Sadegh Karimi's Katarsis
غسل تعمید کلمات در ملکوت رودِ "صادق"
من متولد ماه مهر/ یعنی که زندگی ام.../ دریغا که حقّ حیات/ در تاریکیِ سایه ها گم شد...صص. ۲۷ و ۲۸، پاییز زودرس
✍️ زمستان خوانده ها/ ۱۷۵
Winter Book Review 175
مجموعه شعر کاتارسیس/ صادق کریمی .- اهواز: نشرِ هرمز، ۱۴۰۲
پس از دستِ کم سه دهه سرایش خستگی ناپذیر، این "آخرین پیاده ی جهان" است که هم چنان صادقانه اتوبیوگرافی خود را عریان می نگارد:
اعتراف می کنم:
شجاعت در من نبود
و گر نه
به تعداد مدادهای تراش خورده
سکوت نمی کردم.
شعری را که به فرمایش حضرت حافظ باید "تَر" باشد و در برابر زمان غربال به دست، نو بماند وتاَثیرگذار: در هزارتوی بایدها و نبایدها بپاید را بنا به نیازی ازلی، هر بار سرخوشانه می خوانیم تا تلنگرها به ما بزند و دریچه های تازه ای برای تاَویل را بگشاید تا ما متفاوت ببینیم. شاهد این مدعا، حضور حافظ و ریتسوس، پوشکین، والت ویتمن و ژاک پره وِر در میان ما که آیندگان دیروزیم. و چرا راه دور؟ زمزمه های مستمر و گسترده تر الف. صبح که روزها بیرقِ دست هاست: راه بلد، آیینه دار ابدیت؛ و شب ها سنگ صبور دل هاست: شاعر تا در پستوی خانه ها عشق به پناه را تیمار بدارد...
و من هنوز سروده های صادق کریمی( زاده ی ۱۳۵۱، آغاجاری، بزرگ شده ی شهر نفتزاد: هفتکِل و اکنون باشنده ی اهواز) را می خوانم و بوی نای تکرار را در آن ها حس نمی کنم.
او بود که در کتاب تعطیلات(۱۳۹۸، نشر هشت) در دفاع از انسان، در برابر شقاوت شیطان، چنین سروده بود:
باور کنید!
دوای درد تاریخ طپانچه و قهوه نیست(ص.۷۱)
منظورش از قهوه، همان قهوه ی قجری ظل السلطان های روزگار بوده که جانِ سران بختیاری و روشنفکران را گرفته است.
بایسته می دانم به بررسی دو سال پیش خود در باره ی هنرِ شعری صادق کریمی اشاره کنم که بافتار خودویژه اش بر تار و پودِ داربستی فلسفی اجتماعی، شیرین زبانی ها می آفریند. آشنایی زدایی ها می کند و منطق محفل ابلهانِ مدعی شعر و شاعری را تسخَر می زند:
"...ترکیبات کلامی، بیان تلمیحات روشنگر و تقلا در نجاتِ حقیقت؛ از مشخصه های عام صناعت شعری "صادق" و خودویژگی درونه/ فرم و تازگیِ برونه/ محتوا، بیانگر سبک شعری خاص اوست. او مانند هر شاعر اصیلِ فرزند زمان خود، فرانشسته تر از هنجارها و تنگناهای نهادینه شده است...(به نقل از نوشتارِ وبلاگم در باره ی رجزخوانی/مجموعه شعرِ صادق کریمی . - اهواز: نشر هرمز، ۱۴۰۰ >>دوشنبه، ۲۶ مهر ۱۴۰۰ Oct. 18, 2021)
در همین راستا، برشی از نوشتار دیگرم را هم پیش می کشم تا به سخن سنجی مورد نظر برسم:
"... شعر "صادق" دارای سه مشخصه ی پربار و هم چنان پویاست:
سوررآلیسم زندگی روزانه، برخوردار از کنکاش های اساطیری سیاسی؛ پوزخندهای وزین که به کلام او حلاوتی فلسفی می بخشد؛ و: حفظ تعهّد انسانی در کاربرد کلام؛ که به راستی هر واژه انسان است.
در کتاب اخیر او "تعطیلات"(نشر هشت، ۱۳۹۸، پس از "آخرین پیاده جهان" /اهواز: انتشارات صمد، ۱۳۸۱؛ اُتوبوس ایرانگردی، تهران: انتشارات بوتیمار، ۱۳۸۵؛/ هفتاد و دو، مجموعه رباعیات و غزلیات، اهواز: انتشارات تراوا، ۱۳۹۴)، به ترکیب بندی های بکر شعری می رسیم.
این دو اشاره مرا به استنتاجی مطمئن می رساند:
صادق کریمی، نه تنها بنا به این معیارهای دستگاه نقد و بررسی، در روندِ سرایش، ایستایی نداشته و مانند چند شبه شاعر منگوله دار استان خوزستان و آن دکوندار تهران نشینِ بنجل فروش ناشعر، دچار رکود و تکرار نشده، بلکه در "کاتارسیس" به جهش های شگفت انگیزی دست زده است. برای اثبات این ادعا، همین سروده ی کاتارسیس را با هم بخوانیم:
شعرهایم را سپردم به تیغ
تا دست هایم بماند برای تو
برای پرندگانی
که راه نزدیک را گم کرده اند
دست هایم را سپردم به میخ
تا پاهایم بماند برای تو
برای عبور سالمندی از خیابان شلوغ
پاهایم را سپردم به خُرده شیشه های درشت
تا باورهایم بماند برای تو
برای نسل هایی که بی گناه زاده می شوند
و نامم را سپردم به باد
تا تمام سطرهای نیامده در کتاب
جلوی خانه
تحویلتان شود. / کاتارسیس، ص. ۱۰
افزون بر موارد بالا، این کتاب دارای مشخصه های منحصر به فرد تازه ایست:
۱. کالبد شکافیِ فرهنگِ مختار، آمیخته به نگرش های سیاسی معترض، آن چنان که شاعر فتوا/ بیانیه هم می دهد:
...
پس فتوا می دهم/ به حذف ممیزی از شعرهای شاعران
فتوا می دهم به خرید واکسن کرونا/ از هند و چین تا اوگاندا
فتوا می دهم به حذف کنکور و سربازی
به حذف قبوض آب و برق/ تا پول یارانه را بدهیم جای دارو
فتوا می دهم به آزادی فیسبوک و تلگرام/ تا پول فیلتر شکن را/ بدهیم جای نان و پنیر
فتوا می دهم به اختتام صف های مرغ و روغن/به داشتن حقِ انتخاب
و...
میرزای شیرازی/ اگر توانست قلیان های حرمسرا را بشکند/ تکیه بر وجوهات مردم داشت
کاش من هم می توانستم/ آرزوهایتان را / با فتوا برآورده کنم.
صص. ۱۷ و ۱۸، حلول
۲. عاشقانه سرایی نوستالژیک که گاه رگه های رومانتیسیسمی خاص را با خود دارد. "نامه های سحری" مصداق های بارزی بر این مدعا هستند. البته گاهی او بودلر زمان خود است و در ترفندی دیگر، لامارتینی رند:
...
این روزها/ سراغت را از بنفشه ها می گیرم/ اما همه آدرس اشتباه می دهند...ص. ۲۲
۳. او در کاربرد واژه های ناپارسی، تن به تردید نمی دهد:
...
اما دلفین ها با آدم ها متفاوتند/ به خصوص که هر روز/ شعر و صدایشان را استوری می کنند...
ص. ۵۴؛ همین طور:
ولنتاین۵۳ فیلم های پورن۶۰
و چنین است که با نام های خاصی رو به رو می شویم که در سروده های او خوش نشسته اند:
فلوکسیتین۹، اینترنت۱۴، فیسبوک و تلگرام ۱۷، میرزای شیرازی۱۸، سایلنت۲۲، عباس میرزاهای ناکام۳۱، سیاوش های بی گناه و سهراب های از شاهنامه بیرون کشیده شده۳۲، پُف های روسی۳۳، بین النهرین۳۳، چهره ی یونانی۳۶، ابابیل۳۸، نیم رخ مصری۳۹، خیّام۴۱، تیمور۴۳، خون یوسف۴۳، بوی فاضلاب کنار کارون۴۶، هندی/ چینی/ قجری۵۰، منشور کوروش۵۱، فروید۵۴.
۴. ناب سرایی های وزین و نوین او را نمی توانم نادیده بگیرم:
- چشم هایت/ بی قرارتر از اسب های سرکش است.../ آی اسب [سپید] ایرانی!
چه قدر سلسله ها بر تو شلّاق زده اند...۱۵
- سیگنال های قلب کوچکت/ که در تمام کائنات/ مرتعش می شوند. ۲۲
- گاهی اسب ها را/ در اصطبل غافلگیر می کنیم/ و سوار بر یکی از آنها/ بر حادثه ای سوار می شویم. ۲۹
- یورتمه ی تیمور بر بطن راست ملت ۴۳
- کدام ابلیس/ قرن هاست زمین را/ پس نمی دهد؟۴۶
و نمونه های دیگر که خواننده ی جویا خود باید بیابد.
پس با حُسن تناسب(decorum) شاعرانه ای رو به رو هستیم. همان که نخستین بار هوراس(بین سده های ۵ تا ۸ پ.م.) شاعر لاتین سرای روم باستان و دوست ویرژیل موفق به کشف آن شد و تاثیر این میراث ماندگار، پایه های شعر انگلیسی را استوار ساخت.
شاید بتوانم بگویم زبانزدیست رایج در اروپا و آفریقا که پرده گشایی می کند و به باور من کار منتقدان وطنی را در شناخت سره از ناسره آسان می سازد:
هیچ آدم بدی شاعر خوبی نمی شود.
برای آن که روشن تر گفته باشم نقل قولی از استاد فاخته ای را ذکر به معنیِ می کنم. او راز خلاقیت را برای شاگردانش چنین فرمول بندی کرده بود: ۹۹ انسانیت و یک هنر.
در گفت و گویی که این شاعر ممتازِ زاده در خاور، بالیده در خطّه ی خوزستان و اکنون ایستاده بر بلندایی رو به افق های روشن باختر با ایسنای دانشجویی در سال ۹۰ داشت، از جمله به نکته ای که نشانگان ابتذال حاکم بر ذهن و زبان فرد، محفل ها و دار و دسته های دره پیتی است اشاره کرده بود که حقانیت آن بیشتر و بیشتر آشکار می شود.
با هم چند نمونه از این مصاحبه را که سندی ارزشمند است، بخوانیم:
گاه برای یك شاعر اتفاق میافتد كه هنگام سرودن به یك انرژی كیهانی وصل میشود. به قول لوركا "آن شاعرانه" كه من آن را وصل شدن به روح خداییمان مینامم...
وقتی كه یك شاعر بخواهد از این مسیر بگذرد به ناچار با یك سری خودخواهیها و خودمحوریهای شخصیتی روبهرو میشود و میان دو راهی قرار میگیرد.
او اظهار داشت: در شعر گاهی به نام رقابت با هم دوئل میكنند و گاه به نام مسابقه با هم دو ماراتن میگذارند. ما صفات خداییمان را فراموش كردهایم و صفات بشریمان را به او نسبت میدهیم. خودمحوریها و خودشیفتگیهای شخصیتی خود را گاه چنان برجسته میكنیم كه گویا زئوس برکوه المپ نشسته است یا آن چنان كه گویا "عقل کل" هستیم و تمام رمزهای جهان را یافتهایم.
...
برخی از ما احساس میکردیم که عقل کل هستیم و دیگران به اندازه ما نمیدانند. شاید به خاطر همین بود که با کوچکترین انتقاد و"اعتراضی نسبت به این شخصیت خودساخته و چرخشهای رفتاری غیرقابل انتظار (از خود یا دیگران) ناراحت شده و عکسالعمل نشان میدادیم. شاید خودمان میدانستیم که واقعا کاملا شبیه این شخصیتی که برای خود (یا دیگران) ساختهايم، نبودهایم. گاه نگران بودیم مبادا این شخصیت مورد تایید دیگران قرار نگیرد. هر چند گاهی شهرتهای باد آورده لذتبخش است؛ برای کسی که خودش میداند کیست، چه قدر لذت کشندهای است!
این شاعر خاطرنشان كرد:
در شعر و ادبیات خروجی رفتار شاعر باید بر مدار حافظه خدایی، بازگشت به اصل انسانی و چرخیدن بر مدار حافظه ملیمان باشد، چرا که تكبر و خودشیفتگیهای بیاندازه ما را از هدف نهایی شعر که شکوفایی روح انسان است دور کرده و گرفتار چرخه بیپایان تایید طلبیها خواهد كرد. بر این اصرار میورزم كه برای رسیدن به یك قله باید مصائب راه را تحمل كرد. تنها با عبور آیینی از سنگلاخهای صعبالعبور و گردنههای روح است كه سختیهای راه به هنگام عبور و گاه رسیدن درد، لذتبخش میشود.(ایسنای خوزستان، ۱۶ بهمن ۱۳۹۰)
بگذار حُسن ختام این مطلب، برشی از شعر "تعلیق" او باشد:
...
پس سلام می کنم به ملت قرص
که قرص و محکم ایستاده اند
سلام به آمار بالای ازدواج
که نصفشان پس فرستاده می شوند
سلام به تورم رگ ها
و صورت های سرخ
سلام بر متون تاریخی
که بیشتر شبیه سفارشند
سلام بر صله گیران جشنواره ها
که صفحه ی آخر شناسنامه اشان
توضیحات زیادی دارد
بیا از اسب ها پایین بیاییم و
بقیه ی راه را
پیاده برویم.
ص. ۳۰
و در این پس نوشت، با نیت بهینگی صناعت شعری صادق کریمی، چهار نکته را یادآور می شوم:
- سپید رساتر از سفید است(>ص. ۱۵)
در بختیاری می گویند: اسپید.
نیرومندی آهنگ "پ" را در برابرِ زبونی "ف" جانشین شده دریابیم:
پولاد
پردیس و...
- توفان از مصدر توفیدن است. تپش و تراوش را نادیده نگیریم.
- در شعر کوبنده ی "وطن" شاعر کاش به ویرایشی چند باره دست می زد. به این مصراع های آغازین نگاهی بیندازیم و کلمات را زمزمه کنیم:
چه غریبانه جان می داد این شیر پیر
در آخرین افتادن روی سنگ
خونی که جاری می شود از زخم
به رودهای خشکیده تقدیم می شود...👇
پیشنهاد می کنم دستی به سر و روی واژگانش بکشیم، لحن و رنگی تازه به آن ببخشیم:
غریبانه چه جانی می دهد این شیرِ پیر
در هبوط سرانجامش بر سنگ
خون جاری از زخمش
پیشکش رود خشکیده ...
- و نشانی به جای آدرس شاعرانه تراست(یادآوری: شعر نشانی سهراب سپهری)
تعهّد زبانی بستر نوزایی های شاعرانه است.
امیدوارم به همت والای علاقه مندان خوزیِ شعر، شبی به شعرخوانی شاعر پرکار و خلاّقشان: صادق کریمی اختصاص داده شود.
📚هاشم حسینی، سه شنبه، نوزدهمین روز زمستان ۱۴۰۲
January 09th, 2024