خوزستان... خوزستان...کجایند  شهیدانت، هنوز آرمیده در آغوش مین های مهربان؟

از یادداشت هایی بر سطور خیابان

...

سخنانی هستند که بازگوی درونه و باورهای افرادند و رفتاری که نادرستی ادعاها را باز می نمایانند.

اما از بازی های زمانه آن که:

تا مرد سخن نگفته باشد     عیب و هنرش نهفته باشد

در راه، راننده ی زحمت کش از من می پرسد: ... مدعی که از خواص است سخنی گفته در کم اهمیتی خوزستان این مهد قهرمانان و کشوری دیگر را بر آن ارجحیت و اولویت داده...این افاضات یعنی چی؟

گفتم: مگر نمی داند که "حب الوطن من الایمان؟"

- چه بگویم!

یاد مقدمه ی مرحوم علامه  شیخ شوشتری افتادم، در کتاب مستطابش قضاوت های امام علی(ع) آن جا که می نویسد: "خوزستان جایگاه تمدن ایران است و بی شناخت آن کسی عظمت ایران را در نمی یابد..."

- راستی که "تا مرد سخن نگفته باشد   عیب و هنرش نهفته باشد"!

اما این بصیرت و مسئولیت کجا و آن درشت گویی ناآگانه کجا...

به دوست راننده ام که از قضا سال های طراوت جوانی اش را در دفاع از میهن نثار سنگر ها و خاکریزها کرده، خواستم نوشته ی روزنامه نگار متعهد خوزستانی- امید حلالی عزیزم را که شاعری فرهیخته و شهروندی دوست داشتنی است بخواند...

برای آشنایی شما خوانندگان این کُنج، آن را در این جا می چسبانم:

سخنان نسنجیده/ آقای طائب، توبه کنید

شوشان // امید حلالی

شنبه ، 28 بهمن 1391 ، 21:24

 

طی چند روز گذشته یکی از خطبای کشور جناب مهدی طائب در اظهارنظری عجیب سوریه را سی و پنجمین استان ایران و استانی استراژیک دانست و در بخشی از سخنانش گفت: «اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم»!

این سخنان هر چند به نیت دغدغه و منافع بلندمدت کشور و یعنی از راه دلسوزی است! اما مصداق کامل این سخن است که «بهترین راه تخریب چیزی، بد دفاع کردن از آن است؛ نه حمله نمودن به آن» که در عین حال در تضاد کامل با منافع ملی و دغدغه و احساس تعلق ملت بزرگ ایران به آب و خاک و سرزمین خود و تمامیت ارضی است که در طول تاریخ جزو ارزش ها و خطوط قرمز مردم بوده و پس از انقلاب اسلامی نیز بر آن تاکید شده چنانچه در دفاع از مرزهای میهن گرامی مان در همین خاک مقدس خوزستان و کربلای ایران خون پاک حدود 150 هزار شهید برومند و انسان های ناب و بهترین های 3 نسل جمعیتی تقدیم شد تا ایران، ایرانستان نشود، تجزیه نگردد و انقلاب اسلامی باقی بماند و کارآمدی و مصمم بودن خود در آبادانی دین و دنیای ایرانیان و مسلمانان را به اثبات برساند.

این سخنان نسنجیده و جویده نشده و بی تامل ادا شده و اشتباه، در تضاد محض با سخنان بنیانگذار و معمار انقلاب اسلامی حضرت امام (ره) و این جمله مشهور ایشان است که : «خوزستان دین خود را به اسلام ادا کرده است» و همچنین در تضاد با این سخن تاریخی مقام معظم رهبری است که خوزستان را دروازه ورود تشیع به کشور دانسته و عنوان داشتند: «ملت ايران، مكتب اهل‌بيت را از دو جا گرفته است. در واقع، همه ملت ايران براى تشيع، وامدار دو مجموعه انسانى هستند: يكى اهواز است و يكى جبل عامل»

این سخنان نسنجیده جناب طائب و منطق ضعیف پشت آن حتا موضوع دفاع حقه ایران از نظام دوست سوریه را هم زیر سئوال می برد و در حالی که این دفاع پرهزینه می بایست برای مردم کشور تبیین شود و اهمیت و ارزش آن برای افکار عمومی برشمرده گردد تا در این موضع پشت سر دستگاه دیپلماسی و تصمیمات راهبردی نظام سیاسی بمانند متاسفانه چنان با استدلالات ضعیف و مثال نابجایی همراه می شود که غیر از بی تدبیری نمی توان بر آن نامی نهاد.

باید به این جناب خاطرنشان ساخت که ضروری ست یک بار دیگر برود و تاریخ دفاع سرزمینی و عقیدتی مقدس را که آیینه تمام نمای آن در خاک خوزستان قهرمان به وقوع پیوست را کند و کار نماید تا انشااله از این اشتباه بلکه به در آید. بنا به سخن حضرت امام (ره) خوزستان دین خود را به اسلام ادا کرده است اما قابل توجه آقای طائب باشد که شام از دیرباز محلی بوده که از آن ناحیه خون به دل اهل البیت (علیهم السلام) شده و شعبه ای انحرافی از اسلام در آن علیه اسلام راستین شیعی فعالیت کرده که چه امویان و چه بعثی های حاکم بر آن قطع و یقین نحله هایی انحرافی بوده اند با این تفاوت که جمهوری سوریه در دوره مرحوم حافظ اسد، دوست ملت ایران در جریان دفاع مقدس بوده و در دوره بشار نیز یکی از محل های ارتباطی محور مقاومت علیه صهیونیسم و از متحدان سیاسی ایران بوده و هست که ایرانی ها نیز چشم خود را بر این خصائص مثبت نبسته خصوصن به این دلیل که معارضین و نیروهای مدعی قدرت در سوریه سلفی و تکفیری و تروریست ضد شیعه و ضد ایرانی و برعلیه حزب الله لبنان و امنیت ملی و منافع منطقه ای ما هستند.

بنابراین ضروری ست که جناب طائب ضمن توبه به درگاه خداوند و محضر شهداء، تائب شوند و هر چه سریع تر از مردم ایران و خوزستان به دلیل این سخنان نسنجیده عذرخواهی کرده و طلب حلالیت و عفو نماید چرا که مردم خوزستان - میعادگاه و میقات و معراج شهدا و محل جانفشانی رزمندگان و جانبازان - از این سخنی که متاسفانه دستمایه شیطنت رسانه های بیگانه قرار گرفت به شدت رنجیده خاطر شده اند.

وی که در نقش یک استراتژیست اظهارنظر می کند حتا نمی داند که ایران 31 استان دارد نه 34 استان که سوریه بشود استان سی و پنجمش! و با این اظهارات هیچ کمکی به نظام سوریه نمی کند بلکه نتیجه آن می شود که فقط به دست شورشیان وهابی گزک و سند می دهد که نظام اسد و جمهوری سوریه نه کشوری مستقل که حیات خلوتی برای ایران است و اتفاقن در این چند روز در هجمه رسانه ای خود علیه نظام اسد بر این نکته متمرکز شده اند و با هیاهوی تبلیغاتی سعی در القای این نکته خبیثانه دارند که ایران یک کشور بیگانه را بر پاره تن خود ترجیح می دهد! که کذب محض بوده و سند آن تقدیم خون و جان پاک 24 هزار شهید خوزستانی و 150 هزار شهید گلگون کفن و بی کفن و گمنام از سراسر کشور است که خوزستان محل عروج آنها از خاک به افلاک بوده است.

وی و افرادی مانند وی که با سخنان نسنجیده فضای سیاسی اجتماعی کشور را هر بار مکدر و آشفته می کنند بهتر است بدانند که در جایگاهی نیستند که درباره آب و خاک و امنیت سرزمینی ایران و هویت ایرانی سخن بگویند، اینان هر چند ممکن است موقعیتی هم داشته باشند و سوابقی اما نباید به خود این اجازه را بدهند که در هر موضوعی ورود کنند چرا که توان جبران مافات - حتا در بعد معنوی - را هم نخواهند داشت. در پایان وی را به این سخن امام صادق(ع) رجوع می دهم که فرمود: «مؤمن تا سخن نگفته است، در زمره‌ی نیکوکاران است ولی چون آغاز به کلام کند، ممکن است در زمره‌ی نیکوکاران باشد و یا خیر!» به بیان ساده‌تر، سخن در دهان، در اختیار انسان است، ولی همین که خارج شد دیگر قابل بازگشت نیست و مانند تیری است که از چله‌ی کمان رها شده است.


 

زیبایی مصادره شده

ترانه ای گمشده در بازار

آن جاست!

همیشه حاضر

در تهاجم شرجی و باران

زیر تیغ گزان باد

اسیر آتش تابستان ها

 

 با شکوه گردن قو

و چشمان سیاه شرقی اش

بانوی زیبای من می درخشد در گوشه و کنار

بازار

انگشتان خالکوب کشیده اش

سپید

ساقه های گل آلود سبزی را

می شوید و  دسته می کند

 

بی نیاز به محصولات آرایشی اروپا

لبان متورمش

میوه های فصل را زمزمه می کند

و شیرینی سپید دندان هاش

همسرایی میدان های کار را ترجمه...

 

آن جا

ساده

بنشسته با شکوه

در برابر بساط عطر و پوشاک گوناگون

میانه ی دایره ای از  چانه زنی های مشتریان فقیر شهر

 

هر صبحگاه

در  پیاده رو ها

روبروی خواب دکان ها

کار را آغاز می کند

و تا شامگاه در برابر سیلاب های ادعا

کنار بلندگوهای دعا

امواج ایدئولوژی

هیولای پول

می ماند

استوار و  پارسا

 

بر سپیده ی پیشانیش

دانه های درشت مروارید می درخشد

و بینی کشیده اش

صخره های فتح ناپذیر بلنداها

فرداها را نشانه می رود

 

آن جاست!

رو به روی شما

آن گوشه!

بی تفاوت و بی صدا

بنشسته روئینه

زیر رگبارهای نگاه نرینه ها

از یاد برده گنجینه های زنانگی

زیبایی خود را...ه. ح.

 

انسانم آرزوست...

در راسته ی زندگی

کردارهایش

باورهایش را فریاد می زنند

این سان است

که انسان ها

شگفت زده 

در راستای شکوه ساده و آشکار او

جویای دینش اند...ه. ح.

آخر هفته با ادبیات...5

توجه ناشران بین المللی به بازار پررونق کتاب در هند 


با وجودی که در عصر جهان دیجیتال، تعداد زیادی از مردم به کتاب های اینترنتی و الکترونیکی روی آورده اندُ امابیشتر مردم هند هنوز ترجیح می دهند کتاب هایی را بخوانند که به صورت سنتی چاپ می شوند.
هر روز تعداد بیشتری از ناشران خارجی به بازار نشر هند، این کشور آسیای جنوب شرقی روی می آورند تا از سومین بازار کتاب به زبان انگلیسی در سراسر جهان بهره ببرند. بازار کتاب در هند، برخلاف بازار نشر در سایر نقاط جهان رشد دو رقمی داشته است.
برای بسیاری از مردم هند کتاب های الکترونیکی گزینه مطلوبی برای کتاب خواندن نیست. شیما کالیمل می گوید ورق زدن یک کتاب چاپی واقعی را با هیچ جایگزینی نمی توان مقایسه کرد. او می گوید «پدرم می گفت زمانی که هنوز خواندن و نوشتن بلد نبودم، کتاب های بزرگ و قطور او را برمی داشتم و فقط ورق می زدم».
بسیاری از مردم هند مثل شیما می اندیشند.

در حالی که رونق و شکوفایی فن آوری به معنای تعطیلی تعداد زیادی از کتاب فروشی ها در بسیاری از نقاط جهان بوده، اما بازار کتاب هند پر رونق است.
بازدید بیش از ۱̷۴ میلیون نفر از مردم هند از جشنواره سالانه «نمایشگاه جهانی کتاب دهلی نو» شاهدی بر این مدعا است. هزار و صد ناشر و غرفه دار اهل هند و سراسر جهان جدیدترین کتاب های خود را در این نمایشگاه در معرض دید بازدیدکنندگان قرار می دهند.
در غرفه «هارپر کالینز هند»، کتاب های پرفروش آمریکایی در کنار جدیدترین آثار نویسندگان هندی روی هم چیده شده اند.
میناکشی تاکور می گوید شرکت انتشاراتی «هارپر کالینز هند» امسال ۱۶٠ عنوان کتاب نوشته نویسندگان هندی ارائه خواهد کرد تا خود را با سطح رشد فزاینده کتابخوان های کشور هماهنگ کند.
تاکور می گوید «هند بزرگترین جمعیت جوان جهان را دارد، سطح سواد این جمعیت عظیم جوان هند به سرعت رشد می کند و به همان نسبت تعداد کتاب خوان های هند نیز زیادتر می شود و به همین دلیل است که صنعت نشر و کتاب این کشور رشد صعودی طی می کند. تعداد بیشتری از مردم نیز هم اکنون به زبان انگلیسی کتاب می نویسند».
در واقع، در حال حاضر تعداد بیشتری از نویسندگان برای میلیون ها خواننده انگلیسی زبان کتاب می نویسند.
«صندوق ملی کتاب هند»، شرکت انتشاراتی است که نمایشگاه کتاب برگزار می کند و چندین دهه پیش برای ارتقای کتاب خوانی تاسیس شد. بینی کوریان، یکی از کارمندان این موسسه می گوید «حتی اگر جمعیت خواننده انگلیسی زبان را در نظر بگیریم که گفته می شود حدود سه درصد است، اما زمانی که آن را با جمعیت بیش از یک میلیاردی هند بسنجیم، سه درصد آن ها، رقم بسیار عظیم و بازار نشر بسیار بزرگی خواهد بود. این جمعیت ساختار بازاری را شکل می دهد که برای نسل های آینده پایا و ماندگار خواهد بود».
ده ها ناشر خارجی در هند دفتر انتشاراتی تاسیس کرده اند تا از بازار پررونق نشر این کشور بهره مند شوند، بازاری که در سایر نقاط جهان با رکود و کسادی روبرو شده است.
گرگ تیلور، نماینده یک شرکت کره جنوبی است که برای دانش آموزان مدارس هند شیوه های تدریس و آموزش نوینی ارائه می کند. آقای تیلور می گوید «آموزش مفاهیم ریاضیات و یا علوم از طریق کتاب قصه و آمیختن محتوای کتاب ها با تصویر چیزهایی است که هنوز در بازار نشر و کتاب هند وجود ندارد».
این شرکت و سایر شرکت های خارجی امیدوارند که نمایشگاه کتاب هند راه برای عقد قرارداد و ورود آن ها به بازار پررونق و زرق و برق نشر کتاب در هند هموار کند.
نیلسون بوک، شرکت اطلاعاتی مستقر در ایالات متحده در سال ٢٠١٠، روند ثبت میزان فروش کتاب در هند را آغاز کرد. براساس آمار و ارقام این شرکت، حجم فروش کتاب در نیمه اول سال ٢٠١۱ در هند شاهد رشد ۴۵ درصدی بود.
گمان می رود که این رقم فقط نمایانگر یک سوم بازار کتاب هند باشد، چون فروش بخش بزرگی از کتاب های هند به عهده کتاب فروشی های کوچک و مستقل این کشور است که اغلب فروش خود را به صورت الکترونیکی ثبت نمی کنند

آخر هفته با ادبیات...4

خسروی گودرزی عزیز، یادگار روزهای رادی و راستی، در تدارک نشست بزرگداشت یادمان پدر بزگواری است که با نیک نامی زیست...

او فردا آدینه، سالگرد هجرت همیشه ی نازنین بابا را در اصفهان گرامی می دارد.

با آرزوی تندرستی، بهروزی و شادکامی برای این جان شیفته و خانواده ی محترم و وابستگان گرامی، شعر " در جستجوی پدر" شهریار را با هم زمزمه کنیم و پدران در کنار را با آغوش عشق نوازش دهیم...ه. ح.

 در جستجوی پدر

 

دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در مشت گرفته مچ دست پسرم را
یارب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کله پوک و سر و مغز پکرم را
هم در وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهیست که خواهد بشکافد کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را ؟
رفتم به کوی پدر و مامن مالوف
تسکین دهم آلام دل جان به سرم را
گفتم به سر راه همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهواره مادر
کان گهرم یابم و مهد هنرم را
تا قصه رویین تنی و تیر پرانیست
از قلعه سیمرغ ستانم سپرم را
با یاد طفولیت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم از آن کوچه مانوس که در کام
باز آورد آن لذت شیر و شکرم را
چون بقعه اموات فضائی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته ست و به رخ گرد نشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پس
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را ؟
ای داد که از آن همه یار و سر و همسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک یچه همسایه ندیدم به سر کوی
تا شرح دهم قصه سیر و سفرم را
اشکم به رخ از دیده روان بود ولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
می خواستم این شیب و شبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صغرم را و نقوش و صورم را
کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
یکجا همه گمشدگان یافته بودم
از جمله حبیب و رفقای دگرم را
این خنده وصلش به لب آن گریه هجران
آن یک سفرم پرسد و این یک حضرم را
این ورد شبم خواند و آن ناله شبگیر
وان زمزمه صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلا به در خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت و نهادم
بر سینه دیوار در خانه سرم را
صوت پدرم بود که می گفت چه کردی ؟
در غیبت من عائله دربدرم را
حرفم به زبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا بازدهم شرح قضا و قدرم را
فی الجمله شدم ملتمس از در به دعائی
کز حق طلبم فرصت صبر و ظفرم را
اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آن همه رنگ و کدرم را
ناگه پسرم گفت: "چه میخواهی ازین در ؟"
گفتم : پسرم! بوی صفای پدرم را...
شهریار

 

آخر هفته با ادبیات...3

عاشقانه

اگر هزاران تن دوستت بدارند

یکی از آن ها منم...

اگر صدها نفر عاشق تو باشند

یکی از آن ها منم...

اگر ده نفر  دلباخته ات گردند

یکی از آن ها منم...

و مشتاق تو اگر  فقط یکی مانده باشد

تنها آن،  منم...

و اگر

کسی نباشد

که

 دوستت بدارد

بدان که من

مرده ام...

سراینده: رسول حمزاتُف

آخر هفته با ادبیات...2

ما، همه نگاه

شماره های ستاره

بوسه های سر انگشتان

سرودهای لبان

 

سکوها

سکوت

نغمه ها

ندا

در تقویم عاشقان چیزی از یاد نمی رود

همسرایی دل ها را دریاب

ما

همه

نگاه...ه. ح.

آخر هفته با ادبیات...1

یک

نصیر اسدی/ بهار


کورتاسار با نوشتن رمان‌ و پیش از آن با نوشتن داستان بلند تعقیب‌کننده، در پی آن بود تا وارد مرحله جدیدی از نوشتن و نویسندگی شود. او می‌پنداشت در نوشتن داستان کوتاه به غایت کمال رسیده و حال زمان آن است که دست به تجربیات نو بزند و خود را از شر مرگی تدریجی که ممکن است گریبان‌گیر‌ هر نویسنده‌ای شود، برهاند. 
البته نباید چنین تصور کرد که کورتاسار با نوشتن داستان بلند تعقیب‌کننده و رسیدن به نوع جدیدی از زبان، که بعدا از رمان‌های او سر در‌آورد، بر آن بود تا به کلی سبک داستان‌های خود (داستان‌های شگفت‌انگیز) را کنار بگذارد. خیر، او فقط می‌خواست به شیوه جدیدی دست یابد تا با آن دغدغه‌ها و افکار تازه خود را بیان کند. خود کورتاسار از این دغدغه‌ها به عنوان «وجودی و متافیزیکی» یاد می‌کند؛ گرفتاری‌های ذهنی‌ای که در تباین با تمایلات زیبایی‌شناختی او در داستان کوتاه قرار می‌گرفتند. 
(کورتاسار در لی‌لی و دیگر رمان‌هایش که در این مقال به آن‌ها خواهیم پرداخت، به دنبال «El hombre Nuevo» یا (انسان نو) می‌گردد. پیش از کورتاسار، خوزه مارتی، شاعر کوبایی و ارنستو (چه) گوارا از این ترکیب سود جسته بودند. منظور خوزه مارتی از انسان نو، هویت جدید آمریکای لاتین بود و برداشت چه گوارا، انسانی که در آمریکای لاتین انقلاب سوسیالیستی به راه خواهد انداخت. اما «انسان نو» ی کورتاسار، ترکیبی است از بازیگوشی، نیازهای بشری و مسئولیت اجتماعی. و صد البته، کورتاسار انسان نو را تنها برای خودش نمی‌خواهد. ساختار شیطنت‌آمیز رمان، خواننده را به همدست کورتاسار در نوشتن و خلق انسان نو بدل می‌کند.) 
اما حقیقت امر این است که یک اصل کلی بین داستان‌ها و رمان‌های کورتاسار پل می‌زند و آن جست‌وجویی است مشترک در پی رسیدن به اصالت. حال اگر جز این بود، تعریف او از لی‌لی معنایی نداشت: «فلسفه داستان‌های من، کنکاش در چیزی است که سالیان سال جوهر و هسته اصلی آن‌ها را شکل می‌داد.» به عبارت دیگر، در رمان لی‌لی با همان پرسش‌هایی روبه‌رو هستیم که بن‌مایه داستان‌های کورتاسار را می‌سازند، اما با این تفاوت که اگر لی‌لی اسرار هویدا می‌کند، داستان‌های او ترجمه‌ آن وسوسه‌های ذهنی در قالب روایت هستند. 
لی‌لی به واقع‌ گذار از‌ هزارتویی است که شخصیت‌های داستان‌های کورتاسار در پیچ‌وخم‌ آن راه می‌سپارند. 
این شخصیت‌ها موجوداتی متفکر و خردورز نیستند، بلکه سرنوشت خود را به دست چرخ هوس‌باز ‌سپرده و در برابر نیروهای مرموز و ناشناخته‌ آن سر تسلیم فرود ‌آورده‌اند؛ تسلیم و رضایی که ارمغان آن چیزی جز تباهی نیست. ولی کورتاسار در لی‌لی به دنبال کشف و شناخت این نوع نیروهای دوزخی است و از همین رو، لی‌لی شهر فرنگی است از اندیشه‌هایی که آبشخور داستان‌های کورتاسار هستند. گواه این ماجرا، مسائلی است که کورتاسار در مقالات و نقدهای خود به آن‌ها می‌پردازد. داستان‌های شگفت‌انگیز کورتاسار پاسخی بودند به مسائل و مشکلاتی که در آن برهه ذهن او را مشغول کرده بودند و بعد آن‌ها را با چیره‌دستی خاصی در لی‌لی فرمول‌بندی و مطرح کرد. البته جا دارد بگوییم که کنکاش‌های فلسفی کورتاسار در رمان ‌لی‌لی را نباید به توضیح و تبیین داستان‌های او تقلیل داد. کورتاسار تراوش‌های ذهنی‌اش را با ترس‌ها و تمایلات خود در هم می‌آمیزد، چون این ترس‌ها و خواسته‌ها هم به اندازه‌ دغدغه‌های فلسفی‌اش برای او غریب و اسرارآمیزند. 
اگر هوراسیا اولیویرا در لی‌لی به دنبال حقیقتی است که عادات و فرهنگ معمول جامعه بر آن سرپوش می‌گذارد و جانی کارتر در تعقیب‌کننده با به‌کارگیری عقل سلیم و تخیل هنرمندانه خود پرده از حقایقی برمی‌دارد که در زیر مفهوم‌سازی‌های روزانه ما مدفون شده‌اند، قهرمان‌های داستان‌ها هم در نهایت، اگرچه در دنیایی شگفت‌انگیز و خیال‌پردازانه که با جهان صلب و سخت هرروزه در تعارض قرار دارد، به وقوف و آگاهی از خود می‌رسند. برای مثال در داستان فاصله‌ها، قهرمان داستان (آلینا رِیس) دربه‌در به دنبال پلی می‌گردد و ‌هزار امید در دل می‌پرورد تا بخشی از وجودش را که توسط خانواده، دوستان و جامعه پس زده و خفه شده، روی آن پیدا کند. و بالاخره خود واقعی‌اش را در ﻫﻴات گدایی بر یکی از پل‌های بوداپست می‌یابد. این گدا، یا در حقیقت خود واقعی قهرمان داستان، همچون بدلی است که مانند یک واقعه‌ شگفت‌انگیز، از دنیای خیالی شخصیت اصلی به جهان واقعی و تاریخی پرتاب می‌شود؛ دنیایی که با عالم هژمونی-پوزیتیویستی ما و پیش‌فرض‌های آن، مثلا «می‌بینم و باور می‌کنم»، فرسنگ‌ها فاصله دارد. به همین سیاق، جانی کارتر به دنبال حقیقتی گریزنده می‌گردد که گه‌گاه به شکل «سوراخ‌هایی» در برابر او خودنمایی می‌کند. او در قسمتی از داستان می‌گوید: «توی در، پر از سوراخ است. توی تخت، پر از سوراخ است. توی دستم و روزنامه و زمان و هوا، پر از سوراخ است. اصلا همه چیز پر از سوراخ است. همه چیز عین اسفنج شده. درست انگار آبکشی که ‌تنش را کش داده باشد...» این سوراخ‌ها که اَحدی جز «جانی» امکان دیدن آن‌ها را ندارد، برای او حاوی «چیز دیگری» هستند؛ واقعیت دیگری که تنها «جانی» آن را درمی‌یابد و سینه‌چاکِ گشودنِ درِ ورودی آن است. آلاسراکی، منتقد آرژانتینی، می‌گوید: «جانی تنها یک‌بار، آن هم به کمک موسیقی، چیزی را که پشت در است می‌بیند، اما اصل و وجود آن چیز را می‌توان به کرات در سرتاسر روایت دید.» 
به ﺗایید خود کورتاسار، جانی کارتر نسخه اولیه اُراسیو اولیویرا است. فرزند خلفی که با جست‌وجوی خویش در رمان لی‌لی، دستی به سر و گوش تمامی عناصر فرهنگی و اجتماعی غرب می‌کشد؛ از نویسندگان و هنرمندان غرب گرفته تا زبان، موسیقی، فلسفه، اخلاق، دین، علم. اولیویرا و دوستانش در باشگاه سِرپِنت با چنان بی‌پروایی و قدرتی‌ به بازبینی تمدن غرب می‌پردازند که داستان از لحاظ اعتبار و قدرت متقاعدکنندگی به تفکر محض رودست می‌زند. و به این ترتیب، اولیویرا در لی‌لی به ما نشان می‌دهد که انسان چیزی جز برده و غلام داستان‌های خودساخته‌اش نیست. در همین حال، کورتاسار هم با تجزیه و تحلیل ابزار داستان‌سازی فرهنگ، ما را به این نکته رهنمون‌می‌کند که اگر می‌خواهیم دوباره به جهان و خودمان بازگردیم، راهی جز پس زدن این نقاب‌های خودساخته‌مان نداریم. از این منظر، رمان لی‌لی نقدی است تیز و برنده بر عقل‌گرایی غرب. 
با این حال، واقعیت در لی‌لی هم عنصری شفاف و آشکار نیست. حال، پرسشی که مطرح می‌شود این است که اولیویرا از چه طریق به سرمنزل مقصود می‌رسد؟ در داستان‌های کوتاه کورتاسار، مسیر رسیدن به واقعیت از گذر واقعه‌ای شگفت‌انگیز می‌گذرد؛ واقعیتی پوچ و توخالی که در تضاد با واقعیتی دیگر، زمانی به غیر از زمان معمول و فضایی ورای فضای هندسی رایج را بر قهرمان‌های داستان‌ها آشکار می‌کند و به یاری استعاره و پشت سر گذاشتن قواعد و قوانین طبیعت به واقعه‌ای شگفت‌انگیز تبدیل می‌شود. در رمان تعقیب‌کننده، جانی کارتر از طریق حفره‌هایی که با موسیقی جاز در پرده حائل بین واقعیت و داستان‌های خودساخته ما ایجاد می‌کند، به جهان می‌نگرد. به بیان دیگر، پدیده هنری کارکرد اصلی و جاودان خود را بازمی‌یابد و به گفته نیچه پلی بنا می‌کند به سوی واقعیت اصیل. در رمان لی‌لی، جانی کارتر درک و شهود خودش را به راندن قطار زیرزمینی تشبیه می‌کند و از این طریق تصورات خطای ما را راجع به مفاهیم زمان و مکان بر دایره می‌ریزد. در لی‌لی، نظام و ساختار منطقی خرد و علم به عنوان پدیده‌ای پوچ و احمقانه معرفی می‌شود. اولیویرا با ﺗاکید بر این نکته می‌گوید: «تنها با یک زندگی پوچ است که می‌توان بر این پوچی نامتناهی فائق آمد.» بنابراین، پاسخ لی‌لی به جست‌وجوی کورتاسار و جانی کارتر نوعی پوچی وجودی است و بسیاری از فصل‌های ماندگار لی‌لی را باید با توجه به این اصل خواند: اجرای کنسرت توسط برت ترِپات، مرگ روکامادور، ملاقات با کلوچارده، سیرک و درمانگاه روانی. و خواننده‌ای نیست که این فصول از رمان را بخواند و عمق پوچی این شرایط مهمل را که منتج از تقابل آن‌ها با ساختارهای پذیرفته و مورد قبول او است، درک نکند. این نوع از پوچی، برای اولیویرا نمونه عالی پوچی به شمار می‌رود. اولیویرا، خِرد را نوعی سفسطه به بزرگی جهان مخلوق آن می‌داند و منطق را راهی به ترکستان. 
او برای رهایی از این کوچه بن‌بست، دست به کارهای پوچ می‌زند و موقعیت‌هایی بی‌معنی در بستر زندگی خود می‌آفریند. مجموعه این اعمال و شرایط، از یک سو به اولیویرا امکان می‌دهد تا هرچه بیشتر به کنکاش در کوچه بن‌بست مورد نظرش بپردازد و از سوی دیگر، همچون ویروس ضعیف‌شده‌ای عمل می‌کند که به او در برابر بیماری مهلک عصر خود مصونیت می‌بخشد. البته ‌لی‌لی تنها زمینه آشتی اولیویرا با جهان را فراهم می‌سازد و به هیچ رو مرهم دردهای او نیست. اولیویرا باید منتظر بماند تا کورتاسار رمان بعدی خود را بنویسد. 
و سرانجام انتظار اولیویرا در سال 1968 به پایان رسید. کورتاسار رمان «62: مدلی برای سرِ هم کردن» را براساس فصل شصت و دوم لی‌لی نوشت و مزد تلا‌ش‌های اولیویرا را تمام و کمال داد. همچنان که پیشتر گفتیم، اولیویرا در تلاش و جست‌وجو بود تا جایگزینی برای واقعیت ساختگی و جعلی‌ اجتماع بیابد و تحفه رمان جدید به او، گشودن گره کور این جست‌وجو بود. مورِلی، در فصل 62 لی‌‌لی، از طرح رمانی حرف می‌زند که سال‌ها می‌خواسته آن را بنویسد، اما چیزی بیشتر از چند صفحه یادداشت پراکنده از آن درنیامده و بعد، در ادامه توضیح می‌دهد: «اگر می‌خواستم کتابم را بنویسم، آن وقت دیگر روان‌شناسی ابزاری این روزها... قادر به توضیح رفتار معمول آدم‌ها نبود... قشقرق راه می‌افتاد، تیشه بود که مدام به ریشه هر چیزی می‌نشست، قلمرویی درست می‌‌شد که در آن روان‌شناسی علت و معلولی دستپاچه عقب می‌نشست و بعد این عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی یا همدیگر را از بین می‌بردند یا عاشق هم می‌شدند یا آشناهایی قدیمی‌شان را به یاد می‌آوردند، بی‌‌این‌که ذره‌ای شک کنند زندگی می‌خواهد با استفاده از آن‌ها یک کلید جدید دست بگیرد، که یک جور تلاش تقریبا باورنکردنی توی وجود آدم‌ها متولد شده، درست مثل روزگار گذشته که کلید خرد متولد شد، کلید احساس، کلید پراگماتیسم.» «62: مدلی برای سر هم کردن»، تحقق این تلاش بود. ‌ 
رمان 62، همان‌طور که کورتاسار در مقدمه آن می‌گوید پشت پا زدن به همه سنت‌ها است. در این رمان، نه زبان همان زبان روزمره ما است و نه ابزار مطالعه انسان همان روان‌شناسی عرفی و معمول. کورتاسار ترجیح می‌دهد به جای استفاده از علم منطقی، فرآیندهای شناختی ذهن انسان را به عنوان ابزاری برای درک و شناخت او به کار گیرد. و حالا جایگزین روان‌شناسی چیست؟ مجموعه‌ای از بازی‌ها، خون‌آشامی و نیروی مغناطیسی محسوسی که کورتاسار براساس آن انسان‌ها را در گروه‌هایی به نام figuras یا صورت‌های فلکی انسانی دسته‌بندی می‌کند. همچنین زمان و مکان هم دیگر همان زمان و مکان آشنا نیستند. دیگر خبری از محورهای افقی و عمودی دکارتی نیست. در رمان 62، وقایع داستان در لندن، پاریس و وین اتفاق می‌افتد، اما شخصیت‌های داستان چنان عمل می‌کنند که انگار همه در یک فضای مشترک موسوم به la ciudad (شهر) زندگی می‌کنند. این فضا دیگر فضایی محدودکننده با مرزبندی‌های دست‌وپاگیر نیست، بلکه خمیری است که شخصیت‌های داستان به میل خودشان ورزَش می‌دهند، می‌سازندش و هرکجا هم که سد و مانع شد، با خیال راحت از شر آن خلاص می‌شوند. هیچ اهمیتی ندارد که ماراست و نیکول در لندن، هلن و سلیا در پاریس و خوان و تِل در وین زندگی می‌کنند. این شخصیت‌ها، فارغ از زمان و مکان، از شهری به شهر دیگر سفر می‌کنند. 
در واقع، هر شهر برای آن‌ها به مثابه خانه‌ای از خانه‌های بازی ‌لی‌لی است که آرزوها، خواسته‌ها، سبک‌سری‌ها، موفقیت‌ها و شکست‌هایشان در آن عینیت می‌یابد. این شخصیت‌ها، از نیرویی که حرکات آن‌ها را کنترل می‌کند آگاه نیستند. زمان فیزیکی یا سنتی هم به زمانی اسطوره‌ای تبدیل می‌شود که در آن گذشته و آینده به هم می‌رسند و یکی می‌شوند. شب و روز قهرمان‌ها هم در چنگال قدرت کُنتسی (اِرسبت باتوری) است که گذشته افسانه‌ای او، نشان تولد خون‌آشامی است. در رمان 62، گذشته به حال تبدیل می‌شود و حالی که شخصیت‌ها در آن زندگی می‌کنند، آن‌ها را به گذشته‌ای افسانه‌ای می‌فرستد و در این بافت است که کم‌کم می‌توانیم قالب‌های ﺗاثیرگذار بر سرنوشت شخصیت‌ها را از عمق داستان بیرون بکشیم. 
عنوان رمان، (کیت مدل)، نه تنها به ساختار رمان برمی‌گردد، بلکه اشاره به معنایی دارد که از کنار هم گذاشتن عناصر یک ترکیب (combonatoria) سامان می‌گیرد. این معنا، اعتبارش از هر سو تهدید می‌شود و بنیانش بر آب است. رمان، از لحاظ فرم، در نهایت دقت و ظرافت پرداخت شده است. 30فصل اول رمان، عناصر سازنده آن را به ما معرفی می‌کند: نام رستوران، ترجمه اشتباه دستور مشتری، خوان که سفارش یک بطری سیلوانر می‌دهد، کتابی که خوان همه جا همراه خود دارد و هر بار به طور اتفاقی صفحه‌ای از آن را باز می‌کند، زمان و نیز تکه‌هایی از داستان که در طول رمان بازگو می‌شوند. در جایی از داستان، خوان مقابل آیینه می‌نشیند و با خود حرف می‌زند. کورتاسار با استفاده از این تک‌گویی، سررشته را به دست خواننده می‌دهد و تکه‌های پراکنده رمان را یگانگی می‌بخشد. 
قرار ‌گرفتن خوان مقابل آیینه، پیش‌درآمدی است بر مقدمه سوال‌برانگیز کورتاسار در ابتدای رمان و نیز تعریف شخصیت‌های آیینه‌واری که رمان را شکل می‌دهند. در رمان 62، هر شخصیت بازتاب یا بدلی است از یک شخصیت دیگر: فرا مارتا انعکاسی است از ارسبت باتوری، دختر انگلیسی بدلی است از سلیا و هلن بازتابی است از کنتس باتوری. مارتا عاشق نیکول است، نیکول دلباخته خوان است و خوان دل در گرو هلن دارد و... . این ساختار، دقیقا در بافت و نحوه ارتباط وقایع رمان نیز دیده می‌شود. 
خوان، نوعی figura است. او زمان و مکان خودش را می‌آفریند و تمام تلا‌ش‌اش بر این پایه استوار است که به حقیقتی ورای قانون علت و معلولی دست یابد. و بی‌تردید، این خصوصیات منحصربه‌فرد، خواننده را به تفکر وامی‌دارد. آیا خواننده نباید به تاریخ شک کند؟ آیا نباید خودش را از چنگال تاریخ برهاند؟ آیا هنوز هم می‌توان به ساده‌انگاری‌های «ادبیات اعتراضی» ادبیاتی که پیوسته با آن به انسان و مخاطرات اجتماعی او نگاه کرده‌ایم، اعتماد کرد؟ کورتاسار به خوبی می‌داند که پاسخ به این سوال‌ها ساده نیست. کورتاسار می‌داند که نمی‌توان ادبیاتی مصنوعی خلق کرد؛ ادبیاتی که تصاویر و آرزوهای پوشالی می‌سازد، ادبیات نامشروعی که در نهایت کارکردهای حقیقی خود را هم از دست می‌دهد و با آن به جنگ تاریخ رفت و شعله‌های خانمانسوز آن را فرونشاند. کورتاسار در رمان بعدی‌اش «یک دفترچه راهنما برای مانوئل» نشان می‌دهد نویسنده می‌تواند بدون این‌که اسیر شعارهای سیاسی و ایدئولوژی‌های غالب در جامعه خود شود، به مسائل و مشکلات اجتماعی بپردازد. کورتاسار در این رمان دو پاره می‌شود. پاره‌ای از او نویسنده‌ای است که هنرش برای او در درجه اول اهمیت قرار دارد و پاره دیگرش انسانی است که در زمانه خود ذوب شده و به چیز دیگری جز سرنوشت آمریکای لاتین نمی‌اندیشد. اما پاسخ این پرسش‌ها نیز آسان نیست. آندرِس، قهرمان یک دفترچه راهنما برای مانوئل، به دنبال پاسخ پرسش‌های بالا می‌گردد؛ پرسش‌هایی که ماهیت سیاسی دارند، اما به هیچ‌وجه حاضر نیست هویت انسانی خود را زیر پا بگذارد و حقوق فردی و زندگی خصوصی‌اش را تباه کند. آندرس، خدا و خرما را با هم می‌خواهد. به باور آندرس، قدرت با حذف نیروهای حیاتی در وجود انسان، در اندیشه بقای خود است و او تسلیم این خواسته نمی‌شود. به این ترتیب، جست‌وجوی او در امر سیاسی، تبدیل به فریاد آزادی می‌شود و به او هویت می‌بخشد. در این رمان، کورتاسار از یک سو به مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پردازد و از سوی دیگر، در پی آزادی بخشیدن به انسان‌ها است. این انسان جدید، محصول نوعی اومانیسم است که کورتاسار طرح آن را در شعرها، مقالات و داستان‌هایش می‌ریزد. تمامی نوشته‌های کورتاسار، راهی است به جهانی که «در همین دنیا وجود دارد،» اما «ما خودمان باید، مثل سیمرغ، آن را خلق کنیم.» 

دو

کارشناس و ادبیات

دیالوگ» این بار به سراغ «سعید لیلاز» رفته است. سعید لیلاز روزنامه‌نگار و مفسر اقتصادی است اما اینجا در «دیالوگ» از کتاب و ادبیات برای ما و مخاطبانمان می‌گوید. او که بیشتر مطالعه‌اش در ارتباط با اقتصاد و تاریخ است به «بهار» می‌گوید: «سال‌ها است که تمرکزم را روی اقتصاد و تاریخ گذاشته‌ام. در رابطه با تاریخ صدر اسلام، جنگ جهانی، انقلاب اکتبر، سیر اندیشه سیاسی در ایران، تاریخ ایران در دوره مغول و تاریخ معاصر بیشتر مطالعه دارم. از کتاب‌هایی که اخیرا موفق به خواندن آن‌ها شده‌ام می‌توانم به «زندگینامه استالین» که «سایمون سیبیگ» آن را بسیار خوب در دو جلد نوشته، «پیامبر مسلح» نوشته «ایزاک دویچر» که طی آن زندگی سیاسی «تروتسکی» بررسی می‌شود و متن مکالمه هلاکوخان مغول با خلیفه عباسی اشاره کنم. «زندگینامه مارکس» را عید امسال خواندم و آخرین کتابی که مطالعه کرده‌ام از «دکتر جواد طباطبایی» درباره ریشه‌های انحطاط در ایران بوده است. همچنین اخیرا بخش «نبرد مسکو» از کتاب «رایش سوم» نوشته «ویلیام‌شایرر» را مرور کرده‌ام.»
«لیلاز» درباره نویسنده‌های مورد علاقه‌اش نیز می‌گوید: «در حوزه ادبیات اخیرا مجموعه شعر «کیوان مهرگان» با نام «دهانم بوی مریم می‌دهد» را خوانده‌ام. از نویسندگان مورد علاقه‌ام می‌توانم از محمود دولت‌آبادی، به‌آذین، احسان طبری، گابریل گارسیا مارکز که «صد سال تنهایی» او در نوع خود بی‌همتا است نام ببرم. همه کتاب‌های دولت‌آبادی را خوانده‌ام اما «کلیدر» را بیشتر از بقیه دوست دارم. شعر شاملو، اخوان، نیما و میرزاده‌عشقی و در شعر کهن نظامی، خاقانی، فردوسی و منوچهری دامغانی که به نظر من یکی از بهترین شعرا است، همواره مورد توجه من بوده است. اخیرا 
«ایرج میرزا» را ورق زده‌ام و هرگاه که دلتنگ روزگار می‌شوم به سراغ «اخلاق الاشراف» عبید زاکانی می‌روم و به علت شباهتش با روزگار ما آن را بارها خوانده‌ام و معتقدم تا زمانی که دروغ، تزویر و ریا وجود دارد این کتاب خواندنی است. چنان‌که موليير هم درباره کتاب «خسیس» می‌گوید: تا زمانی که حتی یک خسیس وجود دارد این کتاب به کار می‌آید..

در دالان های هنوز و همیشه ی هفتکل....

نقطه

نقطه

سنگ به سنگ

خانه به خانه

بهت کوه را در می نوردد

این مرد...


رد می شود

دیوار های تردید را 

کوچه به کوچه

دور از کمین جیکوها

با پیچک های پچ پچه پا

زیر ستاره باران اشک

بیگانه ای که نشانی ها دارد از دوست


در کشاکش شیهه و شب

صندلی ساکت

دریاهای یادمان را به ساحل می برد

تلو تلو می خورد در باد

بی بادبان

بی کلام

نشانی نگاه

...ه. ح.

ترانه ی آدینه

خورشید برای که می خواند؟

ریشه ها با کدام ستاره در پیوند؟

دستان در انتظار

دریچه های چشم به راه

عکس هایی که آه می کشند

که را می جویند؟

نجوای جاده را بشنو

ستیغی سربلند

جاودانه

شاهین بازوان تو را می خواند...ه.ح.برومی، اهواز

یادآوری های تندرستی آخر هفته...2

هشدار!

 

تب آنفلوانزاي خوكي در ايران و عراق فروكش نكرده است 
آنفلوانزای خوكي دركشور 8 قرباني گرفت

 

مرگ و مير بر اثر آنفلوانزای خوكي فقط به ايران محدود نمي‌شود و خبرهاي رسمي مرگ بر اثر اين بيماري را در آمريكا، روسيه و عراق كه نزديكترين كشور به ايران است،تاييد مي‌كند. اين بيماري تاكنون 10 نفر در عراق را هم به كام مرگ فرستاده است كه البته آماري قابل توجه براي ايران با توجه نزديكي و مراودات بسيار زياد دو كشور است

زهرا كشوري/ تهران امروز :

 آنفلوانزای خوكي 8 نفر را در ايران به كام مرگ فرستاده است. مرگ‌هايي كه از سوي دكتر «محمد‌مهدي گويا» رئيس مركز مديريت بيماري‌های واگير وزارت بهداشت‌، درمان و آموزش پزشكي هم تاييد مي‌شود. 

وي پيش‌تر هم اعلام كرده بود كه بيماري آنفلوانزاي خوكي ديگر در تمام كشورها جزئي از آنفلوانزاي فصلي و بومي شده است كه معني آن بومي شدن بيماري آنفلوانزای خوكي در ايران است. البته مرگ و مير بر اثر آنفلوانزای خوكي فقط به ايران محدود نمي‌شود و خبرهاي رسمي مرگ بر اثر اين بيماري را در آمريكا، روسيه و عراق كه نزديكترين كشور به ايران است،تاييد مي‌كند. اين بيماري تاكنون 10 نفر در عراق را هم به كام مرگ فرستاده است كه البته آماري قابل توجه براي ايران با توجه نزديكي و مراودات بسيار زياد دو كشور است. 

رئيس مركز مديريت بيماري‌هاي واگير وزارت بهداشت با هشدار نسبت به شيوع آنفلوانزا در دنيا و از جمله ايران بر لزوم رعايت نكات بهداشتي از سوي مردم تاكيد مي‌كند و مي‌گويد: 70 درصد موارد آنفلوانزا مربوط به آنفلوانزاي H1N1 است كه پيش از اين به نام آنفلوانزای خوكي شناخته شده بود. 

«محمدمهدي گويا»درباره برخي ابراز نگراني‌ها مبني بر شيوع آنفلوانزای خوكي در برخي كشورها از جمله ايران، مي‌گويد: «آنفلوانزای خوكي جزئي از آنفلوانزای فصلي است و هيچ تفاوتي با آن ندارد. امسال نيز اين آنفلوانزا همراه با ديگر انواع آن در تمام دنيا از آمريكا گرفته تا ماداگاسكار و... شايع شده است.» 

آمارها نشان مي‌دهد از اول آذر كه بروز موارد آنفلوانزا در كشور آغاز شد تاكنون 2608 مورد مشكوك به اين بيماري در 313 بيمارستان‌ كشور بستري شده‌اند كه از اين تعداد فقط 414 مورد به صورت قطعي به آنفلوانزا مبتلا شده و بقيه به ديگر انواع عفونت‌ها مبتلا شده‌اند. 

همچنين اين بيماري از ابتداي همه‌گيري تاكنون 8 مورد مرگ به‌دنبال داشته است كه اغلب اين موارد مربوط به بيماران داراي بيماري‌هاي زمينه‌اي به ويژه قلبي و ريوي بوده كه به نوع شديد اين بيماري مبتلا شده‌اند. 

البته اولين مورد آنفلوانزاي خوكي در ايران در تاريخ يك تير ۱۳۸۸ اعلام شد،پس از آن تعداد مبتلايان به بيماري به سرعت افزايش پيدا كرد. براساس گزارش وزارت بهداشت ايران تاشهريورماه ۱۳۸۸ بيشتر مبتلايان به آنفلونزا را افرادي كه به حج عمره رفته بودند تشكيل مي‌دادند ولي پس از آن افزايش افراد مبتلا به بيماري بيشتر شامل دانش‌آموزان مي‌شد.يك زن ۳۶ ساله اهل مراغه اولين فردي بود كه دراثر ابتلا به بيماري جان خود را از دست داد. 



آنفلوانزا در مدارس 

آمارهاي «بهرام بنده يزداني» رئيس بخش اورژانس بيمارستان شهيد مدرس هم نشان مي‌دهد كه تاكنون اين بيماري 5هزار نفر را به بيمارستان مدرس كشانده است. به گفته او، تعداد 864 نفر از اين افراد تحت درمان اورژانس قرار گرفته‌اند. او آمار سال گذشته را هم 5 هزار و 734 نفر اعلام مي‌كند. 

به گفته رئيس مركز مديريت بيماري‌هاي واگير وزارت بهداشت، موارد بستري در بيمارستان‌ها مربوط به انواع شديد بيماري بوده و موارد خفيف آن معمولا آزمايش نمي‌شوند. بنابراين موارد مذكور تعداد قطعي كل موارد آنفلوانزا در كشور نيست. اما در مجموع حدود 70 درصد موارد بروز آنفلوانزا در كشور مربوط به نوع H1N1 بوده و بقيه مربوط به نوع B و درصد كمي هم مربوط به انواع ديگر آنفلوانزا بوده است. 

 

دست ها را بشوییم

فاصله ها را با افراد مشکوک رعایت و

این روزها از ترددهای بی مورد خودداری کنیم.

پیاز و سیر، لیمو ترش و کپسول سولفات روی ضد آنفلو آنزا هستند.

و...خودتان بهتر می دانید...

تنت به ناز طبیبان نیاز مباد ناهید جان!

یادآوری های تندرستی آخر هفته...1

از امروز فراموش نکنیم:

1. آب دست کم 5 لیوان در زمان های بین صبحانه/ ناهار شام

( با خوراکی ها مایعات ننوشیم).

2. دستگاه تلفن همراه را در خانه، محیط کار و  اتاق خواب در فاصله ی یک متری بدنمان قرار دهیم.

3. با هدفی اجتماعی زندگی کنیم تا افسرده نشویم. از یاد نبریم که انسان جانوری جمعگرا و متکی به اجتماع است.

4. هر روز سبزی، میوه و شیر تازه ی مطمئن...

5. پویایی تن و جان: پیاده روی کنیم و پیوسته اندیشه ها و نگره هایمان را دگرگون سازیم.

6. با ادبیات کلاسیک حال کنیم. حافظ و سعدی و فردوسی رافراموش ننماییم.

7. آیا آن قدر که به فکر گوشت و چربی و شیرینی هستیم به نیاز موسیقایی جانمان اهمیت می دهیم؟

و امروزمان باید روز دیگری باشد...

تا نیمروز بدرود...ه. ح. 

در آموزشگاه تاریخ...

 هر که ناموخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار...رودکی

دیشب داشتم سفرنامه ی نخستین سفیر ایالات متحده ی آمریکا در ایران را می خواندم با این مشخصات:

ایران و ایرانیان/ سفرنامه ی س. جی. و. بنجامین

نخستین سفیر ایالات متحده ی آمریکا در ایران در عصر ناصرالدین شاه

ترجمه ی مهندس محمد حسین کرد بچه

تهران:  سازمان انتشارات جاویدان، چاپ دوم 1369

مصور، 384 صفحه وزیری

او در آغاز می نویسد:

"در زمستان سال 83-1882 بود که از طرف پرزیدنت آرتور ریاست جمهور آمریکا به سمت سفیر آمریکا در ایران منصوب شدم..."

مترجم در مقدمه می افزاید:" باید توجه داشت که اصولاً تا زمان صدارات امیر کبیر ایران سفارتخانه واقعی در کشورهای خارجی نداشت..."

در فصل ناصرالدین شاه وخانواده ی سلطنتی  (صفحات 169-131) گزارش می دهد:

"ناصر الدین شاه، فرمانروای کنونی ایران در سال 1848 بر تخت سلطنت نشسته است و در دوران نسبتاً طولانی سلطنت خود، قدرت زیادی در اداره ی امورمملکت و تمایلی به ترقیات و پیشرفت های عصر حاضر جهان نشان داده است. او مردی است قوی الاراده و ضمناً مطلع که به علت موقعیت خاص خود و اشتباهاتی که در اوایل سلطنت و دوران جوانی کرده است، حالا در صدد جبران مافات و جلوگیری از خونریزی ها و بی رحمی هایی که خاص سلاطین مشرق زمین و دوران جوانی خودش بوده، بر آمده است. او چهارمین پادشاه سلسله ی قاجار به شمار می رود که تقریباً صد سال قبل به وسیله ی آغا محمد خان تأسیس گردید.." (ص. 131)

"...در ساعات فراغت، یکی از سرگرمی های شاه صحبت و گفتگوی با درباریان مورد نظر است و قسمتی از ساعت های شب را به مصاحبت با نزدیکان خود می پردازد. بطور کلی ناصرالدین شاه مردی اجتماعی است و تماس با افراد و طبقات مختلف را استقبال می کند. روحیه ی اجتماعی او را در بازدیدی که یک روز بعد از ظهر از خانه ی ییلاقی یکی از رجال تحصیل کرده و روشنفکر ایران کرده بود، می توان استنباط نمود. شاه در این بازدید خصوصی رو به طرف میزبان خود کرده و اظهار داشت: "واقعاً جای تأسف است که تشریفات و شئون سلطنتی اجازه نمی دهد که مدتی در این جا بنشینم و با افرادی مانند شما تحصیلکرده و آگاه صحبت کنم."

ولی این روحیه ی اجتماعی ناصرالدین شاه یک نتیجه ی بد و ناگوار ببار آورده و آن این است که در این ساعات فراغت، عده ای از رجال و درباریان چاپلوس و بی پرنسیپ شاه را احاطه کرده و با دادن گزارش های دروغ و حرف های پوچ او را گمراه می کنند. شاه خوش نیت است و نقشه هایی برای ترقی و پیشرفت ایران دارد ولی این طرح ها و نقشه ها همه در نتیجه ی نفوذ درباریان خائن، بی پرنسیپ و مرتجع عقیم می ماند. افرادی چون امین السلطنه که با اجانب ارتباط دارد و پسرخاله ی او امین السلطان ( صدراعظم) که مردی زیرک و حیله کار است؛ اولی جمعیت سازمان یافته ی ضد پیشرفت و مخالف با تجدد ایران را اداره می کند و دومی یکی از افراد بی شماری است که تمام فکرشان متوجه مکیدن خون اقتصاد مملکت و پرکردن جیب و اندوختن بی حد و حصر  هستند و خطر بزرگتر در این است که آن ها اکتفاء به غارت خزانه ی مملکت نمی کنند، بلکه با گرفتن پول و طلا از همسایه ی شمالی، محرمانه با طرح های تجددخواهی و مترقیانه شاه مخالفت کرده و آن ها را عقیم می گذارند....( ص. 146)

"...در این که ناصرالدین شاه به روحیه ی فاسد و خیانتکارانه ی بسیاری از اطافیان خود وقوف کامل داشت، تردیدی نیست. حالا چرا آن ها را عوض نمی کرد و کنار نمی گذاشت؟ شاید به خاطر آنکه، کسی را بهتر از آن ها پیدا نمی کرد. ماجرایی را که یک فرد موثق برای من تعریف کرد این موضوع را تأیید می نماید و نشان می دهد که او چقدر از اطرافیان و درباریان خود متنفر بوده و رنج می برده است.

ماجرا از این قرار بود که چند سال قبل، بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان، شاه در قصر سلطنت آباد، روی صندلی جلوس کرده و درباریان و اطرافیانش هم در پایین اتاق روی زمین نشسته بودند. شاه خیلی خودمانی با آن ها صحبت می کرد و ضمن صحبت، یک مرتبه خطاب به حضار گفت:

- چرا انوشیروان معروف به عادل شده بود؟ آیا من عادل نیستم؟

هیچ کس جرات نکرد به این سئوال جواب دهد. سئوال سختی بود به آسانی برای آن جوابی نمی شد پیداکرد. مدتی به سکوت گذشت و همه سر خود را زیر انداختند و ناصرالدین شاه با ناراحتی گفت:

- هیچ یک از شما نمی تواند جوابی به شاه بدهد؟

باز هم همه ساکت ماندند. سکوت این بار زننده و خطرناک شده بود. بالاخره یک نفر می بایستی چیزی بگوید. حکیم الممالک که جزو حضار بود، دل خود را به دریا زده و در حالی که از جان خود گذشته بود، جواب داد:

- فدای خاک پایت شوم. شاهنشاه بزرگ انوشیروان را عادل می نامیدند، برای این که عادل بود.

شاه در حالی که اخم کرده بود پرسید: و ناصرالدین شاه چطور؟ او عادل نیست؟

دوباره همه ساکت ماندند و کسی جرأت نکرد جوابی بگوید. فقط حکیم الممالک شانه هایش را بالا انداخت، کف دستش را باز کرد و ابروهایش را بالا کشید- ژستی به معنای آن که چه عرض کنم. و شاه خودش سکوت را شکست و به تندی جواب خودش را این طور داد:

-ای پدر سوخته های پست و بی همه چیز! من می دانم اگر انوشیروان هم اطرافیانی مانند شما فاسد و رذل و بی شرف داشت، هرگز نمی توانست لقب عادل را به دست آورد!

و این بار همه سر فرود آورده و به اتفاق گفتند: فدای خاک پایت شویم. قبله ی عالم حقیقت را فرمودند!" (ص. 148)

با همه دقتی که مترجم به کار برده و کوشش ستودنی ناشر در چاپ این کتاب روشنگر، اما نوشتار آن کهنه بوده و مقابله با متن اصلی ضرورت می یابد. لازم است منبع کتاب مشخص و زندگی نامه (بیوگرافی) سفیر در  چاپ ویرایش شده ی همراه با افزوده ها، آورده شود. ه. ح.

 

Bob Dylan's "Blowing in the Wind" in Persian

ترانه ی "رها در باد"

 

سراینده و خواننده: باب دیلان

مترجم: هاشم حسینی

hh2kh@hotmail.com

 

 

تا پیش از آن که کسی را انسان بنامید

بسیار چه راه هایی را باید رفته باشد او؟

آره، و تا پیش از آن که کفتر سپید صلح

در کرانه ی دریا بیارامد

بسیار بر چه دریاهایی باید بادبان بال ها را بگشاید؟

آره، و پیش از آن که برای همیشه گوله های توپ ممنوع گردن

چن بار باید اونا شلیک کنن؟     

پاسخم اینه رفیق: رها شدن در باد

پاسخم اینه: رها شدن در باد

 

تا پیش از این که شسته و برده شود در دریا

چند سال باید بر پا بایستد یک کوه؟

آره، و چن سال آدمیان باید زندگی کنند

تا پیش از آن که به آن ها اجازه ی آزادی داده شود؟

آره، و یارو  چن بار می تونه سرشُ تکون بده

وانمود کنه که هیچی را نمی بینه؟

پاسخم اینه رفیق: رها شدن در باد

پاسخم اینه: رها شدن در باد

 

تا پیش از تماشای آسمان

یک نفر چند بار باید بالا را نیگا کنه؟

و آدم چن تا گوش باید داشته باشه

تا صدای گریه ی مردمُ بشنفه؟

آره، و چه تعداد مرگ هایی باید اتفاق بیفتن

تا اون بدونه که بسیار انسان ها مرده اند پیش چشم او؟

پاسخم اینه رفیق: رها شدن در باد

پاسخم اینه: رها شدن در باد

 Bob Dylan

Blowing in the Wind

 

How many roads must a man walk down
Before you call him a man?
Yes, ’n’ how many seas must a white dove sail
Before she sleeps in the sand?
Yes, ’n’ how many times must the cannonballs fly
Before they’re forever banned?
The answer, my friend, is blowin’ in the wind
The answer is blowin’ in the wind

How many years can a mountain exist
Before it’s washed to the sea?
Yes, ’n’ how many years can some people exist
Before they’re allowed to be free?
Yes, ’n’ how many times can a man turn his head
Pretending he just doesn’t see?
The answer, my friend, is blowin’ in the wind
The answer is blowin’ in the wind

How many times must a man look up
Before he can see the sky?
Yes, ’n’ how many ears must one man have
Before he can hear people cry?
Yes, ’n’ how many deaths will it take till he knows
That too many people have died?
The answer, my friend, is blowin’ in the wind
The answer is blowin’ in the wind

Copyright © 1962 by Warner Bros. Inc.; renewed 1990 by Special Rider Music 

دوشنبه ی دوباره ی هفتکل...

باز هم شهر همیشه ام

هنوز به زمزمه ی "یار... یار..."

با همان لبان

آغشته به عطر گمشده ای در گوشه و کنار عاطفه

ترانه ای که نمی میرد

همسرایی یارانم

پراکنده در همه جای مادر زمین...


اما نامیرا 

بانوی زیبای من

آساره به سوکسرودی پر سوز می خواند:

"نه!

نه!

دا!

نمی میرد

شکوفا

می خندد

دوباره در هنوز و همیشه

هفتکل..."

*

*

*

امروز پسینگاه، بخشی دیگر از جغرافیای تاریخ هفتکل را در نیمرخ زندگی شخصیت دوست داشتنی شورگلا خواهید خواند.

شکوهمند باد شهیدان 1357

دو نگاه به انقلاب

نگاه های متفاوت به چشم انداری واقعی، همگرایی و برداشتی کاملتر را در پی دارند. از این روست که فاوت سازندهای یک کلیت مشترک، کمال مطلوب را به وجود می آورند.

تا کنون در ایران، از سوی موافقان و مخالفان، روشنفکران متعلق به طبقات اجتماعی مختلف، باورمندان گوناگون و در بیرون ، از سوی رسانه های وا/نا وابسته غیر ایرانی ؛ برداشت ها و گزارش های شفاهی/ نوشتاری بسیاری در باره ی چیستی/ چرایی انقلاب 1357 ارایه گردیده است.

مطالعه ی همه ی آن ها و تحلیل بدون سوگیری  به نتایج سودمندی منتهی خواهد شد.

دو کتاب مورد اشاره در زیر، یکی با بیان دراماتیک، آمیزه ای از گزارشی ژورنالیستی و ادبیتی تاریخی؛  و دیگری بهره مند از چند و چون آکادمیک و رفتاری روشنفکرانه به موضوع یگانه ای می پردازند...

نگاه نخست:

گزارش محمود گلابدره ای (1391-1318) از "لحظه های انقلاب" توصیف گیرا و تکان دهنده ی جان شیفته ای است در ژرفا، در میان مردم و رو به سوی آماج های اجتماعی.

سیمین دانشور (1390-1300) در باره ی کتاب "لحظه های انقلاب" نوشته است:

"... این کتاب، مستندگونه ای است از لحظه های  استوره ای انقلاب مردم ایران که نویسنده با تمام گوشت و خون و عصب خود شخصاً آزموده. یک نوع ادبیات تجربی ست. پیش درامد ادبیات انقلابی است که در انتظارش بودم..."

از کتاب "لحظه های انقلاب" ( محمود گلابدره ای، تهران: انتشارات سروش، 1358) بخش هایی را با هم بخوانیم:

صفحه ی 49:

  " ...هنوز هم این شعر نیما بی اختیار بر زبان انسان جاری می شود:

من دلم سخت گرفته ست ازین

میهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک

که به جان هم نشناخته انداخته است

چند تن خواب آلود

چند تن ناهموار

چند تن ناهشیار

و یاد اعلامیه افتادم و این بحث ها و بگو مگوها و بر سر و کله ی هم زدن ها و شاخ و شانه کشیدن ها.."

ص. 50:

"...حالا... همه مان جمع شده ایم و حرف و سخن و بحثمان بر سر حکومت است و حرف حرف سیاست است و نفت و جمهوری و آزادی و استقلال و کشورداری- وای چه شور و غوغایی! چه شعارهایی! باورم نمی شد. باورنکردنی بود. از تکیه بیرون آمدم و سر گلابدره ماشین را پارک کردم. زیر لب خواندم "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش   باز جوید روزگار وصل خویش..."

ص. 64:

  "زیر کرسی که نشستم، پدرم سر حرف را باز کرد و گفت: "پسر بلن شو برو دنبال زندگیت. این که نشد نون و آب. زندگیتو گذاشتی اومدی این جا که چی. برو از دکتر یاد بگیر. جلو پای تو این جا بود. اومده رفته این هیری ویری ارزونی، یه خونه ی بزرگ از این وزیر وکیلا که دارن همه چی را میرفوشن مف خری کرده با اسباب و اثاثیه. از تو می گفت. سراغ تورو می گرفت. می گفت دیدمش. می گفت اگه محمود زرنگ باشه. اهلش باشه. عاقل باشه. زبونم بلته. این خارجی مارجی ها زندگی شونو حراج کردن می تونه بره بخره بیاره برفوشه یا نیگرداره دو روز دیگه ده برابر ازش می خرن، راس می گه. آخه پسر تو سر پیازی به تو چه به من چه. هر کی بیاد هر کی بره، چه تأثیری تو زندگی ما داره."

سر نماز نشسته بود. دعا کرد و دست هایش را به طرف سقف گرفت و بعد رو به مشرق و رو به جنوب ایستاد و زیارت نامه خواند و آمد زیر کرسی و لحاف را کشید تا سر دماغش و گفت: حالا چه خبر بود شهر..."

 ص. 276:

"این روزها شب و روزش ماهی و سالی بر من و شاید هم همه می گذرد. امروز دوشنبه 16 بهمن است. معلوم نیست دو شنبه آینده چه خواهد شد. دوشنبه ای آینده ای که به نظرم دوهزار سال نوری از ما دور است. حتی دو روز دیگر، حتی دو ساعت دیگر هم کسی نمی داند چه خواهد شد. جالب این جاست که همه گیر کرده اند. همه مثل ورزو توی گل و لای این زمین گل آلود مانده اند. اما همه می دانند که هر جوری هست، خیش نهاده بر گرده را باید بکشند و شخم را ادامه بدهند. این منتظر و آن منتظر و این همه منتظر یک واقعه ی گنگ ناشناخته که معلوم نیست کی به وقوع می پیوندد، لحظه شماری می کنند. حالا دارم از خیابان پهلوی پایین می آیم..."

نگاه دوم:

صادق زیبا کلام ( 1327) در تحلیلی کتابخانه ای، نگاهی انگاره ای، از بالا به علل و عوامل انقلاب دارد.

او بر آن است در "یادداشت های انقلاب" (تهران: روزنه، 1382) با طرح پرسش هایی گزینشی، نگره های مورد نظر خود را مطرح سازد. می نویسد:

"درست بعد از سه دهه از گذشت انقلاب اسلامی، شاید بد نباشد تا نگاهی دوباره به این پدیده بیاندازیم. به راستی آن انقلاب برای چه بود؟ میلیون ها زن و مرد ایرانی از پیر و جوان گرفته تا مکلا و روحانی، از شهری و روستایی تا مرفه و مستمند، از تحصل کرده تا عامی، از شمال شهر نشین تا جنوب شهری ها، از مارکسیست های رادیکال انقلابی تا مسلمانان سنتی، از متدینین تا آنان که خیلی پایبند به مذهب نبودند، جملگی به دنبال چه بودند؟

مشکلشان و دردشان با رژیم شاه چه بود؟ چرا آن رژیم را نمی خواستند؟" ( نوشته ی پشت جلد کتاب)

نویسنده دارای مقالات متعددی است که در سال های اخیر آن ها را در مطبوعات به چاپ رسانده است. او در فصلی از این کتاب با عنوان: "نگاهی مجدد به حکومت و نظام اسلامی بعد از بیست و چهار سال" یادآور می شود:

   "نظام اسلامی که در اذهان شکل گرفته بود، نظامی بود که نابرابری های اجتماعی را از بین می برد و جامعه ای برابر می ساخت. نظامی بود که به خفقان، دیکتاتوری و استبداد پایان می داد و به جای آن آزادی، حرمت اندیشه و تأمین حقوق سیاسی و اجتماعی انسان ها را جایگزین می ساخت.

   نظامی بود که به فساد مالی و اقتصادی رژیم پهلوی پایان داد و به جای آن نظامی امین، صالح و مردمی با کارگزارانی صدیق و مؤمن برپا نمود.

   در یک کلام نظام و حکومت اسلامی که در اذهان مردم ایران در جریان انقلاب وجود داشت، همه ی آن چیزی بود که رژیم شاه فاقد آن بود.

اکنون با گذشت قریب به 24 سال (تاریخ نوشتار مقاله 1381) از انقلاب می توان به عقب بازگشت که چه میزان از آن اهداف و آرمان ها در این ربع قرن تحقق پیدا کرده است. "( ص. 30)

علت ها و پیامدهای انقلاب 57:

"... سه دیدگاه در پاسخ به این سئوال ارائه شده است:

دیدگاه  غربی ها: مدرنیزه کردن جامعه ی ایران از جانب شاه...دیدگاه و نظریه ی اصلی حکومتی و ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی:  سیاست اسلام زدایی و پشت کردن به دین از جانب شاه....نظریه ی مارکسیستی: اقتصاد و مشکلات اقتصادی اواخر حکومت شاه..." (ص. 40)

زیبا کلام سه نظریه را رد می کند و در پاسخ به این پرسش: "حال با توجه به رد این سه نظریه از جانب شما، پس لطفاً نظر و دیدگاه خودتان را مبنی بر علت یا علل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی بیان فرمایید" ؛ می نویسد:

"از نظر بنده، انقلاب ایران در واقع پاسخی بود به فقدان توسعه ی سیاسی. به باور من رژیم شاه توانسته بود تا حدی توسعه ی اقتصادی و اجتماعی را به وجود بیاورد....در بهمن 57 که رژیم شاه سقوط کرد، در کشور از نظر فضای سیاسی، نسبت به سال 1320 پیشرفتی حاصل نشده بود...."(ص.42)

عصاره ی سخنان و نتیجه گیری های استاد زیبا کلام را در این بند از کتابش می بینیم:

"... من  کتاب مقدمه ای بر انقلاب اسلامی را در سال 72 نوشتم و اتفاقاً برای نخستین بار در ایران نوشته شفاهی بیرون آمد و گفت انقلاب اسلامی یعنی همان چیزی که در بهمن 1357 نقطه اوجش بود، پیام اصلی اش علیه استبداد بوده و حتی به عقب تر که برگردیم می توانم بگویم زمانی  که من در دانشگاه براد فورد در دهه 60 رساله دکترایم را پیرامون انقلاب اسلامی می نوشتم، همه حرف اساسی ام این بود که انقلاب اسلامی علیه استبداد بوده و خواهان دموکراسی و آزادی. دموکراسی هم که دارم از آن صحبت می کنم دقیقاً همان معنا و مفهومی را دارد که ما امروزه به آن معتقد هستیم و در بستر دوم خرداد و آن چه به عنوان جنبش مدنی جدید مطرح شده، شکل گرفته است. "(ص. 63)

 با ان که انقلاب 57، بی نظیر از نظر  برونه ی رخداد و بی همتا بنا به تشکل سراسری، بازتاب کوشش های بسیار در روندی چند ساله و در راستای مبارزه ای مسالمت آمیز/ قهری/ آشکار/ پنهان با موانع توسعه ی ملی، در جهت آزادی ، بهروزی و کرامت انسانی بود و حالیا  هر کسی از ظن خود یار آن شده، اما بی شک تحلیلگران و تاریخنگاران ناوابسته که در کُنج شکیبایی همه جانبه اشان، به انجام پژوهشی میدانی/ کتابخانه ای روی آورده اند، گزارش روشنگرانه ی خود به پیشگاه تاریخ را عرضه خواهند کرد.

 انتظار می رود این پاره های جدا جدای حقیقت که روشنای آینده ی شادکامی ایرانی است، پیوسته به هم، پیوندگاه "شیران خدا" گردد.

ه. ح.

دریچه ی شنبه ی هنر و ادبیات....3

بُکر جهانی و برندگانش

International Booker  and 2013 Winners

کميته اجرايي جايزه بوکر بين المللي چند روز پيش نامزدهاي نهايي خود را براي دريافت اين جايزه در سال 2013 ميلادي معرفي کرد. بوکر بين المللي جايزه اي است که بر خلاف بوکر ادبي هر دو سال يک بار اهدا مي شود. اين جايزه مهم شصت هزار پوندي با توجه به نظر شوراي داوري جشنواره و با توجه به مجموعه دستاوردهاي ادبي يک نويسنده اهدا مي شود و نه صرفاً رقابت بين کتاب هاي مشخص و از پيش تعيين شده .

رياست شوراي داوري اين دوره بر عهده «سر کريستوفر ريکس» از منتقدان و اساتيد برجسته است که با همراهي آميناتا فورنا، تيون لي، اليف باتمن و تيم پارکس پرونده نامزدهاي نهايي را بررسي خواهند کرد.

امسال ۱۰ نامزد نهايي براي دريافت اين جايزه با يکديگر رقابت مي کنند. برخي از آن ها به انگليسي نوشته اند و آثار برخي ديگر به انگليسي ترجمه شده است. در اين نوشتار به معرفي ۱۰ نامزد نهايي جايزه بوکر بين المللي مي پردازيم. در بخش نخست اين متن که امروز مي خوانيد پنج نويسنده از ميان ده نامزد نهايي معرفي شده اند.

پيتر اشتام

اين نويسنده سرشناس سوئدي در سال 1963 ميلادي و در زوريخ متولد شده است. پدرش به حسابداري مشغول بود و در نتيجه پيتر جوان نيز پس از به پايان رساندن تحصيلات متوسطه سه سال به عنوان کمک حسابدار و پنج سال را نيز به عنوان حسابدار اصلي فعاليت کرد. پس از آن بود که تصميم گرفت تا ادامه تحصيل دهد. اشتام جوان به دانشگاه زوريخ رفت و در حوزه هايي چون مطالعات انگليسي، روان شناسي و اطلاعات تجارت، به تحصيل و کسب دانش پرداخت.

اشتام هم زمان به عنوان يک کارآموز در يک کلينيک رواني مشغول به کار شد و تجربه هاي جديدي کسب کرد. سپس به سفرهايي رفت و در نقاط مختلفي چون نيويورک، پاريس و شهرهاي متعددي از منطقه اسکانديناوي زندگي و فعاليت کرد. در نهايت در سال 1990 ميلادي در زوريخ مستقر شد و به عنوان يک روزنامه نگار مستقل و آزاد با نشريات و روزنامه هاي مختلفي همکاري کرد. از سال 1997 ميلادي نيز به طور ثابت به عنوان يکي از اعضاي اصلي تحريريه فصلنامه ادبي «انتورف» سوئد مشغول به کار است. پيتر اشتام در شاخه هاي مختلف ادبيات چون نثرنويسي و نمايش نامه نويسي آثاري را به رشته تحرير در آورده است. او تا کنون جوايز ادبي متعددي را به خصوص در کشور سوئيس از آن خود کرده است.

اما نامزدي او براي دريافت بوکر بين المللي مي تواند سرنوشتش را تغيير دهد. اين نويسنده که برخي منتقدان او را ستاره نوظهور و اميد آينده ادبيات سوئد مي دانند هم اکنون عضو انجمن نويسندگان اين کشور است. از جمله آثار او مي توان از کتاب هايي چون يخ سياه، چشم انداز بي شکل، يک روز مثل اين، هفت سال و... نام برد.

سبک نوشتن اشتام از سوي منتقدان سبکي سرد، پراکنده و منقطع توصيف شده است. نخستين رمان او که شهرت زيادي نيز برايش به ارمغان آورد «اگنس» نام داشت. اين رمان در سال 1998 ميلادي منتشر و به خصوص در کشورهاي آلماني زبان با استقبالي بي نظير روبه رو شد. اين رمان روايت گر نويسنده اي است که براي پژوهش به آمريکا مي رود و در آن جا عاشق دختري به نام «اگنس» مي شود. اگنس از نويسنده مي خواهد که براي او يک رمان بنويسد. «اگنس» با ترجمه سيد محمود حسيني زاد به فارسي ترجمه و از سوي نشر افق نيز منتشر شده است.

يو آر آنانتامورتي

او نويسنده اي است که از هند به عنوان نامزد دريافت بوکر بين المللي معرفي شده است. «آنانتامورتي» را مي توان مهم ترين و مشهورترين چهره زبان کانادايي (يکي از زبان هاي سنتي هند) دانست. او که در ميان نويسندگان هندي شهرت بسيار زيادي دارد تا کنون جوايز و نشان هاي متعددي را از دولت هندوستان دريافت کرده است. آنانتامورتي در سال 1932 ميلادي و در منطقه شيموگاي هند متولد شد و تحصيل خود را در يک مدرسه سنتي زبان سانسکريت آغاز کرد.

اين نويسنده هندي پس از آن که کارشناسي ارشد خود را از دانشگاه ميسور هند و در رشته هنر دريافت کرد براي دريافت بورس تحصيلي و مطالعات بيشتر عازم انگلستان شد.

در نهايت نيز در سال 1966 ميلادي با دفاع از پايان نامه خود با عنوان «سياست و داستان در دهه 1930» دکتراي خود را از دانشگاه بيرمنگام دريافت کرد. آنانتامورتي فعاليت حرفه اي خويش را در سال 1970 ميلادي و به عنوان استاد ادبيات انگليسي دانشگاه ميسور آغاز نمود. او با پشتکار در فعاليت هاي علمي و ادبي خويش در سال 1987 ميلادي معاون دانشگاه مهاتما گاندي منطقه کرالا شد. هم زمان فعاليت هاي روزنامه نگاري خويش را نيز آغاز کرد و در نهايت در سال 1992 ميلادي به عنوان رئيس دفترروزنامه اعتماد ملي هند انتخاب شد.

فعاليت ها و مطالعات درخشان ادبي او باعث شد تا از سوي دانشگاه هاي مختلف هند و ديگر نقاط جهان به عنوان استاد مدعو دعوت شود. او که هم زمان با تمام فعاليت هاي اجرايي اش نوشتن را نيز با جديت دنبال مي کرد به عضويت انجمن نويسندگان هند نيز درآمد و از کشورهاي مختلفي چون فرانسه، اتحاد جماهير شوروي، مجارستان و آلمان غربي بازديد و تجربه هاي خوبي کسب کرد. آثار او که در قالب هاي متعددي چون داستان کوتاه، رمان، شعر، نقد ادبي و... به رشته تحرير درآمده به زبان هاي مختلف اروپايي و انگليسي ترجمه شده اند.

از جمله مهم ترين ويژگي هاي آثار داستاني اين نويسنده توجه زياد او به جنبه هاي رواني افراد در موقعيت هاي مختلف زماني و مکاني است. او مسائل و رفتارهاي مردم مناطق مورد علاقه خود در فرهنگ هاي هندي را دست مايه خلق آثار ادبي قرار داده است.

بسياري از رمان هاي او حاصل واکنش افراد در موقعيت هاي غير معمول هستند. از جمله آثار اين نويسنده که در حال حاضر در بنگالورو هند ساکن است مي توان از ديوا، باکاها، ميتونا و... نام برد.

مريلين رابينسون

مريلين سامرز رابينسون در سال 1943 ميلادي و در شهر سندپوينت از ايالت آيداهوي آمريکا متولد شد. او رمان نويس و مقاله نويس مشهور آمريکايي است که جوايز بسيار مهم ادبي از جمله جايزه اورنج را به دست آورده است. او تحصيلات خود در مقطع کارشناسي را در کالج هاي پمبروک و زنان دانشگاه براون گذراند و در نهايت نيز در سال 1977 ميلادي دکتراي خويش را در رشته زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه واشنگتن دريافت کرد.

او سه رمان بسيار مشهور دارد که به زبان هاي مختلف ترجمه شده است.

نخستين رمان او با نام «خانه داري» در سال 1980 ميلادي منتشر شد و جايزه بنياد همينگوي را براي او به ارمغان آورد. «گيلياد» نام دومين رمان او است که در سال 2005 ميلادي منتشر شد و جايزه پوليتزر را دريافت کرد. رابينسون در سال 2008 ميلادي سومين رمان خود را با نام «خانه» منتشر و موفقيت هاي بسياري از جمله جايزه اورنج و نامزدي نهايي ايمپک دوبلين را نصيب خود کرد.

البته رابينسون در حوزه مطالعات غير داستاني نيز فعاليت مي کند و کتاب هايي نيز در اين زمينه به رشته تحرير در آورده است که از جمله آن ها مي توان از مرگ آدم، مقالاتي در انديشه مدرن، غيبت از ذهن و انگليس دولت رفاه نام برد. او هم چنين به عنوان نويسنده ميهمان در بسياري از دانشگاه  هاي جهان به آموزش و سخنراني براي شعرا و نويسندگان پرداخته است. رابينسون هم چنين به عنوان يکي از اعضاي آکادمي هنر و علوم آمريکا نيز فعاليت مي کند.

اين نويسنده زن آمريکايي که نگره هاي الهياتي نيز در آثارش مشهود است در حال حاضر در شهر آيوا به تدريس نويسندگي مشغول است. رمان «خانه» از سوي نشر آموت و با ترجمه مرجان محمدي منتشر شده است.

رابينسون در مصاحبه اي با بنياد کتاب ملي آنتوني جانسون مي گويد که آثار فاکنر، استيونز و نويسندگان قرن نوزدهم و البته انجيل را مدام بازخواني مي کند.

يان ليانکه

اين نويسنده چيني در سال 1958 ميلادي متولد شد. او با وجود آن که در پکن زندگي مي کند در جايي گفته است که قلبش در زادگاهش هنان باقي مانده است. ليانکه در سال 1985 ميلادي در رشته سياست و آموزش و پرورش فارغ التحصيل شد.

هم چنين در سال 1991 ميلادي نيز تحصيل در رشته ادبيات از بخش هنر مؤسسه هنر ارتش آزادي بخش خلق را به پايان رساند. اين نويسنده چيني نوشتن را از سال 1978 ميلادي آغاز کرد و تا کنون کتاب هايي چون «شيا»، «خدمت به مردم»، «لذت بردن» و «رؤياي روستاي دينگ» را به رشته تحرير در آورده است.

اين نويسنده جوايز متعدد ادبي را به دست آورده است. از جمله مجموعه اي از داستان هاي کوتاه او جايزه ادبي لو ژان را براي نويسنده به ارمغان آورده است.

نوشته هاي ليانکه عموماً به زبان طنز و رويکرد انتقادي نوشته شده به همين خاطر بخش زيادي از آثار او در چين ممنوع اعلام شده است. دولت چين دليل ممنوعيت آثار او از جمله کتاب «رؤياي روستاي دينگ» را ارائه چهره اي سياه و غيرواقعي از چين اعلام کرده است. ليانکه با وجودي که خود از ممنوعيت آثارش در چين رنج مي برد درباره دريافت جايزه نوبل توسط همکار چيني اش مو يان گفت:« آثار مو يان بي همتا هستند.»

ولاديمير سوروکين

سوروکين نويسنده مشهور و محبوب روسي، سال 1955 ميلادي در يکي از بخش هاي مسکو متولد شد. او به عنوان يکي از مهم ترين نويسندگان و نمايش نامه نويسان ادبيات مدرن روسيه مطرح است.

سوروکين در رشته مديريت صنعت نفت از مؤسسه نفت و گاز گابکين فارغ التحصيل شد. او کمي بعد فعاليت مطبوعاتي خويش را آغاز و مدت يک سال با نشريه «تغيير» همکاري کرد. او در دهه 1970 ميلادي در نمايشگاه ها و برنامه هاي هنري مختلفي شرکت کرد و نزديک به 50 کتاب را رونمايي کرد. در دهه 80 ميلادي او به فعاليت  در بين نقاشان و هنرمندان هنر زيرزميني روسيه پرداخت.

سال 1985 ميلادي ۶ داستان کوتاه از او در نشريه «اي-يا» پاريس منتشر شد. در همان سال يک ناشر فرانسوي رماني از او با نام «صف» را منتشر کرد. انتشار آثار او به دليل پرداختن به فرهنگ زيرزميني و غير رسمي شوروي ممنوع شد. سال 1992 ميلادي نخستين مجموعه آثار داستاني او نامزد دريافت جايزه بوکر روسي شد. برخي از آثار او از سوي برخي منتقدان به دليل آن چه از سوي ايشان هرزه نگاري توصيف شده بود با نقد جدي روبه رو شد. هم چنين در سال 2002 ميلادي دادگاهي در روسيه او را به اتهام نوشتن مطالب قبيح محاکمه کرد که البته سرانجام بي گناه شناخته شد. اين نويسنده نيز از جمله نامزدهاي بوکر بين المللي است که با ممنوعيت آثار خود در کشورش روبه رو است.

خشونت جزئي اساسي از آثار او است. رمان «نقطه کبودي آسمان» او از سوي سازمان جوانان وفادار کرملين جمع آوري و سوزانده شد.از جمله رمان هاي اين نويسنده مي توان از آثاري چون «نورما»، «رومي»، «يخ»، «کرملين ساخته شده از قند و شکر» نام برد. اين نويسنده روس در اظهار نظري جنجالي ولاديمير پوتين را با «ايوان مخوف» که صد هاهزار نفر را به قتل رساند مقايسه کرده است.

دریچه ی شنبه ی هنر و ادبیات....2

دو خبر

 

"فرهنگ مُندگار 2" خداداد شهبازي تا پايان سال به بازار كتاب مي‌آيد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ـ منطقه خوزستان ـ اين فرهنگ ‌لغت داراي حدودا 11 هزار واژه بختياري به فارسي است و بيشتر داراي واژگاني است كه ريشه مشترك با زبان فارسي دارند.

شهبازي نزدیک 38 سال روي اين واژه‌نامه وقت گذاشته است. ناشر اين واژه‌نامه گفتمان انديشه معاصر است.

اين شاعر پیش‌تر يك دفتر شعر با نام "فرهنگ مُندگار 1" كه حاوي 364 شعر به زبان لري است را در سال 90 از سوي همين نشر به چاپ رسانده است.

شهبازي همچنین در نظر دارد "فرهنگ مُندگار 3" را آماده چاپ كند. این کتاب در واقع تسريع واژگان و وجه تسميه آنها هست كه به صورت مصور است.

كتاب‌فروشي بين‌الملل اهواز  هم چنان بسته است

مدير كتاب‌فروشي بين‌الملل اهواز در خصوص آخرین وضعیت این کتابفروشی تعطیل شده گفت: فعلا قاضی اجراي احكام ابلاغ کرده که تا تصميمي در خصوص تخلیه کتاب‌فروشی گرفته نشود و هیچ حكمی نیز اجرایی نشود.

  عذرا شجاعي در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ‌ـ ‌منطقه خوزستان ـ با بیان این که مالكان گفته بودند که اجناس و كتاب‌هاي كتاب‌فروشي را با كارتن بيرون می‌ریزند گفت: قاضي اجراي احكام هیچ اجازه‌اي مبنی بر تخلیه کتابفروشی به مالكان نداده است.

وی افزود: كارشناساني كه از طرف دادگستري معرفي شده‌اند در گزارشي كه به قاضي ارایه دادند ذکر کرده‌اند كه اگر اجناس كتاب‌فروشي بين‌الملل به مكان ديگري منتقل شوند آسیب می‌بینند و خسارت جبران‌ناپذيري به كتاب‌فروشي وارد مي‌شود. به همين دليل در حال حاضر قاضي پرونده از تخليه اجناس جلوگيري كرده ‌است.

 مدير كتاب‌فروشي بين‌الملل اهواز بيان كرد: حكم تخليه تاكنون پابرجا است اما مسيري كه ما در پيگيري پرونده در پيش گرفته‌ايم فعلا تاثیری در توقف و یا تغییر حكم نداشته است.


دو نگاه

 

جان گرگرفته ی صادق کریمی این روزها خود را به رباعی و غزل زده است. ذهن و زبان جستجوگر و دگرگون این شاعر ژرفا نشین به نواندیشی های تازه رسیده است. بی شک در کارنامه ی "تاریخ و تحلیل شعر خوزستان" جایگاهی ستودنی خواهد داشت.

به زودی گزینه هایی از شعرهای مختلف او را در این کُنج با هم خواهیم خواند.

دفتر غزل های علی اکبر رشیدی (1358، شاغل در ادره ی ارشاد و اکنون به کوچ، در قم) از چاپ درآمده است:

چیزی نمانده است بگویم برای تو، فصل پنجم، تهران، 1389

از واژه ها و ترکیب های بیانگر ذهن کاوشگر، سرگردان و جویای نام او:

مرام پرنده ها، خواب تبر، دقیقه های گناه، انقلای مخملین، روح مطهر، نام تو که عشق ناب دارد عباس (ع) 125

آدم آهنی و...

بیت زیر مبهم است و از منظور این بزگوار سر در نیاورده ام:

چه خرگوش وار از دل قطبی ات دل نکندم

فرو رفته ام خواب های زمستانی ام را (صفحه ی 64،  غزل غلط های نادانی)

غزل تازه چیده از باغ زیبای آیینگی او را ( با آن که هنوز به ویرایش و تراش های واژگانی تصویری نیاز دارد ؛ مانند عبارت "کهنه شعرهای بلا استفاده..." که می شد به جای آن { کهنه سروده های بی استفاده} را نشاند...) با هم بخوانیم. با آرزوی بهروزی برای این عزیز نادیده... ه. ح.

امروز هم غبار گرفته است جاده را

این بار می برد به کجا این پیاده را

دیگر به قول تو چه کسی راه می برد

این گام های مضطرب و بی اراده را؟

حالا که انتظاری از اعجاز شعر نیست

تقدیمتان نمی کنم این شعر ساده را

سرد است روزگار من این شعر سرد را

آتش بزن که گرم کنی طول جاده را

تسلیم گرم ماندن دست تو می کنم

این کهنه شعرهای بلا استفاده را

شاید که تا به حال کمی درک کرده ای

این التماس پشت غزل ایستاده را

بگذار تا حلال نگاه شما کنم

این سال های یک شبه از دست داده را ص. 86

دریچه ی شنبه ی هنر و ادبیات....1

 

 

دکتر حسن حبیبی، فرهنگی مردی بی ادعا

خدمتگزاری که کار خیر بی روی و ریا کرد

و

نمادی نامیرا از انقلاب شکوهمند بهمن 57

 

دکتر حسن حبیبی، دانش آموخته ی دکترای دانشگاه سوربن و پدیدآورنده ی متن قانون اساسی جمهموری اسلامی، دار دنیا را با نیک نامی وا نهاد و سرافرازانه به بقای باقی شتافت. به درستی که این بیت حکیمانه ی سعدی در باره ی او صادق است:

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

حسن‌ابراهیم حبیبی ۱۳۱۵ تهران-۱۳۹۱ تهران وزیر ارشاد دولت بازرگان، وزیر علوم و آموزش عالی و پس از آن وزیر دادگستری دولت میرحسین موسوی و معاون اول دو دوره اکبر هاشمی رفسنجانی و دولت اولِ سید محمد خاتمی در ایران بود. حبیبی دارای دکترای جامعه‌شناسی و حقوق از دانشگاه سوربون بود.

وی همچنین رئیس بنیاد ایران‌شناسی و از جمله حقوق‌دانانی بود که پس از انقلاب ایران، پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی را با استفاده از قوانین اساسی سایر کشورها تهیه کرد. او تا پایان عمر عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.

حبیبی در روز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۹۱ در پی یک دوره کسالت طولانی و بستری در بیمارستان فرهنگیان تهران درگذشت. وی پس از تشییع از مقابل بنیاد ایران‌شناسی در کنار آرامگاه امام خمینی  (ره) به خاک سپرده شد.

 ***

ناگفته ها در باره ی جایگاه والای شخصیت علمی، مدنی و فرهنگی او بسیار است.

در این جا به نقل یادمان هایی عبدالحسین مقتدایی و باقر غفاری  از مرحوم آیت الله غلامحسین جمی {1386-1304} ( یادداشت های روزانه ی جنگ: 19/07/1360- 24/07/1359 با عنوان "نوشتم تا بماند" ، تهران، شرکت انشارات سوره  مهر، 1388 ) بسنده می کنم در باره سعید فقید دکتر حسن حبیبی:

"... آقای جمی اگر مورد پرسش نیروهای مذهبی قرار می گرفت، تأیید خود را از آقای حسن حبیبی اعلام می کرد...( عبدالحسین مقتدایی – صفحه ی 507 )"

"...هنگان اولین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری، روزی حدود ساعت یک بعد از ظهر به اتفاق محمد حسین زاده دشتی مشغول صرف ناهار بودیم که دشتی پرسید: حاج آقا! بالاخره تکلیف ما در این انتخابات چیست؟... ما می خواهیم حرف آخر را شما بزنید...

حاج آقا گفت: نظر من نظر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، آقای حبیبی و لاغیر....

آقای دشتی پرسید: آیا ما می توانیم نظر شما را تبلیغ کنیم.

آقای جمی گفت: نه! فقط اگر کسی از شما پرسید، بگویید نظر من بر آقای حبیبی است. (باقر غفاری- همان جا)

***

سروده ی نیایش گونه ی دکتر حبیبی در ستایش ایران و زبان پارسی:

خدایا به خورشید گیتی فروز   به پرتو فشانیش در نیمروز

به ماه و به بازیگری های ماه   که تاریک روشن کند بزمگاه

به صبح درخشان که آرد امید   ز دل تیرگی ها را کند ناپدید

...

به عشقی که حافظ از او نام یافت   به دوری که از گردشش کام یافت

جهان را سراسر ز لفظ دری   عطا کن نشاط زبان پروری

فزون کن به عالم شکرخند را   روایی ده این پارسی قند را

سخن پروران را همی یار باش   تو خود پارسی را نگهدار باش

...

خدایا نگه دار این مهر شهر   ز اهریمنان و ز آسیب دهر

... 

حسن حبیبی ، پانزدهمین دوره ی جهانی کتاب سال، بهمن 1386

 

پیشخوان آخر هفته ی دکتر شفا..4


حافظه را همیشه تازه نگه داریم

از جدول و بازی های فکری استفاده کنید

از دست غیرغالب خود در مسواک زدن، شانه کردن یا استفاده از موس استفاده کنید. در یک زمان با هر دو دست بنویسید. قاشق و چنگال را جابجا در دست بگیرید

ابهام را در آغوش بگیرید. یادبگیرید که از اضداد (پارادوکس) و خطاهای دیداری لذت ببرید

نقشه کشی ذهنی را بیاموزید

یکی از حواس خود را کنار بگذارید. چشم بسته غذا بخورید، از شاخه گوش استفاده کنید، با چشم بسته دوش بگیرید

توانای خود در چشیدن مقایسه ای را افزایش دهید. مثلاً پنیر و شکلات و مواردی دیگر

اشتراکات بین موضوعاتی که به ظاهر بی ارتباط هستند را پیدا کنید

از کیبورد هایی استفاده کنید که جای حروف آن متفاوت است

برای ابزار متداول، کاربرد های گوناگون بیابید. مثلاً چند کاربرد برای میخ می توانید بیابید، 10 تا، 20 تا ...؟

فرضیات خود را معکوس کنید

تکنیک های خلاقانه را بیاموزید

به یک جواب اکتفا نکنید

واقعیت ها را معکوس کنید. از خود بپرسید : چه می شود اگر ...؟

تکنیک اسکمپر را فراگیرید

تابلوها یا تصویر زمینه مونیتور را برعکس کنید

نقادانه تفکر کنید. خطاهای متداول را پیدا کنید

منطق را بیاموزید. معماهای منطقی را حل کنید

ترسیم کنید. برای نقاشی نیاز نیست که یک نقاش باشید

مثبت فکر کنید

کارهای هنری کنید مانند نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی و غیره

در یک زمان چند کار را با هم انجام دهید

غذاهای متناسب برای مغز بخورید مانند گردو، بادام، نان برشته، چای سبز و غیره

سیر غذا نخورید. کمی گرسنه باشید

نرمش های روزانه انجام دهید

صاف بنشینید

زیاد آب بخورید

نفس عمیق بکشید

بخندید

به فعالیت های خود تنوع بدهید. برای خود مشغولیات ذوقی انتخاب کنید

خوب بخوابید

چرت میان روز داشته باشید

موسیقی گوش کنید

کارها را عقب نیاندازید

وابستگی خود به تکنولوژی را کاهش دهید

تحقیقات اینترنتی داشته باشید

لباس های خود را تغییر دهید. پابرهنه راه بروید

با خود بلند بلند صحبت کنید

ساده سازی کنید

شطرنج یا بازی های صفحه ای انجام دهید به خصوص شطرنجی که پیشرفت بازی توسط ایمیل باشد

بازی های مغزی انجام دهید مانند سودوکو، جدول کلمات متقاطع و غیره

کودک باشید

بازی های ویدئویی انجام دهید

شوخ باشید. جوک بسازید

حد نصابی بگذارید که روزانه یا هفتگی، ایده های جدید بسازید

یک بانک ایده داشته باشید

به صورت منظم ، بانک ایده را مرور کنید و وضعیت اجرایی سازی آنها را بسنجید

خود را مشغول مشاهدات موضوعی کنید. مثلاً در طول روز چند بار رنگ قرمز، یا ماشین های یک کمپانی خاص را می بینید

نشریه ای را به صورت دایم بخوانید

یک زبان خارجی بیاموزید

در رستوران های متفاوت غذا بخورید، به خصوص رستوران های مربوط به ملل مختلف

برنامه نویسی با کامپیوتررا یاد بگیرید

کلمات بلند را از آخر به اول بنویسید. رگشلاچ

محیط خود را تغییر دهید. جای اجسام را تغییر دهید. به مکان های ناشناخته بروید

شعر بنویسد، داستان بنویسید، وبلاگ راه بیاندازید

زبان نشانه ها را بیاموزید

 

از موزه ها بازدید کنید

در مورد روش کارکرد مغز مطالعه کنید

تندخوانی را یاد بگیرید

سبک یادگیری خود را کشف کنید

به صورت ذهنی حدس بزنید که روزهای ماه، چند شنبه هستند

به صورت ذهنی، گذر زمان را حدس بزنید

تخمین بزنید. مثلاً تعداد برگ های جنگل آمازون بیشتر است یا تعداد نرون های مغز؟ جواب دهید

با ریاضیات دوست باشید.

روش هایی در خاطر سپاری داشته باشید

مکان هایی که به خوبی می شناسید را تجسم کنید

نام افراد را به خاطر بسپارید

مدیتیشن کنید. ذهن خالی را تجربه کنید

تلویزیون را خاموش کنید

تمرکزتان را تقویت کنید

در ارتباط با طبیعت باشید

محاسبات ذهنی انجام دهید

روزی را برای حرکت آرام داشته باشید

سرعت انجام کارهایتان را تغییر دهید. برخی را سریعتر و برخی را آرام تر انجام دهید

در مقطع از زمان، یک کار انجام دهید

به تعصب های خود هوشیار باشید

کفش های دیگران را به پا کنید. ببینید دیگران مسایلشان را چقدر متفاوت حل می کنند یا چقدر متفاوت فکر می کنند. ببینید یک احمق چگونه کارهایش را انجام می دهد

در موضوعات عمیق بیاندیشید

زمانی برای تنهایی و تمدد اعصاب (ریلاکس بودن) کنار بگذارید

خود را به یادگیری در تمام عمر، متعهد کنید

به کشورهای خارجی سفر کنید. روش های گوناگون زندگی را بیاموزید

نابغه ای را برای الگو برداری انتخاب کنید

شبکه ای از دوستان حمایت کننده داشته باشید

رقابت کنید

تنها به کسانی که با شما موافقند نچسبید. با کسانی هم معاشرت کنید که با شما مخالفند

طوفان ذهنی کنید

نوع نگاه خود را تغییر دهید. از کوتاه مدت به بلند مدت و از فردی به جمعی

ریشه مسایل را بیابید

جملات قصار را جمع آوری کنید

نوع رسانه خود را عوض کنید. به جای نوشتن، صدایتان را ضبط کنید و به جای کامپیوتر از کاغذ استفاده کنید

ادبیات کهن بخوانید

مهارت های خواندنی خود را تقویت کنید. خواندن موثر یک مهارت ضروری است. در آن تبحر پیدا کنید

کتب را خلاصه سازی کنید

خودشناسی کنید

مشکلات خود را با صدای بلند تشریح کنید

مشکل خود را برای یک اهل درد ، در میان بگذارید

خط بریل بیاموزید. می توانید از لمس شماره های آسانسور، وقتی که داخل آن هستید شروع کنید

از عطرهای گوناگون استفاده کنید

حس های خود را ترکیب کنید. رنگ صورتی چه وزنی دارد؟ صدای عطر گل مریم، چیست؟

مناظره کنید. از یک نظریه دفاع کنید. همچنین همان نظریه را بکوبید

زمانی را برای پرورش مغز اختصاص دهید

کنجکاو باشید

خود را به چالش بکشید

توانایی تجسم خود را زیاد کنید. حداقل روزی 5 دقیقه تجسم کنید

رویاهایتان را بنویسید. همواره دفترچه یادداشتی به همراه داشته باشید و به محض بیدار شدن از خواب رویاهایتان را بنویسید

یاد بگیرید در بیداری رویای شفاف ببینید

برای خود استراحت گاه ذهنی (تجسمی) داشته باشید

برای انجام کارهای خود، زمانی معلوم کنید

لغت نامه ای از لغات جالب داشته باشید. برای خود لغاتی را ابداع کنید

مدیریت استرس داشته باشید

ورودی های تصادفی داشته باشید. به صورت تصادفی برخی مجلات یا سایت ها را انتخاب و آنها را مطالعه کنید.

هر روز از یک مسیر متفاوت بروید

سیستم عامل متفاوتی را در کامپیوتر خود نصب کنید

دایره لغوی خود را افزایش دهید

از آنچه مورد انتظار است بیشتر تحویل دهید

در حین پیاده روی مسایلتان را حل کنید یا با دوستانتان گفتگو کنید

ضرب المثل ها را به صورت خلاقانه تغییر دهید

هرروز را از شب قبلش برنامه ریزی کنید


پیشخوان آخر هفته ی دکتر شفا..3

 

چرا پیشینیان از ما تندرست تر بودند؟

نتايج تحقيقات نشان مي دهد اجدادمان در مقايسه با ما از سلامت بيشتري برخوردار بودند. حال ممکن است از خود بپرسيد چرا با وجود پيشرفت هاي علمي و پزشکي و امکانات بيشتر ما نسبت به اجدادمان کمتر احساس تندرستي مي کنيم.در اين مطلب به نقل از «Readers Digest» به بررسي تغذيه و برنامه غذايي گذشتگان پرداخته شده است.شما مي توانيد اين رژيم غذايي را با رژيم غذايي خودتان مقايسه کنيد.

گوشت: اغلب ما بر اين عقيده ايم که بالابودن مصرف گوشت باعث افزايش کلسترول و فشار خون مي شود. در حالي که ميزان مصرف گوشت اجدادمان بسيار زياد بوده است. البته نبايد فراموش کنيم که آن ها در کنار مصرف زياد گوشت فعاليت بدني بيشتري نيز داشته اند. پروتئين موجود در گوشت قرمز و ماهي مغز را تقويت مي کند.

براي به دست آوردن غذا زحمت مي کشيدند؛

برخلاف امروزه که کافي است سوار خودروي خود شويد و غذاي آماده تهيه کنيد، اجداد ما بايد غذاي خود را شکار مي کردند. حضور يافتن در محيط باز باعث دريافت ويتامين هاي طبيعي مانند ويتامين E وD مي شد و در نتيجه شيوه زندگي سالمي داشتند، حتي والدين ما نيز نسبت به خود ما وقت بيشتري را در خارج از منزل براي تهيه غذا صرف مي کردند و در نتيجه نور طبيعي بيشتري دريافت مي کردند.

ميوه و گوشت: در گذشته اگر چه گوشت ماده اصلي به حساب مي آمد اما ميزان مصرف ميوه و سبزيجات نيز زياد بود. گذشتگان ما برنامه غذايي متعادلي داشتند.در حال حاضر از ما خواسته مي شود که از هر ۵ گروه مواد غذايي استفاده کنيم در حالي که بيشتر اين مواد فرآوري شده است.اين غذاها لزوماً براي بدن ما مضر نيست اما واقعيت اين است که به علت تکامل نيافتن دستگاه گوارش براي هضم و جذب اين نوع غذاها، هضم آن خيلي سخت است.

مصرف نکردن شکر:

اين روزها در بيشتر غذاهايي که مصرف مي کنيم شکر وجود دارد.گذشتگان تنها از شيريني ميوه ها استفاده مي کردند در حالي که ما نوشابه يا قهوه مصرف مي کنيم.

داروهاي گياهي:

اجداد ما از داروهاي گياهي براي درمان بيماري استفاده مي کردند. آنان مي دانستند که گياهان خاصيت درماني دارند.

مواد نگه دارنده:

در واقع هيچ يک از ما هنگام خريد به مواد روي برچسب ها دقت نمي کنيم. ميوه هايي که از سوپر يا ميوه فروشي خريداري مي کنيم به طور ارگانيک کشت نمي شود بلکه با مواد شيميايي پرورش مي يابد. اجداد ما بدون نياز به مواد افزودني و شيميايي زندگي مي کردند و تندرست بودند.

استرس کمتر:

اجداد ما يک زندگي ساده بدون مشغله داشتند. زندگي ما بسيار پيچيده شده است و از آن شيوه زندگي ساده که مردم در گذشته داشتند دور شده ايم. براي به دست آوردن يک زندگي بدون استرس، هر نوع ناراحتي و مشغله را از زندگي خود دور کنيد.

زندگي و فناوري:

امروزه شاهد پيشرفت فناوري و ارائه وسايلي مانند تلفن همراه، رايانه و... هستيم هرچند تصور مي شود اين وسايل براي ساده تر کردن زندگي ماست، اما باعث ايجاد استرس و خستگي مفرط مي شود. براي مدتي از اين وسايل کمتر استفاده کنيد تا استرس شما هم کمتر شود.

پیشخوان آخر هفته ی دکتر شفا..3

 

چرا پیشینیان از ما تندرست تر بودند؟

نتايج تحقيقات نشان مي دهد اجدادمان در مقايسه با ما از سلامت بيشتري برخوردار بودند. حال ممکن است از خود بپرسيد چرا با وجود پيشرفت هاي علمي و پزشکي و امکانات بيشتر ما نسبت به اجدادمان کمتر احساس تندرستي مي کنيم.در اين مطلب به نقل از «Readers Digest» به بررسي تغذيه و برنامه غذايي گذشتگان پرداخته شده است.شما مي توانيد اين رژيم غذايي را با رژيم غذايي خودتان مقايسه کنيد.

گوشت: اغلب ما بر اين عقيده ايم که بالابودن مصرف گوشت باعث افزايش کلسترول و فشار خون مي شود. در حالي که ميزان مصرف گوشت اجدادمان بسيار زياد بوده است. البته نبايد فراموش کنيم که آن ها در کنار مصرف زياد گوشت فعاليت بدني بيشتري نيز داشته اند. پروتئين موجود در گوشت قرمز و ماهي مغز را تقويت مي کند.

براي به دست آوردن غذا زحمت مي کشيدند؛

برخلاف امروزه که کافي است سوار خودروي خود شويد و غذاي آماده تهيه کنيد، اجداد ما بايد غذاي خود را شکار مي کردند. حضور يافتن در محيط باز باعث دريافت ويتامين هاي طبيعي مانند ويتامين E وD مي شد و در نتيجه شيوه زندگي سالمي داشتند، حتي والدين ما نيز نسبت به خود ما وقت بيشتري را در خارج از منزل براي تهيه غذا صرف مي کردند و در نتيجه نور طبيعي بيشتري دريافت مي کردند.

ميوه و گوشت: در گذشته اگر چه گوشت ماده اصلي به حساب مي آمد اما ميزان مصرف ميوه و سبزيجات نيز زياد بود. گذشتگان ما برنامه غذايي متعادلي داشتند.در حال حاضر از ما خواسته مي شود که از هر ۵ گروه مواد غذايي استفاده کنيم در حالي که بيشتر اين مواد فرآوري شده است.اين غذاها لزوماً براي بدن ما مضر نيست اما واقعيت اين است که به علت تکامل نيافتن دستگاه گوارش براي هضم و جذب اين نوع غذاها، هضم آن خيلي سخت است.

مصرف نکردن شکر:

اين روزها در بيشتر غذاهايي که مصرف مي کنيم شکر وجود دارد.گذشتگان تنها از شيريني ميوه ها استفاده مي کردند در حالي که ما نوشابه يا قهوه مصرف مي کنيم.

داروهاي گياهي:

اجداد ما از داروهاي گياهي براي درمان بيماري استفاده مي کردند. آنان مي دانستند که گياهان خاصيت درماني دارند.

مواد نگه دارنده:

در واقع هيچ يک از ما هنگام خريد به مواد روي برچسب ها دقت نمي کنيم. ميوه هايي که از سوپر يا ميوه فروشي خريداري مي کنيم به طور ارگانيک کشت نمي شود بلکه با مواد شيميايي پرورش مي يابد. اجداد ما بدون نياز به مواد افزودني و شيميايي زندگي مي کردند و تندرست بودند.

استرس کمتر:

اجداد ما يک زندگي ساده بدون مشغله داشتند. زندگي ما بسيار پيچيده شده است و از آن شيوه زندگي ساده که مردم در گذشته داشتند دور شده ايم. براي به دست آوردن يک زندگي بدون استرس، هر نوع ناراحتي و مشغله را از زندگي خود دور کنيد.

زندگي و فناوري:

امروزه شاهد پيشرفت فناوري و ارائه وسايلي مانند تلفن همراه، رايانه و... هستيم هرچند تصور مي شود اين وسايل براي ساده تر کردن زندگي ماست، اما باعث ايجاد استرس و خستگي مفرط مي شود. براي مدتي از اين وسايل کمتر استفاده کنيد تا استرس شما هم کمتر شود.

پیشخوان آخر هفته ی دکتر شفا..2

دو

با فرد سکته زده چه کنیم؟


اگر کسی در حالت سکته قرار گرفت قبل از حمل به بیمارستان، با سوزنی تمیز سر 10 انگشت او را زخمی کنید تا دو قطره خون بیاید و از لخته در مغز جلوگیری شود .

توصیه های یک پروفسور چینی:

یک سرنگ یا سوزن در خانه نگه دارید : یک روش غیر قراردادی و شگفت انگیز برای بهبود سکته. این متن را بخوانید شاید روزی توانستید به کسی کمک کنید.

متحیر کننده است. لطفا این متن را در دسترس بگذارید توصیه های بسیار خوبی هستند . چند دقیقه صرف مطالعه آن بکنید هرگز تصور نمی کنید که ممکن است زندگی یک نفر بستگی به شما داشته باشد.

پدر من بر اثر سکته فلج شد و سپس مرد. کاش من چیزی در باره این نوع کمک های اولیه می دانستم . هنگامی که حمله صورت می گیرد مویرگها به تدریج در مغز پاره می شوند.

هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند سپس می توانید

حجامت را شروع کنید. اگر در خانه یک سرنگ تزریقی داشته باشید خیلی عالی می شود. در غیر این صورت یک سوزن خیاطی یا یک سنجاق صاف هم خوب است.

1- سوزن یا سنجاق را روی آتش استریل کنید بعد با آن سر هر 10 انگشت مریض را خراش دهید.

2- این طب سوزنی نیست فقط یک خراش یک میلی متری است روی سر انگشتان.

3- خراش بدهید تا خون خارج شود.

4- اگر خون خارج نشد، با انگشت خودتان سر انگشت مریض را فشار دهید.
5- وقتی از هر 10 انگشت خون خارج شد چند دقیقه صبر کنید تا بیمار هشیاری خود را باز یابد.

6- اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند.

7- بعد هر لاله گوش را دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود.

بعد از چند دقیقه قربانی باید هشیاری خود را بدست بیاورد. منتظر بمانید تا بیمار دوباره وضعیت طبیعی خود را بدون هر گونه علامت غیر عادی به دست بیاورد. سپس او را به بیمارستان برسانید. حرکت سریع آمبولانس در راه بیمارستان و افتادن در دست اندازها با عث پارگی مویرگها می شود.

من در باره نجات زندگی با حجامت از یک دکتر سنتی چینی به نام "ها بو تینگ" که در سون جیوک زندگی می کند آموختم. به علاوه من در این زمینه تجربه عملی دارم. پس می توانم بگویم که این روش صد در صد موثر است.
در سال 1979 من در کالج "فور گاپ " در " تای چونگ" تدریس می کردم .

یک روز بعد از ظهر مشغول تدریس بودم که ناگهان یک معلم دیگر نفس نفس زنان وارد کلاس شد و گفت : " خانم لیو عجله کن بیا ، سوپروایزر ما سکته کرده است." من فورا به طبقه سوم رفتم و دیدم آقای "چن فو تی ین" سوپروایزر ما همه علائم سکته را دارد: رنگ پریدگی، اختلال در تکلم و کج شدن دهان.

فوراً ا ز یکی از دانشجویان خواستم تا از داروخانه بیرون مدرسه یک سرنگ بخرد تا با آن سر انگشتان آقای چن را خراش بدهم. وقتی ازهمه ده انگشتش قطرات خون ( اندازه یک نخود) خارج شد، رنگ به چهره آقای چن و روح به چشمانش بازگشت . ولی دهانش هنوز کج مانده بود.

پس گوشهایش را کشیدم تا پر ا ز خون شدند وقتی کاملا سرخ شدند، لاله گوش راستش را دو بارخراش دادم تا دو قطره خون خارج شود. وقتی از هرلاله گوشش دو قطره خون خارج شد ، یک معجزه رخ داد.

در عرض 3-5 دقیقه شکل دهانش به حالت طبیعی خود برگشت و تکلمش هم روان و واضح شد. او را گذاشتیم تا یک مدت استراحت کند و یک فنجان چای داغ هم دادیم بعد کمکش کردیم تا از پله ها پایین برود.

او را به بیمارستان "وی واه" رساندیم. یک شب در بیمارستان بستری شد و روز بعد برای تدریس به مدرسه بازگشت . همه چیز به حالت نرمال در آمد.

به طور معمول قربانیان سکته از پارگی جبران ناپذیر مویرگها در راه بیمارستان رنج می برند. در نتیجه این گونه بیماران هرگز بهبود نمی یابند . ( ایرن لیو)

بنابراین ، سکته دومین علت مرگ است. اگر کسی خوش شانس باشد، زنده می ماند ولی ممکن است تا آخر عمر فلج بماند. این اتفاق وحشتناکی است که در زندگی می تواند رخ دهد.

اگر همه ما این روش حجامت را به خاطر داشته باشیم و به سرعت پروسه نجات زندگی را شروع کنیم قربانیان دوباره احیا شده و صد در صد حالت عادی خود را به دست خواهند آورد.

پیشخوان آخر هفته ی دکتر شفا...1

پاک اندیشی و تندرستی را همگانی کنیم...ه. ح.

یک

 

هشدار برای پیشگیری

درصد زیادی از سرطان‌ها بر اثر عوامل بسیار ساده‌ای به وجود می‌آیند که ما هر روز به راحتی و بدون توجه از کنار آنها می‌گذریم. اگر بیمارانی که امروز بر تخت‌های بیمارستان خوابیده‌اند، این موارد را می‌دانستند شاید هیچگاه به سرطان دچار نمی‌شدند.
شاید این ادعاها عجیب به نظر برسد، اما هر کدام از آنها نتیجه بیش از 20 سال تحقیقات دانشمندان ایالات متحده روی بیماری سرطان است. این دانشمندان متوجه شدند درصد زیادی از سرطان‌ها بر اثر عوامل بسیار ساده‌ای به وجود می‌آیند که ما هر روز به راحتی و بدون توجه از کنار آنها می‌گذریم. این در حالی است که اگر بیمارانی که امروز بر تخت‌های بیمارستان خوابیده‌اند، این موارد را می‌دانستند شاید هیچگاه در طول عمر خود به سرطان دچار نمی‌شدند .
شـاید تعجب کنیـد اگـر بشـنوید سرماخوردگی‌های مکرر‌ یکی از دلایل ابتلا به سرطان در بین بعضی از مردم به شمار می‌رود. اگر هر روز در یک ساعت مشخص ناهار بخورید، احتمال ابتلا به این بیماری در شما کمتر می‌شود .
دانشمندان بعد از سال‌ها مطالعه روی فعالیت‌ سلول‌های سرطانی در مقیاس مولکولی به این نتیجه رسیدند که واقعا پیشگیری از ابتلا به این بیماری، بهترین روش برای پیروزی بر آن است. واقعیت این است که ما تقریبا به طور دائم با غذاهایی که می‌خوریم و کارهایی که انجام می‌دهیم بدن خود را سرطانی می‌کنیم، یعنی ژن‌های ما به طور مرتب در معرض رشد غیرعادی سلول‌های سرطانی است. اما در یک بدن سالم به سرعت با این تغییرات مقابله شده و از رشد غیرطبیعی سلول‌های سرطانی پیشگیری می‌شود. مشکل اصلی زمانی ظاهر می‌شود که مکانیسم دفاعی بدن ما ضعیف شود و در آن زمان است که سلول‌های سرطانی شروع به رشد در بدن ما می‌کنند. زمانی که ما استرس و فشار زیادی به بدن خود وارد می‌کنیم، برای مثال برنامه خواب منظمی نداریم، ورزش نمی‌کنیم یا بعضی از داروها را مصرف می‌کنیم، سیستم ایمنی بدن را ضعیف کرده و آن را آماده ابتلا به سرطان می‌کنیم. در اینجا به بعضی از عوامل سرطان‌زا اشاره می‌کنیم که در عین اهمیت معمولا بسیاری از مردم آنها را نمی‌دانند.

عامل سرطان‌زای شماره 1- کفش‌های پاشنه‌بلند

پوشیدن کفش‌های راحت و دارای پاشنه کوتاه می‌تواند یکی از عوامل ایجاد تورم‌های غیرضروری در بدن را برطرف کرده و مانع از ابتلای ما به سرطان شود. تورم یکی از فرآیندهای طبیعی بدن برای درمان است و زمانی ایجاد می‌شود که بدن در برابر یک محرک آزاردهنده مانند باکتری‌ها، آسیب‌ها و جراحت‌ها قرار می‌گیرد. اما زمانی که این تورم حالت همیشگی و مزمن به خود بگیرد، بسیار مخرب می‌شود.
بخشی از این تورم‌های مزمن بر اثر ابتلا به بیماری‌هایی مانند آلزایمر، دیابت، بیماری قلبی و مانند آن به وجود می‌آیند. برای همین است که در افراد مبتلا به این بیماری خطر ابتلا به سرطان بسیار بیشتر از دیگران است. سرطان در اصل زمانی به وجود می‌آید که ژن‌های بدن دچار نقص یا آسیب می‌شوند. در بسیاری از موارد بعد از وارد شدن این آسیب‌ها، بدن سعی می‌کند آنها را ترمیم کند، اما زمانی که این عوامل مانند تورم حالت دائمی به خود بگیرند، بدن مجبور است وقت زیادی را صرف برطرف کردن آن کند و به همین دلیل از ترمیم ژن‌های آسیب‌دیده اجتناب می‌کند و این درست زمانی است که ما مستعد ابتلا به سرطان می‌شویم. متاسفانه پوشیدن کفش‌های پاشنه بلند یکی از کارهای اشتباهی است كه بسیاری از زنان هر روز انجام می‌دهند و بدن خود را مستعد ابتلا به سرطان می‌کنند. با این کار مفاصل پا به طور مداوم در معرض آسیب و تورم قرار می‌گیرند و توجه بدن را به خود جلب می‌کنند. در این زمان سیستم ایمنی به جای درمان ژن‌های آسیب‌دیده مجبور است بخش زیادی از توجه خود را معطوف به اثرات جانبی کفش‌های پاشنه بلند کند.

عامل سرطان‌زای شماره 2- سرماخوردگی‌ها
یکی دیگر از روش‌های مهم برای پیشگیری از ایجاد تورم در بدن کاهش تعداد ابتلا به سرماخوردگی‌ها و آنفلوآنزاهاست. این بیماری‌ها نه تنها باعث ایجاد تورم زیادی در بدن می‌شوند، بلکه آسیب‌هایی را به وجود می‌آورند که اثرات آنها تا مدت‌ها باقی می‌ماند. برای مثال هنگام ابتلا به سرماخوردگی مقدار زیادی از مواد شیمیایی با عنوان سیتوکین‌ها در بدن ترشح می‌شوند که به سلول‌ها فرمان می‌دهند فعالیت طبیعی خود را متوقف کرده و به جای آن پروتئین‌های خاص را تولید کنند. این فعالیت‌ها می‌توانند باعث ایجاد نقص‌هایی در سلامت ما شوند که تا 10 سال بعد هم اثرات آن باقی می‌ماند. اما در سال 2010 دانشمندان متوجه شدند افرادی که هر سال واکسن‌های سرماخوردگی و آنفلوآنزا می‌زنند نه تنها از ابتلا به این بیماری‌ها پیشگیری می‌کنند، بلکه احتمال ابتلا به بیماری‌های قلبی و سرطان نیز در آنها کاهش پیدا می‌کند .جالب است بدانید اگر سرماخوردگی‌ها و آنفلوآنزاها بیش از 2 هفته طول بکشند خطر ابتلا به بیماری‌هایی مانند چاقی، حمله قلبی، سکته و سرطان را تا آخر عمر زیاد می‌کنند. بنابراین اگر نمی‌توانید از واکسن‌های سرماخوردگی یا آنفلوآنزا استفاده کنید بهتر است حتما بهداشت را رعایت كرده و تا حد امکان از افراد مبتلا فاصله بگیرید .

عامل سرطان‌زای شماره 3- مکمل‌ها و مولتی‌ویتامین ها
فقط افراد مبتلا به کمبود ویتامین و مواد معدنی و زنان باردار مجاز به استفاده از مکمل‌ها هستند. در سال 2010 آژانس تحقیقات سلامت ایالات‌متحده با بررسی 63 تحقیق گسترده به این نتیجه رسید که استفاده از مولتی‌ویتامین ها هیچ تاثیری در پیشگیری از ابتلا به سرطان و بیماری قلبی در بین اکثر مردم جهان ندارند. در عوض استفاده از بعضی از مکمل‌ها مانند ویتامینE، بتا کاروتین و ویتامینC می‌توانند به سلامت بدن آسیب وارد کرده و خطر ابتلا به بیماری را افزایش دهند. بسیاری از مردم معتقدند آنتی‌اکسیدان‌ها­یی مانند ویتامینEمی‌توانند با رادیکال‌های آزاد و مضر بدن که بر اثر عواملی مانند سیگار کشیدن، نور آفتاب و مصرف غذاهای چرب به وجود می‌آیند، مبارزه کنند .
حقیقت این است که از بین بردن کامل این رادیکال‌های آزاد کار درستی نیست. بدن در بعضی موارد این رادیکال‌های آزاد را تولید می‌کند تا با سلول‌های مضر از جمله سلول‌های سرطانی مبارزه کند. اگر شما با مصرف دائمی ویتامین‌ها این مکانیسم را متوقف کنید، بدن توانایی طبیعی کنترل خود را از دست می‌دهد. بنابراین بهتر است به جای آنکه پول خود را صرف خرید مکمل‌های گران‌قیمت کنید، غذاهای سالم و باکیفیت بهتر تهیه کنید.

عامل سرطان‌زای شماره 4- غذا و خواب نامنظم
افرادی که هر روز در یک ساعت مشخص غذا می‌خورند، به تختخواب می‌روند و صبح‌ها از خواب بیدارمی‌شوند، میزان فشار به بدن خود را به حداقل می‌رسانند. یکی از مواردی که بدن‌ ما به شدت به آن نیاز دارد، داشتن برنامه منظم و یکنواخت است. برای همین بهتر است برنامه خواب منظمی داشته باشید و اگر یک شب دیر به تختخواب رفتید، سعی کنید روز بعد در همان ساعت معمول و همیشگی از خواب بیدار شوید. نداشتن برنامه خواب و غذای نامنظم می‌تواند باعث افزایش شدید هورمون استرس به نام کورتیزول در بدن شده که در درازمدت اثرات آن در سراسر بدن قابل مشاهده است.


عامل سرطان‌زای شماره 5- اجتناب از مصرف بعضی از داروهای خاص
استاتین‌ها که پایین‌آورنده کلسترول خون هستند، به افرادی تجویز می‌شوند که در معرض خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی هستند. انجام بعضی از تحقیقات نشان داده که استفاده از این داروها نقش بسیار مهمی در پایین آوردن میزان تورم بدن دارند و می‌توانند احتمال ابتلا به بسیاری از بیماری‌ها را کاهش دهند. به همین دلیل همه افراد بالای 40 سال که یکی از ریسک‌های خطر برای ابتلا به بیماری قلبی مانند چاقی، سابقه خانوادگی و فشار خون بالا را دارند باید با مشورت پزشک خود استفاده از این داروها را آغاز کنند. مطالعات بیشتر نشان داده كه استفاده از این داروها نه تنها خطر ابتلا به بیماری قلبی را کاهش می‌دهد، بلکه احتمال خطر مرگ در اثر بیماری‌های غیرقلبی مانند عفونت‌ها و بیماری‌های تنفسی را هم کم می‌کند. همچنین افراد بالای 50 سال باید با پزشک خود در مورد استفاده دائمی از آسپیرین مشورت کنند، حتی اگر دچار بیماری قلبی نیستند. تحقیقات زیادی انجام شده که نشان می‌دهد این دارو می‌تواند خطر ابتلا به همه سرطان‌ها را کاهش دهد.

عامل سرطان‌زای شماره 6- دهان‌شویه‌ها
مطالعاتی که از اواخر دهه 70 میلادی انجام شده، نشان می‌دهد دهان‌شویه‌هایی که حاوی اتانول هستند، خطر ابتلا به سرطان دهان را افزایش می‌دهند. به نظر می‌رسد این ترکیب باعث آسیب‌پذیر شدن بافت‌های دهان در برابر عوامل سرطان‌زا مانند دود سیگار می‌شود. هرقدر میزان الکل موجود در این مواد بیشتر باشد، به همان اندازه خطر سرطان‌زا بودن آنها هم بیشتر است. اگر برای استفاده از این محصولات اصرار دارید، بهتر است آنها را همان‌طوری مصرف کنید که روی بسته‌شان ذکر شده و به هیچ وجه دهان‌شویه‌ها را قورت ندهید. افراد سیگاری و اشخاصی که دارای سابقه خانوادگی ابتلا به سرطان دهان هستند، بهتر است حتما نمونه‌های بدون الکل این نوع محصولات را خریداری کنند.

عامل سرطان‌زای شماره 7-استفاده از رنگ موها
زنانی که به طور دائمی از رنگ‌ مو استفاده می‌کنند بیشتر از دیگران در معرض خطر ابتلا به سرطان مثانه قرار دارند. این اولین بار است که دانشمندان متوجه تعداد دفعات استفاده از این محصولات و ارتباط آن با ایجاد سرطان شده‌اند. تحقیقات نشان می‌دهد زنانی که حداقل یک بار در ماه موهای خود را رنگ می‌کنند با احتمال دوبرابر بیشتر از زنان دیگر ممکن است سرطان مثانه را تجربه کنند. اگر استفاده از این محصولات بیش از 15 سال است که ادامه دارد، باید گفت احتمال ابتلا به سرطان تا سه برابر بیشتر می‌شود. حتی آرایشگرانی که خودشان از این محصولات استفاده ‌نمی‌کنند، اما در معرض آنها قرار دارند با احتمال 50 درصد بیشتر ممکن است به سرطان مثانه دچار شوند. البته هر‌چه این رنگ‌ها تیره‌تر باشد، میزان مواد شیمیایی سرطان‌زای موجود در آنها بیشتر از نمونه‌های روشن‌تر است.

عامل سرطان‌زای شماره8-شبكه های اجتماعی
استفاده از سایت‌های اجتماعی باعث کاهش میزان ارتباطات چهره به چهره شده و در عوض احتمال ابتلا به بیماری‌های بسیار جدی را افزایش می‌دهد. دانشمندان معتقدند فرستادن ایمیل به دیگران به جای ارتباطات رودررو اثرات بیولوژیک بسیار زیادی روی بدن دارد. منزوی شدن انسان‌ها باعث تغییر شیوه کار ژن‌های بدن، سیستم ایمنی و حتی رگ‌های خونی می‌شود و عملکرد مغز را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. این عوامل می‌تواند احتمال ابتلا به بیماری‌های خطرناک مانند سرطان، سکته، بیماری قلبی و آلزایمر را افزایش دهد. تحقیقات نشان می‌دهد از 30 سال پیش به بعد، مردم زمان کمتری را برای ملاقات‌های رودررو صرف می‌کنند که دلیل اصلی آن هم افزایش استفاده از تکنولوژی‌های جدید درجامعه است. این کار باعث کاهش ترشح هورمون اکسی‌توسین یا هورمون علاقه می‌شود و فعالیت‌ بعضی از ژن‌های بدن را که در سیستم ایمنی و محافظت از بدن تاثیردارند،تغییرمی‌دهد. درطول 20سال گذشته تعداد افرادی که معتقدند کسی را ندارند که بتوانند با آنها در مورد موضوعات مهم بحث کنند، بیش از سه‌برابر شده است. امروزه والدین زمان کمتری را در مقایسه با 10 سال پیش با فرزندان خود سپری می‌کنند و همسران هم بخش زیادی از ساعات شبانه‌روز درکنار هم نیستند.

عامل سرطان‌زای شماره 9-نشستن مداوم
شاید عجیب به نظر برسد، اما علت ابتلای درصد زیادی از افراد به بیماری سرطان، نشستن طولانی‌مدت بوده است. نشستن طولانی مدت میزان تری‌گلیسرید، کلسترول، فشارو قند خون را افزایش داده و ترشح هورمون اشتها را بیشتر می‌کند. تحقیقات انجام شده توسط جامعه سرطان ایالات‌متحده درسال 2010 نشان داد، نشستن بیش از 6 ساعت در روز درست به اندازه سیگار کشیدن و حتی بیشتر از آن می‌تواند به سلامت انسان‌ها آسیب وارد کند. البته زنان بیشتر ازمردان بر اثر نشستن‌های طولانی‌مدت آسیب می‌بینند که دلیل احتمالی آن هم فعالیت هورمون‌های زنانه مانند استروژن است. برای مثال زنانی که عادت به نشستن طولانی‌مدت دارند با احتمال 37 درصد بیشتر از زنانی که کمتر از3 ساعت در روز می‌نشینند، ممکن است ظرف 13 سال آینده به سرطان دچار شوند. این آمار برای مردان حدود 18درصد است که نشان می‌دهد میزان خطربرای آنها کمتر است.

عامل سرطان‌زای شماره 10-آب میوه‌ها
قبلا تصور می‌شد نوشیدن یک لیوان آبمیوه بهترین روش برای شروع روز است. اما دانشمندان معتقدند مصرف بعضی از آبمیوه‌ها نه تنها مفید نیستند، بلکه خطر مبتلا شدن به سرطان را هم افزایش می‌دهند. آبمیوه‌های صنعتی به قدری شکر دارند که بدن را برای جذب و حتی دفع این مقدار با مشکل مواجه می‌کنند.درحقیقت طی روند تولید و بسته‌بندی آبمیوه‌ها، بخش زیادی از ترکیبات ضدسرطان آنها از بین می‌رود. دانشمندان استرالیایی تصمیم گرفتند تاثیر مصرف میوه‌ها، سبزیجات و انواع مختلفی از آبمیوه‌ها را در پیشگیری از سرطان بررسی کنند. بعد از انجام تحقیقات روی 2 هزار و 200 نفر، آنها متوجه شدند خوردن میوه‌هایی مانند سیب و گلابی و سبزیجاتی مانند کلم بروکلی و گل کلم احتمال ابتلا به سرطان را کاهش داده و در عوض نوشیدن آبمیوه‌های صنعتی این احتمال را افزایش می‌دهد. این تحقیقات همچنین نشان داد افرادی که بیش از 3 لیوان در روز از این آبمیوه‌ها مصرف می‌کنند با احتمال بیشتری به یکی از انواع سرطان‌های روده دچار می‌شوند. در هنگام تولید آبمیوه‌های صنعتی بخش مهمی از مواد ضدسرطان مانند فیبر، ویتامینC و مواد شیمیایی موسوم به آنتی‌اکسیدان‌ها­ از بین می‌روند. در عوض شکر زیادی دراین نوع آبمیوه‌ها مصرف می‌شود که ممکن است به رشد تومورهای سرطانی کمک کند. البته آبمیوه‌های کاملا طبیعی هم شکرزیادی دارند، اما به دلیل داشتن مواد ضدسرطان استفاده از آنها به انواع صنعتی و دیگر نوشابه‌ها ارجحیت دارد.

منبع: مجله سیب سبز

 

نقش هایی از دشت...

دشت شرجی زده را

آسمان

با نم چشمان

قافیه باران کرده است


از برومی تا هور

ریخته

فلسفه و علم کلام

ردیفانی گم در نقطه ی محو افق

تصاویر رها در راه 

نغمه ها

 تفنگانی که خط مرزی را بوسه باران کردند

بوی یاران

واژه های مدفون

 شهید


آن میانه مانده

بیرقی

خیس نه خواب

 می پاید

دکل دیدبانان جنگ 

برج و باروی نفت


می ایستم

می چینم 

الماسان را مانده از جاپاها در آن هنگامه

می پرسم از پیرمردی راننده

که می رود تا که بایستد به نماز:

...از همین روست که

گران است

عطر خاک

.

.

.

ه. ح.


دوباره دیداری...هنوز در راهم...با سایه ی همراه هفتکل

به عموزاده ام مجید حسینی و دریای گرگرفته ی شعرش...


به یاد دارد 

این دشت بهار

باور را


کسی  که در این حوالی

سنگواره های عاطفه را

از "ماماتین" گر گرفته از شوق نفت

تا گنج های "تَوَنجیر "آبادی اجدادی ام می کاود

روزگاری

رینولدز را

تشنه و بی هوش

رهانید از چنگال مرگ... 


شبانگاه 

هیاکل هفتاکل را بدرودی دوباره می گوییم

می گذریم

از کوچه های خواب رفته ی کودکی

تا آن همه پیمان عاشقان را بجوییم

از آن بلندا

تُل عاشقی

 که مدفون است 

حالیادر زیر پای عبوس سکه و زهد...


جغرافیای ما

تاریخی است

پنهان مانده در لابلای اشکال مشوش شهر...ه. ح.

نخستینه های هفته با هنر و ادبیات...3

«محمدرضا شجریان» درگذشت «همایون خرم» را تسلیت گفت

ایسنا: متن پیام تسلیت شجریان به این شرح است: استاد همایون خرم، نوازنده و آهنگساز بزرگ، آن نیک‌سرشت نیک‌خوی، همچون نوای ساز و آهنگ‌های زیبایش به جاودانگی پیوست.

حیف و صد حیف که هرازگاهی یکی از فروزه‌ها و تابش‌های فروغ مهر و هنر این سرزمین به خاموشی می‌گراید سوگ آن عزیز در دل بیقرار بسی سنگین است و دردش بی‌درمان. در این بی‌درمانی با خانواده و دوستدارانش همدردم.

 

«نوشیروان کیهانی‌زاده» 76 ساله شد

مردی که همه چیز را می‌داند

یکم بهمن زادروز «نوشیروان کیهانی‌زاده» است که به سال 1315 (1937 و در آن سال مصادف با 21 ژانویه) در کرمان به دنیا آمد و از شهریور 1335 و پس از شرکت در نخستین دوره آموزش روزنامه‌نگاری ایران، ژورنالیسمی را که به آن عشق می‌ورزد پیشه مادام‌العمر خود قرار داده است. وی در طول دو سال اول کار روزنامه‌نگاری که خبرنگار میز اقتصادی روزنامه اطلاعات بود با ایجاد ستون‌های تازه موفق شد که قیمت‌ها زیر کنترل درآید، تقلب در تاسیس شرکت‌ها کاهش یابد و مناقصه و مزایده‌ها (معاملات دولتی) از شکل ظاهری و صوری خارج شود. یک‌بار که علت بالارفتن بهای نمک طعام را کشف کرده بود نزدیک بود جان خود را از دست بدهد و چاقو بخورد که از پنجره طبقه دوم خود را به پایین انداخت تا فرار کند. در دوران طولانی حادثه‌نویسی، در آذرماه 1339 با نوشتن سه خبر در یک شماره روزنامه اطلاعات که از ضعف‌ها حکایت می‌کرد، «سپهبد نصیری» وی را سر تراشید و شلاق زد. کیهانی‌زاده که در عین حال یکی از سردبیران اخبار بین‌الملل خبرگزاری پارس و دانشجوی رشته تاریخ بود و به وضعیت جهان آشنا، قضیه را همان روز با مراجعه به دفاتر خبرگزاری‌ها در تهران به صورت یک جنجال و اعتراض جهانی در آورد و روزنامه‌های تهران در آستانه اعتصاب قرارگرفتند که شاه مداخله کرد. همین قضیه مآلا به ایجاد سندیکای روزنامه‌نگاران انجامید که کیهانی‌زاده از موسسان آن بودـ همان سندیکایی که در جریان انقلاب دستور اعتصاب 62روزه روزنامه‌ها را صادر کرد و صدای مقامات وقت به گوش کسی نرسید. کیهانی‌زاده در دوران نظام حکومتی سابق 17بار ممنوع‌القلم شد که دو مورد آن (در پاییز 1347 به دستور «امیراسدالله علم» و در شهریور 1353 به تصمیم مشترک «امیرعباس هویدا» و وزیر او «غلامرضا کیانپور») طولانی‌تر بود. با وجود این، پس از پیروزی انقلاب- و در کنار تعدادي روزنامه‌نگار دیگر ـ از روزنامه اطلاعات، خبرگزاری و رادیو تلویزیون دولتی برکنار شد و مجوز انتشار روزنامه سپیده دم که به نام او صادر شده بود در جریان تطبیق با قانون مصوب 1364 تجدید نشد و به‌رغم آن، به راه‌اندازی روزنامه «همشهری» و روزنامه «ایران» کمک کرد و برای روزنامه «شرق» و روزنامه «اعتماد» از نخستین شماره، مطلب نوشت و همچنین چند نشریه دیگر.

از کارهای برجسته کیهانی‌زاده در تاریخ روزنامه‌نگاری ایران، ایجاد یک برنامه سه ساله «در گوشه و کنار شهر» برای رادیو ایران در سال 1341 است که گزارشگر آن پرویز یاحقی (موسیقیدان بنام) بود و مطالب این برنامه ـ روزانه و دارای 100درصد شنونده- واقعی و از مصاحبه با اصحاب دعوا در کلانتری‌های پلیس، دادگستری و بیمارستان‌ها تهیه می‌شد، ایجاد مصاحبه‌های خیابانی و نظرسنجی درباره تصمیمات دولتی و رویدادها از مردم که در سال‌های 1348 و 1349 با کمک «بهروز بهزادی» انجام می‌شد و در صفحه 5 روزنامه اطلاعات انتشار می‌یافت، تنظیم تاریخ‌نگاری ژورنالیستی برای کانال 2 تلویزیون (معروف به کانال رنگی) در سال 1350 که در بولتن خبرگزاری ملی و صفحه ششم روزنامه اطلاعات دنبال شد و ادامه یافته و اینترنتی شده است که بزرگ‌ترین سایت به زبان فارسی است بدون دریافت کمک مالی از احدی، ایجاد ستون پرسش و پاسخ پزشكی تحت عنوان دکتر «روزنفلد» در همشهری و دکتر «گریفیت» در روزنامه ایران و... .

کیهانی‌زاده دارای مدارک لیسانس، فوق لیسانس و دکترا در تاریخ، گواهینامه اصطلاحا فوق دکترا در تاریخ استراتژی و پالیسی از دانشگاه قدیمی دولتی اولد دومینیون آمریکا، دارای لیسانس و فوق لیسانس روزنامه‌نگاری از دانشگاه دولتی نورفک آمریکا و فوق لیسانس علوم کتاب و اطلاع‌رسانی از دانشگاه دولتی مریلند آمریکاست و مولف چند کتاب از جمله کتاب درسی تاریخ برای دبیرستان‌های دولتی شبانه دهه‌های 1350 ـ 1340.

 

نخستینه های هفته با هنر و ادبیات...2


  • به مناسبت اول بهمن، زادروز حکیم توس
  • اگر فردوسی نمی‌بود

  • محمد بقایی ماکان

  • فردوسی بی‌تردید نه تنها یکی از پنج شاعر بزرگ زبان فارسی، بلکه از بزرگ‌ترین شاعران جهان است. اغلب سرزمین‌های کهن دارای اثری حماسی هستند که برخی از آن‌ها آوازه جهانی دارند مانند «گیلگمش» که متعلق به میان رودان است، «رامایانه» و «مهابهارتا» که برآمده از سرزمین هند است و «ایلیاد» اثر هومر شاعر یونانی که شهرت آن بیش از دیگر آثار حماسی است. از آنجا که بزرگی هر اندیشمند و شاعر و هنرمندی بسته به ارزش اثری است که می‌آفریند، فردوسی را می‌توان به جهت خلق اثر سترگی مانند شاهنامه که ارزش واقعی آن در قیاس با دیگر آثار حماسی جهان معلوم می‌شود، یکی از برجسته‌ترین شاعران و اندیشمندان جهان دانست. فردوسی فقط یک اسم نیست مانند نام‌های دیگر شاعران و اندیشمندان ایرانی، نام او در واقع مترادف نام ایران شده است و تمامی اجزایی که کلیت ایرانی را شکل می‌دهند با نام فردوسی پیوند می‌یابند. تفاوت دیگر چهره‌های بزرگ ایرانی با فردوسی در این است که آنان جزیی از هویت ایرانی به شمار می‌آیند، ولی فردوسی هویت‌ساز است. اگر افلاتون گفته است «ایلیاد کتاب مقدس همه یونانیان است»، بر این قیاس می‌توان گفت شاهنامه نیز به سبب آن‌که عاملی هویت‌ساز برای ایرانیان در برابر تهاجم‌های بیگانه بوده، کتابی است دارای قداست، نه آن‌که فقط منظومه‌ای شامل 60‌هزار بیت در باب اساطیر کهن ایرانی باشد؛ هرچند محققانی مانند کریستینسن و پیرنیا سلسله‌های پیشدادی و کیانی را نه افسانه که واقعی می‌دانند. شاهنامه هر ایرانی را به ریشه‌هایش پیوند می‌دهد، در شرایطی که تعصب عباسی نه تنها اموال «عجم» بلکه فرهنگ‌شان را نیز مصادره می‌کرد و کسی را یارای دم زدن از هویت و فرهنگ ایرانی نبود، فردوسی برای نگاهبانی و تحکیم بن‌مایه‌های فرهنگ خودی در بسیاری موارد- همانند سهروردی- به نمادگرایی روی آورد و سخن خود را «به نام خداوند جان و خرد» آغاز کرد که معنای واژه اهورا مزدا است. به نظر نمی‌رسد وصفی دل‌انگیزتر، کامل‌تر و برتر از این برای خداوند بتوان یافت، دلیلش این‌که بی‌درنگ می‌گوید: «کزین برتر اندیشه بر نگذرد» بنابراین او تلویحا بیان می‌دارد که ایرانیان نخستین مردمی بودند در پهنه زمین که قائل به وجود خدای واحد شدند و او را به لطیف‌ترین عنصر موجود در طبیعت یعنی نور تشبیه کردند که آتش تجسم آن است. براساس مستندات شاهنامه می‌توان زمان پیدایی سرزمینی به نام ایران و پدید آمدن انسان و جهان ایرانی را دریافت. چنین سندی را در کمتر ملتی می‌توان سراغ داشت که هویت و پیشینه او تا این حد روشن و مستند باشد، از همین‌رو این منظومه بی‌نظیر را می‌توان شناسنامه اقوام ایرانی دانست. به عبارت دیگر شاهنامه قباله خانه پدری هر ایرانی است. بنابراین اگر فردوسی نمی‌بود هویت ایرانی، تاریخ ایران و عناصری که مبین پدید آمدن فرهنگ، هویت و سنت‌های ایرانی هستند از دست می‌رفت. شاهنامه در حقیقت هویت ایرانی و استقلال فرهنگی آن را محفوظ داشت. هر سرزمین که محفوظ می‌ماند دارای هویت مستقلی است، زیرا هر چیز بی‌هویت برابر با عدم و نیستی است. 
    فرزانه توس با تلاش شگفت‌انگیز خود هویتی را که می‌رفت با قهر اقوام مهاجم از دست برود به جای خود بازگرداند و روح ایرانی را به کالبدش باز آورد. بنابراین فرهنگ‌هایی که بعد از ساسانیان در این خاک نشو و نمو کردند و بذر آن به مدد ذوق ایرانی شکوفا شد به لطف کسانی بوده که به حفظ ارزش‌های کهن ایرانی دلبستگی نشان دادند و آن را دستمایه‌ای ساختند برای پدید آمدن اثر بزرگی مانند شاهنامه که بارگاه نماد هویت و فرهنگ ایرانی است و تاکنون به 37 زبان ترجمه شده است. 
    فردوسی با بینش ژرف خود می‌دانست که مهم‌ترین عوامل برای حفظ هر سرزمینی سنت‌ها و فرهنگ مردم آن است که در ظرف زبان ملی تبلور می‌یابد. از این رو به پالایش و پاسداشت زبان فارسی همت گماشت و بر این اندیشه انگشت نهاد که همبستگی ملی تنها با تقویت زبان ملی میسر می‌شود که حامل همه عناصر فرهنگی یک کشور است. به این ترتیب زبان فارسی- که فردوسی آن را با تلاش 30 ساله خویش به منظر نشاند و زنده کرد- برخلاف دیگر سرزمین‌های به اصطلاح «مفتوحه» محفوظ ماند. از این‌جا بود که موضوعی به نام هویت ایرانی به جای ماند تا محمول خود را در قالب جامعه و سرزمین ایران بیابد. بنابراین اگر فردوسی نمی‌بود گنجینه ارزش‌های فرهنگ ایران یعنی شاهنامه هم نمی‌بود، اگر شاهنامه نمی‌بود یکپارچگی ایران از دست می‌رفت و‌ ای بسا که بعدها از چیزی به نام مرز پر گهر هم سخن به میان نمی‌آمد. از همین رواست که معاندان تمامیت ارضی ایران با شاهنامه و پدید آورنده‌اش میانه‌ای ندارند و آن را از راه تخفیف افسانه‌بافی می‌دانند. ایران در تاریخ خود شوربختانه با مهاجم‌‌هایی رویارو شد که تلاش داشتند بارزترین عنصر هویتی آن یعنی زبان ملی را که حامل تاریخ و فرهنگ یک سرزمین است از میان بردارند تا فرهنگ خود را به منظر بنشانند، ولی فردوسی و پیروانش از جمله سهروردی در برابر این تهاجم قد علم کردند. بعد از ساسانیان می‌بینیم که آثار و سازه‌های بزرگ هنری، دیوان‌های شعر، هنرهای گونه‌گون، بی‌درنگ در ایران شکوفا می‌شود. ایرانیان حتی در حوزه الهیات نیز نهضتی بزرگ مانند معتزله را پدید می‌آورند که پایه‌ریزانش ایرانی و اکثرا اهل فارس، خراسان و خوزستان بوده‌اند، در حالی که نمونه چنین حرکت‌هایی در هیچ یک از دیگر سرزمین‌های اسلامی دیده نمی‌شود. بنابراین آنچه در ایران پدید آمد که به قول هانری کربن «اسلام ایرانی» نام گرفته، مدیون ماندگاری فرهنگی است که بی‌تردید اگر فردوسی و شاهنامه‌اش نمی‌بود هرگز در جامعه‌ای هویت باخته به عرصه ظهور نمی‌رفت و امروز کسی نمی‌توانست بر این خاک نمازش را با قنوت بخواند و آزادانه بر ماذنه‌هایش شهادت بدهد که علی ولی خدا است. 

  • نقش استکبار جهانی در سرانه مطالعه ایرانیان

  • رییس نهاد کتابخانه‌های عمومی در سخنرانی اخیرش پای «استکبار جهانی! » را هم به ماجرای سرانه مطالعه در ایران باز کرده است. در حالی که نگاهی به آمار کتاب‌ها و مقالات تالیف شده در ایران و جهان نشان می‌دهد همان کشورهایی که رییس محترم از آن‌ها به عنوان توطئه‌گران عرصه پایین آوردن آمار سرانه کتاب یاد کرده است، بیشترین تولید کتاب در زمینه‌های مختلف را دارند و بیشترین کتاب‌ها و مقالات ترجمه شده به زبان فارسی هم از همین کشورها است. حتی شیوه نظرسنجی ارائه‌شده هم گرته‌برداری از همان استکبار جهانی است. از رییس نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، تا رییس کتابخانه ملی سابق و دست‌اندرکاران وزارت ارشاد هر کدام آمار و ارقامی را درباره میزان سرانه مطالعه در ایران ارائه‌ دادند اما نگفته‌اند که این آمار براساس چه متر و معیار یا پژوهشی به دست آمده است. اگرچه ماجرای آمارهای مختلف از یک موضوع در دولت کنونی به یک سنت تبدیل شده است و ما مرکز و مرجعی خاص در این زمینه نمی‌توانیم پیدا کنیم، اما به نظر می‌رسد پرسش اساسی درباره آمار مطالعه باید بر این نکته تمرکز کند که آمارهایی که ارائه می‌شود، ‌بر چه تحقیق و پژوهش میدانی استوار است. تا آنجایی که نگارنده به یاد دارد، ‌تنها پژوهش میدانی قابل اتکا درباره کتاب و کتابخوانی که قابل دسترس است (در ذیل طرح رفتارهای فرهنگی ایرانیان) و در تمامی استان‌ها انجام شد‌، به سال 78 بازمی‌گردد که آقای دکتر محسن گودرزی در دفتر طرح‌های ملی وزارت ارشاد عهده‌دار‌ آن بود. در این طرح که نتایج آن پاییز 81 منتشر شد (برای هر استان یک کتابچه منتشر شد) و متاسفانه در دولت آقای احمدی‌نژاد استمراری نیافت، جامعه آماری مورد نظر این طرح پژوهشی برای مثلا مردم شهر تهران2000 نفر بودند که به عنوان جامعه نمونه از میان افراد بالای شش سال انتخاب شده و مورد پرسش قرار گرفتند. از جمله این پرسش‌ها سرفصلی بود با عنوان کتاب و کتابخوانی که در آن مواردی چون: مطالعه انواع کتاب، متوسط زمان مطالعه در هفته، رفتن به کتابخانه، امانت کتاب، محل امانت، میزان امانت کتاب، تعداد تقریبی کتب غیردرسی موجود در منزل و خرید کتاب در یک سال گذشته با پرسشگر در میان گذاشته شد. نگاهی به سرفصل‌های پرسش‌ها نشان می‌دهد که هدف‌گذاری دقیقی صورت گرفته بود و هر کسی که به این پرسش‌ها پاسخ می‌داد، ‌آدمی می‌توانست نسبت او با مطالعه و کتاب را دریابد. بخشی از سرفصل‌های این تحقیق هم به مطالعه روزنامه و مجله اختصاص داشت. پرسش مورد نظر درباره میزان مطالعه در هفته این بود: غیر از مطالعه کتب درسی هر یک از اعضا در هفته به طور متوسط چه مدت مطالعه می‌کنند؟ و البته برای تدقیق این سوال همین سوال را برای حدود مطالعه در هفته گذشته هم مطرح کردند تا بتوانند معیاری برای کنترل داشته باشند. گزینه‌هایی که درباره میزان مطالعه در هفته در نظر گرفته شده، عبارت بود از: 1) هیچ 2) حدود نیم ساعت 3) حدود یک ساعت 4)حدود دو ساعت 5) بیش از دو ساعت نتیجه‌گیری حاصل از این نظرسنجی (متوسط مطالعه در هفته و هفته گذشته) به صورت خلاصه این است که از میان افراد جمعیت نمونه‌ای که در خانواده خود کتاب غیردرسی مطالعه می‌کنند (حدود 70‌درصد جمعیت نمونه) نسبت‌ها به این نحو است: 2/11‌درصد نیم‌ساعت، 4/15‌درصد حدود یک ساعت، 9/16‌درصد حدود دو ساعت و 9/47‌درصد بیش از دو ساعت. بر این اساس اگر مقوله بیش از دو ساعت را دو نیم ساعت در نظر بگیریم و مدت را به دقیقه محاسبه کنیم، متوسط زمان مطالعه در جمعیت اهل مطالعه در هفته 104 دقیقه و در هفته گذشته 86 دقیقه است. اگر عدم مطالعه 3/52 درصد جمعیت باسواد را هم صفر به حساب آوریم، متوسط مطالعه در هفته برای جمعیت باسواد 55 دقیقه و در هفته گذشته 46 دقیقه است. این آمار و نظرسنجی البته در شهرها و استان‌های مختلف تفاوت دارد و نگارنده تنها به آمار مربوط به تهران اشاره کرده و بقیه استان‌ها نیازمند کاری فشرده است. ضمن این‌که زمان این آمار هم 13 سال قبل بوده است. حال با چنین پژوهش و سوال‌هایی که نمی‌دانیم چرا رییس محترم در باره آن اطلاعاتی نمی‌دهند و تنها به کارهای دوره خود اشاره می‌کنند، جای این پرسش باقی است که استکبار جهانی چه نقشی در این میانه دارد؟