Aspiration

اگر مقدر می بود
که دوباره
زاده می شدم
در دامن مادرم
که بسیار دلتنگِ بویِ بی ریایی اویم،
از آن اراده ی بی انتها
ناپیدا
که ادیان
می نامندش خدا
و من نمی دانم چرا
می خواستم
مرا
بلوطی بیافریند
پرسایه
در کمرکشِ راهی
دور از سلطه ی سرمایه..../هاشم حسینی، از دفترِ سروده های "پرنده هنوز می خواند"

Mr. Godfornothing had something

کا نداشت، یه چی داشت! ✍️

اگر این زبانزد پر معنا، حکیمانه و آموزنده را دریابیم، بیشتر به کردار می گراییم تا دست و پا زدن در باتلاق گفتارهای بی فایده ی خود و دیگران که در بیشتر موارد پاپیچِ تن و جانمان شده اند...گیر و بست هایی مانعِ رهایی از ابتذالِ شرّ همه گیرِ مشروعیت بخشیده شده: خرخیالان را خوش...

یکی از "این ها" که تا ابد آبروی بختیاری، خوزیان و هفتکلی های با مرام را برده، در طفولیت مدام با خایه و آلت نرینگیش بازی می کرد!
مادر بزرگش که یادش گرامی باد، با دیدن این صحنه های دل به هم زن، می گفت:
کا نداشت، یه چی داشت!

این روزها که او در بند و بست با پدرخوانده های محلیش به نون و نوایی رسیده، هم چنان مشغول مالش است...
اما یادگرفته خایه بخت ها و آلت پدرسالاران اریکه ی قدرت را بمالد. غافل از آن که نسل Z او را رصد می کند؛ و پسر معاندِ خودش، همکلام با دالو ماه طلاست که:
کا نداشت، یه چی داشت! /هاشم حسینی
🕊💌✌️
از روزنوشت ها در سرزمین محروسه،
آدینه، بیست و پنجم ۱۴۰۳ برابر با پانزدهمِ نوامبر ۲۰۲۴

Eventide

از راه رسیده شامگاه
بخشیده
به سوتِ ستاره ها
دشت را
همه نگاه...

دو سه گامش
تا درخت
که با شیطنت می کشد سرک
سویِ آن چراغِ نه چندان
به دور دست
خانه ی من است...

اکنون شیهه می کشند
به درگاه
اسبانِ ارابه یِ
بانویِ سیاهگاه...


آراسته ام
به پیشواز
میز را
شاخه ها
سر خم کرده اند سوی جام ها
لبالب از باده ی حیات
فردا را در انتظار...

شطّ شراب را
شناور
خاموش و خراب
خُمره ی دیوژن است به طواف
در پنهانگاه
آن جا
پشتِ مخفیِ درخت
در خانه ام
که چشمانش
پیداتر می درخشند
به فراخوان
بامداد را
به صبحانه ای
با نان تازه ای از آفتاب.../ هاشم حسینی، از دفترِ "پرنده هنوز می خواند..."
زمان و مکانِ عکس: شامگاه، ورودی ماهدشت رو به خانه ام...

Love Letter

عشقنامه✍️

درد تو درمانِ این بیماریم
دیدنِ خوابت
شبِ بیداریم
راه با تو
سنگلاخش
بالش است
این گلستانِ دلم
زان آتش است
ای که نامت هر نشانی را بَلَد!
می برد خوشنامیان را تا ابد
فقر ما را اغنیا در حسرتند
عاشقان زین کیمیا بهره برند
ای که می گویی فرنگت مَقصد است
عمر تو سر گشته ی این حسرت است
خانه ی ما را جهان، بی جنگ دان!
این طریقت را تو بی نیرنگ خوان!
ما به هر تعبیر، تدبیری بریم
دشمن اهریمنیم، زین سان سَریم
غرب را در نسبتی، شرقی بُوَد
اخگر خاور سیاهی ها بُرَد
دست با دستان بسازد جان پناه
زآشیانِ تک به توفان، آید آه.../ هاشم حسینی،
از دفتر سروده ها: "پرنده هنوز می خواند"

🕊💌✌️