اوديسه اي به ساعت سنگ!
يك)
اين نوشته ها در راستاي سفري پر گشت و گذار در فرهنگ ايراني است. كوششي پر جويش در رسيدن به باستانيت عاطفه ايراني كه بر سر آن حرف و حديث بسيار رفته و گويا مردم عادي و بي ادعا بيشتر حافظ اين ارزش ها بوده اند تا روشنفكران 72 ملت. شما نگاه كنيد به آن پرسش تاريخي شاهرخ ميرزا تا تقلاهاي تجدد طلبان دوره ي رضاخاني هم چون فروغي و قاسم غني و بعد اين سوتر: ناتل خانلري و رسول پرويزي؛ و رودر رو اما در مماس يا هم پوشاني (اينتر فيس= interface) هاي ناگزير با آن ها جلال آل احمد و دكتر شريعتي و احزاب و سازمان و جمعيت ها كه هر كدام با قطب نماي خاص خود در جستجوي يافتن اكسير توسعه ي ايراني بوده اند و هيچ كدام ديگري را قبول نداشته اند و نخواسته اند از خيزش ها و خطاهاي ديگري بهره گيرند...
تاريخ يك صد ساله ي اخير توسعه طلبي ناكام ايراني رجعت دوباره به بن بست هاي مكرر تفسير به راي هاي نوين و دور باطل بوده است...البته در اين راه نام نيك رفتگان را نمي خواهيم ضايع كنيم. هدف رسيدن به تفاهمي است براي خوشه چيني از دستاوردهاي درگذشتگان و نيل به توسعه ي پايدار مبتني بر قانون پذيري، صلح طلبي، عدالت اطلاع رساني و خردورزي گفتماني.
دو)
ديشب آخرين بخش سريال "يانگوم" (جواهري در قصر) را تماشا كردم و دريافتم كه:
- محال است هنرمندان بميرند و بي هنران جاي ايشان را بگيرند... و ديگر آن كه:
- يانگوم نشان داد كه خوشبختي واقعي آن جاست كه مردم حضور دارند و ترا به كمك فرا مي خوانند... او با رد درخواست ملكه مادر براي ماندن در قصر و عزيمت به ميان دل مردم همراه شوهر و دخترك شير زبانش- پس از آن همه رنج شيرين زندگيش كه گذري از رنج ها بوده، جان شيفته ي آزادش را به هواي تازه زندگي واقعي مردم پيوند زد... اما راستي ما؟ من/ تو... كمتر از ذره نه اي... پست مشو عشق بورز...
سه)
رفته بودم شوشتر، اين عجايب شهر. اين راز سر به مهر ناگفته هاي فرهنگ ايراني... در آن جا آقاي شيخ محمد علي شرف الدين سكونت دارد كه همه ي قبيله ي او عالمان دين بودند... اين دبير بازنشسته و پيش نماز مسجد مجاور خانه اش، سير و سلوكي دلنشي دارد...بيشتر پژوهشگران فرهنگ باستاني ايراني، از دور و نزديك، شرق و غرب به در خانه اش مي آيند...
شوشتر ديدني هاي شگفتي دارد: پل شادروان كه نمادي از نبوغ ايراني است. آبشارهاي دست ساز انسان هزاره هاي پيش كه هنوز خراش كلنگش بر ديواره هاي مسير آن در راستاي رسيدن به پل بندقير- آن جا كه با دز يكي مي شود تا دوباره با"كارون" مادر يكي گردد؛ پيداست... و آرمگاه شيخ شوشتري (ره) كه اكنون به قول حافظ زيارتگه رندان است... دانشمندي مردمي كه پس از وفاتش بايد تربتش رادر سينه هاي مردم عارف جست...
من در سال هاي 71- 1365 در شوشتر بودم و كرامات شخصيتي و معنوي زيادي از او را ديدم و شنيدم...
آن موقع ها در شركت كشت و صنعت نيشكري كارون كار مي كردم...
بيشتر كاركنان زحمتكش كاروني شوشتري و بختياري و دزفولي و عرب بودند... نوعي هم زيستي بي نظير كه در 5 ساله نخست تكوين و راه اندازي اين شر كت كلان دولتي بهره وري ها آفريد اما دريغا كه بعد ها به عنوان تابعي از سياست هاي مديران تهران نشين راه اضمحلال را درنورديد...
يك روز كه بيشتر كاركنان به خانه هاي سازماني خود در "ني آباد = ديمچه" رفته بودند، به ناگهان در مسير خاموش ساختمان آموزش شركت غلغله اي در گرفت و به ناگهان صداي گام هاي آرامش بخش آقاي رفسنجاني طنين انداخت...
او از احساس مسئوليت همه گفت و اين كه يك دست صدا ندارد... آن روز من ذوق زده او را بيشتر نويسنده ي كتاب ستودني امير كبير مي دانستم كه در پي رساندن ايران به سطح الگوهاي پيشرفت هاي جهاني از پا نمي شنيد... و هنوز هم بر اين باورم كه مي تواند تحقق بخش آن "تئوري تداوم" يعني برآورنده ي آرزوهاي عام و خاص ايراني باشد از امير كبير تا همه ي ما مدعيان كنوني متعهد به خادمان ملت. خوب نگاه كنيم:
شوشتر/ شيخ شوشتري/ شرف الدين (نمادي از مردم كنوني: متدين و خواستار توسعه ي پايدار) آبشارها (نبوغ فناوري ايراني) و آقاي رفسنجاني ( كه تاريخ زنده اي از دستاوردها، تجربه ها و برنامه ي منتظر فرصت براي اقدام است...) در اين مجموعه يك مضمون مشترك مي درخشد : گذشته ي و آينده ي ايراني.
چهار)
پارسال در اصفهان، فرصت آشنايي با يك زوج خارجي دست داد كه در پي يك راهنما(گايد = guide ) مي گشتند...
در آخرين روز وداع، نظرشان را در باره خلق و خوي ما ايراني ها پرسيدم... از منش و روش هاي خاص روابط بين مردم ايران به رغم اين همه تجاوزهاي تاريخي/ ظلم و ستم ها/ تنگناهاي مادي بسيار تعريف كردند اما گفتند متعجبيم كه با اين همه ميراث فرهنگي (حكمت شاعراني مانند حماسه ي داد فردوسي و روانشناسي خوش دلي حافظ و قلندري خيام و عشق ورزي نظامي و...) چگونه بارها به گرداب هاي فريب افتاديد...همين كلام شاعر ملكوتي شما حافظ كفايت مي كرده كه راه راست را بگيريد و از رنج ها برهيد... راست مي گفت.
گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد/ واي اگر از پس امروز بود فردايي!
*
حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي/ دام تزوير مكن چون دگران قرآن را!
پنج)
زياد سرتان را درد نياورم . نگاهي بكنيم به نوشته هاي ديگري از جهانگرداني دانشمند كه روزگاري با "ما"ي ايراني سر و كاري داشتند...
محيط معنوي
آيا بين انديشه ايراني و محيطي كه آن را پرورده است، نوعي هماهنگي ناپيدا وجود ندارد؟ آسمانهاي ايران به نحوي اعجابآور صاف هستند و به مناظر طبيعي نوعي شفافيت و طراوت آسماني ميبخشند. مناظر و مرايا در جو سبك فلاتهاي مرتفع ديد دوردست را به گونهاي غيرمعمول ممكن ميسازند و هواي فرحانگيز، ظواهر اشيا را غيرعادي جلوه ميدهد و كوهستانها به طرزي غيرقابل تصور به رنگهاي خطمي يا سبز روشن ميزنند. خطوط اجسام در برابر ديدگان بيننده تا آنجا كه افق ممتد ميشود احساس سبك وزني و حالت خيالي به خود ميگيرند. آيا اينها همه به اشيا و اشكال معنويت نميبخشند و آيا نميتوان معنويت روح ايراني را طي سدهها و هزارهها بدين سان توجيه كرد؟
تراوش معنويت
سرزمين ايران از نقاط عالي كره زمين است كه در فجر ازمنه تاريخي، معنويت از آن تراويده و بال و پر گرفته و به اوج آسمان رسيده است. پژوهشگري كه تاريخ فلسفه جهان را مطالعه مي كند، نخستين نامي كه به آن برمي خورد، نام زرتشت است.
رنه گروسه
كلاهها
همه ايرانيها، از مقامات بالا تا مستخدمين، لباسهايي مشابه يكديگر دربر دارند كه مخصوص مردم آن كشور است. يكي از علايم مشخصه افراد از يكديگر، كلاه آنهاست و از كلاه هر كسي معمولاً ميتوان او را شناخت. طبقات مستخدمين و نوكران كلاههاي بلند نمدي و قهوهاي رنگ، طبقات متوسط و اعيان و اشراف كلاههاي بلند پوستي سياه كه نوك آنها كج است بر سر ميگذارند، و هر كسي به نسبت مقام و پول خود كلاه پوستي مختلفي به سر ميگذارد. عاليترين جنس اين كلاهها انواع پوست بخاراست كه آن را از پوست گوسفندان سياهرنگ بخارا تهيه ميكنند.
عادت به گرما و سرما
از اواسط ماه ژانويه، سرما شدت پيدا كرد. تمام حوضها و استخرهاي خانهها را يك ورقه ضخيم يخ پوشانده بود و اروپاييها روي يخ حوضها و استخرهاي خارج شهر، سرسره بازي ميكردند؛ ولي شگفت اينكه با وجود اين سرماي طاقتفرسا، ايرانيان لباس خود را تغيير نميدادند و من هرگز نتوانستم تفاوتي ميان لباسهاي تابستاني و زمستاني آنها قائل شوم و به عبارت ديگر در هر چهار فصل سال يك نوع لباس ميپوشند! ايرانيان خيلي بيشتر و راحتتر از ما تحمل سرما را دارند و به آن خو گرفتهاند. در يك روز سرد كه پالتوي كلفت يقه پوستي به تن داشتم و سر و روي خود را بسته و سوار اسب بودم، هنگام عبور از كوچه دختربچه كوچكي را ديدم كه در آن سرما با يك پيراهن جلوي خانهاش بازي ميكرد. مردم ايران خود را در خانههاشان با يك منقل آتش يا يك تنور، گرم ميكنند. تنور، چالهاي است كه در وسط اتاق كندهاند و از آن به جاي منقل استفاده ميكنند، روي منقل و يا تنور يك كرسي ميگذارند و روي آن لحاف مياندازند و همه افراد خانواده دور تا دور كرسي مينشينند و گرم ميشوند. شب نيز همان جا زير كرسي ميخوابند. و اصلاً فكر آن را هم نميكنند كه دود زغال ممكن است براي سلامت آنها زيان آور باشد. در اين مورد حتي مراقب بچهها هم نيستند و آنها را هم زير كرسي ميخوابانند. اصولا در ايران وقتي بچهها به راه ميافتادند، ديگر آنها را به اميد خدا رها ميكنند و دقت و مراقبتي نسبت به آنان نميكنند؛ از اين رو شمار تلفات كودكان در ايران چهار برابر اروپاست.
دكتر هينريش بروگش، سفير پروس در ايران (1861- 1859)
بي نظير
ايرانيان با همرديف و همشأن خويش مهربان و مودبند، ولي در مقابل برتر از خود خاضع و متواضع و نسبت به زيردستان زورگو و متكبرند. تمام طبقات وقتي كه مورد مناسبي پيدا شود، متساوياً خسيس و فرومايه و نادرست اند و نيز از تفتين و جاسوسي در استفاده از آنچه خودشان استعداد فوقالعاده ميخوانند، ابا ندارند دروغ را در صورتي كه موجب تسهيل انجام منظورشان باشد نه فقط مجاز، بلكه خيلي هم به جا ميدانند. از حسننيت و بلندنظري و حقشناسي تماما ٍ بيگانهاند.به نظر من ايراني در حال حاضر منشأ هر نوع جور و شقاوت و زبوني و بيدادگري و به زور تصرف مال غير ميباشد و مايه ننگي است كه طبيعت بشري را آلوده ساخته و در هيچ دوره و در ميان هيچ ملتي مانند آن ديده نشده است!
سره-.پوتينگر (مولف تاريخ ايران و دوره قاجار)
بناهاي تاريخي
در اين زمان (عصر قاجار)، در تهران ديگر از آن مسجدهاي زيبا و با شكوهي كه روزگاري تحسين شاردن و جهانگردان هم عصر او را سخت برانگيخته بودند، ساخته نميشود. آن مسجدها امروز هم توجه هر بيگانهاي را به سوي خود جلب ميكند. گنبد آنها كه با كاشيهاي خوشرنگ پوشانده شده است، با تابش آفتاب صدها رنگ زيبا بازتاب ميدهند و در ذهن هر بيننده تصويري از برجهاي چيني را مجسم ميكنند. منارههاي اين مسجدها هم ديدني و نمونهاي از ظرافت و زيبايي است. شكل اين مناره ها شباهتي به منارههاي عثماني ندارد و بيشتر به طاق نصرت روميان شبيه است.
مسجد سلطانيه
مسجد سلطانيه زيباترين ساختمان، در اين نوع، در ايران است. مسجدهاي اصفهان، تبريز و ساير شهرهاي بزرگ ايران، هيچ كدام از لحاظ شكوه و عظمت به پاي آن نميرسد. جاي تأسف است كه ايرانيان امروز، به بناهاي باستاني خود توجهي ندارند و از رسيدگي به آنها غفلت ميورزند. بر اثر اين بيتوجهي، اغلب اين آثار كه يادگارهاي ارزنده و افتخارانگيزي از فرمانروايان بزرگشان است، رو به ويراني و انهدام ميگذارند. افراد اين نسل، چون از تحمل مصائب طولاني و پي در پي مأيوس و دلزده گشتهاند، ديگر حال و حوصلهآن را ندارند كه براي اعقاب و آيندگان خود بناي شاخص بسازند. گويا فقط دم را غنيمت ميشمارند و به امروز فكر ميكنند و با فردا كاري ندارند!
ژي.ام .تانكواني، مترجم هيات نمايندگي ناپلئون 1808م.
شش)
و اين هم چند خبر خوش:
1) مصطفي عبدالله، نويسنده مصري در گفتوگوي اختصاصي با همبستگي: به جاي تقليد از غرب به سراغ شرق و ادب فارسي برويم
گـروه ادب و هـنر، پونه ندائي: مصطفي عبدالله يـكـي از روزنـامـهنـگـاران و مـنـتقدان ادبي سرشناس مـصـري و سـردبـير ادبي روزنامه الاخبار چاپ مصر اسـت.بـا او در سـفر اخيرم به كره براي گشايش مركز اسلامي-عربي كره آشنا شدم. آغاز سخنم با او درباره عادتهاي نوشتن بين نويسندگان مصر بود كه از او پرسيدم آيا نويسندگان مصري به كافهنشيني ونوشتن و بحث در كافهها عادت و علاقه دارند و آيا خود براي نوشتن به كافه ميرود. مصطفي عبدالله با طمأنينه به من گفت كه متاسفانه به خاطر بينايي بسيار ضعيفش نـمـيتـوانـد بـنـويـسـد بـنـابـرايـن بـراي نـوشتن به كافه نـمـيرود و در هنگام نوشتن با كمك همكارانش در روزنامه اين كار را انجام ميدهد، اما نويسندگان ديگر مصر سنت كافهنشيني را حفظ كردهاند. او كه يكي از دوستان نزديك نجيب محفوظ بود ميگويد: محفوظ بـسـيار به كافه ميرفت و دوستانش را آنجا ملاقات مـيكـرد. از شنيدن سخنان عبدالله درباره چشمانش بـسـيــار مـتــاثــر شــدم و گـفــتوگــو را ادامـه دادم. او شخصيتي آرام و متفكر دارد. در طول سفر ميديدم كه بـه نـقـاط دوردسـت خيره است. در سخنانش متوجه شـدم كه به زبان و ادبيات عرب تعصب دارد و براي جهانيتر شدن آن ميكوشد.
2) خطشكن حضور ايرانيان در مراكزعلمي جهان و سرباز ماموريت فتح ماه
دكترغفاري،نخستين محققايراني ناسا ودانشمندماموريت آپولودرآستانههفتهفضا
دكتر غفاري در گفتوگو با خبرنگار علمي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) اظهار داشت: من در سال 1286 در تهران، حوالي ميدان بهارستان به دنيا آمدم. پدرم ميرزا حسين خان غفاري، دبير ارشد اداره پرسنل وزارت عدليه بود. در محله ما يك روحاني بود كه درس ميداد بعدا به تدريج مدرسه شروع شد و به دارالفنون رفتم. بعد از ورود به دارالفنون با چند نفر ديگر سال پنجم متوسطه را تابستان خوانديم و به اصطلاح «دو كلاس يكي» كرديم.
هشترودي، دوست و همكاري كه به چشم استاد به او نگاه ميكردم
وي خاطرنشان كرد: آن موقع رياضي را نزد مرحوم محسن هشترودي كه از ديپلمههاي سابق دارالفنون بود، خوانديم. من از همان سالها با شادروان هشترودي آشنا شدم و سالها بعد همچنان افتخار دوستي و همكاري با او را داشتم. هشترودي انساني بسيار شريف و دانشمند بود و بعدها هم اگرچه همكار من بود ولي هميشه به چشم استاد به او نگاه ميكردم.
وي خاطرنشان كرد: ما در شهريور 1307(1929) جزو اولين گروه دانشجويان به فرانسه اعزام شديم در آن سالها دكتر هشترودي براي تدريس رياضي در تهران ماند و بعدا به ما ملحق شد. ما پس از ورود به فرانسه ابتدا زبانمان را در ليسه كامل كرديم. بعد ما را به دانشگاه نانسي فرستادند كه در آنجا ليسانس رياضي گرفتم و بعد تحصيلات خود را تا كسب دكتري رياضيات در دانشگاه پاريس در سوربون ادامه دادم. پس از آن در سال 1936 در رصدخانه پاريس به عنوان كارآموز مشغول به كار شدم.
شا ميتوانيد شرح كامل اين گقتگو را در "ايستا" بخوانيد...
دعوت به بزرگترين مراكز علمي دنيا به دليل سابقه تحقيق در تئوري «حركت براوني» انشتين
….
دعوت به هاروارد به عنوان يكي از نخستين محققان بورسيه ايراني
....
حضور و ارتباط علمي با انشتين در آخرين سالهاي حضورش در موسسه تحقيقات پيشرفته پرينستون
حضور و ارتباط علمي با انشتين در آخرين سالهاي حضورش در موسسه تحقيقات پيشرفته پرينستون
نمايشگاه عكسهاي هنرمند ژاپني درباره ايران، در توكيو گشايش يافت 3)
توكيو
نمايشگاه عكسهاي هنري بانوي ژاپني درباره ايران، روز جمعه در گالري فوتو فوجي در منطقه"چوفو" در غرب توكيو پايتخت ژاپن گشايش يافت.
خانم "يوكاكو آمامي" عكاس ژاپني در گفت و گو با خبرنگار ايرنا گفت: در اين نمايشگاه حدود ۴۰قطعه عكس از مناظر ، آثار باستاني و چهرههاي مردم ايران به نمايش گذاشته شده است.
آمامي افزود: اين سومين نمايشگاه عكسي است كه او تاكنون درباره ايران در ژاپن برپا كرده است.
وي پيرامون انگيزه خود از برگزاري اين نمايشگاهها، گفت: هدف او آشنا كردن بيشتر مردم ژاپن با كشور تاريخي و كهن ايران است.
آمامي افزود: بهطور كلي مردم ژاپن با ايران آشنايي زيادي ندارند و اين نمايشگاهها ميتواند فرصت خوبي براي معرفي ايران به ژاپنيها باشد.
اين بانوي هنرمند ژاپني كه تاكنون چندبار به ايران سفر كرده است ، گفت:
ايران مناطق تاريخي ، گردشگري و بسيار زيبايي دارد ، اما او تخت جمشيد و شهرهاي تاريخي اصفهان و كاشان را بيشتر از جاهاي ديگر دوست دارد.
آمامي سال گذشتهميلادي(۲۰۰۶)نيز در منطقهكيوباشي در مركز توكيو نمايشگاه عكس درباره ايران برپا كرده بود.
اين بانوي عكاس ژاپني تاكنون نمايشگاه عكس درباره ۲۵كشور جهان را در توكيو برپا كرده است.
نمايشگاه عكسهاي هنري اين هنرمند ژاپني درباره ايران تا روز ۲۱ نوامبر (۳۰ آبان) بر گزار مي گردد.
