به مناسبت هجرت ناجوانمردانه ی دوست...

چرا عمر طاووس و دراج كوته؟

چرا مار و كركس زيند در درازي؟

چرا زيركانند بس تنگ روزي؟

چرا ابلهانند در بي نيازي؟

ابو طيب مصعبي خراساني

 

قيصر امين پور درگذشت؟

بار ديگر حقانيت صناعت شعري قيصر امين پور شاعر روستا/  شرافت جنگ و نجابت انقلاب رقم خورد.

از ديروز تا كنون اين اشك هاي خاص و عام است كه سكه ي اصيل شعر امين پور را صيقل مي دهند. دستاورد زيبايي شناختي شاعري جوان مرگ چون او كه دنياي دون را در 48 سالگي وانهاد و رفت، شگفت انگيز است.

وا‍ژه هاي شعري او بيانگر هويت نسلي آرمان خواه است كه در گذر از رنج ها، جان شيفته را از آتش تعهد اجتماعي به سر منزل مقصود رساند.

نمي دانم چرا به ياد سه تن جوان مرگ مي افتم: آلكساندر پوشكين، شاعر ملي روس و فروغ فرخزاد عصيانگر كه دست هايش را در "باغچه" كاشت...

او را يك بار ديدم و به واسطه ي همكاري "كارون نشين"، در جريان آفرينه هاي شعريش بودم . اين فرند خلف خوزستان ( گتوند)، نشان داد كه در روابط انحصاري پايتخت نشينان حرفي خاص براي گفتن دارد. تحصيلات موفق و بدون هرگونه سفارش او و آن هم زير نظر اساتيد كارشناسي هم چون شفيعي كدكني؛ همراه با  پايان نامه ي ارزشمند دكترايش با موضوع زيبايي شناسي شعر پارسي نشان از توانمندي نبوغي اصيل و زايا مي دهد.

اما چرا هجرتي چنين زود؟

شعر قيصر هنوز براي شكوفايي، زمان و مجال مي جست.

مشخصات زادبومي زبان او/ درونه اي در نوسان بين رندي حافظانه و نگرشي اين زماني كه بيشتر به عشق پناه مي برد و با خود زخمه هايي اجتماعي داشته؛ به سكوي جهشي رو به افق هاي جهاني بال مي گشود.

رومانتيسيسم خاص او وكشف هاي شيرين زبانيش آن جا كه مثلا حرف نخست نامش را قاف عشق مي ناميد و روايت تازه اش از عشق آن هم در پايتخت كوپن و سرماي درون وسكون برون شهروندانش به خود ويژگي شعري انجاميده كه در لابلاي سطورش نام متعاليش مي درخشد.

متاسفانه در كشور ما توجه به شخصيت شعري هم ميهنان دير و البته هنگام سوگواري هاي احساساتي و گذرا و آن هم با شتاب صورت مي گيرد. اين نقيصه بيانگر تنهايي اآفرينشگران ايراني (شاعران) و روند خود روي صناعات زيبايي شناختي آنان است.

در اينجا انگشت ها، بيشتر  يا به ايراد اتهام و يا گزينش همياري موافق نشانه مي روند.

بالندگي و شكوفايي يك شاعر مستقل، نمادي از  مهجوريت ذهن خلاق معاصر ايراني است.

شعر هاي ناخوانده ي امين پور كدامند؟

آيا مي تونيم با توجه به آن چه "مرواريد" بيرون داده به سخن سنجي شعر امين پور اكتفا كنيم؟ آيا اين تكه از سروده ي ضد جنگ، تمامي احساس اعتراض او را بيان مي دارد؟

 

مى خواستم/ شعرى براى جنگ بگویم/ شعرى براى شهرخودم -دزفول-/ دیدم که لفظ ناخوش موشک را/ باید به کار برد/ اما موشک/ زیبایى کلام مرا کاست...

شاعر در راستاي يقيني محتوم مي سرايد:

ما در عرصه احتمال به سر مى بریم/ در عصر شک و یقین/ در عصر پیش بینى وضع هوا/ از هر طرف که باد بیاید/ در عصر قاطعیت تردید/عصر جدید/ عصرى که هیچ اصلى/ جز اصل احتمال، یقینى نیست

و چه طنزي تلخ گدازنده چون اخگران هيمه هاي جنوبي در حسرتي هاي او زبانه مي كشد:

 

/...

وقتى جهان/ از ریشه جهنم/ و آدم/ از عدم/ وسعى/ از ریشه هاى یاس مى آید/ وقتى که یک تفاوت ساده/ در حرف/ کفتار را/ به کفتر/ تبدیل مى کند/ باید به بى تفاوتى واژه ها/ و واژه هاى بى طرفى/ مثل نان/ دل بست/ نان را/ از هر طرف بخوانى/ نان است!


 

براي آن كه به نهانخانه ي دل "قيصر" كمي بيشتر نزديك شويم، به ترنم هميشه با طراوت اين غزلِ تر او گوش فرا دهيم:

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه ى دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم.

دوستان! شاعر اين بار براي هميشه به زادگاهش بر مي گردد.

چشم انداز  "گتوند" باراني است.

بي شك در آينده، با انتشار مجموعه ي كامل اشعار چاپ نشده ي اين شاعر خوزستاني، درخواهيم يافت كه آوردگاه پر شكوه شعر ايراني، كاشف فروتن واژه هاي ناب دلتنگي و دوستي و اميد را از دست نداده است. قيصر امين پور در نگذشته، تولد دوباره ي شاعرانگي خود را در ذهن و زبان ايراني زيبا انديش جوانه زده است.