گوهری دارم و صاحب نظری می جویم
اودیسه ای به ساعت سنگ!
یک)
در این مکث پیش آمده، سفری ناخواسته به پایتخت سرمایه پیش آمد. داشتم به سوی شوشتر و هفتکل - دو شهر جغرافیای سنت و نفت پیش می رفتم که ضرورتی ناچار مرا به شهر تهران کشاند. بخش هایی از یک منظومه را چکیده وار در زیر می خوانید:
تهران:
بزک کرده روسپی عروس!
شهر آشوبی شیطان که
قاجار را
به روز سیاه نشاند و
پهلوی ها را آواره ی دریاها و صحراها کرد و
حالیا
مدام
به پنهان
مدال های بد نامی را
برق می اندازد
تا بر
پیشانی مباشرانش بنشاند...
...
در پاسی از خمیازه های آسانسور
از برج بی عاطفه یولاد و دود
شیشه و شتاب
بالا می روم تا اشکوبه ی چهلم
به دیدار پارسای به چله نشسته
و او
با پیامی الکترونیکی
دروازه را می گشاید بر من
- آقا شما هنوز هم بر نفس اماره ی خود امیر نگشته اید...
بر گردید به انزوای درونتان
هنوز مانده
تا
از خود بی نشان گردید...
***
هبوط به طبقه ی هم کف
همبودگاه موش ها و
سوسک ها...
در خیابان
ارواح تخمیری مرا فرا می خوانند
...
***
روسپی بزرگواری سوت می زند:
تهران: شهر نئون
روباط ها
بن بست های عاطفه
کارگاه توطئه و باور
¤¤¤¤¤¤¤¤
تهران خوابگاه شاعران دن کیشوتی که در دوئل با
خود در راستای بردن جایزه نوبل
منظومه های خیانت را بر دوش می برند...
...
***
آقا زودتر به ولایت از یادرفته اتان بر گردید
مبادا
به این سلاطین /سرطان وسوسه
دچار گردید
یادنان باشد
ایدز
نام دیگر
سودوم
است!
دو)
داشتم از خودم می پرسیدم که آیا ما ایرانی ها واقعا مطالعه نمی کنیم؟
آیا سهم خوانش روزانه ی هر ایرانی بین ۳۰ ثانیه تا ۳۰ دقیقه است؟
چه کسانی مطالعه باید بکنند؟
کتاب های پر فروشی مانند مجموعه اشعار فروغ فرخزاد را که آشکار و نهان ۸ ناشر در ماه های گذشته، قانونی و قاچاق چاپ کرده اند کیان می خوانند؟
چرا کتاب های نور چشمیان را با وجود بوق و کرنا و روگشایی های آن چنانی نمی خوانند؟
سه)
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید... (بهار)
راه جز رفتن نیست / عیب پاهای گره خورده ماست
دل به ماندن دادیم....( اسماعیل دوراچی، شهید وطن)
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
می گویم و بعد از من گویند به دوران ها...
چهار)
نمی دانستم که در حیطه ی ادبیات هزاره ی سوم هم، اندیشمندان وطنی مان مستمندانه به کودکی خانم دوریس لسینگ - برنده ی جایزه ی ادبی نوئل متوسل می شوند تا برای آرزوهایشان قهرمانی بجویند!
پنج)
دوماهنامه ی ادبی "شوکران" پونه ندایی (شماره ۲۸ ، مهر ۱۳۸۶) را که ویژه ی هشتاد سالگی بزرگ مرد خطه ی فرهنگ شکوه ایرانی احسان نراقی است، از یاد نبرید.
بانوی مهربانی شعر و شعور - پونه ندایی، از استاد دو نظام؛ پروفسور احسان نراقی چنین یاد می کند:
...
دو نکته ی مهم از او آموخته ام: یکی این که دشمن را با همه ی بدی هایش می توان بخشید تا از هیولای کینه ورزی در امان بمانیم... دیگر این که در هر فرایندی این ادم ها هستند و نه سیستم ها که نقش مهم و گاه نهایی را ایفا می کنند...