Who are the modern slaves? Self-imposed Illnesses

آلزایمر و پارکینسون خود خواسته ی تن و جان

بنا به پژوهش هایی* که انجام گرفته: استفاده ی مداوم از تلفن های همراه(سِل فون/ cell phone) برای بیمارانی که جرّاحی های مغز، قلب و عروق داشته اند، بسیار خطرناک است. افزون بر این، در جوانان و میانسالان سالم، باعثِ بی خوابی، اختلال غُدد داخلی، افسردگی، از دست دادن اعتماد به نفس، خود دانی کاذب در همه ی امور، تنبلی و انفعال، تقلیدهای کورکورانه از نقشه های پنهان مدیران معذورِ از بالا دستور و در نهایت زمینه سازِ آلزایمر و پارکینسون زود رس می شود.
افراط نهادینه شده در این مورد، به فراموشیِ زودهنگام شخصیّت، حتّا در نوجوانی و جوانی هم انجامیده است.

چرا آلزایمر و پارکینسون زود رس؟
زیرا مغزِ فردِ معتاد به فضای مجازی، از فعالیّت می افتد. شخص انتقال دهنده، خلاقیّت خود را از دست می دهد. او که مفعول است تا فاعل، در انتقال مطالب نوشتاری - تصویری دیگران آن چنان از تفکّر و تحلیل باز می ماند که پیشرانه ها/ موضوعات فوروارد/ forward کرده را حتّا در مواردی بدون خواندن یا دیدن کامل برای کس و ناکس می فرستد تا خودی بنمایاند و از تنهایی بیرون بیاید. برای اینجانب: من تنها، از یک "نابغه" ی خودنمای کمبوددار، سلام صبح به خیری با این عنوان می رسد:
سلام عزیزان! صبح همگی به خیر...(!!؟؟)
که آن را در اصل مدیر/ ادمین رندی فرستاده که گله پروری می کند!

نسل امروز باید به فردای فرزندان دانا و توانایِ آینده ی میهن خود بیندیشد که با کشفیّات جدید در مورد استحاله ی شخصیّت و از دست دادن هویّت فردی انسانی پیشینیان(حداکثر در ۱۰ سال پیش از خود)، به ریش و گیس بابا ماما بزرگ ها و اجداد گول خورده ی خوش خیال می خندند!
به قولِ زنده یاد "کابنگرو"(معروف به کابوی نیمه شب)، آن آزاد اندیش بی خانمانِ در دهه های سی و چهل توف شیرین هفتکل:
-کار نکنین لیش، اسم بدنوم کن که بچه های بچه هاتون نیان سر قبرتون...گلاب که نریزن هیچ، حتا نیشاشن هم سنگش اُ بخوره!

داشتن خودروهای مُدرن و گوشی های سوپر هوشمند برای نوکیسه ها، اسباب بازی هایی هستند که ناخودآگاه با آن ها خَلاء فقر مادی معنوی کودکیشان را پر می کنند و بر هم وطنان خود فخر می فرشند.
اگر در گذشته می گفتند:
"آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی!" اکنون باید گفت در آفتابه لگن های گرانقیمت برَند دار، ابزار و ادواتی نصب شده که دارندگان ناشی آن ها را به صورت زامبی های دشمن تمدن کشور خود در می آورد.
آری! تیغ در کفِ زنگی مست، برای خودش و دیگران خسارت تن و جان به همراه دارد.
به هوش باشیم بازیچه نشویم، بازیگر افتخارآمیزِ سرنوشت خود بمانیم. این دستاورد، ارثیه ای گرانبها و نامیرا برای آیندگان است. / هاشم حسینی، روزنوشت ها پشت چراغ قرمز،
دو شنبه: ۵ روز مانده تا شب یلدای ۱۴۰۳
December 26, 2024
15 Days to the World New Year✌️🎁🕊

PS

*منابعی را که در این مورد به پارسی برگردانده ام، در کتابخانه ام موجود است.

As the vehicles talk/Hashem Hossaini

خودرونوشته ها، ادبیاتِ هموطنانِ بی ریا✍️

نوشته ها و اشاره هایِ نقش بسته بر شیشه ی عقب، گوشه و کنارِ بدنه ی خودروهای سبک و سنگین، بیانگر اندیشه های آزاد، نقد و نظر دلیرانه، پیام رسانی بی قید و بندِ رها از سانسور، گفتمان های همگانی و شوخی هایِ آگاه کننده ی هم وطنانِ آگاه، زحمتکش و بی ریایِ ما هستند.
حدود ۵۰ سال است که در گشت و گذارهایم، درون و بیرونِ شهرهای کشورمان؛ به یادداشت/ عکس برداری از نویسه ها و نگاره های خودروها مشغول بوده ام که در هزاران برگه ثبت شده اند.
این روز ها جلد نخست خودرونوشته ها را آماده ی چاپ کرده ام و در فکر انتشار مجلدات دیگر در آینده هستم.
شمارِ قابل توجّه ای از خوانندگان "روزان" در دهه ی ۸۰ که عضو سردبیری این روزنامه بودم، از علاقه مندان پیگیرِ ستون "خودرونوشته ها" بودند...
چند بار در وبلاگم و دیگر فضاهای مجازی خودرونوشته های تازه ای را هم نشر داده ام.
امیدوارم کسانی که در این زمینه خودرو نوشته هایی جالب را به یاد دارند، جهت چاپ در مجلدات آینده برایم ارسال دارند تا با ذکر نام خودشان ثبت شود.
جا دارد به ذکر چند نکته ی مهم در باره ی نوشته های نقش بسته بر پیکر خودروها بپردازم:
۱. نوع خودرو و مکانی که دیده شده است.
۲. در صورتِ امکان، گرفتن عکس، جنبه ی سندیت ماندگاری به آن ها می دهد.
۳. نوشتن تاریخ هم برای مطالعات و تحقیقات افراد دیگر که خودرو نوشته های مندرج در کتاب را خواهند خواند، مفید است.
۴. نوشتن بعضی از کلمه ها، القاب و دعا به زبان انگلیسی بسیار معنادار است:
-Koolak
بالای کابین کامیون در کرج(۱۴۰۲)
Ya Abolfazl
بر شیشه ی جلوی اتوبوس بین تهران اهواز(۱۴۰۳)
Ya Zahra
بر شیشه ی جلوی اتوبوس بین کرج شمال(۱۴۰۳)

چند خودرو نوشته ی جالب:

-همسفر با عالی جناب عزراییل.../ ۱۸ چرخ مسیر شهر کرد
-بابا نان داد، بنزین نداد!/ پراید خطی، اهواز
-ماتِ کدام خاطره ای پسر.../اتوبوس، تهران
-بعدِ رفتنت پدر، زندگی مُرد.../وانت ایران خودرو، کرج
-آنان که به زمین خوردنِ ما می خندند
مانند سگ از بلند شدنمان می ترسند/ وانت زامیاد Karaj
-آریا کوچولو.../وانت، محمد شهر کرج
-حاکمِ بی ادعا پدر.../سواری...کرج
🕊🎁✌️
هاشم حسینی، آدینه شانزدهم آذر ۱۴۰۳
ماهدشت کرج
December 06, 2024

Unheard Cry

نحیط*

با دیدن تصویر پدری عرب که همه ی خانواده اش زیر بمبارانِ دلالانِ جنگ منطقه زنده به گور شده اند...✍️


فریاد می زنند دو چشم
خشکیده معبر دهان
سرتاسرِ پیکرش خشم
گدازه هایِ غم...

دریغا
نمانده دنیابان ها را فهم
در گلوی او
کلام
ناتوان از آن که
بنگارد
برساند به اهل دل
آن هم پیام..../ هاشم حسینی، دفتر سروده های "پرنده هنوز می خواند..."

*النحیط: فریادِ در گلو مانده

Happened On the Way

از روزنوشت های یک مسافر✍️

در ازدحامِ اتوبوسیِ کافه ی بین راه
می بینمش
با چادرش سیاه
دختر بچه ای مادر
اکنون در به در
طفلِ شیرخواره اش به بر
در جامه دانِ کُهنه اش
چپانده سفر
به راهی دور و دراز
از مقصدش
بی خبر...

آفتابه بان
پیرمردِ ریش بلندِ
برهنه سر
می پرسدش:
-چند می فروشی
این چشمانش
درشت
تپلی ات پسر؟

برنمی گرداند
سر
نمی دهد جواب
دردمند
مادرِ بی همسر...

خریدار
دلال ریز چشمِ
پیشنهاد می دهد
مکرّر
بار دِگَر:
-یک صد هزار
می دهم به جاش
بسیار اسکناس
یا یک کیسه زر...

انگشت در دهان
می نگردش
کودک کنجکاو
تکیه داده به سینه ی مادر
بی سپر

بادی که می وزد
همه تکه پاره های عفونت
ارمغانش
به این برهوتِ بی در و پیکر
که در تَهِ تاریکیش
می یابم
اسکلتِ تراشیده شده
رگ و پِی ش در مطبخ
یک خر....

می چرخم
با دیواره هایِ بُهت و شرم
سنگین
بر شانه های خسته و پیرم
از این همه
غم
پر زخم...

در گوشه ای
پشت ستون
از دسترس چپاول
دور
قاشق
قاشق
دلواپس
کودکِ تنها
در دهان
طفل خود
می خوراند
خوراکی ناپیدایی
نامشخص
مختصر..../ هاشم حسینی، از دفتر سروده ها: "پرنده هنوز می خواند"

Remaining Pale Pic of aTale

حکایتی جا مانده در آخرین ایستگاهِ نیمه شب


ناپایدار
مانند ته سیگار
که در او مُرده
شعله ی امید
و پریده رنگِ
مِی ک آپِ چهره ی رنج کشیده یِ بی خانمانِ
یار
سو سو می زند در این گوشه ی خلوت
یک خیال
انتظار
حالی خراب..../ هاشم حسینی:
دفتر سروده هایِ "پرنده هنوز می خواند..."