(15) ، آه های پاییز (19) ، لطف فکرها، گفت نگاه ها (54) ، برف مرگ ( 56) ،  کافی میت لاف (73)، ول گردی هندسی باد (114) ، پرنده ای که هجای آه غروب است (51)

با آن که سرودها همه اتوبیوگرافیک هستند، اما "چکامه ی غایب غریب" (185) شخصی ترین اعتراف شاعرانه است:

"...

در لشکرآباد زاده شده ام

...

با پدر خویش نشسته بودم که کولی پیری با ربابه ی ساخته به حلب روغن نباتی

از کنارمان گذشت

و پدر اسکناس بیست ریالی نویی را

به شال کمرش نهاد و گفت:

به مجیدم نگاه کن و یک دوبیتی برایش بساز

..."

تمام "چکامه ی غایب غریب" (185) را خود بخوانید و...

...

شنبه ی ادبی...2

سروده ای از بامداد امید اهوازی

هندوانه ها

هیچ کدام شیرین نشد

هنگام آبیاری جالیز

هنگام نگهبانی شب

پسر کشاورز

نی می نواخت

 

از خوانده های اخیر

کتابخانه ی خوزی

 

شماره ی 6 ماهنامه ی شهر شعله ها

صاحب امتیاز و مدیر مسئول: سلیمان اسمی

سردبیر مجید حسینی نژاد

با همکاری شهاب دواودی

نشانی:

shahresholehhaThaftkel.com

نخستین نشریه ی رسمی شهرستان هفتکل

از سرمقاله: درک حضور دیگران، مجید حسینی نژاد

"...منافع شهر ایجاب می کند با حفظ اصول اساسی خود و تنوع نظرات، همه در یک سنگر باشیم و عقلای قوم و بزرگان در این راه پیشقدم باشند..."

از مطالب دیگر:

زندان در انتظار خیانتکاران به مسکن مهر

در گستره ی فرهنگ بختیاری (حفیظ ا...ممبینی، آبگینه)

 جان هفتکلی ها هم شیرین است (شهاب داودی)

حکایت نان و دندان (م. ح.)

ایستگاه شاه پلیشک (ش. د.)

دزدی از جیب فقرا (سلیمان اسمی)

آیا می دانید... (محمد داودی)

مجله ی پیک آن سال ها...(دکتر علی مجیدی)

شعرها

***

گزینه نوشته هایی از این شماره:

شوپلیشکم که ایارم خبر از عید و بهار

مو نَه شو گردم و ترسو که بروم من ته غار

ار چه دونم که یه شو بال و پرم ای سوزه

جیک و جیکی ایکنم تا همه وُبوون دیار

می کن: برخی از رؤسای ادارت برخورد نامناسبی با ارباب رجوع دارن

شاه پلیشک: آخه از اون جایی که این رؤسای عزیز اصول گرا هستند ئ خیلی خیلی انقلابی، به همین خاطر از هر چی ارباب بدشون میاد حتی ارباب رجوع!

*

از در "گستره ی فرهنگ بختیاری":

یا وَ حال، یا وَ قال !

شماره ی سوم شنبه ادبی، چهار پسینگاه برومی منتشر می شود

 

شنبه ی ادبی ...1

امروز در چند نوبت/ شماره

شعر

نقد کتاب

خبر ها را می خوانید

*

از شعر های رسیده:

مجید زمانی اصل، اهواز(1337): دو هایکو

8

نمی دانم قایق ها واژگون بودند در خواب دریا

یا دریا واژگون بود در خواب قایق ها

10

از خود می پرسم این اسب همان اسبی نیست

که روزی شاعری در تنهای اش

تنها سپیدی اش را گریست


لهراسب زنگنه (1336)، اهواز: -

جنگ بود

و مردی جهان کوچک خود را

در گاری چوبی هل می داد

از ذوالفقاری که می آمد

اندوهایش را در فلافل لای نان جا می گذاشت

برای مشتریان


جنگ تمام شد

و حالا تمام ایستگاه های جهان

مردی را به خاطر می آورند

که یک روز پایش را

در آخرین ایستگاه صلواتی جا گذاشته بود...

میان بُر

از  یادداشت ها بر سطرهای خیابان

 

یکم

آدینه روزی بی باران

به وخت 24 درجه ی آفتاب برومی

 

 روز سه شنبه بیست و سوم آبان که در اهواز برای مدتی کوتاه باران بارید، خیابان های منطقه ی زیتون کارمندی را لجن سیاه پوشاند...

 فاضلاب ها، سوسک ها و موش ها همه جا تا پیاده روها و ورودی سوپرها، فست فودی ها، نان فانتزی ها ی این منطقه ی چوخ بختیاری را معطر ساخته اند...

روز چهار شنبه بیست و چهارم آبان که از جنگل دود متعفن زباله زار برومی بیرون زدم و به زیتون کارمندی رفتم، با دیدن این همه چرک و بزک و از بی خیالی شهروندان خوش پوش زیتون کارمندی که پیاده و یا با خودروهای شیک و پیک، قسطی، لیزینگی و مجهز به موبایل های آخرین مدل در تردد بودند، شگفت زده شدم.

هم چنان که می کوشیدم مانداب های خیابانی را در گریز از پاشش ماشین های مردم خوش خیال جاخالی بدهم، دخترانی را می دیدم که با آرایش های غلیظ، انگار بر روی فرش قرمز مانکن های اروپایی گام بر می دارند ، تمامی معصومیت خود را به رایگان در معرض لجن پیرامون قرار داده اند...

نزدیک پارک، کودکی در کالسکه تند تند نفس می کشید و پیرمردی اسیر خرفتی و پیری، تکیه داده به ستونی پوست انداخته با آب و تاب از چهل سال خدمات مطیعانه به اربابان نفتی سخن می گفت.. و آن سوتر جوانکی با چشمان خواب و انگشتان لرزان بسته ی کوچکی را با تقلایی نفس بر باز می کرد...

اکنون در این اندیشه ام که با گذشت چند روز آفتاب جنوبی همه ی آن محصول فاضلاب، لجن سیاه، بقایای پیکر های سوسک های خِپل، اخ و تف رهگذران زیتون کارمندی را دوباره بر سر  و روی آن ها دارد می پاشد تا آن ها هم چنان به خودنمایی، خرید تفاخر آمیز و احساس خوشبختی حبابکی، این ذرات بیماری را ببلعند، به درون ریه های فرو ببرند و به خانه که می رسند، دریابند که چقدر خوشبختند...

دوم

همین آدینه

که خانه های جدولش

خالی مانده اند

این روزها انبوه رانندگان و عابران سرگردان در میدان ها، پیرامون تپه ی 4 اسب و 4 شیر: گویای رکود تورمی، بیکاری پنهان (بمب آماده انفجار) و انسجام یابی ژرفانشینان جامعه گردیده است...

دیروز بنا به ضرورت، برای رفتن به محله ی بهارستان اهواز مجبور شدم از بلوار نادری سوار دو خودروی کرایه خطی شوم...

از دو راننده ای که سوار پراید نا امن آن ها شدم، دو خاطره ی تلخ و شیرین برایم مانده که ان ها را با شما در میان می گذارم:

راننده ای که بیش از 30 سال ندارد، تیپ زده، تر و تمیز اما با نگاه و لحنی غمگین می گوید مستقیم از سرِ کار آمده ام اینجا به مسافرکشی...

حدود 400 هزارتومن حقوق می گیرم. با زنم به توافق رسیده ایم که هیچ گاه بچه دار نشویم. پوشک شده 25 هزارتومن...

در حال حاضر  موجودی نقد ما در خانه 90 هزار تومنه...

دو هفته است گوشت، تخم مرغ و میوه نخورده ایم...

 

راننده ی دیگر  که هیکل غریق نجات ها را دارد، می گوید:

تا ماه شهریور مغازه ی پیتزایی داشتم در کوی ملت (کوروش)...فروش اومد پایین... پایین تر تا آخرش که دیگه هیچ مشتری نداشتیم...حالا افتاده ام به مسافرکشی...4 تا کارگرم هم بیکار شده اند...

زن و دو بچه ی دبستان رو دارم... برای ثبت نام و خرید لباس و لوازم درسی اشون به دردسر افتادیم...

گمانم مردم فهمیده اند پیتزا چه کوفتیه!

علت اصلی  تعطیلی را آگاهی مردم از مضرات غذاهایی مانند پیتزا و ساندویچ می دانم...

یک روز از یک کارگر ساختمانی که جوانی بختیاری است و چند بار آمده بود پیتزا مخصوص ما را خریده بود پرسیدم چرا دیگه نمی آیی پیتزا بخوری؟

او هم جواب داد: پیتزا خین را چرب ایکنه، آدم ایفته به سکته!

 

پیشخوان دکتر شفا...1

نسخه ی ایرانی:

خوراکی های ساده

آب سالم

پیاده روی همراه با نفس های عمیق در زیر آفتابی که زمین را سلام می گوید

دست رد به نمک افزایش دهنده ی فشار و سخت کننده ی جدار رگ ها

شکر(قند) دشمن کبد

فرار از چربی های بیرون زده از کارخانه/ روی آوردن به روغن زیتون، گردو و کنجد

دعوت از خرمای ضد سرطان و خون ساز به سر سفره

هر روز سبزی

میوه/ اگر  نیست، پیاز و گوجه

چند خبر

فلفل دلمه اى، مؤثر در درمان بيمارى هاى گوارشى 

يك كارشناس تغذيه، گفت: مصرف فلفل دلمه اى در درمان و پيشگيرى از بيمارى هاى گوارشى مطثر است. يوسف نقيايى در گفت وگو با يسنا، درخصوص ارزش غذايى فلفل دلمه اى، گفت: فلفل دلمه اى جزو گروه سبزيجات است و هر ۱۰۰ گرم آن ۲۷ كيلوكالرى دارد و حدود شش درصد آن ازكربوهيدراتها از نوع پيچيده است و مقادير پروتئين و چربى  آن نيز بسيار ناچيز است. وى ادامه داد: اين در حالى است كه اين سبزى مقدار قابل توجهى فيبر دارد به طورى كه در هر ۱۰۰ گرم آن ۷.۱ گرم فيبر وجود دارد و فيبر آن بيشتر به صورت نامحلول است و در پيشگيرى و درمان بيمارى هاى گوارشى مانند يبوست مى تواند نقش بسزايى داشته باشد. وى گفت: فلفل سبز منشأ سرشارى از نظر ويتامين C به مقدار ۹۰ ميلى گرم است و حاوى مقدارمتوسطى از پيش ساز ويتامين A (بتاكاروتن) است. او تصريح كرد: اين سبزى در رنگهاى مختلف موجود است و مصرف هر رنگ آن خواص منحصر به فرد و بسيار مفيدى دارد.

 

فقر آهن در كودكان را جدى بگيريد! 

يك متخصص اطفال گفت: بهترين منابع آهن در زرده ى تخم مرغ، گوشت قرمز، جوجه، ماهى، حبوبات و سبزى هاى با برگ تيره نهفته است. دكتر فرهاد فيلى در گفت وگو ايسنا، با اشاره به اينكه فقر آهن در رشد كودكان تأثير گذاشته و به كم خونى منجر مى شود، گفت: بايد مشخص كرد هر كودك به چه مقدار آهن نياز دارد و بهترين منبع آهن مورد نياز كودك چه موادى است. وى در ادامه افزود: بايد مقدار آهن جيره ى  غذايى كودك كافى باشد وعلل فقرآهن دركودكان را تشخيص داده شود تا نحوه ى شناسايى و پيشگيرى از آن مشخص شود. اين متخصص اطفال با تاكيد بر اينكه آهن از مواد مغذى ضرورى براى رشد و نمو كودك است، يادآور شد: آهن به حركت اكسيژن از ريه ها به بافت هاى بدن كمك مى كند تا اكسيژن در ماهيچه ها ذخيره شود. وى همچنين افزود.: فقر آهن در كودكان به صورت هاى مختلف بروز مى كند و علايم آن از تخريب ذخاير آهن تا كم خونى نمايان مى شود. دكتر فيلى با تاكيد بر لزوم اهميت درمان به هنگام فقر آهن در كودكان خاطرنشان كرد: عدم درمان فقر آهن در كودكان سبب تأخير رشد جسمى و ذهنى مانند راه رفتن و سخن گفتن مى شود. اين متخصص اطفال با اشاره به اينكه ويتامينC به جذب آهن از رژيم  غذايى كمك مى كند، گفت: على رغم اينكه استفاده از آب ليموترش در كودكان كمتر از يك سال توصيه شده است، ولى براى جذب آهن مى توان از غذاهاى ديگرى مانند طالبى، توت فرنگى، آلو، كيوى، كلم بروكلى، گوجه فرنگى و سيب زمينى كه سرشار از ويتامين C هستند، استفاده كرد. وى با بيان اينكه ميزان آهن مورد نياز كودك در سنين مختلف متفاوت است، گفت: ميزان آهن مورد نياز روزانه در گروه سنى ۷ تا ۱۲ ماهه، ۱۱ ميلى گرم، در سنين ۱ تا ۳ سالگى ۷ ميلى گرم، ۴ تا ۸ سالگى ۱۰ ميلى گرم، ۹ تا ۱۳ سالگى ۸ ميلى گرم است، دختران در سن ۱۴ تا ۱۸ سالگى به ۱۵ ميلى گرم آهن روزانه و پسران در اين رده ى سنى به ۱۱ ميلى گرم آهن نياز دارند. وى در خصوص عوامل خطرساز فقر آهن در كودكان گفت: نوزادانى كه زودتر از موعد مقرر به دنيا آمده اند (بيش از ۳ هفته زودتر از موعد مقرر) يا با وزن كم متولد مى شوند، نوزادانى كه قبل از يك ماهگى از شيرگاو استفاده كرده اند، نوزادان شير مادرخوارى كه بعد از ۶ ماهگى غذاى مكمل حاوى آهن مصرف نكرده اند، نوزادانى كه از شيرخشك تقويت نشده با آهن استفاده كرده اند، كودكان ۱ تا ۵ ساله اى كه در روز بيش از ۷۱۰ميلى ليتر شير گاو، شير بز يا شير سويا مصرف مى كنند، از نظر فقر آهن در گروه پر خطر هستند. 

 

ناشنوايى در بيماران ديابتى ۲ برابر شايع تر است 

انستيتو ملى سلامت انگليس در بيانيه جديدى تاييد كرد كه ميزان ابتلا به ناشنوايى در بيماران ديابتى دو برابر بيشتر از افرادى است كه به اين بيمارى مبتلا نيستند. به گزارش ايسنا، مطالعات كارشناسان اين انستيتو همچنين نشان مى دهد كه حتى افرادى هم كه در وضعيت پيش ديابت هستند يعنى مشخصا به بيمارى مبتلا نيستند اما قند خونشان در حداكثر مجاز است، ۳۰ درصد بيشتر با خطر ناشنوايى مواجهند. به گفته متخصصان علوم پزشكى انجمن آمريكايى ديابت، شنوايى مطلوب به عروق خونى و رشته هاى عصبى ظريف و كوچك در گوش داخلى وابسته است. به اين ترتيب وقتى به مرور زمان قند خون بالا به اين عروق و اعصاب آسيب وارد كند، قدرت شنوايى نيز كاهش مى يابد و احتمال ناشنوايى تشديد مى شود. 

 پیام مردم به مطبوعات

اجباري‌شدن تشكيل پرونده‌هاي پزشكي


عليرغم فراواني استفاده از كامپيوتر و نُت‌بوك و همچنين دريافت حق ويزيت‌هاي قابل توجه، برخي از پزشكان متخصص متأسفانه از تشكيل پرونده براي بيمارانشان خودداري مي‌كنند و به صورت حضوري و ذهني، سوابق را از بيمارانشان مي‌پرسند كه مي‌تواند پيامدهاي منفي داشته باشد، از وزارت بهداشت و درمان و سازمان نظام پزشكي انتظار مي‌رود تمامي پزشكان را به تشكيل پرونده براي بيمارانشان ملزم سازند تا آنان اگر هم خودشان وقت ندارند، فرد آگاهي را به ثبت سوابق درماني بيماران به كار بگمارند.

يك بيمار / روزنامه اطلاعات

مردمی که نمی خوانند و ازکتاب دور می مانند، به سادگی برده می شوند و استبداد می زایند...ه.ح.

روز کتاب، کتابخوانی و کتابداری فرخنده باد...

اینشتین:

افکار و اندیشه های انسان به گونه ای است که ممکن است فقط خواندن یک کتاب پایه اندیشه ها و افکار انسان را بر مبنای جدید یا در مسیر خاصی قرار دهد و چه بسا ممکن است کتابی مسیر سرنوشت میلیون ها انسان را در راه مخصوصی بیندازد.

مُنْتِسکیو:

من هیچ غمی نداشتم که خواندن یک صفحه کتاب از بین نبرده باشد. کتاب، عمر دوباره است. در دنیا لذتی که با لذت مطالعه برابری کند، نیست.

کارلایل:

دانشگاه واقعی، جایی است که مجموعه ای از کتاب در آن جمع آوری شده باشد.

موریس مترلینگ:

آدم تنها در بهشت هم باشد، به او خوش نمی گذرد، ولی کسی که به کتاب یا تحقیق علاقه مند است، هنگامی که به مطالعه یا تفکر مشغول است، جهنم، به تنهایی برای او بهترین بهشت هاست.

آبراهام لینکلن:

بدون حکومت، می شود زندگی کرد، ولی بدون کتاب و مطبوعات نمی شود.

وُلتر:

برگ های کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایی پرواز می دهند.

ویکتور هوگو:

خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دست رسی دارد: یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.

 

سقراط:

جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می یابد که مطالعه، کار روزانه اش باشد.

بیهقی:

بهترین سخن گویان و یاران، کتاب است و آن گاه که دوستان تنهایت نهند، می توانی به آن سرگرم شوی. اگر او را هم راز خویش قرار دهی، سرّ تو را فاش نمی کند و با کتاب است که می توان به دانش و نیکی ها دست یافت.

 

مُنْتِسکیو:

کتاب را زیاد مطالعه کنید تا بفهمید که هیچ نمی دانید.

عماد کاتب:

تا به حال ندیدم کسی امروز کتابی بنویسد، مگر اینکه فردا می گوید: ای کاش این عبارت را تغییر می دادم که اگر چنین می نوشتم، بهتر بود و ای کاش این جملات را اضافه می کردم که اگر چنین می شد، نیکوتر بود و ای کاش این قسمت مقدّم بود که اگر چنین بود، جالب تر بود و این شگفت انگیز و مایه عبرت است و این خود، دلیل بر جهل و نادانی بشر است.

 

روز کتاب، کتابخوانی و کتابداری فرخنده باد...

 كتاب

من يار مهربانم

دانا و خوش‌بيانم

گويم سخن فراوان

با آن كه بي‌زبانم

هر مشكلي كه داري

مشكل‌گشاي آنم

پندت دهم فراوان

من يار پند دانم

من دوستي هنرمند

با سود و بي‌زيانم

از من مباش غافل

من يار مهربانم

عباس یمینی شریف (۱۲۹۸-۱۳۶۸) آموزگار، مدیر مدرسه و نویسنده ایرانی ادبیات کودکان

خواندنی های پراکنده...3


حسن‌ و عموی من


محمد بهمن بیگی



قشقائی‌ها عادت کرده بودند که هرچند سال یک‌بار به کوه و بیابان بزنند و با زورمندان داخلی و خارجی دست و پنجه نرم کنند.

این قوم و قبیله در اواخر دورهء قاجاریه به مرحله‌ای از رشد حیاتی خود رسیده بود که‌ کم‌کم به خیال کشورگشائی افتاده بود و هوس می‌کرد که سلسله‌ای بر سلسله‌های عشایری‌ تاریخ ایران بیفزاید،غافل از آنکه زمان و زمانه یار و مددکارش نبود و جنگ‌افزارهای جدید مجال و میدانی به سوار و تفنگچی قدیم نمی‌داد.

قشقائی‌ها در دههء نخستین حکومت پهلوی نیز از این هوس نابهنگام دست برنداشتند و چندین بار با نیروهای روزافزون نظامی گلاویز شدند،لیکن سرانجام گرفتار شکست و تفرقه‌ گشتند و کارشان به تسلیم و اسارت کشید.کاخ‌های آرزو فرو ریخت و دوران سرکوبی و قلع‌ و قمع فرا رسید.

پدرم و سه تن از عموهایم،با آنکه از بزرگان نبودند،در کیفرها و عقوبت‌ها سهم‌ بزرگ یافتند.همه‌شان دستگیر و اسیر و با زنها و بچه‌های خود به تهران تبعید شدند.من یکی‌ از این بچه‌ها بودم.

روزگار ما در تهران به سختی می‌گذشت.دستمان از دار و ندارمان کوتاه بود.در طول‌ اقامت یازده‌سالهء خود در پایتخت هیچگاه نتوانستیم خانه‌ای مستقل و دربست اجاره کنیم.چند خانوار پرجمعیت ایلی بودیم و در کنار چندین خانوادهء کم‌بضاعت شهری به سر می‌بردیم.به‌ حاشیه‌نشینان شهر پیوسته بودیم و در سالهائی که خندق شمال تهران هنوز پر نشده بود بیرون دروازهء دولت زندگی می‌کردیم.

خانهء ما هرسال دست کم یک‌بار عوض می‌شد.همین‌که برق و خیابان می‌آمد و کرایه‌ها بالا می‌رفت،ما به نقطه‌ای ارزان‌تر و دورتر نقل‌مکان می‌کردیم.

هیچکس نمی‌توانست با ما آمد و شد کند.زیر نظر دستگاه شهربانی بودیم.آشنایان‌ سابق جرأت نداشتند که احوال ما را بپرسند.آن دسته از مردم ایل و بلوک که برای زیارت‌ مشهد از تهران می‌گذشتند به دیدار ما نمی‌آمدند.از محاکمه و گرفتاری بیم داشتند.تبعید سیاسی زمان رضاشاه شوخی نبود.مأموران آگاهی دائم مراقب ما بودند و حتی در ماه‌هائی که‌ پدرها را به زندان می‌بردند دست از سر بچه‌ها و مادرها برنمی‌داشتند.

تحمّل چنان رنج بزرگ برای بزرگ‌ها دشوار و برای کوچک‌ها دشوارتر بود.پدران ما می‌توانستند،ساعات بسیار،در اتاقک‌های دودآلود بنشینند و با آب و تاب دربارهء گذشته‌ سخن بگویند و گرفتاری‌های خویش را ناشی از غیرت و حق‌طلبی بدانند ولی ما بچه‌ها از این‌ قبیل حماسه‌ها و ادّعاها سر در نمی‌آوردیم و راهی جز آن نداشتیم که در آتش فقری جانکاه و عریان،بدون این پوشش‌های ساختگی دست و پا بزنیم.

گرسنگی بیداد می‌کرد.اشتهای ما سیری‌ناپذیر بود.از کنار شیرینی‌ها با حسرت‌ می‌گذشتیم.میوه‌های رنگارنگ آب در دهانمان می‌انداخت.تماشای نازها و نعمت‌های‌ همسالان جانمان را به لب می‌رساند.ما نیز در ایل به ناز و نعمت عادت داشتیم ولی در تهران‌ در آرزوی نان داغ و آب خنک بودیم.

یکی از عموهایم که مستبدتر از دیگران بود،فرماندهی مالی خانواده‌ها را به عهده‌ گرفته بود.فرمان بی‌چون و چرایش این بود که نانهای خشک و شب‌مانده را در آب بخیسانیم و نوش‌جان کنیم.بعضی از سخنانش را که همیشه در گوشمان می‌خواند هنوز به خاطر دارم:«ما را نمی‌کشند.زجرمان می‌دهند.می‌خواهند به گدائی بیفتیم.می‌خواهند به در خانهء این و آن‌ برویم.»

تابستانهای مطبوع،زمستانهای نیمه‌گرم،چشمه‌سارهای دل‌انگیز،تل و تپّه‌های‌ گل‌پوش،جنگلهای خرم،دشتهای گسترده و اسبهای سواری همه از دست رفته بود.میدانهای‌ بازی به وسعت شمال تا جنوب فارس در ایل مانده بود.ما آزادی جست‌وخیز حتی در حیاط محدود خانه نداشتیم.همین‌که پا را از خانه بیرون می‌نهادیم،اگر تابستان بود تا قوزک در خاک و اگر زمستان بود تا زانو در گل فرو می‌رفتیم.

ما دور از مرکب‌های بادپا و زین و برگ‌های آراسته،تماشاگر دوچرخه‌سواری نوجوانان‌ تهرانی بودیم،می‌آمدند،می‌رفتند،رکاب می‌کشیدند،زنگ می‌زدند،چراغ‌هاشان را خاموش‌ و روشن می‌کردند و با هزاران چم و خم از کنار ما می‌گذشتند.

ما در روزهای داغ و دراز تابستان در انتظار یک وجب سایه،سایهء دیواری کوتاه،عرق می‌ریختیم و در شبهای یخ و لرزانندهء زمستان هیزم‌های خشک بلوط و خرمن‌های آتش ایل را در خواب می‌دیدیم.برف و یخبندان را در ایل نفرین خدائی می‌پنداشتند.ما دچار نفرین خدائی‌ شده بودیم.همین‌که سوز سرما می‌رسید،همسایگان تنگدست ما نیز پای کرسی می‌نشستند ولی ما از تدارک همین دستگاه ساده هم ناتوان بودیم.اتاقهای تنگ و انباشتهء ما اجازه نمی‌داد که چهارپایه‌ای بخریم،رویش لحافی بگستریم،زیرش منقلی بگذاریم و خودمان را گرم کنیم.

بزرگترهای ما شاید گناهکار بودند.آنها یقینا گناهکار بودند ولی ما بچه‌ها گناهی‌ نداشتیم.گناه ما فقط این بود که در زمان رضاشاه و در ایل قشقائی به دنیا آمده بودیم.زمان و مکان تولّد ما،گناه‌های ما بودند.

در میان بچه‌ها من از همه بیچاره‌تر بودم زیرا تنها بچه‌ای بودم که به مدرسه می‌رفتم. زحمت رفت‌وآمد و خرج و برج مدرسه فراوان بود.پدر و مادرم به هزار مشقّت ظاهر مرا می‌آراستند و وسایل تحصیلم را فراهم می‌کردند.من سالهای بسیار دانش‌آموز و سپس دانشجو بودم.در طول این مدت طولانی هیچگاه نخواستم و نتوانستم یکی از همبازی‌ها و همکلاس‌های‌ خود را به خانه بیاورم.خانه‌ای نداشتم که کسی را بیاورم.آدرسم را به کسی نمی‌دادم.من حتی‌ یک صندلی نداشتم که روی آن بنشینم و یک میز که پشت آن درس بخوانم.

عده‌ای از دوستان مدرسه کنجکاو بودند و برخی از آنان علاقه داشتند که به خانهء ما بیایند.دستور اکید شهربانی و ممنوعیت ملاقات را بهانه می‌کردم.لیکن یکی از آنان‌ دست‌بردار نبود.دست از سرم برنمی‌داشت.نوجوان مهربانی بود.با من اخت و مأنوس شده‌ بود.اسمش حسن بود.حسن یک‌پارچه محبت و صفا بود.حرفهایم را می‌فهمید.حرفهایش بر دلم می‌نشست.کم‌وبیش از حالم خبر می‌گرفت و می‌دید که ساق جورابم را توی کفش‌ می‌کنم تا سوراخش پیدا نشود.

حسن یکی از اشراف‌زادگان تهران بود.پدرش پزشک مشهوری بود.دو خانهء باشکوه‌ زمستانی و تابستانی در تهران و قلهک داشتند.حسن پیوسته در پی حمایتم بود ولی من زیر بار نمی‌رفتم و غرورم را به هر جان کندن حفظ می‌کردم.دعوت‌های مکرّرش را به مهمانی‌ نمی‌پذیرفتم،چون از عهدهء پاسخ برنمی‌آمدم.لیکن یک‌روز مجابم کرد که به قلهک بروم.از آب‌وهوای این شهرک ییلاقی قصّه‌ها شنیده بودم.شنیده بودم که شبیه به ییلاق‌های قشقائی‌ است.با اتوبوس به قلهک رفتم.برای بازگشت پول بلیت نداشتم.خیالم این بود که از حسن‌ قرض کنم ولی هنگام عزیمت هرچه این پا و آن پا کردم نتوانستم.پیاده به راه افتادم و ساعتها طی طریق کردم.

یکی دو هفته گذشت.حسن به فکر بازدید من افتاد.بار دیگر دستور مؤکدّ شهربانی را بهانه آوردم و مخفیگاهم را پنهان داشتم.راضی بودم که زمین دهان باز کند و مرا در کام خود فرو برد ولی حسن ریخت خانه و خانواده‌ام را نبیند.خانه‌ام نشان دادنی نبود.یک اتاق،تنها یک اتاق انباشته و درهم برهم،با رختخواب‌ها،ظرفها،دیگها،دیگبرها،کوزهء آب،منقل آتش،پیت‌ نفت،چراغ روشنائی،چراغ آشپزی،صندوق قند و چای،جعبهء قوری و فنجان....خانواده‌ام‌ نشان دادنی نبود.یک مشت آدم بی‌حال و بی‌رمق با لباسهای نیمه ژندهء ایلی و شهری،با شال و عبا،سرداری و قبا،ارخالق‌های دراز،تنبان‌های دبیت مردانه،زیر جامه‌های رنگ و رو رفتهء زنانه،کپنک کرکوه و پاره پورهء یزدی،ملکی پوزه باریک دهاقانی کلاه نمدی چرک گرفتهء اردکانی....

من در رنج روحی عجیبی بودم.از نشان دادن عزیزترین کسانم به عزیزترین دوستم‌ پرهیز می‌کردم.رنج کوچکم از فقر بود.رنج بزرگم از استتار فقر بود.

* یکی از عموهایم از همهء اعضای خانواده بدلباس‌تر بود.این مرد که روزی و روزگاری از قهرمانان نامدار و جنگ‌آزمودهء قبیله بود،که در سواری توسن‌ترین اسبها زیر رکابش نرم و آرام‌ می‌شدند،که در شکار زمین و هوا و کوه و صحرا در چنگش بودند،که در صحنهء نبرد رقیب و هماوردی نداشت پس از سالهای دیرپای زندان و تبعید به شکل پیرمرد ناتوانی درآمده بود.او بیش از همهء یاران و برادران رنج کشیده بود.شبهای بسیار را بی‌یک لحظه خواب به‌ سر آورده بود.همسرش را در تهران از دست داده دچار پرستاری سه کودک خردسال شده بود.

عمو در ایل که بود شیفتهء موسیقی بود.موسیقی در ایل احترام داشت.مردان مقتدر و نامدار ایل نیز می‌توانستند آواز بخوانند و چنگ بزنند.عمو حریف پرشور مجالس انس بود. همنشین سردار بزرگ ایل بود،سرداری که در زندان تهران جان سپرده بود.عمو انیس و مونس‌ استاد سه‌تار ایل،داود نکیسا بود،مردی که هم داود بود هم نکیسا،مردی که بی‌همدم و همزبان آخرین نفس‌های خود را در ایل می‌کشید.صدای عمو گرم و گیرا بود و هواخواه‌ بسیار داشت.از آن صداهائی بود که غرور و غیرت می‌آفرید و نشاط و طرب می‌انگیخت، لیکن در تهران خفیف و اندوهبار شده بود.از رودی خروشان جویی باریک برجای مانده بود. جویی باریک که فقط گهگاه زمزمه‌ای می‌کرد:

«ای کوه‌های بلند،بر ایل ما چه گذشت؟

ای قله‌های مه گرفته،بر ایل ما چه گذشت؟

ای کوه‌های بلند و ای قله‌های مه گرفته،

بر آن ایل که در دامن شما خیمه می‌زد چه گذشت؟

کار عمو از زمزمه به فریاد کشید.فشار زندگی کمرش را خم کرد.او کم‌کم دچار یک نوع بیماری شد:

عمو هرروز در ساعاتی معین،درست در ساعاتی که مردم به خواب و آرامش نیاز داشتند فریاد می‌کشید.فریادهای بلند و دلخراش می‌کشید.روزی نبود که داد و بیداد تازه‌ای‌ راه نیندازد و شبی نبود که خفتگان را بیدار نکند.برادرانش نگران و شرمنده می‌شدند. همسایگان گاه دل می‌سوختند گاه پرخاش می‌کردند.گله‌ها و اعتراض‌هاسودی نمی‌بخشید.

عمویم گرفتاری‌های دیگر نیز داشت.او به علّت دو زخم کاری که در جنگ‌ها برداشته‌ بود از هر دو پا می‌لنگید و با آنکه فقط با کمک چوبی از درخت ارژن قدم برمی‌داشت از تنهائی و انزوا می‌گریخت.عمو نمی‌توانست در کنج نیمه تاریک اتاق آرام بگیرد و از مردم‌ دور بماند.او در بیشتر ساعات روز و شب بدن نحیف خود را در عبای نخ‌نمای نیمه‌پاره‌ای‌ می‌پیچید و دم در خانه چمباتمه می‌زد.سرگرمی چاره ناپذیرش تماشای آمد و رفت رهگذران‌ بود.سرما و گرمای بیرون و درون با مزاجش سازگار نبود و در هر فصل چندین بار به عطسه و سرفه‌اش می‌انداخت.عمو برای فرار از ملامت اهل خانه و خانواده که از اقامت دائم توی کوچه‌ پرهیزش می‌دادند به یک نظریه بدیع پزشکی دست یافته بود.از سرماخوردگی تعریف‌ می‌کرد.سرفه و عطسه را می‌ستود.زکام را برای سلامت بدن ضروری می‌شمرد و در وصف‌ سرماخوردگی و زکام داد سخن می‌داد:

«زکام لازم است.نفع زکام بیش از ضرر آن است.آدم سالم باید سرما بخورد.عطسه و سرفه سموم بدن را از میان می‌برد.»

عمو با میل و رغبت تمام به استقبال زکام می‌رفت و با سروصدای اولین عطسه‌ها،لنگی‌ قرمز،به جای دستمال،از گردن می‌آویخت و در سنگر همیشگی خویش آمادهء کارزار می‌شد.

عمو عادات عجیب دیگری نیز به هم زده بود.لباس وصله‌دار می‌پوشید.لباسهایش را بی‌آنکه پاره شوند وصله می‌زد.حتی لباسهای نودوخته‌اش را به خصوص در ناحیه‌های آرنج و زانو وصله می‌زد.کس و کارش ایراد می‌گرفتند.جوابهایش آماده بود:«مردم نمی‌فهمند. پارچه را پس از آنکه کهنه می‌شود وصله می‌زنند.لباس را باید همان روز اول وصله زد تا دوام‌ بیاورد.»

عموی بیچارهء من نه تنها از پا افتاده بود،از چشم نیز عاجز بود.عینک می‌زد ولی دستهء شکستهء عینکش را تعمیر نمی‌کرد و آن را با قیطانی سیاه از گوشها می‌آویخت.

عمو در کار کلاه هم دست به ابداع زده بود.کلاه پهلوی و کلاه‌های دیگر فرنگی و شهری را دوست نمی‌داشت.از کلاه قشقائی هم می‌ترسید.ناچار از یک تکّه مخمل فرسودهء قهوه‌ای،کیسه‌ای شبیه به عرقچین و شبکلاه دوخته بود و بر سر می‌نهاد.

عمویم لجوج و بی‌طاقت شده بود.هرروز عصبی‌تر تندخوتر می‌شد.کسی حریفش‌ نمی‌شد.هیچیک از اطوار و حرکات خود را بی‌حساب و بی‌دلیل نمی‌پنداشت.احدی قدرت‌ بحث و مشاجره با او را نداشت.در میان جمع فقط با من خوب و مهربان بود.از درس خواندن‌ من راضی بود و هر وقت که سرحال بود دستور می‌داد که صفحاتی از تاریخ برایش بخوانم.

من یک شب پس از قرائت سرگذشتی شیرین،همین‌که آثار لبخند و خشنودی در چهره‌اش دیدم،دل به دریا زدم و از او پرسیدم:«عموجان،چرا این کارها را می‌کنی؟چرا بعدازظهرها نمی‌گذاری مردم استراحت کنند؟چرا به جای عصا چماق ارژن به دست‌ می‌گیری؟چرا با این عبای پاره دم در خانه می‌نشینی؟چرا لباسهای تازه دوخته‌ات را وصله‌ می‌زنی؟چرا عینک نمی‌خری؟چرا دستهء عینکت را تعمیر نمی‌کنی؟چرا لنگ به گردن‌ می‌اندازی؟چرا کیسه بر سر می‌گذاری؟چراهای دیگری هم داشتم....»

عمویم مرد رک و صریحی بود.زودرنج و بی‌پروا بود.مقطّع و چکّشی حرف می‌زد.من‌ در انتظار پرخاش و جنجالش بودم،لیکن او خونسرد و آرام با بردباری و حوصله سرش را جلو آورد و آهسته در گوشم نجوا کرد:«من این کارها را می‌کنم تا دولتی‌ها اعدامم نکنند.به‌ کسی مگو.من این کارها را می‌کنم تا دولتی‌ها برادرانم را اعدام نکنند.من این کارها را می‌کنم تا دولتی‌های خیال کنند که من و برادرانم لایق اعدام نیستیم.من این کارها را می‌کنم تا پدرت را نکشند.تا تو یتیم نشوی؟

خون پدرت را از من می‌خواهی؟!»

* غروب یک روز جمعه از تماشای مسابقهء فوتبال به خانه آمدم.عمو مثل همیشه کیسه بر سر،عبا در بر و لنگ به گردن دم در خانه چهارزانو نشسته بود.هنوز سلام نکرده بودم که‌ گفت:«یکی از رفیق‌هایت به دیدنت آمده بود.با زحمت اینجا را پیدا کرده بود.سوار درشکه‌ بود....»

دستپاچه شدم و از شکل و شمایل رفیق پرسیدم.گفت:«خیلی فرنگی مآب بود.قد و قواره‌ای نداشت.تند تند حرف می‌زد.حرفهایش را نمی‌شد فهمید.مثل اینکه دنبالش کرده‌ بودند.اسم تو را آورد و در زد.گفتم که تو اینجا نیستی.باز هم در زد.باز هم گفتم که تو اینجا نیستی.حرفم را باور نکرد.برای دفعّه سوم و چهارم در زد.خیلی ناراحت شدم و گفتم این‌ پسر که تو می‌خواهی پسر برادر من است.من عمویش هستم.خانه‌اش همینجاست ولی خودش‌ اینجا نیست.به پیر و پیغمبر اینجا نیست....»

نشانی‌ها درست بود.حدس زدم که حسن باشد.پته‌ام روی آب افتاده بود.

* فردا صبح به دبیرستان رفتم.حسن تا از دور مرا دید،خندان و فریادکشان به استقبالم‌ آمد و گفت:«دیروز با هزار بدبختی خانه‌ات را پیدا کردم.یک دیوانهء زنجیری دم در خانه‌ نشسته بود و می‌گفت،عمویش هستم.چماقی در دست داشت.چیزی نمانده بود که سر و کلّه‌ام‌ را بشکند.»

خودم را جمع و جور کردم.جز اعتراف چاره‌ای نداشتم.گناهم غیرقابل انکار بود.دندان روی جگر گذاشتم و گفتم:«حسن جان،او نه دیوانه است و نه زنجیری،راست گفته است. او عموی من است.»

 

خواندنی های پراکنده...2

 خوراک خوب داروی نهفته

تغذيه سالم در سنين پايين در افزايش ضريب هوشي موثر است.

محققان بريتانيايي مي گويند مصرف خوراکي هايي مانند چيپس، شکلات و کيک مي تواند به هوش کودکان آسيب بزند.

به گزارش بي بي سي، تحقيقات دانشگاه بريستول نشان مي دهد که بين مصرف خوراکي هاي فراوري شده و کاهش ضريب هوشي در کودکان ارتباط وجود دارد.

محققان اين دانشگاه در مقاله اي که در نشريه Journal of Epidemiology and Community Healthمنتشر کردند، از ارتباط بين فقر تغذيه با رشد مغز خبر دادند.

انجمن تغذيه بريتانيا با اشاره به نتيجه اين تحقيقات بر ضرورت آموزش بيشتر والدين جوان درباره اهميت خورد و خوراک کودکان تاکيد کرد.

محققان دانشگاه بريستول، در مطالعه خود بر 3966 کودک تحقيق کردند.

رژيم غذايي اين کودکان در سنين 3، 4، 7 و هشت سال ونيم بررسي شد.

به گفته اين محققان، کودکان مورد مطالعه سه رژيم غذايي متفاوت داشتند.

گروه اول، کودکاني بودند که به طور عمده از خوراک فراوري شده تغذيه مي کردند. اين نوع خوراک سرشار از چربي و قند است.

گروه دوم کودکاني بودند که خوراکي‌هاي سنتي مانند گوشت، سيب زميني و سبزيجات مصرف مي کردند.

آخرين گروه، کودکاني بودند که رژيم غذايي سالم شامل سالاد، ميوه و ماهي داشتند.

محققان پس از ثبت رژيم غذايي اين کودکان، ضريب هوشي آنها را هنگامي که هشت سال و نيمه بودند، بررسي کردند.

رشد مغزي

محققان علاوه بر ارزيابي تغذيه کودکان مورد مطالعه، عوامل ديگري مانند تحصيلات مادر، طبقه اجتماعي و طول دوره شيرخوارگي آنها را نيز بررسي کردند.

به گفته آنها، کودکاني که در سن 3 سالگي به طور عمده از خوراکي هاي فراوري شده تغذيه کرده اند، در هشت و نيم سالگي از ضريب هوشي پايين تري برخوردارند.

در اين حال، ضريب هوشي اين کودکان، مقدار کمي از کودکان ديگر کمتر بود.

به گفته محققان، اين مطالعه نشان 

مي دهد عادت هاي غذايي در سنين پايين ممکن است نتايج منفي طولاني مدت داشته باشند.

دکتر پائولين امت، سرپرست گروه محققان دانشگاه بريستول مي گويد با توجه به سرعت بالاي رشد مغز در سنين پايين، رخدادهايي که پس از اين سنين رخ دهد، از تاثير کمتري بر هوش برخوردار خواهد بود.

کارشناسان مي‌گويند نتيجه اين تحقيق، يافته هاي پيشين را تاييد مي کند.

فيونا فورد، سخنگوي انجمن تغذيه بريتانيا گفت: «همه ما با اثرات کوتاه مدت رژيم هاي غذايي آشنا هستيم. مطالعه آثار طولاني مدت رژيم هاي غذايي کاري با ارزش است

خانم فورد گفت: نتيجه اين تحقيق نشان مي دهد که بايد به والدين جوان درباره اهميت تغذيه سالم فرزندانشان آموزش داده شود.

خواندنی های پراکنده...1

داستان کوتاه
عاشقانه‌هاي يك مادر

21 سال از ازدواج من و همسرم گذشته بود. روزي همسرم به من گفت كه بايد با زني ديگر بيرون بروم و با او شام بخورم. او به من گفت كه آن زن از 19 سالگي بيوه شده و عاشق توست. شوكه شده بودم. او دوباره رو به من كرد و گفت: آن زن كسي نيست جز مادرت، او عاشقانه تو را دوست دارد.

مدت‌ها بود كه به علت مشغله زياد كمتر به مادر پيرم سر مي‌زدم. همسرم بهترين لباس‌هايم را آورد و من آنها را پوشيدم و دنبال مادرم رفتم. مادرم را به يكي از بهترين رستوران‌هاي شهر بردم. هنگامي كه گارسون منوي غذا را به دست او داد متوجه شدم كه ديگر چشمانش سوي ديدن نوشته‌ها را ندارد.

مادرم به من گفت كه هر چه كه تو مي‌خوري من هم همان را مي‌خواهم. در حالي كه مشغول مطالعه فهرست غذاها بودم، ديدم مادرم عاشقانه به من نگاه مي‌كند و لبخندي مي‌زند كه مرا به ياد كودكي‌ام مي‌اندازد.

پس از صرف غذا، مادرم به من گفت: پسرم مدت‌ها بود كه اين قدر خوشحال نبودم، تو را از صميم قلب دوست دارم. آن شب مادرم را به خانه‌اش بردم و برگشتم. همسرم لبخندي از سر رضايت مي‌زد. دو روز بعد، مادرم بر اثر ايست قلبي درگذشت. فرداي روز مرگ مادرم نامه‌اي از رستوراني كه آن شب با هم به آنجا رفته بوديم، به دستم رسيد. 

مادر پيرم براي هفته بعد يك ميز دو نفره با بهترين غذاها را رزرو كرده و پول آن را هم پرداخته بود. زير نامه‌اي كه از رستوران به دستم رسيده بود، دست خط لرزان مادرم را ديدم كه نوشته بود: پسرم! من شايد هفته آينده ديگر نباشم. اگر بودم يا نبودم شبي مثل آن شب كه با هم به رستوران رفتيم را براي همسرت مهيا كن. دوستت دارم ـ‌ مادر!

مترجم: آرش ميري خاني

بازهم...هنوز...دوباره با سایه ی همراهم هفتکل

بخش دوم

هفتکل: فلاش بک، کلوز آپ

رمان نفرین نفت

ما چینو مِنه یکیم که نونیم چنه یکیم!

برای حسین، زهرا و درایت نگاه آتوسا که مهربانی هفتکل را دارند...

 

 امیر بهادر می بیند و می پرسد...

- و اون دو تا خونه را می بینی؟ دیوار ها با مکعب های خوشتراش سنگ هفتکل؟ یکی مال حیدری هاست و او یکی که در بازار می درخشه: خانه ی شاکری ها...سنگ ها صنایع دستی اندُ حاصل ضربه های دست اوسا مم حسن ها به همراه دستیارانی مانند اوسا لطفی...

- حتم دارم روزی به همت فرزندان خلفشان می شوند یادگارخانه از گذشته ی هفتکل... با آن که دست هایی آلوده بر آنند چیزی از هفتکل در ذهن ها نماند و نمایه ای پیش چشم ها ندرخشد....

- اون خونه چسبیده به شیب تند تپه مال کیه، بالا سر محله تون؟

دوربین را می گیرم.

 حیاطی خلوت و پاکیزه اجتماع کبوترها و خزش مارهای خانگی به خلسه...

پیرمردی که در کنام تنهایش نشسته سیدعلی موسوی است...

و بازهم خونه ای پرت اون جاُ عقب تر؟

- نزدیک منزل خداد اورکی... خانه ی قانع است که شیرزن نستوه ش خانه را می چرخاند

سید علی که می آید بازار، خرید کاسب هایی مانند طاهری و درخشنده و رمیار و حسنپوراحترامش را دارند. و من می دانم صندوق پلیتی هایش پر از کتاب است و دور و بر پر از مارهای مهربانند...

 ***

امیر بهادر را به همه جا می بریم. اما در از هر گوشه ی عمومی شهر سلطان حضور دارد... به هر جای ساز و کار سر هم بندی شده ی قدرت حکومتی که سرک می کشیم، شاه ما را می بینیمُ شب و روز....و این تکرار حضور بت نفرت زا می شود و نقطه ای برآیند همه به خیزش...هر چه که از زیر دست "دولت" بیرون زده، بو ورنگ بیگانه ای دارد... عکس شاه، خدایگان شاهنشاه آریامهر را همه جا چسبانده اند. کارگزاران سفره ی قدرت به او نماز می برند. او را همه جا چون لعنتی نشانده اند: اول کتاب ها، بالای پرده ی سینما، روی پوسترها، داخل خانه ی "خودی" ها...

او را به برم گاومیش ها می بریم و نفت اسپید و توفشیرینُ خونه ی یزدانی و بعد به حضور ملا ممد چهارلنگ که در نوجوانی تفنگ چی خان بود و در این سال ها با چشمان بی سو که ژور بزرگش خدارحم سپاهی دانش است و او تنها با دالو در خانه است،

من موتور زانتاب خولویو را می گیرم و امیربهادر ترک آن می نشیند و می رانیم از جاروکارا رو به توفشرین...

بچه ها: فلامرز ، رحمان، نمکی و اقرو و علی اورکی و یدول  و مظفر بی آن که جیکوها و خولی و افشار بو ببرند از راه کوه می آیند خانه ی عامو ملا ممد چهارلنگ...

همه می نشینیم تا خان بیاید...

پس از حدود نیم ساعت انتظار ملا ممد چهارلنگ، خان خانه نشین: فرسوده، دل شکسته، تنها با دهانی سرشار از حکایت های ناگفته از خوانین رفته، می آید، پوشیده در شال و قبا، کلاه سرداری و قطار فشنگ بسته بر کمر...

عامو ابول بهرامی هم می آید با هیبت کارگاه کَنِن  (Canon)که سریالش را تلویزیون دارد پخش می کند...

با ما دست می دهد و صورت امیر بهادر را می بوسد. بعد می رود و هدیه ای می آورد به او می دهد.. آن گاه که چای می نوشیم، از من می خواهد برایش شاهنامه بخوانم....

در همان حال دی خدارحم قلیانش را می آورد چاق و چله... چشمانش نم زمان زده ای دارد. انگار در خلوت درون کسی برایش استوره های پیروزی بختیاری را می خواند و او می شنود و می گرید و آه می کشد:

به کــﻮﺷــﺶ هــﻤــﻪ دﺳــﺖ ﻧــﻴــﻜــﻲ ﺑـــﺮﻳـــﻢ

 ﺑــﻴــﺎ ﺗــﺎ ﺟــﻬــﺎن را ﺑــﻪ ﺑـــﺪ ﻧـــﺴـــﭙـــﺮﻳـــﻢ

هــﻤــﺎن ﺑــﻪ که ﻧـــﻴـــﻜـــﻲ ﺑـــﻮد ﻳـــﺎدﮔـــﺎر

ﻧــﺒــﺎﺷــﺪ هـــﻤـــﻲ ﻧـــﻴـــﻚ و ﺑـــﺪ ﭘـــﺎﻳـــﺪار

 

 خان به قلیانش که پک می زند، عامو ابول می گوید:

- ملا چه عجب قلیونت را زود آوردند!

ملا  او را نمی تواند ببیند. پس بی آن که سر به سوی او برگرداند، حاضر جواب می پراند:

-این قلیون که آماده س، دوش سفارشش را دادم... دی خدارحم اول گُد زغال نداریم دادم کُر غربت، ممد رد از دکون لال احمد زغال اسید... شو گُدُم قلیون...بُتی گُد ما که تنباکو نداریم! شبونه غلامشاه را قاصدش کردم بره بازار شهر دکون اصلانی تنباکو بیاره...تنباکو را که خیسنید، گدُم الحمدولا همه چی دیه آماده واوی...اما شوم که خَردیم، تا خواسُم بگُم قلیون، دیدُم غُرو مُر ایکنه!

-پَه باز چته بی وی؟! نکنه یه چی دیه نداریم؟ دی خدارحم پَه کو قلیون؟

دیدوم سِگاری منه دستش تش زیده ایگُ حلا دیه نصفه شُوِ، دیه وخت قلیون نی، بِگِر بخوس!

تا فردا وخت چاس قلیون ایدوم دست!

...

شاهنامه، حکایت گم شدن رخش و آمدن رستم به بارگاه شاه سمنگان و آشنایی با تهمینه مادر سهراب...

ملا از امیر بهادر می پرسد: سُر آب یعنی چه؟

- سهراب؟ سهراب پسر آقای رستم بود...

-  ایدونیم که سهراب کُر یکی یه دونه ی پهلوون رادی و راستی رستم بید، اما معنی اش چه نِه؟

مظفر به کمک امیر بهادر می آید:

-  خان! رفیق ما خجالتیِ... مُ به جاش بگوم؟

-  تو بُگُ.

-  سُهر به زبان بختیاری یعنی سرخ و آب به معنی رنگ و روی که روی هم سُهر و آب می شود سرخ و سپید و خوشرو...  

خوانش داستان شاهنامه شروع نشده که خان می پرسد:

- ممد غربت رَد یا هنی چونه؟

- کدوم ممد؟ خان!

- ممد شیرازی...

- همین جا هستم عامو ملا ممد...

- تو هَنی همی چونی؟! نردی؟

- کاری ندارم عامو جان...

- برو سراغ دات! مقاشی، سیخ بساز ، به کار بیاد، چه نشستی ای چُ چیلت وازه؟!

...

- خب بخون

شاهنامه باز است پوشیده در ترمه ای که بوی روستا و چرم زین اسبان رفته به تبریز مشروطه را می دهد از سرزمین دلاوران بختیاری...

برگ می زنم.

عامو ابول سرفه ای می کند.

چشمان درشت و پر درخشش امیر بهادر به من خیره شده...

 استکان چای ام را سر می کشم. سینه صاف می کنم. می خواهم بگویم:

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر

اندیشه بر نگذرد...

ناگهان غرش موتور در دالان کوچه می دود و کش می آورد تا درون خانه  ی خان...

مظفر با نگاه هراسان می پرسد کی می تونه باشه هان؟

موتور نزدیک تر می شود.

ممد غربت می دود می رود در حیاط و بی آن که در را باز کند، می پرد روی تخت سیمی و بیرون را می کاود... بعد از چند لحظه می جهد به درون اتاق:

- بابا! علی شادمان بود...کُر مرحومِ کُل قدم واعظ خدابیامرز...تازگی ها موتور هوندا خریده...

خیالمان راحت می شود...

 ...

همان شب خانه ی دی یدالله داریم آش گندی می خوریم با روغن خوش روی آن...

امیربهادر به خوردن می پرسد: انگار شهرتان حکومت نظامیِ... همه چیز زیر را نظر دارند...

- یک لحظه شهرهای نفتی از زیر ذره بین استعمارگرها و دخالت هاشون بیرون نمی ماند...

بلو این را می گوید...

مظفر هم که پای سفره نشسته، رو می کند به امیر بهادر:در سینما، هنگام سرود شاهنشاهی، اگه جرأت می کنی بلند نشو سر پا، مأمورا دخلت را در می آورن...

ممدو که سر می رسد با سیخ سه پره ی جوجه کباب و آن ها را لای نان می خواباند، می گوید:

- غوره!(یتیم!) اینقد قال و قیل نکن بیان بندازنت داخل گونی سه خط ببرنت!

همه گل هم می آید و برای ما اُ ترشی مایه داری می آورد...

همسایه ها به فراخور از آشپزخانه ی عمومی بشقاب و کاسه ای از غذایشان را می آورند...

 ...

و فردا تک تک و در ساعت های مختلف می رویم رو به کوه، سرچشمه به دیدن اشکفت که همه ی کتاب ها و اعلامیه ها و عکس ها مانده از روزگار مشروطه و پیش و پس کودتا آن جا نگهداری می شوند... 

 

دوباره هنوز هفتکل...

باران نمی بارد

پرنده های نام اند

پژواکُ پچ پچه که سر ریز می کنند

از لای این همه دفتر

بیرون...ه.ح.

امروز چهار پسینگاه، پی آیند داستان "هفتکل، فلاش بک کلوز آپ"از رمان نفرین نفت...

پرسه در مطبوعات...1

یک

دار و دسته ی زنان تهرونی:

سرقت در زیارتگاه ها، بازار و...

اعتراف متهمين به ده ها فقره سرقت به شيوه «سياه كنى»

كارآگاهان پليس آگاهى تهران بزرگ شش زن جيب بر را دستگیر کردند كه  زنان طعمه در محل هاى زيارتى و بازار را هدف قرار می دادند. به گزارش ايسنا، مأموران كلانترى ۲۰۵ مصطفى خمينى در ۲۱ مهرماه سالجارى در حين گشت زنى نامحسوس در محدوده ايستگاه حرم مطهر به يك گروه شش نفره از زنان مشكوك شدند، مأموران در مراقبت نامحسوس از اين شش خانم متوجه شدند كه اين شش تن با نزديك شدن به تبعه زن يكى از كشورهاى عربى او را در حلقه خود محاصره كرده و پس از لحظاتى آنان از اين زن تبعه خارجى به سرعت فاصله گرفتند. يكى از مأموران كلانترى به تعقيب اين شش زن رفته و مأمور دوم نيز با مراجعه به زن تبعه خارجى از وى درخواست مى كند تا اقدام به وارسى اموال داخل كيف خود بپردازد كه در اين لحظه از سوى اين زن به مأموران اعلام مى شود كه وجوه نقد داخل كيف وى به سرقت رفته است و با اطمينان از سارق بودن زنان، هماهنگى لازم با گشت كلانترى انجام و مأموران اقدام به دستگيرى هر شش تن مى كنند. با شناسايى «فاطمه» و «محترم» از سوى كارآگاهان، آنان به ناچار لب به اعتراف گشوده و به ارتكاب ده ها فقره جيب برى به همراه ديگر چهار متهم پرونده به اسامى «زينب» ۲۶ ساله، «زينب»۲۱ ساله، «زهرا» ۳۷ ساله، «الهام» ۲۷ ساله، كه همگى آنان نيز از اعضاى خانواده و بستگانشان هستند، اعتراف كردند. با شناسايى هويت واقعى متهمان و در شرايطى كه متهمان در زمان دستگيرى خود را با اسامى دروغين به مأموران معرفى كرده بودند، هر شش متهم صراحتا به ده ها فقره جيب برى به شيوه «سياه كظنى» در اماكن زيارتى قم و تهران به ويژه در حرم مطهر حضرت معصومه، مسجد مقدس جمكران و امامزاده هاى شهر تهران بويژه امامزاده صالح، امامزاده حسن، حرم حضرت عبدالعظيم و همچنين در ايستگاه هاى مترو و BRT و بازارچه هاى تهران به ويژه در محدوده بازار، شهررى و ميدان شوش اعتراف كردند. يكى از متهمان در اعترافات خود در پاسخ به سطال كارآگاهان در مورد مدت زمان فعاليت در زمينه سرقت و جيب برى به كارآگاهان گفت كه از زمانى كه به ياد دارم، به همراه مادرم (فاطمه) در حال سرقت هستم و هر چيزى از قبيل گوشى تلفن همراه، طلا و پول را سرقت كرده و در تمامى سرقت ها نيز من نقش «سياه كظن» را بر عهده دارم. مالباخته ديگرى در اظهارات خود به كارآگاهان گفت كه در محدوده ميدان شوش درحالى كه مشغول خريد بودم، ناگهان چند خانم در اطرافم جمع شدند و خانم سن بالايى (اشاره به فاطمه) از ميان آنان به من نزديك شد و مرا هل داد و مدعى شد كه اين وسايل فروشى نيست! و زمانى كه به خانه برگشتم متوجه شدم كه طلاهاى داخل كيفم حاوى دو حلقه انگشتر، يك رشته زنجير و يك رشته دستبند به سرقت رفته است. على غياثوند، معاون مبارزه با سرقت هاى خاص پليس آگاهى تهران بزرگ با اعلام اين خبر گفت: با توجه به اعترافات صريح متهمان به ده ها فقره جيب برى و شناسايى ده ها مالباخته و احتمال افزايش جرايم ارتكابى و تعداد مالباختگان، دستور انتشار بدون پوشش چهره هر شش متهم پرونده از سوى داديار صادر شد. 

 دو

از پیام های مردم

 

منگوليسم اقتصادي...!



خواننده سال‌هاي بسيار دور روزنامه اطلاعات هستم و براي نگارش و چاپ يادداشت‌هاي سردبير روزنامه به ايشان تبريك مي‌گويم. به نظر من اقتصاد كشورمان متأسفانه دچار نوعي بيماري شده است كه من نام آن را «منگوليسم اقتصادي» مي‌گذارم. در كشورهاي پيشرفته قبل از تشكيل جنين پزشكان اگر تشخيص دهند نوزاد منگول به دنيا مي‌آيد، مجوز سقط جنين را دريافت و اجرا مي‌كنند. اما متأسفانه در كشور ما با اين كه از مدت‌ها قبل كارشناسان اقتصادي متوجه «منگوليسم اقتصادي» شده بودند، هيچ كار جدي و مفيدي براي تولد نوزاد مبتلا به بيماري اقتصادي ياد شده به عمل نيامده است و در نتيجه مسئولان ذي‌ربط امروز متحير مانده‌اند كه با اين نوزاد بيمار و ناقص‌الخلقه چه كنند!

خواننده روزنامه اطلاعات





تصميم‌گيران مي‌خواهند چند فرزند داشته باشند؟



خواننده‌اي به درستي از مسئولاني كه طرح افزايش جمعيت كشور را تصويب كرده‌اند، پرسيده بود كه خودشان چند فرزند دارند و آيا حاضرند به ازاي دريافت نيم سكه طلا بر تعداد آنان بيفزايند؟ قبل از افزايش رشد جمعيت، بايد از خود بپرسيم كه غذا و ميوه و امكانات درماني و آموزشي براي نسل‌هاي آينده چگونه فراهم خواهد شد و آيا اين جمعيت به آب و برق و گاز و دارو و طبيب و مسكن نيازي نخواهند داشت؟ تصويب‌كنندگان طرح تشويقي افزايش جمعيت، لطفاً از خودشان بپرسند در حال حاضر چند فرزند دارند براي سال‌هاي آينده مي‌خواهند چه تعداد فرزند داشته باشند؟

تلفن به خط ارتباطي / اطلاعات

جل الخالق... 

 جناب وزير اقتصاد فرمودند تحريم کنندگان مي خواستند ما را فلج کنند، ولي ما يک بار هم پايمان پيچ نخورد! اگر گران شدن دلار تا ۳هزار تومان فلج کننده نيست، پيچ خوردن هم نيست، پس چيست؟

 اسامی محرمان...ه!

اسامي دزدان ۳ هزار ميليارد توماني چه شد؟ مردم به اين زودي يادشان نمي رود.

مدیرانی فرا مدرن محترم!

تا زماني که برخي از مديران بانک هاي دولتي و خصوصي برکنار نشوند، فساد بانکي ادامه خواهد داشت و مردم بانک ها را امين خود نمي دانند./خراسان

تیترهای پنهان عامو "ابتکار"

- نيکزاد: به جان احمدي‌نژاد دعا خواهيد کرد[ که مرا وزير کرد]
- حداد عادل: مردم مشکلات اقتصادي را به پاي دولت اصولگرا نمي‌نويسند[ رايزني‌هاي گسترده اي را آغاز کرده ام تا مردم اين مشکلات را به حساب خارجي‌ها يا اصلاح طلبان بنويسند]
- استدلال آقاتهراني براي سئوال نکردن از احمدي نژاد: دشمن اسرار کشور را مي‌فهمد! [ به نظر من حتي اخبار دولت و مجلس را هم از راديو وتلويزيون پخش نکنن]
- شوخي وزيران درباره دوپينگ احمدي نژاد [معمولا وقتي از مجلس برمي گرده سرحال تره]
- دبير شوراي عالي فضاي مجازي:از فيلتر شدن جيميل ناراحت شدم [از ناراحتي دو روز سراغ اينترنت نرفتم]
- نماينده مجلس:مخالف 100 درصد افزايش 70 درصدي بليت هواپيما هستيم [ولي شايد موافق 90 درصد افزايش قيمت 60 درصدي باشيم ]
- ايراد پناهيان به سريال يوسف پيامبر(ع) [ من قبلا نديدم. تازه سي دي اش به دستم رسيد]
- اصغر زاده: مرا به مناظره با شريعتمداري دعوت کردند، چون از بقيه کم خطرتر بودم [ همين الان اگه يکي ازاصلاح طلبان قول بده که کم خطرباشه با جون دل ازش دعوت مي‌کنن ]

دریچه ی ادبی هنری...3

درگذشت نویسنده ای میهندوست در غربت

دکتر داریوش کارگر، دانش آموخته ی دانشگاه اُپسالا درگذشت.

او در رساله دکترای خود با عنوان "مفهوم ایرانی جهان دیگر" و در مقدمه مفصل خود بر کتاب اردای ویراف نامه، برداشت های تازه ای مطرح می کند و از جمله بر آن است که اردای ویراف نامه به دوران پیش از زرتشتی در ایران نوشته شده و موبدان زرتشتی بعدتر فصل هائی را بدان افزوده اند.

کارگر در مقدمه اردای ویراف نامه نشانه های بر جای مانده جهان بینی غیردینی در متنی دینی شده را نیز برکشیده و تحلیل می کند

داریوش کارگر، نویسنده، ایران شناس، مصحح کتاب "اردای ویراف نامه" و خالق آثاری چون پایان یک عمر و باغ، باغ ما، شامگاه جمعه دوازدهم آبان(دوم نوامبر) بر اثر بیماری سرطان در شهر اپسالا در سوئد درگذشت.

داریوش کارگر در سال ۱۳۳۲ در همدان متولد شد و از نوجوانی به داستان نویسی و سیاست روی آورد.

آینده ی واژه نامه ها

شماری از ناشرانی که فرهنگ لغات نیز در میان کتابهایشان منتشر می کنند، تصمیم گرفته اند که بر نگارش  و ویرایش فرهنگ لغات دیجیتال تمرکز کنند. شرکت نشر معتبر و با سابقۀ مک میلان در میان این ناشران است و مصمم است که فرهنگ لغات چاپی را کنار بگذارد و بر منابع اینترنتی سرمایه گذاری کند.

اینترنت در دنیای امروز بهترین جایگاه ارائۀ فرهنگ لغات است. تغییر و تحولات زبان، واژه های تازه، واژه هایی که در اخبار روز و سیاست مطرح یا معمول می شوند، تغییرات دستورزبان، همه و همه در میان تغییراتی هستند که به راحتی از راه اینترنت قابل نشرند.

دربسیاری از موارد، به محض رواج واژگان تازه، این واژه ها به دنیای مجازی وارد می شوندی و آرام آرام راه خود را به کامپیوتر و ذهن و زبان کاربران بازمی کنند. گونه ای از فرهنگ لغات که نشر مک میلان برآن تمرکز و سرمایه گذاری کرده، «فرهنگ لغات باز» نام یافته که راه را برای انعطاف و تغییرمنابع لغات هموار کرده است و با آرشیوی که به طور مرتب روزآمد می شود، قابلیت انتقال تغییرات لغات رایج را به کاربران دارد؛ آن هم روزانه.

با بهره گرفتن از بازی های کلامی و صدا، اطلاعات مربوط به تحولات روزآمد واژه ها بی درنگ به علاقمندان انتقال می یابد و فن آوری را در خدمت واژگان قرار می دهد. این تحول، تغییرات پی گیر واژه ها را با سرعتی بیش از توئیتر و فیس بوک که وسیلۀ ارتباط کاربران با یکدیگر است، دراختیار خوانندگانی می گذارد که این دست تغییرات را دنبال می کنند.

اغلب فرهنگ های لغات سنتی (چاپی)، هر سه تا چهار سال یک بار روزآمد می شوند. اما فرهنگ واژگان دیجیتالی، قابلیت آن را دارد که حتی هر ساعت روزآمد شود و واژه هایی را که به فرهنگ لغات روزمره، محاوره ای، دیجیتالی، اقتصادی یا سیاسی افزوده می شوند، بی درنگ به خزانۀ لغات خود بیافراید.

سه دهه پیش، ظهورپدیده ای که در زبان شناسی پیکرۀ اطلاعات واژگان نام گرفت، سرآغاز تحولاتی اساسی در زبان شناسی و فرهنگ لغات شد. این روزها، عرصۀ اینترنت است که مایۀ تحولات عمدۀ عرصۀ ادبیات، مطبوعات و نشر است.

چند هفتۀ پیش، نشریۀ نیوزویک اعلام کرد که از آغاز سال آیندۀ میلادی(یعنی تنها دو ماه دیگر)، دیگر به شکل چاپی منتشر نخواهد شد و تنها به شکل دیجیتال دردسترس خواهد بود.

نیوزویک این خبر را با تأسف اعلام کرده بود و افزوده بود که جدایی از چاپ، برای تحریریۀ آن نشریه دشوار است. برخی ناشران چون مک میلان اما، معتقدند که جدا شدن از نشر چاپی ، لحظۀ آزادی است، چرا که فرهنگ واژگان با دیجیتالی شدن، رسانۀ مطلوب خود را ی می یابد.

 رباعی تازه ای از صادق کریمی هفتکلی

هدف از آمدنم شهوت و این شهرت نیست

دست درلانه ی زنبور زدن جرات نیست

پای در آب کنی خیس شوی تب دارد

سنگ بر سینه ی گنجشک زدن قدرت نیست

 

من با چیزی که داشتم، بهترین کاری را که می توانستم بکنم کردم...

جو لویس، مشت زن معروف

آیا دیگر نمی نویسد؟

فیلیپ راث، از بزرگ ترین نویسندگان آمریکایی، در گفت و گو با یک نشریه فرانسوی گفته است که در سه سال گذشته هیچ چیز تازه ای ننوشته و دیگر هیچ رمانی نخواهد نوشت.

آقای راث ۷۸ ساله به مجله Les inRocks گفته است: "راستش را بخواهید، دیگر کارم با نوشتن تمام شده. رمان نمسیس Nemesis آخرین کتاب من خواهد بود."

به نوشته نشریه سالن، مدیر عامل انتشارات هوتن میفلین، ناشر آثار آقای راث، امروز نهم نوامبر با او تماس گرفته و فیلیپ راث این خبر را تایید کرده است.

راث در گفت و گو با مجله فرانسوی گفته است که در ۷۴ سالگی متوجه شده که سال های عمرش رو به پایان است، بنابراین همه رمان های محبوبش را دوباره خوانده و همه کتاب های خودش را نیز به ترتیب معکوس زمانی مطالعه کرده است.

او گفته: "می خواستم ببینم آیا وقتم را با نوشتن تلف کرده ام یا نه. و به این نتیجه رسیدم که نوشته هایم نسبتا موفق بوده ام. جو لویس، مشت زن معروف، در پایان عمرش گفت: 'من با چیزی که داشتم، بهترین کاری را که می توانستم بکنم کردم.' این دقیقا همان چیزی است که من هم می توانم درباره کار خودم بگویم."

"بعد از آن به این نتیجه رسیدم که کارم با داستان تمام شده است. نمی خواهم بیشتر از این بخوانم و بنویسم. من تا الان تمام زندگی ام را وقف رمان کرده بودم: تدریس کردم، نوشتم و خواندم، و تقریبا هر کار دیگری را کنار گذاشتم. دیگر بس است. دیگر آن تعصب برای نوشتن را که در زندگی ام تجربه می کردم، احساس نمی کنم."

راث نخستین داستانش را با عنوان "خداحافظ، کلمبوس" در ۲۹ سالگی منتشر کرد و در سال ۱۹۹۸ برای کتاب "نغمه آمریکایی" برنده جایزه پولیتزر شد.

فیلیپ راث در سال ۱۹۳۳ در نیوجرسی به دنیا آمد. او با انتشار کتاب جنجال برانگیز "شکایت پورتنوی" در سال ۱۹۶۹ که در آن با جزئیات روابط جنسی را تشریح می کند، به شهرت رسید.

هفته نامه تایم این رمان را در فهرست بیست گانه رمان های برگزیده قرن بیستم جای داده است.

بسیاری از داستان های راث جامعه یهودیان را ترسیم می کند و عمده کتاب های او یک شخصیت محوری به نام "نیتان زاکرمن" دارد که حرفه اش نویسندگی و عموما راوی داستان است.

یکی از پرفروش ترین آثار او "ننگ بشر" نام دارد که بر اساس آن فیلمی در سال ۲۰۰۳ با بازی نیکول کیدمن و آنتونی هاپکینز ساخته شد.

"رئیس جمهور ما"، "خشم" و "یکی مثل همه" از جمله آثار فیلیپ راث هستند که به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده اند.

راث بسیاری از معتبرترین جوایز ادبی جهان را از آن خود کرده و شاید تنها جایزه ای هنوز نبرده جایزه ادبی نوبل باشد؛ جایزه ای که سال هاست انتظار می رود به او اهدا شود.

دریچه ی ادبی هنری...2

گنجینه ی نامه‌ها، عکس‌ها و لوازم شخصی تارکوفسکی

اواخر این ماه در یکی از مراکز حراجی معتبر شهر لندن لوازم فیلمساز فقيد و مشهور جهان آندره تارکوفسکی چوب حراج می‌خورد. این لوازم شامل نامه‌ها، تصاویر و... است که ظرف بیست سال دوران فیلمسازی از او به جای مانده است.

یکی از این نامه‌ها، نامه‌ای است که تارکوفسکی در سال‌های ۱۹۷۰ به ريیس‌جمهور وقت روسیه برژنف نوشت تا از فیلمش «آندره روبولف» رفع توقیف کند. 
تا به امروز در هیچ حراجی وسايل شخصی این کارگردان مهم روسی در معرض نمایش قرار نگرفته و چوب حراج نخورده است واین نخستین بار است که چنین اتفاقی می‌افتد. 
تارکوفسکی را یکی از موثر‌ترین فیلمسازان می‌دانند که تاثیرشگرفی بر سبک وسیاق فیلمسازی گذاشته است. 

 

تخت جمشید: شهر پارسیان(پرسپولیس)

تخت جمشيد به عنوان يکي از قديمي ترين آثار عظيم به جا مانده از دوره هخامنشيان گرچه هميشه در آن منطقه وجود داشته است اما اولين تلاشها براي اکتشاف آن در دهه 30 ميلادي آغاز شده است.
به گزارش خبر آنلاين - در سال1310ش/ 1931 مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو مسئوليت حفاري و مرمت در تخت‌جمشيد را برعهده گرفت. در اين سال پروفسور جيمز. اچ. برِستد مدير مؤسسه که خود مصرشناس پرآوازه‌اي بود، پروفسور ارنست هرتسفلد را به‌عنوان مدير هيات اعزامي به تخت‌جمشيد منصوب کرد. حمايت مالي اين طرح را خانمي امريکايي که نمي‌خواست نامش فاش شود برعهده داشت و محمدتقي مصطفوي نماينده دولت ايران در اين طرح بود. هرتسفلد، پيش از آنکه از سوي مؤسسه شرق‌شناسي به اين سمت منصوب شود، براي انجام تحقيقات به تخت‌جمشيد سفر کرده بود. وي نخست در سال 1284ش/ ‍1905 در بازگشت از حفاري منطقه آشور از تخت‌جمشيد ديدار کرد و پس از بازگشت به برلين حاصل تحقيقات خود را در کتابي، که با همکاري فريدريش زاره نگاشت، منتشر کرد. هرتسفلد در اين کتاب براي نخستين بار نظرات خود درباره هويت افراد منقوش در سنگ‌نگاره‌هاي مقابر سلطنتي را ارائه کرد. وي بعدها اين نظرات را تصحيح نمود. او بار ديگر در بهمن 1301ش/ فوريه 1923 به تخت‌جمشيد بازگشت و اين بار تا 1303ش/ 1925 در ايران ماند. بخشي از هزينه اين طرح را انجمن فوريت‌هاي علوم آلمان برعهده گرفت و بخش ديگر آن از کمک‌هاي دو نفر آلماني و امريکايي به‌اضافه هدايايي از جانب پارسيان هند تأمين شد. هرتسفلد در اين مدت پلاني از کل محوطه و حدود 500 قطعه نگاتيو تهيه کرد. همچنين به سفارش دولت وقت ايران گزارش مفصلي دربارهتخت‌جمشيد نوشت که در آن به وضعيت آثار به‌جاي‌مانده به همراه نقشه موقعيت آن‌ها، وضعيت حفاظت از بقايا، شرح عمليات بازسازي، و تخمين زمان و هزينه‌ها اشاره شده بود. در سال 1307ش/ 1928 فريدريش کرفتر، که معمار بود، براي تدقيق نقشه‌ها به وي ملحق شد و در زمان توليت مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو بر طرح مذکور همچنان همراه وي ماند. همان‌طور که گفته شد در سال 1310ش/ 1932 مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو مسئوليت طرح را برعهده گرفت و هرتسفلد در اين سال چهار عضو جديد به گروه افزود: کارل برگنر معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف تاريخ‌دان با تخصص در زمينه آثار پيش از تاريخ، دانلد اي. مک‌کون از موسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو، و يک عکاس حرفه‌اي به نام هانس فون بوس. مهم‌ترين اقدامات هرتسفلد در اين مدت عبارت‌اند از: خاک‌برداري حرم خشايار، کشف بقاياي رنگ روي پيکره‌هاي شاه و ملازمانش در درگاه شمالي عمارت شورا، کشف کتيبه تأسيس کاخ جنوب ‌شرقي، کشف کتيبه تأسيس کاخ صدستون، کشف مجموعه الواح گلين تخت‌جمشيد، کشف الواح زرين و سيمين با کتيبه‌اي از داريوش مربوط به تأسيس کاخ آپادانا. اشميت در مقياسي وسيع به کاوش در مجموعه و محوطه آن ادامه داد. اعضاي هيات اعزامي به سرپرستي وي سال‌به‌سال تغيير مي‌کردند. به گفته اشميت مهم‌ترين اکتشاف دوران سه‌ساله اقامت وي در تخت جمشيد عبارت‌اند از: کشف لوحه سنگي به خط ميخي مربوط به احداث بناي کاخ آپادانا؛ و کشف ظروف پذيرايي مجلل و غنائم مصري، بين‌النهريني، و يوناني. گروه کاوش در اين مدت مجموعه بسيار غني و مفصلي از مدارک شامل عکس‌، طرح، و نقشه تهيه کردندکه در بايگاني مؤسسه نگهداري مي‌شود. در واپسين سال‌هاي مأموريت مؤسسه شرق‌شناسي دانشگاه شيکاگو در تخت‌جمشيد موزه دانشگاه فيلادلفيا و موزه هنرهاي زيبا در بوستون نيز در کار کاوش با آن‌ها همراه شدند تا از عهده کار وسيعي که در دست بود برآيند. با شروع جنگ‌جهاني دوم در سال 1318ش/ 1939 فعاليت حفاري اين مؤسسه در تخت‌جمشيد متوقف شد.
کشف منشور کوروش
سال 1258 خورشيدي/ 1879 ميلادي به هنگام کاوش‌هاي باستان‌شناسي گروه بريتانيايي در محوطه باستاني بابل در بين‌النهرين هرمزد رسام، باستان‌شناس بريتانيايي آسوري‌تبار، استوانه گلي‌اي را يافت که شامل نوشته‌هايي به خط ميخي بود. جنس اين استوانه از گل رس است، 22,5 سانتي‌متر طول و 11 سانتي‌متر عرض دارد و دور تا دور آن 45 سطر (به جز بخش‌هاي تخريب‌شده) به خط و زبان اکدي (بابلي نو) نوشته شده‌است. بررسي‌هاي بعدي نشان داد که نوشته‌هاي استوانه در سال 538 پيش از ميلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونيد و تصرف کشور بابل، نوشته شده‌است. اين اثر در نيايشگاه اِسَگيله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده بود. در حال حاضر اين لوح سفالين استوانه‌اي در بخش «ايران باستان» در موزه بريتانيا نگهداري مي‌شود. از سوي ديگر، در سال 1375 آشکار شد که بخشي از يک لوحه استوانه‌اي که آن را متعلق به نبونيد پادشاه بابل مي‌دانستند، در حقيقت پاره‌اي از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهاي 36 تا 43 است. پس از اين آگاهي، اين پاره از لوح استوانه‌اي که در دانشگاه ييل (Yale) در آمريکا نگهداري مي‌شد، به موزه بريتانيا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلي پيوست گرديد.

 گزارش خرد و داد فردوسی به اسپانیا

 

 دومین همایش شعر نیمایی

فاطمه راکعي از برگزاري دومين همايش شعر نيمايي ققنوس در 25 آبان‌ماه و با ميزباني خانه هنرمندان خبر داد.

فاطمه راکعي، مديرعامل انجمن شاعران ايران در گفت وگو با مهر از برگزاري دومين همايش شعر نيمايي با عنوان ققنوس در 25 آبان‌ماه خبر داد و گفت: اين همايش با هدف جريان‌سازي شعر نيمايي در کشور و با حضور شاعران فعال در اين عرصه و با ميزباني خانه هنرمندان برگزار مي‌شود.وي افزود: شعر نيمايي ظرفيت‌هاي فراواني براي ارائه در زبان فارسي دارد که تاکنون مغفول مانده است و مي‌تواند موجب جريان سازي در شعر معاصر فارسي شود.راکعي ادامه داد: امروزه تا اندازه‌اي که گرايش به شعر سپيد وجود دارد، به ظرفيت‌هاي شعر نيمايي توجه نمي‌شود و اميدواريم با اين همايش گامي در اين راستا برداريم.

راکعي همچنين به برگزاري مراسم تجليل از يکي از شاعران پيشکسوت نيمايي در حاشيه اين مراسم اشاره کرد و گفت: همايش شعر ققنوس امسال از تلاش‌هاي «منصور اوجي» در عرصه شعر نيمايي تجليل مي‌کند.وي افزود: شرکت کنندگان در سال جاري استقبال بسيار بيشتري از آن نسبت به سال قبل از جشنواره به عمل آورده‌اند. براي همايش امسال نزديک به 100 اثر ارسال شده است که هيئت داوران نخست بررسي آثار را انجام داده و داوري نهايي هم در حال انجام است.راکعي همچنين به طرح هزارنامه براي استاد شفيعي کدکني اشاره کرد و گفت: جداي از شاعران و نويسندگان و اساتيد دانشگاه، براي شرکت در اين طرح، نامه‌هايي از هنرمندان حوزه‌هاي ديگر هم به ما رسيده است و اميدواريم تعداد نامه‌ها خيلي بيشتر از اين شود.

پیام به مطبوعات 

واقعاً جاي تعجب است که آقايان فيلم هاي خوب و با ارزش را به خاطر سلايق شخصي کلي سانسور مي کنند و با حذف ديالوگ اساس فيلم را تغيير مي دهند. آن وقت از هفت خان مجوز و پروانه ساخت و پروانه نمايش و غيره فيلمي مثل يک خانواده محترم بيرون مي آيد. احسنت به اين نظارت!!

***

شماره ی سوم این دریچه، چهار پسینگاه امروز...ه.ح.

 

دریچه ی ادبی هنری...1

خبری خوش برای خوزستانی ها

بچه تهرونی ها خوش خیال هم بدونن:

گزارش دوربین فیلمسازی از محله ی فقر زده ی آخر اسفالت اهواز


مستند «الرماد» ساخته‌ی حبیب باوی ساجد در بخش مسابقه بیست‌وچهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم قرطاج در تونس به نمایش در می‌آید. 
bavisajed.blogfa.com

پیشخوان دکتر شفا...2

هشدار به زنان سیگاری، قبل از ۳۰ سالگی ترک کنید تا زود نمیرید

نتایج تحقیق انجام شده بر روی بیش از یک میلیون زن در بریتانیا نشان می دهد زنانی که تا قبل از رسیدن به ۳۰ سالگی سیگار کشیدن را ترک کنند، تقریبا به طور کامل از خطرات مرگ و میر زود هنگام ناشی از بیماری های مرتبط با تنباکو دور می‌شوند.

نتایج این تحقیق که در مجله لانست منتشر شده، نشان می‌دهد افرادی که یک عمر سیگار کشیده‌اند، یک دهه زودتر از کسانی که هرگز سیگار نکشیده‌اند، مرده‌اند.

براساس این تحقیق، آنهایی که تا ۳۰ سالگی سیگار را ترک کرده‌اند، بطور متوسط یک ماه کمتر از حد طبیعی عمر کرده‌اند، و آنهایی که تا ۴۰ سالگی کشیدن سیگار را ترک کردند، یک سال از عمرشان کم شده است.

کارشناسان بهداشتی گفته اند نتایج این تحقیق به منزله مجوزی برای سیگار کشیدن افراد جوان نیست.

این تحقیقات، اولین نسل از زنانی را مورد بررسی قرار داده که در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی شروع به سیگار کشیدن کرده‌اند.

از آن جا که زنان خیلی دیرتر از مردان سیگار کشیدن در مقیاس وسیع را آغاز کردند، بررسی تاثیر سیگار بر طول عمر زنان به تازگی میسر شده است.

پروفسور ریچارد پیتو، سرپرست این تیم تحقیقاتی از دانشگاه آکسفورد گفته است: "آن چه که ما نشان داده‌ایم این است که اگر زنان به اندازه مردان سیگار بکشند، آنها هم همانند مردان خواهند مرد."

پروفسور پیتو به بی بی سی گفته است: "بیش از نیمی از زنانی که سیگار می‌کشند و به سیگار کشیدن ادامه می‌دهند، به دلیل تاثیرات تنباکو خواهند مرد."

به گفته این محقق "ترک سیگار واقعا موثر است، و اگر هر چه زودتر سیگار کشیدن را ترک کنید، نتیجه بهتری خواهد داشت."

مرگ زودهنگام

نتایج تحقیق بر روی یک میلیون و ۲۰۰ هزار زن نشان می‌دهد حتی کسانی که کمتر از ۱۰ سیگار در روز می کشند، احتمالا زودتر می‌میرند.

به گفته پروفسور پیتو این نتیجه دقیقا در مورد مردان سیگاری هم صادق است.

موسسه تحقیقاتی بیماری‌های ریوی در بریتانیا می‌گوید چنانچه افراد تا قبل از ۳۰ سالگی سیگار را ترک کنند، چشم انداز سلامت آنها در دراز مدت بهتر خواهد بود.

اما این موسسه در عین حال تاکید می کند که این به معنای این نیست که "تا قبل از سی سالگی تا می توانید سیگار بکشید."

دکتر پنی وودی، مدیر اجرایی موسسه تحقیقاتی بیماری‌های ریوی، با اشاره به اینکه ترک سیگار هم می تواند روندی دشوار باشد، می‌گوید: "بهترین چیز برای سلامتی این است که به هیچ وجه سیگار نکشید."

 

پیشخوان دکتر شفا...1

سرطان‌هاي دستگاه گوارش

سرطان چيست؟
 
پيشگيري

گرچه به‌درستي علت سرطان معده مشخص نشده است ولي با رعايت مسائل بهداشتي و تغذيه‌اي خاص مي‌توان ميزان احتمال ابتلاء را كاهش داد. در صورت استفاده از يخچال و نگهداري نكردن مواد غذايي به‌صورت نمك زده دودي و يا به‌صورت ترشي خطر ابتلاء كاهش مي‌يابد.

دستورات بهداشتي براي حفظ سلامتي 

* از مصرف ترشي، شور، غذاهاي پرنمك، ماهي دودي و نمك‌زده و... خودداري كنيد.

* از مصرف مشروبات الكلي به هر مقدار خودداري كنيد.

* از خوردن مقادير زياد گوشت كبابي و بريان و مصرف گوشت خوك خودداري كنيد.

* از استعمال دخانيات خودداري كنيد.

* روزانه نصف يك پياز متوسط را به صورت خام و يا غذا ميل كنيد.

* از سبزي‌ها و ميوه‌هاي تازه بيشتر استفاده كنيد.

* امكان ريشه كني ميكروب هليكوباكترپيلوري از همه افراد جامعه، عملي نخواهد بود ولي در آينده با استفاده از واكسن ضد اين ميكروب شايد بتوان از ابتلاي افراد جامعه پيشگيري كرد و حتي در درمان افراد مبتلا نيز از واكسن استفاده كرد.

علامت هشدار دهنده سرطان معده

ٍهرگونه احساس ناراحتي، ترش كردن، سوزش و درد قسمت فوقاني شكم (سَرِدل) و سيري زودرس در افراد بالاتر از 40 سال

* توجه كنيد: كساني كه اين علايم را دارند، حتماً مبتلا به سرطان معده نيستند و فقط بايد به‌طور دقيق مورد بررسي قرار گيرند.

ساختمان كيسة صفرا

كيسه صفرا عضوي است گلابي شكل كه تقريباً 10 سانتيمتر طول و 3 تا 5 سانتيمتر عرض دارد. كيسة صفرا به سطح زيرين كبد چسبيده است و از طريق مجراي سيستيك به مجراي مشترك صفراوي مي‌پيوندد. مجراي مشترك صفراوي به قسمت دوم دوازدهه يا اثني عشر وارد مي‌شود. صفرا اين مايع پيچيده، ابتدا در كبد ساخته مي‌شود و از طريق مجراي سيستيك وارد كيسة صفرا شده و در آنجا ذخيره مي‌شود. در مواقع لزوم كيسة صفرا منقبض شده و صفرا وارد دوازدهه مي‌شود. يكي از بيماري‌هاي خطرناك كيسة صفرا، سرطان است.

سرطان كيسة صفرا

اين نوع سرطان نادر، پنجمين سرطان دستگاه گوارش از نظر شيوع است. اين بيماري خاص افراد مسن و در خانم‌ها شايعتر است. بيشترين شيوع آن در اسرائيل و لهستان گزارش شده است و در برخي نواحي آمريكاي لاتين نظير (كلمبيا، پرو و اكوادور) ژاپن و شرق اروپا (نظير چكسلواكي و شرق آلمان) نيز بيشتر ديده مي‌شود.

علت‌ها

عوامل ژنتيكي و بيماري سنگ صفراوي جزو عوامل خطرساز ابتلاء به سرطان كيسة صفرا هستند. دكتر زاتونسكي و همكارانش در سال 1992 در لهستان ثابت كردند كه افراد چاق (خصوصاً خانم‌ها) در خطر ابتلاء‌به سرطان كيسة صفرا هستند. مصرف زياد كالري و چاقي خطر تشكيل سنگ‌هاي صفراوي و سرطان كيسة صفرا را افزايش مي‌دهد. در 30 سال اخير شيوع سرطان كيسة صفرا در ژاپن افزايش يافته و علت آن افزايش مصرف غذاهاي پرچربي و افزايش شيوع سنگ‌هاي صفراوي از نوع كلسترولي است. وجود سنگ بزرگ صفراوي براي مدت طولاني (بيش از 40 سال) خطر ابتلاء به سرطان كيسة صفرا را افزايش مي‌دهد. بيماران مبتلا به سنگ‌هاي صفراوي 7 برابر بيشتر از افراد سالم در معرض ابتلاء به سرطان كيسة صفرا هستند. به هر حال بيشتر بيماراني كه به مدت 10 تا 20 سال سنگ صفراوي بدون علامت داشته‌اند، به اين سرطان مبتلا نخواهند شد. دكتر كاتو و همكارانش در ژاپن نشان دادند كه مصرف روزانة ميوه جات (به‌دليل وجود ويتامين ث و اي)، قارچ و سبزي‌هاي پخته، سالاد و ماهي خطر سرطان كيسة صفرا را كاهش مي‌دهد./ دکتر ناصر ابراهيمي درياني- دکترسيد مؤيد علويان

کتابخانه خوزی...بررسی ماهنامه ی علمی فرهنگی

بررسی شماره ی نخست "دانش و  مردم"

آبان و آذر 1391

                                                                                   صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر: دکتر محمد رضا طاهریان

                    زیر نظر شورای دبیران

                                                                مصور ( عکس هایی از شهریاری) بدون نوشته راهنما

                          مدیر اجرایی: سعید سلطانی

         عکس های رویی: 

                                                               شادروانان استاد پرویز شهریاری و دکتر اصغر اللهی

                                                                                                     104 صفحه، 3900 تومان

 

با ابراز شادباش به مناسبت انتشار شماره ی نخست "دانش و مردم" در دوره ی جدید، چکیده وار دیدگاه ها و پیشنهادهای خود را به عنوان خواننده ی وامدار آن شرح می دهم. امیدوارم بررسی نوشتار مطالب آن، همراه با اشاره های گذرا به کاستی ها و کمبودها و بیان انتظارات از این مجله ی ارزشمند، راستای بهینگی آن را پربار و نیرومند تر سازد.

   در هزاره ی سوم فراصنعتی/ ابَررسانه ای که شاهد تغییرات ثانیه ای گسترده و ژرف در زندگی شهروند زمین و چیرگی هر چه بیشتر دانایی بر استبداد و سانسور هستیم، هستی اینفوسفر (info-sphere) با فصل ها و طرح هایی راهگشا همراه گردیده است. از این رو، انتشار هر رسانه ی کاغذی / الکترونیک می تواند و باید با درونه / اندرونه ی نو، رسا، گیرا و راهنما، به اثربخشی های دگرگون ساز ( هر چند ناچیز و نامحسوس) در پیکره ی فرهنگ طبقاتی بیانجامد. اگر زبان نشریه، بو و سوی اندیشه ها و رهنمودهای آن خودویژه نباشند، سرانجامی جز تکرار یافته های پیشین، اتلاف وقت /هزینه و از دست دادن خوانندگان عام/ حرفه ای ندارد.

  شماره ی نخست "دانش و  مردم" دارای نشانگان شتاب و نقصان های ویرایشی / کارشناسی است. با توجه به کارنامه ی درخشان زندگی اجتماعی/ فرهنگی صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر آن و عرق ریزان روح نواندیشش، آرزومندم که با همراهی و همیاری آنان که کار خیر بی روی و ریا می کنند، شماره های آینده، سرشار از دستاوردهای سازنده و ماندگار گردد.

روی جلد شماره ی نخست "دانش و  مردم"، در کنار عکسی محو از استاد شهریاری - ذره بین در دست، چند عنوان از مطالب را می خوانیم:

یادنامه ی استاد پرویز شهریاری

یادنامه ی دکتر اصغر اللهی

در باب پیشگویی های پایان جهان

نکاتی در باره ی سرطان پروستات

غذا به مثابه ی کالا

اهمیت سلامت قامتی در سلامت فرد

کودتای 28  مرداد 1332

ایران و جهان در تابستان داغ

دنبالش می آمدند (جمال میر صادقی)

معرفی کتاب تئوری شوک یا سرمایه داری فاجعه

از آن جا که صفحه ی فهرست مطالب ناقص بوده و کل نوشته ها را در بر نمی گیرد، در زیر عناوین دیگر، همراه با شماره ی صفحات مشخص می گردند:

دکتر جلیل مستشاری: گزیده ای از اشاره های زنده یاد پرویز شهریاری (06)

مرضیه مرتضی لنگرودی: آنچه از شهریاری آموختم  (10)

خسرو باقری: استاد شهریاری از قله های دانش در پی حقیقت بود (16)

؟: یادی از دکتر اصغر اللهی شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم (30)

هاشم اللهی: آفتاب در یلدا (35)

جیمز رندی/ مترجم دکتر محمد رضا غفاری: در باب پیشگویی های پایان جهان/ چهل و نه پیشگویی بی سرانجام پایان جهان (40)

دکتر اصغر صدرایی: نکاتی در باره ی سرطان پروستات (49)

فرد مگداف/ مترجم ف. م. هاشمی: غذا به مثابه کالا (53)

دکتر محسن امیری: اهمیت سلامت قامتی در سلامت فرد (59)

علیرضا امیر معز/ مترجم مرتضی صومی: هندسه سه مربعی تجربی (62)

آناهیتا احمدی (مترجم):

شرکت گلکسو اسمیت کلاین با پرداخت 3 میلیارد دلار جریمه تخلف غیر قانونی موافقت کرده است. (64)

خودداری از گزارش 80000 پرونده ی دارویی توسط غول داروسازی (65)

سوزن سر انگشت، حس لامسه ی جراح را نیرومندتر می کند (66)

تقویت برخی از باکتری ها درآب آشامیدنی به سلامتی انسان  کمک می کند (68)

علی پور صفر (کامران): کودتای 28 مرداد 1332 و اعوجاج در تکامل اجتماعی ایران (69)

سیامک طاهری: ایران و جهان در تابستان داغ (81)

؟: معرفی کتاب دکترین شوک، ظهور سرمایه داری فاجعه ( نویسنده: نائومی کلاین/ مترجمان: مهرداد(خلیل) شهابی و میر محمود نبوی.- تهران: نشر آمه، 1389 ) 98

 

و سروده هایی بیشتر شعاری / سفارشی می خوانیم، ناتوان از ذهن و زبان شاعرانه ی روزگار:

محمد خلیلی: بر ساحل خجسته (برای استاد پرویز شهریاری)

سعید سلطانی طارمی: به سوی ایکس

دکتر اصغر اللهی: آفاق جهان (برای همسرم مینا سمارک)

در پرهیز از درازگویی سخنم، نکته هایی را گزینه می کنم:

1.       "ایران و جهان" ترکیبی نادرست است. پیشنهاد می شود: "ایران در برابر جهان" ، "ایران و دیگر کشور های جهان"  و یا "ایران درجهان" را بکار بریم.

2.      کودتای بیست و هشت امرداد نه "کودتای 28 مرداد"

3.       شماری از مقاله ها و به عنوان مثال "نکاتی در باره ی سرطان پروستاتنه تنها از روزگار خود پس افتاده اند، کهنه و دارای نواقص جدی هستند.

4.       نام سعید سلطانی ( معرفی شده به عنوان مدیر اجرایی)، در شمار همکاران این شماره هم آمده است.

5.       مفهوم سروده ی سعید سلطانی طارمی: "به سوی ایکس" ابهام بر انگیز، انحرافی و ضد شخصیت جوینده و روشنگر استاد فقید شهریاری است. چرا به "سوی ایکس" و نه در گذار از ایکس ها؟

6.       نمونه هایی از اشکالات نوشتاری / ویرایشی:

 - تکرار واژه ی "قریب" در خط 2 ص 2

قریب به ده ها کتاب و خط 3 ص 2   <<<     مقاله ی "پس از شهریاری"، دکتر محمد رضا طاهریان

- جمله های گنگ:  ابتلا بیشتر در مورد بستن لوله های منی یر (؟) و یا افرادی که فعالیت جنسی بیش از حد دارند، مورد بحث و ثابت نشده است. (50)

- کاربرد واژگانی که جانشینان پارسی رسا و شیرینی دارند: : انسیکلوپدیا (32) دایره المعارف (42)، تکنولوژیک (68)،  اعوجاج در تکامل اجتماعی ایران (69)قبل، بعهده (51)بعد از (52) شود(52) غذا به مثابه کالا (53)، (53) بصورت(55) آنها/ پرداخت ها (55) و (68)بعبارتی (59)... عنوان هایی که نیاز به پیرایش دارند:

اهمیت سلامت قامتی در سلامت فرد،  دکتر محسن امیری (59)

پیشنهاد: راست ایستایی و تندرستی

- غفلت ازنشانه گذاری های جمله: "اگر چه این تمدن های بزرگ بر پایه ی مازاد تولید مواد غذایی شکل گرفتند اما، ...(مقاله ی غذا به عنوان کالا، ص. 53)

هم چنین، نقطه های پایانی بیشتر جمله ها فراموش شده... و نثر ف. م. هاشمی به نوشدن و ویرایش جدی نیاز دارد.

- نقطه به جای ویرگول:

-         پاپ می تواند از همه بازخواست کند. اما کسی حق بازخواست از او را ندارد، زیرا او... در هر شرایطی، مطیع محض پاپ اعظم باشد. زیرا وی نه به (ص. 7)

- مشخصات منابع مورد استفاده در مقاله ی خسرو باقری، ناقص و ارجاعات دارای کاستی های آکادمیک هستند.  لحن نوشته ی خسرو باقری (استاد شهریاری از قله های دانش در پی حقیقت بود) شعاری، کلیشه ای و تکراری است. (نمونه: استاد پرویز شهریاری، گوهری از گوهرهای مردم زحمتکش و محروم جهان بود...خروش... آلام و دردها...29 {دیگر دوران این ذهن و زبان ها گذشته و نوشتار بیشتر مضحکه می ماند تا ستایشی در خور...}نمونه: (استاد شهریاری از قله های دانش در پی حقیقت بود، ص. 29 )

- بی نظمی در فواصل بین شماری از واژه ها...(نمونه ص. 15)

7.  مخاطب مجله جوانان نیستند.

8.  بیت بر آمده از مثنوی معنوی مولانا، واژه ی "کو" را "که" ذکر کرده اند:

هر که گوید "کو قیامت؟" ای صنم   خویش بنما که: قیامت نک منم!

در متن کو...ص. 20

9.  نادرستی های چاپی: بانگ مرکزی (86)، چهرهره های ماندگار (33) و در ارجاعات انگلیسی نوشت، حرف نخست بعضی از نام ها کوچک درج گردیده:  james Randi  (48) و نادرستی های املایی چشمگیری دیده می شود.

10.  واژه ی "پاورقی" برای ذکر منابع در پایان مقاله ی "در باب پیشگویی های پایان جهان" (48) نادرست است.

افزون تر، شماری از منابع و تعاریف ذکر شده در این صفحه دارای کاستی ها و انحراف های معنایی هستند.

کدام شماره/ صفحه و تاریخ انتشار  Monthly Review ؟(53)

علیرضا امیر معز/ مترجم مرتضی صومی: هندسه سه مربعی تجربی (62)

یا عنوان های طولانی بی سلیقه:

-         شرکت گلکسو اسمیت کلاین با پرداخت 3 میلیارد دلار جریمه تخلف غیر قانونی موافقت کرده است.(64)  منبع؟

-         خودداری از گزارش 80000 پرونده ی دارویی توسط غول داروسازی (65) andy coghlan

آناهیتا احمدی (مترجم)

و  نام های انگلیسی نوشت همین صفحه با حرف کوچک آغاز گردیده اند.

11) لحن شعارگونه و رجزخوان نویسنده ی (علی پور صفر (کامران) کودتای 28 مرداد 1332 و اعوجاج در تکامل اجتماعی ایران (69) با سرشت نوشته های علمی و مستدل بیگانه است:  با ابراز اراجیفی... (72)، مشتی بورس باز...(74)،" 1326 هق"، 28 مرداد که آشکارا بدست... (70)عبارات مضحک... (79)

چشم به راه شماره های آینده ی "دانش و  مردم" می مانم: شکوفا و مانا...ه.ح.

تاریخ را فاتحان نمی نویسند...

گزارش داور تاریخ:

 پاپ سرگیوس چهارم که اثر و نشانه ای از قدرت خانمان سوز و کبکبه ی قداستش باقی نمانده و مورد طعن و لعن وجدان بشری است، مدعی بود که:

"می تواند از همه بازخواست کند، اما کسی حق بازخواست از او را ندارد، زیرا او به خواست این و آن نیامده است تا به خواست این و آن برود...هیچ کس نمی تواند با ملکوت آسمانی رابطه داشته باشد، مگر آن که در هر شرایطی، مطیع محض پاپ اعظم باشد، زیرا وی نه به خواست مردم، بلکه به خواست خداوند و مسیح بر این مسند مقدس نشسته است."

(ص. 7  شماره ی نخست دوره ی جدید "دانش و مردم"، دکتر جلیل مستشاری: گزیده ای از اشاره های زنده یاد پرویز شهریاری)

کشف خویشتن از یاد رفته

  هین که اسرافیل وقتی راست خیز 

  رستخیزی ساز پیش از رستخیز

      هر که گوید "کو قیامت؟"، ای صنم  

 خویش بنما که: "قیامت نک منم!"

مولانا

 

دوباره هنوز هفتکل...

هفتکل: فلاش بک، کلوز آپ

رمان نفرین نفت

ما چینو مِنه یکیم که نونیم چنه یکیم!

برای حسین، زهرا و درایت نگاه آتوسا که مهربانی هفتکل را دارند...

باد سرد بوزد و بوی خاک باران خورده، متورم از قارچ و باوینه را بیفشاند بر سر شهر و ما ایستاده باشیم روی بلندای باختر  شیب ملایم جاده ی ورودی که به دهانه ی شهر برسد...

هنوز پیش از آن که تا ده روز دیگر بنا به گاهشمار رسمی بهار وارد شهرشود، دستان ماهر طبیعت فرش های سبز را در پیشگاهش گسترانده... بازار بوی کارت های معطر نوروزی بدهد و از سر در مغازه ی عامو ملک قنبری گل ها بخندند و همه چیز ، پولک و اکلیل خورده صفای دگرگونی را بدهد...

شامگاه پر از ستاره باشد و من دم در خانه ی شکارچی شکار شده – یزدانی در توفشرین، دوربین اش را گرفته باشم تا فردا صبح همراه با فلامرز و یدول و نمکی و اَقرو و جمشید ، میهمان عزیزمان، امیر بهادر را که از شمال شهر تهران آمده هفتکل بیاوریم این جا به تماشا و ریز و درشت شهر را با هم مرور کنیم...

و مم رضا مچلو که می آید از ننه حرف بکشد که این پسر تهرونیه چه نسبتی با شما داره؟ چطور اومده این جا؟ قصد و غرضش از اومدن چی بوده؟ چرا...؟ چی را...؟ با کی...؟

و ننه که به سین او جیم می دهد که بابای این پسر از سرشناس های بازار تهرونه و پسرم با او در اردوی رامسر آشنا شده، دعوتش کرده این جا... و بعد از او جیکوی خبر چین را از درخونه چِخ می کند تا دست خالی برود و او که جواب درست برای لاپورت ( Report) ش که نمی گیرد،افشار را به جفتک وادارد تا خولی با غرش موتور جلوی سینما کارگری بپیچد جلویم و بپرسد:

- ناقلا! این پسر خوشگله را از کجا آوردین؟!

...

و ما اور ا از میدون طیاره به دره تلو بردیم و شنا در برم سرچشمه و دیدن یونیت های نفت و فولوتین منزل کریمی ها و شیب را سوار بر تخته بلبرنگ با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت پایین آمدیم تا نمره دو و هوره...

و بعد او هر جایی از تمدن پیشرفته ی هفتکل را دید، شانه به شانه ی نیویورک و لندن...و  با شگفتی فریاد بر می آورد: نه! بچه ها، باور کردنی نیست! میز بیلیارد؟!

باشگاه بوکس؟

این همه پهلوان: منگشتی و ممبینی و سرکهکی و امیرجانی و حجاب و سیم خاردار طهماسبی و... را هر روز می بینید و الگو می گیرد تا به آیین شاهنامه ای ببالید؟

 ...

اون جا کجاست؟

...

ابتدا امیر بهادر را بردیم به هفتاکل. تپه ای صخره ای سبز از خزه.، با آرایه هایی از لگزی و درختان مغموم کُنار... سدر المنتهی؟

و پیاده، سرازیری جاده ی گسترده بر دامنه ی قلمروی هفتاکل را دویدیم تا به اتاقک نگهبانی دروازه ی شرکت نفت برسیم و قپونی خود را به آن جا رسانده باشد و بنز ابول قاسم- راننده ی سالی دوماه را دیده باشد و همان طور که مثل همیشه لقمه ای سرگردان در دهانش می گردد، گفته باشد:

- خسته نباشی دَرَیوِل!

و ابول قاسم که دیگر عینکی شده و شیارهای صورتش کش آورده یک طرف تا لبانش را همیشه به خنده بکشاند، بی آن که چشم از پیچ بر دارد، سربالایی را دنده ای بخواباند و با صدای پر طنین، هم چنان که دستگیره را چرخانده، فریاد بزند:

- چطوری گُندین!؟

و بعد بدوی همراه نمکی و یدول و فلامرز و اقرو تا برسی به جمشید جهان بین که دور بین را در دست، گرفته از تو، چشم های درشت مادرزاد سرمه زده را چسبانده باشد به آن و نماهای سینما اسکوپ شهر را آورده باشد رو به خود و آن گاه ذوق زده بگوید:

بیا! بگیر نگاه کن! اونا بازار، پر از نعمت... اون هم قهوه خونه مریم... روبروش پایین تر استخر استرلیزه و بعد پایین تر، باشگاه نیرو و دبستان آسماری و کابل های خمیده خمیده دور تا دور زمین نیرو...

و اوناها! زمین براق و تر و تمیز بسکتبال... می تونی بوی کباب حاجی را هم، این جا از سر تُل عاشقی احساس کنی همراه با طروات ریحون ها و عطر گرده های نان نوربخش ریاحی...

و من دوربین را می گیرم و می نگرم و نگاه لنز را می تازانم تا دور دست، به اندرونه ی دل جاروکارا...

دوربین را می دهم دست امیر بهادر:

- بیا نگاه کن!

خیره می شود به استوره ی دره که با ردیف های منظم و پاکیزه ی لین ها رقم خورده و سمت راست در مخمل سبز بنگله ها و سینمای کارمندی...

 

چشمی های کنجکاو دوربین هم چنان می گردد و می چرخد: ساختمان مهمانسرای شرکت نفت معروف به گِستوز (گست هاوس= Guest house ) و آن سوتر هم چنان که آغوش باز کنی رو به آفتابی که ندمیده و بازوی راست را به انتهای راست دشت اشاره ببری محوطه ی اداری اولیه و هم چنان مرموز مینافیز ( مین آفیس = Main office ) و استراحتگاه / پایشگاه شهر زیر نظر جیکاک قدیس که در جیب های عمیق قبایش رمل و استرلاب های استعمار را چپانده ...

و نقشه های زمانبندی شده اش برای سال های در راه و راه های رام کردن پرولترهای عشایری...نفتی ها و کوشش های همه جانبه اش در حفظ منافع دولت فخیمه ی بریتانیای کبیر...

 

و حالا تانک های مرکز زرهی آن را اشغال کرده اند...

خب! تآسیسات و ورک شاپ و کولر شاپ و اداره ی خدمات اجتماعی را می بینی؟

درخت های نخل زینتی...

- حالا بچرخیم رو به محله ی شما، جاروکارا...

- روی اون تپه روبروی محله چی می بینم بچه ها؟

- اون تپه، آرامگاه ابدی کودکان است.

- اون خانم کیه ایستاده کنار صندلی مردی سپید موی و بی حرکت؟

- او مامان جمشید جهان بین است که سال ها وفادارانه تیماردار شوهر بیمارش است...

 

پی آیند این داستان، دوشنبه ی هفته ی آینده...

دیدار ما دم در قهوه خانه ی حسین زغالی///  

پیشخوان ادبی هنری ....2

امروز با حـافظ

اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بيز است

به بانگ چنگ مخور مي که محتسب تيز است

صراحي اي و حريفي گرت به چنگ افتد

به عقل نوش که ايام فتنه انگيز است

در آستين مرقّع پياله پنهان کن

که همچو چشم صراحي زمانه خون‌ريز است

به آب ديده بشوييم خرقه‌ها از مي

که موسم ورع و روزگار پرهيز است

مجوي عيش خوش از دور باژگون سپهر

که صاف اين سر خم جمله دردي آميز است

سپهر برشده پرويز نيست خون افشان

که ريزه‌اش سر کسرا و تاج پرويز است

عراق و فارس گرفتي به شعر خوش حافظ

بيا که نوبت بغداد و وقت تبريز است

پیشخوان ادبی هنری...1

بزرگ ترين جايزه ى ادبى آفريقا به نويسنده اى بلژيكى تبار رسيد 

«چيكا اونيگوه» نويسنده ى نيجريه اى بلژيكى تبار موفق به دريافت جايزه ى ادبى كشور نيجريه شد. به گزارش ايسنا، چيكا اونيگوه به عنوان برنده ى جايزه ى ادبى كشور نيجريه كه بزرگ ترين جايزه ى ادبى آفريقاست، معرفى شد. او با رمان «در خيابان خواهر سياه» موفق شد دو نامزد نهايى قظژدظژر يعنى «نگوزى آچابه» و «اولوسولا اولوگبسان» را شكست دهد و جايزه ى ۱۰۰هزار دلارى را از آن خود كند. اونيگوه پيش از اين نيز جوايز بسيارى از جمله جايزه ى داستان كوتاه «بى.بى.سى» و كشورهاى مشترك المنافع را در سال ۲۰۰۴ كسب كرده بود. وى در نامه اى از بردن اين جايزه خوشحالى خود را ابراز كرد و نوشت: "براى نويسنده اى كه دائما نسبت به توانايى هايش ترديد دارد، بردن اين جايزه معيارى است كه شايد من كارم را درست انجام مى دهم."
 كسب اين جايزه، بخصوص با كتابى كه خيلى چيزها به من ياد داد، برايم بسيار مسرت بخش است. به گزارش پون چنگ، جايزه ى ادبى كشور نيجريه كه به صورت سالانه در چهار ژانر ادبى برگزار مى شود، امسال ميزبان ۲۱۴ اثر ادبى بوده كه اين رقم از سال راه اندازى آن (۲۰۰۴) تا كنون بى سابقه است. هيأت داوران اين جايزه در انتخاب اوليه ى خود، ۲۲ اثر و سپس ۱۰ اثر را برگزيدند. نامزدهاى نهايى اين جايزه سه نفر بودند كه روز نهم اكتبر معرفى شدند. جايزه ى ادبيات نيجريه با مبلغ ۱۰۰هزار دلارى كه نصيب برنده مى كند، يكى از گران ترين جوايز ادبى دنيا محسوب مى شود. رمان اونيگوه كه برنده ى اين جايزه شد به موقعيت زن ها در جامعه ى كشور نيجريه مى پردازد. اونيگوه كه در سال ۱۹۷۴ به دنيا آمده است، مدرك دكترى خود را در رشته ى ادبيات از دانشگاه ليدن هلند دارد. او اولين رمان خود را در سال ۲۰۰۵ به چاپ رساند. اين نويسنده همچنين تا كنون دو كتاب كودك را به نگارش درآورده و داستان هاى كوتاه خود را در آنتولوژى ها،  مجلات و نشريات مختلف به چاپ رسانده است. اونيگوه در سال ۲۰۰۳ موفق شد به مرحله ى نهايى جايزه ى «كين» كه به بوكر آفريقايى معروف است، راه يابد.
 
یاد نامیرایی
 
بزرگداشت «کارلوس فوئنتس» نويسنده سرشناس مکزيکي در «روز مردگان» پاناما برپا شد.به گزارش ايسنا، انجمن مکزيکي‌هاي جمهوري پاناما در «روز مردگان» ياد کارلوس فوئنتس، نويسنده فقيد مکزيکي را که سال 1928 در پاناما به دنيا آمد، گرامي داشت. در اين مراسم، قربانگاهي مملو از دسته‌گل و انواع خوراکي‌ها و نوشيدني‌ها به اين نويسنده برجسته تخصيص داده شد.به گزارش ميلنيو، در اين مراسم که پنجشنبه شب برگزار شد، سفير مکزيک در پاناما نيز حضور داشت و درباره تأثير فوئنتس در ترويج فرهنگ و سنت‌هاي کشورش سخنراني کرد.خبر درگذشت کارلوس فوئنتس در 15 مي 2012 دنياي ادبيات را لرزاند.

سه روز آخر هفته با دکتر شفا...4

نسخه ی پاک:

آب نوشی یک ساعت پس از خورد و خوراک تا یک ساعت پیش از وعده ی غذایی بعد

خودداری از خوردن نمک و شکر 

پیاده روی دست کم یک ساعت در روز

اندیشه های مثبت و داشتن هدف هایی به نفع جمع


سه روز آخر هفته با دکتر شفا...4

آدینه

روزی نیست

رودی نور

چشمه چشمه

پیرامون

پس

دست فرا بر

درونه ی آب را دریاب!

تن شوی از تیرگی

و واپس

رو به خورشیدها

فردا را فرا بخوان...ه.ح.

سه روز آخر هفته با دکتر شفا...3

کبد چرب دارد قربانی می گیرد

تجمع بيش از حد چربي در کبد، گاه باعث اختلال در فعاليت طبيعي بافت کبد مي‌گردد که مي‌تواند سير پيشرونده پيدا کند و باعث نارسايي کبد و يا «سيروز کبدي» گردد. کبدچرب غيرالکلي، يک التهاب کبدي است که در اثر تجمع بيش از اندازه چربي در بافت کبد ايجاد مي‌شود.
اگرچه علت اصلي بيماري «کبدچرب» مشخص نيست، ولي به نظر مي‌رسد اين بيماري ارتباط نزديک با برخي بيماري‌هاي متابوليک دارد که از آن جمله: چاقي، افزايش کلسترول و تري گليسريد خون و ديابت را مي‌توان نام برد.
در درمان «کبدچرب»، کنترل اين بيماري‌هاي زمينه‌اي بسيار موثر مي‌باشد. همچنين گفته مي‌شود مصرف زياد انرژي باعث خواهد شد کبد نتواند سوخت‌وساز طبيعي را انجام دهد و در نتيجه انرژي اضافي بصورت چربي در کبد ذخيره شود.
اين بيماري اغلب افراد را در سنين ميانسالي مبتلا مي‌کند. اکثر بيماران از افزايش وزن و چاقي بويژه چاقي شکمي رنج مي‌برند. همچنين مي‌توانند دچار افزايش چربي‌هاي خون بوده و يا از مبتلايان به ديابت باشند. و از آنجا که در سال‌هاي اخير شيوع چاقي و بيماري‌هاي متابوليک در جوانان افزايش قابل توجهي يافته است، جواناني که با چاقي و بيماري «کبدچرب» به پزشک مراجعه مي‌نمايند، کم نيستند. البته بايد ذکر کرد بيماراني هستند که بدون داشتن هيچ کدام از عوامل خطر ذکر شده و بدون هيچ دليل شناخته شده‌اي، مبتلا به «کبدچرب» مي‌گردند.
افزايش چربي در بدن که معمولا با چاقي شکمي همراه است، به همراه افزايش چربي‌هاي خون و افزايش فشارخون، همه از علائم مجموعه‌اي از اختلالات تحت نام «سندرم متابوليک» هستند که اين سندرم دقيقا وابسته به مقاومت انسولين مي‌باشد.
عوامل تاثيرگذار در اختلالات کبدي
علاوه بر افزايش چربي در بافت کبد که بر روي فعاليت طبيعي کبد تاثير مي‌گذارد، عوامل ديگري نيز بر عملکرد طبيعي سلول‌هاي کبدي تاثيرگذارند، از آن جمله:
1) مقاومت به انسولين؛ بدين معنا که بدن نمي‌تواند قند را بطور طبيعي مورد استفاده قرار دهد. بطور طبيعي لوزالمعده پس از خوردن مواد قندي، با ترشح هورمون انسولين سعي مي‌نمايد که قند اضافي موجود در خون را به سلول‌هاي عضلاني و کبد وارد نمايد. در وضعيت مقاومت به انسولين، حساسيت گيرنده‌هاي سلولي انسولين کاهش مي‌يابد، در نتيجه بدن براي ثابت نگه داشتن سطح قندخون نياز به ترشح انسولين بيشتري خواهد داشت. در صورت ادامه اين روند، در نهايت ميزان قندخون افزايش يافته و فرد مبتلا به ديابت مي‌گردد.
2) تغيير در روند توليد چربي در بافت کبد و نحوه عملکرد کبد در برابر چربي‌هايي که از روده به کبد منتقل مي‌شوند.
3) عمل‌هاي جراحي که مسير معده يا روده و يا هر دو را کوچک مي‌نمايند، از قبيل عمل جراحي باي‌پس روده.
4) استفاده طولاني مدت از لوله‌هاي روده‌اي براي تغذيه که معمولا پس از عمل جراحي استفاده مي‌شوند.
5) استفاده از برخي داروها از قبيل؛ آميودارون (داروي قلبي)، کورتون، استروژن‌هاي صنعتي و بعضي از داروهاي کنترل سرطان.
علائم و شيوع بيماري: از آنجاکه اين بيماري سير پيشرونده دارد مي‌تواند در مراحل اوليه بدون علامت باشد تا زمانيکه تاثيرات منفي بر عملکرد کبد ايجاد نمايد. در آن زمان علائمي از قبيل احساس ضعف، خستگي و کاهش وزن بروز مي‌کنند. و از آنجا که سير اين بيماري مزمن است، شايد سال‌ها طول بکشد تا منجر به ايجاد «سيروز کبدي» (جايگزيني سلول‌هاي کبدي با سلول‌هاي فيبروز) و در نهايت نارسايي کبد گردد.
در نقطه مقابل، در موارد نادري به دليل ناشناخته، سير بيماري متوقف و يا حتي به حالت طبيعي بازمي‌گردد، بدون آنکه درمان مشخصي انجام گرفته باشد. بين 10تا30 درصد بزرگسالان در کشورهاي پيشرفته مبتلا به اين بيماري هستند که معمولا شامل افراد چاق در سنين ميانسالي است. با توجه به شيوه زندگي اعم از نوع تغذيه و فعاليت بدني، شيوع اين بيماري در کشورهاي در حال توسعه بويژه در جامعه شهري افزايش چشمگيري داشته است. همچنين شيوع بيماري «کبدچرب» با افزايش سن، سير صعودي مي‌يابد. شيوع اين بيماري در آقايان 2 برابر خانم‌ها مي‌باشد که با افزايش سن، ميزان شيوع در خانم‌ها به آقايان نزديک مي‌شود، بويژه پس از يائسگي، شيوع بيماري «کبدچرب» در خانم‌ها سير فزاينده‌اي دارد.
تشخيص و درمان «کبدچرب»: تشخيص و درمان اين بيماري نيز مانند هر بيماري ديگر، معمولا با گرفتن شرح حال از بيمار و معاينه وي شروع مي‌گردد. اگرچه در خيلي از موارد، علائم قابل توجهي در اين بيماري وجود ندارد و با مشاهده بالا بودن آنزيم‌هاي کبدي و نيز تصاوير سونوگرافي، سيتي‌اسکن وMRI تشخيص اين بيماري معين مي‌گردد. از بيوپسي کبد براي تشخيص ميزان صدمه به بافت کبدي در بعضي از موارد استفاده مي‌گردد.
درمان: اگرچه درمان اختصاصي براي «کبدچرب» وجود ندارد، ولي شما با کنترل بيماري‌هاي زمينه‌اي از قبيل کاهش وزن، چربي‌هاي خون، ديابت و يا قطع نمودن داروهاي مسبب (قطعا با نظر پزشک معالج نه بطورخودسرانه) مي‌توانيد از پيشرفت اين بيماري جلوگيري نماييد و در خيلي از موارد سير معکوس را طي نماييد که منجر به درمان اين بيماري گردد.از مصرف الکل که عملکرد طبيعي کبد را دچار اختلال مي‌نمايد، جدا بايد پرهيز نماييد.
نکات کليدي درمان: شما مي‌توانيد زير نظر متخصصين تغذيه و گوارش، سير بيماري کبد چرب را محدود و کنترل نماييد. براي کنترل کبد چرب توجه به نکات ذيل اهميت کليدي دارد:
کم کردن وزن: از آنجاکه اکثر بيماران مبتلا به «کبدچرب» غيرالکلي چاق هستند، کاهش وزن در کنترل اين بيماري نقش مهمي دارد. براي کاهش وزن، انتخاب رژيم غذايي نيز بايد به درستي صورت پذيرد، زيرا کاهش وزن سريع با رژيم‌هاي برق‌آسا خود مي‌تواند سير بيماري را بدتر نمايد. خيلي از بيماران چاق که به تازگي متوجه «کبدچرب» خود شده‌اند، به دليل ترس از عوارض اين بيماري، به رژيم‌هاي غذايي سخت روي مي‌آورند که اين بيماري را ريشه کن نمايند، ولي علاوه بر ابتلا به عوارض اين نوع رژيم‌ها، گاه سير «کبدچرب» را نيز بدتر مي‌نمايند. لذا انتخاب منطقي رژيم غذايي کاهش وزن زير نظر متخصص تغذيه و با کاهش وزن نيم تا يک کيلوگرم در هفته توصيه مي‌گردد.
انتخاب رژيم غذايي سالم: رژيم غذايي پرکربوهيدرات که حاوي ميزان قابل توجهي سبزي و ميوه و موادغذايي پرفيبر باشد، معمولا بهترين انتخاب براي افراد مبتلا به کبد چرب است. کاهش چربي مصرفي، بويژه چربي‌هاي اشباع شده و جايگزيني آنها با چربي‌هاي غيراشباع که در روغن زيتون و ماهي وجود دارند، توصيه مي‌گردد. استفاده از نان و غلات سبوس‌دار بايد جدي گرفته شود. در نهايت تعيين مقدار مورد نياز درشت مغذي‌ها اعم از پروتئين، چربي و کربوهيدرات بر اساس شرايط افراد بايد تنظيم گردد.
انجام ورزش و فعاليت بدني منظم: چاقي بويژه چاقي شکمي نقش مهمي در افزايش خطر ابتلا به کبد چرب دارد. بر همين اساس، داشتن پياده‌روي منظم به ميزان حداقل 30تا60 دقيقه در روز توصيه مي‌شود. اگر شما وقت رفتن به باشگاه ورزشي را نداريد، پياده‌روي در مسير کار يا پارک را مي‌توانيد جايگزين نماييد.
کنترل بيماري‌هاي زمينه‌اي متابوليک: کنترل ديابت و چربي‌هاي خون در بيماران مبتلا به «کبدچرب»، نقش کمک کننده‌اي در بهبود اين بيماري دارد. همانطور که مي‌دانيد از اصول مهم کنترل بيماري‌هاي متابوليک، رعايت رژيم غذايي و ورزش منظم مي‌باشد.
محافظت کبد از عوامل خطر: از عواملي که بر روي فعاليت طبيعي کبد اثر سوء دارند، بايد پرهيز نماييد. از مهمترين اين عوامل، مصرف الکل و نيز بعضي داروها مي‌باشد. لذا در هنگام مراجعه به پزشک، به او بگوييد که مبتلا به «کبدچرب» مي‌باشيد که در تجويز دارو به آن توجه نمايد.
پيشگيري: براي جلوگيري از بروز بيماري کبدچرب، سه نکته اساسي ذيل را فراموش نکنيد:
1) شما بايد رژيم غذايي سالمي را با مصرف بالاي ميوه، سبزي، غلات سبوس دار و چربي‌هاي مفيد براي خود انتخاب کنيد.
2) داشتن رژيم غذايي سالم به همراه فعاليت بدني، به حفظ وزن سالم کمک مي‌نمايد. در صورت چاق بودن، از همين امروز براي کاهش وزن خود اقدام نماييد.
3) هنگام استفاده از داروها کاملا مراقب باشيد و از مصرف الکل جدا پرهيز نماييد

حقیقات جدید نشان می‌دهد، چربی موجود در غذاها یکی از دلایل بیماری کبد چرب غیرالکلی محسوب می‌شود. به نظر می‌ رسد ورود بی‌ رویه‌ی چربی‌ها به درون کبد، زمینه‌ساز این بیماری است؛ وقتی کبد توانایی تنظیم جذب چربی‌ها را از دست می‌دهد. در افراد سالم حدود نصف چربی مصرفی به انرژی تبدیل شده و می‌سوزد و یک دوم باقی مانده در بافت چربی ذخیره می‌شود.

به‌طور طبیعی فقط میزان کمی چربی در کبد ذخیره می‌شود. پیدا کردن ریشه‌ی چربی‌های ذخیره شده در کبد چرب غیرالکلی، برای پیشگیری و درمان این بیماری بسیار حایز اهمیت است.


مهمترین نکات برای بر طرف کردن حالت کبد چرب:
مصرف محدود مواد نشاسته ای-کاهش مصرف کربوهیدرات ها از جمله قند ساده-نان-ماکارونی-کیک ها- بیسکویت ودسرها توصیه میشود.
افزایش مقدار سبزی ها ومیوه های خام وفیبر ها
استفاده از آب سبزیجات
اجتناب از غذا های سرخ شده و آماده وهر گونه مارگارین
اجتناب از مواد لبنی که شامل:شیر-پنیر-خامه-بستنی- ماست
استفاده از محصولات سویا شیر و بنیر سویا برای جبران کلسیم شیر
اجتناب از مصرف نوشابه ها
نوشیدن دو لیتر یا ۸ لیوان آب در روز
استفاده از منابع غنی ویتامین ث و سلنیوم (یک توضیح اضافه این که مقدار کم سلنیوم مورد نیاز افراد سالم، در غذاهای دریایی، مانند میگو و ماهی وجود دارد.)

**مواد غذایی مفید برای کبد

مصرف بعضی از مواد غذایی طبیعی، فعالیت کبد را در حد مطلوب حفظ می کند. داشتن یک کبد سالم باعث می شود انرژی بیشتر و حال بهتری داشته باشیم. ولی کبدی که بیمار است و به درستی کار نمی کند، باعث احساس خستگی، سردرد، اشکال در تنفس، حساسیت و عدم تحمل بعضی مواد غذایی، مشکلات پوستی و افزایش وزن می شود.

غذاهای مفید برای کبد به دو گروه عمده تقسیم می شوند:

1- مواد غذایی که فرآیند سم زدایی و تصفیه کبد را افزایش می دهند.

2- مواد غذایی غنی از آنتی اکسیدان که در طی فرآیند سم زدایی از کبد محافظت می کنند.

در قسمت زیر به 8 ماده غذایی مهم که برای کبد مفید هستند، اشاره می شود:

1- سیر و پیاز:
سیر حاوی آلیسین (یک نوع آنتی اکسیدان) است که یک ترکیب سولفوردار است و برای سم زدایی بهتر و موثرتر کبد لازم است. سیر به کبد کمک می کند تا بدن را از آلودگی جیوه، بعضی مواد افزودنی موجود در غذاها و هورمون استروژن پاک کند.

2- انواع کلم (مثل بروکلی، گل کلم، کلم قمری، کلم پیچ و کلم بروکسل):

کلم ها دارای خاصیت سم زدایی قوی برای کبد هستند. این سبزیجات دارای موادی هستند که بعضی سموم را در بدن خنثی می کنند؛ مثل نیتروزامین های موجود در دود سیگار ، و افلاتوکسین موجود در بادام زمینی.

همچنین انواع کلم دارای موادی بنام «گلوکوزینولات» هستند که باعث می شوند کبد آنزیم هایی را تولید کند که برای انجام فرآیند سم زدایی لازم هستند.

3- آب لیمو ترش تازه در آب داغ:

آب لیمو ترش تازه را در یک لیوان آب داغ بریزید و اول صبح بطور ناشتا بنوشید(البته اگر ناراحتی معده ندارید). این کار باعث می شود کبد پاک شود و عمل سم زدایی و تصفیه آن افزایش یابد.

همچنین تولید صفرا را تحریک می کند، معده و روده را پاک می کند و حرکات روده ای را افزایش می دهد.

4- چغندر:

چغندر، تصفیه ی خون را تقویت می کند و فلزات سنگین را در بدن جذب می کند.

5- میوه های غنی از آنتی اکسیدان:

بر اساس مطالعاتی مشخص شده که میوه های زیر بیشترین مقدار آنتی اکسیدان ها را دارند که به ترتیب غنای آنتی اکسیدانی عبارتند از:آلو- کشمش- زغال اخته- شاتوت- توت فرنگی- تمشک- پرتقال- گریپ فورت سرخ- طالبی- سیب و گلابی.در طی فرآیند سم زدایی یا تصفیه کبد، تعداد زیادی رادیکال آزاد تولید می شود که برای سلامت کبد مضر هستند. آنتی اکسیدان ها از کبد در برابر آسیب رادیکال های آزاد، محافظت می کنند.

6- سیب:

سیب دارای پکتین است که می تواند به فلزات سنگین موجود در بدن متصل شود (به خصوص در روده بزرگ) و باعث دفع آنها از بدن شود. این کار بار کبدی را کاهش می دهد و ظرفیت سم زدایی آن.


7- آرتیشو (کنگر فرنگی):

آرتیشو تولید صفرا را افزایش می دهد. یکی از کارهای صفرا این است که سموم بدن را از طریق روده پاک می کند.

30 دقیقه بعد از خوردن یک گلوله آرتیشو(تصویر بالا)، ترشح صفرا تا صد درصد افزایش می یابد.


8- سالاد سبزیجات برگی شکل تند:

این سالاد ترشح و جریان صفرا را در داخل کبد افزایش می دهد و تحریک می کند؛ مثل اندیو(شکل بالا) و کاسنی تلخ.

* نکته قابل توجه:

خوردن مواد غذایی که در بالا ذکر شده است، نمی تواند جایگزین داروی تجویز شده توسط پزشک شود و باید همراه با مصرف این مواد غذایی، به توصیه ی پزشک خود در این زمینه نیز عمل کنی

افزایش مصرف غذاهای چرب و آماده، و عدم فعالیت مناسب یا گسترش زندگی ماشینی، بیماری‌های مختلفی به همراه آورده است. درگیری کبدی، از جمله مضرات مصرف مواد غذایی نامناسب می ‌باشد. امروزه متاسفانه بیماری کبد چرب که نسبتاً شایع شده است، با وزن بیمار ارتباطی مستقیم دارد و با توجه به افزایش چاقی در جوامع مختلف (از جمله ایران) نیز رو به افزایش است.

برای آشنایی بیشتری با این بیماری، با دکتر "محمدجواد احسانی اردکانی" فوق تخصص بیماری‌های گوارش و کبد به گفتگو می‌ نشینیم:

 

کبد چرب چیست؟

منظور از کبد چرب، رسوب چربی (عمدتاً از چربی‌های خنثی مثل تری گلیسیرید) در کبد است که در رابطه با مصرف الکل می تواند باشد که به آن "Alcoholic Fatty Liver" می‌ گویند، یا بدون مصرف الکل و یا در حضور میزان بسیار جزیی از الکل (که برای کبد خطر ساز نیست) ایجاد می ‌شود که تحت عنوان کلی "Non Alcoholic Fatty Liver Disease" (بیماری کبد چرب غیر الکلی) گفته می‌ شود.

رسوب چربی در کبد از نظر شکل ذرات چربی و از نظر اهمیت بالینی و فیزیوپاتولوژی به دو نوع "Micro Vesicular" و "Macro Vesicular" تقسیم می‌ شود.

آنچه مورد بحث فعلی است نوع "Macro Vesicular" است، یعنی رسوب ذرات درشت چربی در سلول‌های کبد که به جابجا شدن ارگان‌های داخل سلولی منجر می ‌شود، اما فعالیت‌ آنها را مختل نمی ‌سازد. این عارضه در حال حاضر نسبتاً شایع بوده و روز به روز ارزش بیشتری در بیماران مزمن کبدی (که علت خاصی برای بیماری شان پیدا نمی ‌شود) پیدا می ‌کند.

 

میزان شیوع بیماری کبد چرب تا چه حد است؟

شیوع کبد چرب در جوامع مختلف گوناگون است. براساس آماری، شیوع کبد چرب غیر الکلی 9- 7 درصد در کشورهای غربی و 2/1 درصد در ژاپن گزارش شده است. البته این آمار بیان گر درصد واقعی کبد چرب نمی ‌تواند باشد.

احتمال پیدایش کبد چرب غیرالکلی با وزن بیمار ارتباط مستقیم دارد و با توجه به افزایش چاقی در جوامع مختلف از جمله ایران، شیوع این عارضه نیز رو به افزایش است.

 

این عارضه در چه افرادی نمود پیدا می ‌کند؟

در کسانی که عوامل خطر پیدایش کبد چرب را دارند، مثل افراد چاق، مبتلایان به دیابت و چربی خون بالا و بی ‌تحرک.

مصرف بعضی داروها نیز می ‌تواند باعث رسوب چربی در کبد گردد. در این زمینه می ‌توان به استروئید، ویتامین A، متوتروکسات، آسپیرین، آمیودارون و استروژن سنتیک اشاره نمود. همچنین کاهش سریع وزن در کسانی که قبلاً به چاقی مبتلا بوده‌‌‌اند، می‌ تواند این عارضه را در پی داشته باشد.

در کسانی که سوء تغذیه ی پروتئینی دارند یا به سبب چاقی مفرط، جراحی‌های پیوند بای پس(Bypass) روده‌ای انجام داده‌اند نیز کبد چرب دیده می ‌شود. به دنبال تغذیه ی وریدی طولانی مدت نیز این عارضه بروز می ‌کند.

در زمینه ی بعضی بیماری‌های مزمن از جمله: کولیت زخمی نیز کبد چرب گزارش شده است.

در مواردی نیز هیچ علت یا بیماری زمینه ‌‌ای برای کبد چرب پیدا نمی‌ شود. بنابراین در کسی که دارای آنزیم‌های کبدی Alanine aminotransferease (ALT), aspartate aminotransferase (AST) افزایش یافته در آزمایش می ‌باشد و هیچ علتی برای آن پیدا نمی‌ شود، باید به فکر کبد چرب بود.

قابل ذکر است بیماری کبد چرب در هر سنی دیده می ‌شود، اما بیشترین شیوع آن بین 60- 40 سالگی است. همچنین" "Non Alcoholic Steatohepatitis (کبد چرب غیرالکلی همراه با التهاب در نسج کبد) در خانم‌ها شایع‌تر است.

 

علائم بیماری کبد چرب چیست؟

در بیشتر موارد این عارضه بدون علامت است و پزشک در بررسی آزمایشگاهی یا "سونوگرافی" یا "سی تی اسکن" که به علل دیگر انجام می‌ شود، متوجه آن می ‌شود.

فرد از ضعف و خستگی و احساس سنگینی و فشار در ناحیه ی فوقانی و راست شکم شاکی است، به خصوص این علائم در مواردی که کبد چرب سریع ایجاد شده باشد، بیشتر بروز می ‌کند.

درد شدید غیرقابل تحمل، زردی، تب، لرز در کبد چرب دیده نمی ‌شود و در معاینه ی فیزیکی نیز تنها علامت "حساس بودن لبه ی کبد" در لمس است.

خوراکی های خوب امروز، داروهای ماندگار فردا

تندرستی یک سرمایه ی پس انداز شده است.

 

سه روز آخر هفته با دکتر شفا...2

بر خواهم چید

سستی و خواب را

از این روزگار

تا اشکال توانا را بنشانم

به جای سایه ها

و انسان ها

جانشین رویاها...

ازرا پاوند

 

ازرا وستون لومیس پاوند (به انگلیسی: Ezra Weston Loomis Pound) ( ۱۸۸۵ -۱۹۷۲)، شاعر آمریکایی سده ی  بیستم میلادی. وی اهل آیداهو بود و در ایتالیا درگذشت ...

 {مترجم قطعه ی بالا هاشم حسینی}

سه روز آخر هفته با دکتر شفا...1

یک


عادت هائی که سبب از بین رفتن سلول های مغز می شوند

BRAIN DAMAGING HABITS

1. No Breakfast    نخوردن صبحانه

People who do not take breakfast are going to have a lower blood sugar level. This leads to an insufficient supply of nutrients to the brain causing brain degeneration

. Overeating   پرخوری

It causes hardening of the brain arteries, leading to a decrease in mental power. 

3. Smoking   سیگار کشیدن

It causes multiple brain shrinkage and may lead to Alzheimer disease.

4. High Sugar consumption   خوردن قند و شکر زیاد

Too much sugar will interrupt the absorption of proteins and nutrients causing malnutrition and may interfere with brain development. 

5. Air Pollution   آلودگی هوا

The brain is the largest oxygen consumer in our 20 body. Inhaling polluted air decreases the supply of oxygen to the brain, bringing about a decrease in brain efficiency. 

. Sleep Deprivation   کم خوابی

Sleep allows our brain to rest.. Long term deprivation from sleep will accelerate the death of brain cells.. 

7. Head covered while sleeping

خوابیدن در حالتی که روی سر پوشیده باشد (مانند کشیدن پتو روی سر یا صورت) که باعث افزایش کربن و کمبود اکسیژن برای تنفس میشود

Sleeping with the head covered increases the concentration of carbon dioxide and decrease concentration of oxygen that may lead to brain damaging effects. 

8. Working your brain during illness   کار کشیدن از مغز در دوره بیماری

Working hard or studying with sickness may lead to a decrease in effectiveness of the brain as well as damage the brain. 

9. Lacking in stimulating thoughts    کمبود فکرهای سازنده در مورد آینده

Thinking is the best way to train our brain, lacking in brain stimulation thoughts may cause brain shrinkage. 

10. Talking Rarely

 کم حرفی  یا سکوت دایمی،صحبت کردن از روی مطالعه (و نه پرحرفی های بیهوده) ،انتقال خرد و دانش و آگاهی به  دیگران باعث افزایش کارایی مغز میشود.

Intellectual conversations will promote the efficiency of the brain

 

 *

علل اصلی از بین برنده کبد

The main causes of liver damage are: 

1. Sleeping too late and waking up too late are main cause.  دیر خوابی 

2. Not urinating in the morning.    ادرار نکردن پس از بیدار شدن

. Too much eating.    پر خوری

4. Skipping breakfast.    نخوردن صبحانه

5. Consuming too much medication.    مصرف بی حد دارو

6. Consuming too much preservatives, additives, food coloring, and artificial sweetener.

 مصرف مواد نگهدارنده، افزودنی ها، رنگ های خوراکی و شیرین کننده های صنعتی

7. Consuming unhealthy cooking oil.   مصرف روغن

As much as possible reduce cooking oil for cooking/frying, which includes even the best cooking oils like olive oil. Do not consume fried foods when you are tired, except if the body is very fit or you feel that you need it. 

8. Consuming raw (overly done) foods also add to the burden of liver.   مصرف غذاهای نپخته یا سرخ کردنی های بیات  

Veggies should be eaten raw or cooked 3-5 parts. Fried veggies should be finished in one sitting, do not store. We should prevent this without necessarily spending more. We just have to adopt a good daily lifestyle and eating habits. Maintaining good eating habits and time condition are very important for our bodies to absorb and get rid of unnecessary chemicals according to 'schedule.' 

 

* 


 پنج غذای اصلی ایجاد کننده سرطان

The top five cancer-causing foods are: 


1. Hot Dogs    هات داگ


Because they are high in nitrates, the Cancer Prevention Coalition advises that children eat no more than 12 hot dogs a month. If you can't live without hot dogs, buy those made without sodium nitrate. 

2. Processed meats and Bacon      گوشت های فرآوری شده

Also high in the same sodium nitrates found in hot dogs, bacon, and other processed meats raise the risk of heart disease. The saturated fat in bacon also contributes to cancer. 

3. Doughnuts     دونات

Doughnuts are cancer-causing double trouble. First, they are made with white flour, sugar, and hydrogenated oils, then fried at high temperatures. Doughnuts, says Adams , may be the worst food you can possibly eat to raise your risk of cancer.


4. French fries      سیب زمینی سرخ کرده

Like doughnuts, French fries are made with hydrogenated oils and then fried at high temperatures. They also contain cancer- causing acryl amides which occur during the frying process. They should be called cancer fries, not French fries, said Adams . 

5. Chips, crackers, and too much eating of cookies 

  چیپس، کراکر و و خوردن شیرینی جات بیش از حد 

All are usually made with white flour and sugar. Even the ones whose labels claim to be free of trans-fats generally contain small amounts of trans-fats.

 *  


Best Wishes

دوباره...هنوز...باز هم هفتکل!

اما...

امشب ساعت 8 با هم در جاروکارای 40 سال پیش هفتکل

بخش دیگری از رومان نفرین نفت

...

شبحی که در خم کوچه، بین دو سوی خانه ی اوس فرج و ممد کوره پز ایستاده، سر به دور و بر می چرخاند...

پسرک اما در محوطه ی باز، نزدیک بمبو - شیر آب عمومی، ایستاده و او را زیر نظر دارد. واپس، تکیه به دویار بخار- آشپزخانه ی عمومی محله، درنگ می کند. 

جاروکارا هنوز در خواب است.

خروس خانه ی نوری خپل دارد پاسخ پیام های دور و نزدیک را می دهد.

سگ کل مندلی دم می جنباند و به  سوی پسرک می آید.

پسرک هم چنان که کله و پوزه ی سگ را نوازش می دهد،  نان کره سای کاتی شده را با احترام  در دهانش می گذارد و دوباره دور و بر  را می پاید. نه از مم رضا مچلو خبری هست و نه از جیکوهای مراقب و خبر چین.

غرش موتور خولی نمی آید و زوزه ی وسپای افشار در سکوت نمی پیچد.

لایه های شب آرام آرام از نوک تُل و تپه های پیرامون محله کنار می روند.

آخرین ستاره ها پیدایند...

ناگهان فیدل شیب محوطه ی بین خانه ی پسرک و اورکی ها را به تاخت و بی پارس می دود  و به سوی پسرک می آید...

پسرک...

امشب با هم در ساعت 8، دیدار در جاروکارا...ه.ح.

 

یک شنبه از دفتر روزنامه ی پلاسیده ی خودم گم بوده در این حوالی...1

چند ساعت از زندگی شهروندی درجه سه که کارهای درجه یک انجام می دهد

دیشب که بارون اومد

 

در پایان  روز

دیرگاه

هر شب

از شریان های شهر

با  کارگری

سوار بر تاکسی درمانده

بر می گردم

تا میانه

میدانگاه

 

دی شب

همراه رخت شوی سالمند خانه های خوشبخت شهر

که نگران به سوی خانواده ی بیمار و گرسنه اش بر می گشت

با هم قدم زنان

تمام  مسیر پل سپید

دروازه تا پل سیاه را حکایت کردیم

او با ساق های واریسی ی خسته

و من

با دهانی خشک

که ساعت ها

واژه های انگلیسی را جویده و بر پیشخوان کلاس های زبان ریخته

 

کوچه ی تاریک را طی می کنیم تا خیابان اصلی

-"چه می شود

سر انجام که برنده و

کدام بازنده است در این معرکه؟"

می پرسد هم چنان که با لثه های بی دندان کیک بیاتی را می بلعد

...

خودروها رد می شوند

و تاریکی خیابان به جاده های بیابان می پیوندد

هم چنان که من برای او سرگذشت نسل رو به انقراض دیکتاتورها را ورق می زنم

ایستاده

در میدان چهار شیر

رو به میدان اسب های غمزده ی "تپه"

 

و به خوابگاه که در قلمروی سپیده دم می رسم

گرسنگی

 تشنگی

  خواب

جا می مانند پشت دروازه ی بلند شرکت سعادت و عمران

با خیل کارکنانش

بردگان

که شلاق های قسط و غولان در کمین

تورم و بیکاری

پیش می رانندشان

تسلیم و سر به زیر

ترسو

و مردد و مشکوک

...

 و از برابر آشپزخانه ی خاموش شرکت

سرشار از ویروس های مهربان

باکتری های فرامدرن

 پچ پچ موشان و سوسک های فربه

مواد آماده ی انفجار کلسترول های بد

می گذرم...

اما

قورباغه ای

نمی دانم چرا از دایره ی چمن

بیرون می پرد و سلام می گوید

انگار درد دلی دارد در پس آهی

نمی دانم

شاید هم پیامی مخفی

از خوابی که اکالیپتوس پیر دیده

و یا خبر خوش خیز بلند بچه گربه ی در آنسو

زیر منبع آب

از خانه ی پیشی خانوم دلواپس

کنار بنفشه های بیرون زده از لای درزهای موزاییک ها

 

آهسته

کلید را می چرخانم

در

بر بستر شرجی زده ام می گشایم

به مار خوش نشین زیر تختخوابم

شب به خیر می گویم و قایق بر دریای رویاها می رانم...ه.ح.

برومی اهواز

آغاز هفته: شنبه ی گلچرخ با حافظ

دست از طلب ندارم تا کام من برآيد

يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد

بگشاي تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآيد

بنماي رخ که خلقي واله شوند و حيران

بگشاي لب که فرياد از مرد و زن برآيد

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هيچ کامي جان از بدن برآيد

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

خود کام تنگدستان کي زان دهن برآيد

گويند ذکر خيرش در خيل عشقبازان

هر جا که نام حافظ در انجمن برآيد

پیام خورشیدی که هم چنان می درخشد...

برای دوست داشتن

 رستگاری خویش

هیچ گاه دیر نیست...ه.ح.

تق تق...منم پاییز...

بر پنجره

بام ها

می خواند

سربلند

باران...

 

بیدار می کتم

کودکی ها

کوچه ها

 گهواره

همه گمشده

پرت در ذهن های خزه بسته

بی رویا

جامانده در بازار

 

بیدار!

 تق تق

منم باران

ایستاده

پشت دیوارهای بلند خواب...ه.ح.

جیکو=بازمانده ی مدافع منافع انگلیس که سناریوی استعماری ژنرال جیکاک را اجراء می کند...

جیکوها

بخشی از رمان نفرین نفت

ساعت هشت صبح آخرین  4 شنبه ی خرداد ماه است، داغ.

بازار هستم، دم در میوه فروشی اکبر گَندَه.

موتور خولی می غرد و رد می شود.

تق و تق عصای ابول در خلوت بازار می پیچد. مثل همیشه فایز می خواند و به مناسبتی بیتی می پراند:

یکی را داده ای صد ناز و نعمت

یکی را...

سرفه می کند...

زنبیل  پر از پیاز و سیب زمینی، گوجه و خیار را بر می دارم و راه می افتم تا با شتاب آن را برسانم به دست ننه، که می بینم کلانتر بازار، سرکار نومدار هراسان می آید، پنجه ی راست با انگشتان  کح و کوله اش  خوابیده بر غلاف پیشتو (کُلت):

-کُجَه رَهد؟

و می تپد در کوچه، خمیده به پشت خانه ی شاکری که به گاراژ می رسد.

اکبر گَندَه مثل همیشه بی کلام نگاهی می اندازد به او با جمع کردن لب ها یه حالت پرسش که: چشه؟!

کنجکاو می شوم از راسته ی اصلی بازار بپیچم رو به گاراژ.

فایزخوانی ابول اوج گرفته...براوند، ملک قنبری، کریمی و شعری دم در مغازه هایشان ایستاده اند، به پچ پچ.

از جلوی نانوایی نوربخش رد می شوم، کارگران به خوردن  صبحانه ی بعد از پخت صبح مشغول هستند.

رو ی پل کوچک بازار مأموری غریبه ای ایستاده است.

هم چنان که به او نگاه نمی کنم، می گذرم و می رسم به دکان حسنپور.

دوست دارم هر روز از او خرید کنم. او شاعری بذله گوست که گاه گاهی حکومت را به چالش می کشد. قصیده ی بازاریه او که رضوان و محمدی داروخانه چی را دست انداخته، هنوز دست به دست می گردد..

-عامو حسنپور چرخک  سرخ می خواستم...

نگاهی شوخ دارد: تو ئی هیس و بیس ننه ت نخ سرخ می خواد؟!چرخی می زنم  از تو چه پنهون!

دیوان حافظ روی پیشخوان اش می درخشد.

لیوانی را که بغل دستش مانده، بر می دارد. می نوشد و سراغ بابا را می گیرد.

-پسرجان اوضاع شون خرابه...نگفتی نخ قرمز می خوای یا سرُ؟

-سرخ. کیا عامو اوضاعشون خرابه؟

-حکومت...

سید عبدالله که در طول روز در بازار می چرخد، می آید دم در. بلند بالا و خندان.

-هان سید پیداش کرده ن؟

-پیداش ایکونن! شپش افتاده به خشتکشون!

- سید، به کسی هم مطنون نشده ن؟

چرچیل هم می آید و خبر می آورد که اعلامیه ی چسبیده به کیوسک شهربانی میدان ششم بهمن را هم کسی قاپیده برده...

-تا دیشو هم اعلامیه بیدش...

عامو حسنپور لبخندی از رضایت می زند. قرقره ی نخ را به دستم می دهد:

-به بابات بگو آخر شب سری بزنه این جا...  

می روم  طرف گاراژ و قهوه خانه ی مریم. اون جا می شه به خبر دست اول رسید...

سیاه هرمزی هم چنان شق و رق ایستاده کنار  سواری تر و تمیزش شورولت رخش مانند، مسافر بزند به رومز.

کنار او  عامو استولا سوار بر دوچرخه ی هرکولس، یک پا بر زمین ایستاده، آهسته خبر می دهد و خبر می گیرد.

-میگن هر کی بوده از همو چریکا بوده، ضد حکومت...تو رومز اعلامیه های چسبانده را کنده ن و پاره کرده ن... اما این جا هفتکله! اعلامیه ها را سر به نیست کرده ن!

- انگار دوباره جکومت نظامی شدیم! بخت بد سرکار غلوملی! حلا باید سین چیمش کنن!

- پس ئی جیکوها چکار می کنن؟ یعنی این قدر بی عرضه ن که برا ارباباشون نتونن کسی را که اعلامیه ها را کنده و برده پیدا کنن؟

بوی نان پخته و تخم مرغ آمیخته در گوجه های باغ عزیز فضا را آکنده...

بانو مریم نشسته بر تخت مزین به فرش بختیاری دست باف، همراه با لطف علی آذر و باقری در حال خوردن املت هستند.

راه می افتم که عامو استولا به من می رسد و می خواهد که زنبیل را بنشانم ترک دوچرخه اش.

-پسرجان چیز تازه ای نشنیده ای؟

-نه!

پیاده با من همراه می شود.

-باز می افتن به خونه گردی...

-عامو چی می شه؟ قضیه ی اعلامیه چیه؟

نگاهی به دور و برش می اندازد.

-گروهی دست به سلاح برده ن علیه حکومت...

-کجا؟

-سیاهکل.

-سیاهکل کجا هفتکل کجا!

-آره تو همه ی شهرها اعلامیه زده ان هر کی از فراری های سیاهکل خبر داره، اونا را دیده  باید معرفی شون کنه به شهربانی...

نرسیده به حمام ، یکی از جیکوهای بازار را می بینیم که بچه ها او را جیکو چرقو صداش می زنند.

عامو استولا رشته ی صحبت را قطع می کند.

جیکو چرقو ریش نا مرتبی دارد و ردای نشسته ای. رشته ای مهره را لای انگشتان می چرخاند. عامو استولا را که می بیند، خم می شود:

-مخلصیم مش استولا!

-چه خبر؟

-هیچی دعاگوییم...

چشمان جیکو به قی نشسته. مهره ها را با شتابی بی هدف رد می کند.

-این کی بوده بی احترامی کرده به حکم حکومتی؟!

-پیداش ایکونن ...

می رویم.

-ارواح عمه ت گل متاع که نه سالش بود تو خونه جیکاک کلفتی می کرد...

-پسرجان بزرگ که شدی یادت باشه این حرف را به بعد از ماها بگی که جیکاک انگلیسی کی بود...تو شهرهای نفتی مثل هفتکل و می سلیمون و آغاجاری، از اهالی افرادی را اجیر کرده بود. این ها در سه رذه براش حبرچینی می کرده ن، شایعه پراکنی می کرده ن و به نوعی انگلیس را قدر قدرت دنیا معرفی می کرده ن... البته نه به زبان مستقیم... به صورت و الفاظ خر قبول کن و در لفاف خرافات...

...

در کوچه به زیر پنچره ی خانه ی تهمینه می رسم.

-شهر شهرِ فرنگه... از همه رنگه!

تهمینه پیدا می دهد. کتابی در دست.

سیب گلاب سرخی را برایش پرت می کنم.

-مظفر تو بخار  منتظرته...

تند می دوم به طرف خانه. زنبیل  را به دست ننه می دهم.

می روم به بخار عمومی.

-هان مظفر؟

-بیو بریم خونه مون...

نگاه نگرانی دارد. عرق کرده و دلواپس...

دستم را می گیرد و می کشاندم به خانه اشان.

در پلیتی را لگد می زند می رویم به درون.

مادرش در حال شستن پتوی کهنه ای است.

مظفر یتیم است.

او و مادر تنهای تنها زندگی می کنند.

-بیا داخل!

دستم را می گیرد و می کشاندم به اندرونه ی سیاه اتاق...

-نگاه!

-من چیزی نمی بینم اتاقتون که ظلماته ئی وخت صبح!

-دست بکش! این چیه؟

-پوستر  براقیه ... چیه؟

-اعلامیه ها!

-چی اعلامیه؟!

-آره! زدمشون به دیوار!

-خطرناکه این کار مظفر ...

-کیف داره نگاه کرده ن بهشون!

-اگه جیکوها بفهمند؟

-اگه بفهمن!

...

دوباره...باز هم هفتکل... اما

به که سلام کنم ؟ تو بگو عامو زنجانی تراشکار نون حلال خور...

برگ های تقویم رندگی هفتکل را ورق می زنم: درویش قصاب، رصوان حنتلمن، غلام شاکر و بی خیال به دنیا و مافیها، اخولی هنوز خندان در این دل خراب، حسین خلیلی با ابر همیشه ی بالای سرش و ممد رضا و علی رضای نیک نامش، عامو ابول بهرامی توفشرین نشین که هنوز در سکانسی رنگی و ماندگار بر صندلی اش نشسته و چشم نگران بچه هاست که درس بخوانند. خدارحم چهارلنگ-رند عافیت سوز که شامگاهی خفه در اوج فضای بگو مگوی حاکم بر زندگی هفتکلی های نفتی کودتا زده، دست تنها با چند نفر از ارتشی های متجاوز  زورگو  که به یکی از زنان هفتکل ناسزا گفته بودند،جلوی سینما دست به یقه شد...

این تقویم و این همه کپه کپه انبوه ی برگ های رها در آغوش باد؟!

... عامو استولا، انقلابی خاموش اما افشاگر، پدر زن انار بینایی که رفت و داغی نهاده بر دل...نصیری، علی مراد جعفری و پهلوان بی ادعا، حجاب که نزد مغازه دارانی امین برای دانش آموزان ندار اما درس خوان حساب باز کرده بود تا نیازهایشان بر طرف شود...و ...باقری، کپن پور، کریمی ها، داور داد: انبه...دبیر سخت کوش و بی ریا: مسجدی با آن کفش های استوره ای ش...مرادی ها، چهارده چریک... صفی خانی...

و عیدی زلفی که ناگفته های شیرین از او بسیار انبار مانده در این دل...

و تو سُلکی جان کجایی؟ تو کجا هفتکل رها کرده کجا و شهریار/ تهران... 

و این گونه است که در  راستای سفر، در پگاه سرد عظیمیه ی روستای کرج دوشنبه ی هفتکل همراهم،

شبحی چالاک می آید بالا، پشت بالکن و به دیواره ی شیشه می زند:

- برخیز!

خش و خشی می اید.

- بنویس!

انگار صدای غرولند ها مم طاهر می آید، نشسته پشت بخار، آشپرخانه ی عمومی جاروکار... 

- عامو خومکار تویی؟اوسا جان با چی اومده ای که ئی وخت صبح خودت را از هفتکل رسوندی کرج؟

گرمای خواب را بر خنکای نسیمی که از لای نیم دری به درون می آید می تکانم.

- نه! مُ کار آزموده هستوم،خواننده که یه شُ اُوِیدیم هاش تون، حلا همراه اوس ممد توشمال خدابیامرز اُوِدیم ببریمون  زیارت قبر خنیاگر وجدان ایل: بهمن خان علاء الدین- مسعود بختیاری ... گوش به هالو زا نگردین... گداشتین خاکش کنین غریب به امام زاده طاهر...

بر می خیزم.

بالکن نقطه وار چیک جیک گنجشکان است و آن سو لکه ی سیاه: کلاغی مراقب، هم چشم به ما...

...

امشب شما را دوباره به حاروکارا می برم و گزینه قصه ای دیگر از رمان نفرین نفت با عنوان:

جیکوها

به امید دیدار تا ساعت ۱۰ امشب در محله ی جاروکارا هفتکل

ه.ح.