پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...4

 

شماره ی چهار:  خواندنی های ادبی همراه با نقد کتاب

۳

کتابخانه ی خوزی

نشانه مانده های ایل در رد پای تاریخ

تاریخ ده هزار ساله بختیاری ها در ایران باستان/ بابک سلطانی (1356) .- اهواز: کردگار، 1387

چاپ چهارم 1390

شمارگان: 500 نسخه، 176 صفحه، مصور

3600 تومان

الف:

با آن که بیش از دو سوم حجم کتاب به شرح پیشامدها و شخصیت های تاریخی اختصاص دارد و نگارنده ی این کتاب لاغر، با شوقی سوگیرانه در پی بازکاوی تاریخ و ربط ایل بزرگ بختیاری به روزگاران باستان است، اما کوشش صادقانه و ستودنی او حاصل کار را خواندنی کرده است.  

بابک سلطانی با این سن کم، نگاهی ژرف اندیش، دستاورد مطالعاتی پربار و گرایش ایل مندانه ی ستایش برانگیزی دارد.

بررسی حاضر از کتاب تاریخ "ده هزار ساله بختیاری ها در ایران باستان" در راستای ادای دین یک خواننده، آرزوی بهینگی ذهن و زبان بابک سلطانی عزیز و کمک به گسترش اندیشه ورزی منطقی و نفدگزاری راهگشایانه صورت گرفته است.

کتاب نوعی مصادره به مطلوب داده های تاریخی، عامیانه سازی رویدادها و استنتاجات من عندی است.

روایت "سلطانی" از مقاطع تاریخی مورد علاقه اش برای خوانندگان عادی و البته بختیاری های متعصب، جالب است، اما برای تاریخ خوانان حرفه ای و ایل باوران خواستار توسعه ی پایدار ایران حرف تازه ای برای گفتن ندارد.

پیش از آن که به نکته های خواندنی این کتاب اشاره کنم، لازم می دانم در گذار یک ارزیابی شتابزده، به کاستی ها و نارسایی آن اشاره هایی نمونه وار داشته باشم:

1.کتاب رسم خط یک دستی ندارد. نوشتارآن بدوی و شماری از اندیشه های عرضه شده در آن ابتر و درمواردی مبهم هستند. نشانه های جمع گاه پیوسته و گاه جدا هستند. نثر سر به هوا و بند(پاراگراف) های برآمده بر شبکه ی سستی از جمله های بی رمق و نچسب، ضرورت بهره مندی از ویراستاری اهل را اجتناب ناپذیر می سازد.

2.اشتباهات چاپی کتاب به کژی دیدگاه ها و برداشت های نادرست می انجامد. اوکسیان در بیشتر  صفحات "اوکیسان" (صص. 45 و 51) ثبت گردیده و  متن ناشیانه تایپ شده است.

3. محقق بیشتر ازآن که به موضوع اصلی یعنی باستانیت ایل بختیاری بپردازد، به نقل پیشامدهای تاریخی رو آورده است. بیش از سی صفحه، به زندگی کوروش کبیر، صفحات زیادی به تجاوز های کشورگشایانه ی اسکندر، معرفی باورهای زرتشت و مانی و یا پیدایش آریایی هااختصاص داده شده است.

4. ارجاعات بدون ذکر منبع و نقل قول های بی ربط از ارزش و عیار پژوهشگرایانه ی کتاب کاسته است.

5. سوگیری در کنکاش ها و پژوهش ها به گمراهی و زیاده گویی می انجامد.

6. سلطانی به عنوان محققی محترم که از او انتظار مدارا و رعایت انصاف تاریخیگری می رود، بهتر می بود از اتهام زنی ها به بیگانگان و تمجیدهای افراطی دوری می جست: اسکندر فاسد(13)، محققان متعصب یونانی از جمله هرودوت (19) و: هرمزان این دلیر مرد پارسی(13)...

7. او یک جا تأکید می ورزد که بختیاری ها از اقوام آریایی هستند که تاریخ درخشانی دارند و جای دیگر اصرار می ورزد که این قوم همان عیلامیان صاحب تمدن پیش از چهار هزارساله هستند.تعبیر باختر آمدگی بختیاری ها نادیده می ماند.

8. صدور احکام قاطع تاریخی در این مورد که سلمان پارسی از اهالی رامهرمز بوده و این که:

"از تاریخ حماسی بختیاری در زمان ساسانیان در کتب تاریخی اشارات زیادی نشده است. و این خود بیانگر سازش (؟!) بختیاریان با ساسانیان است که از قوم پارس بودند." (108) پرسش ها بر می انگیزد.

9. فهرست منابع کتاب از فهرست الفبایی منظم و منطبق بر شیوه ی نگارش رایج پیروی نمی کند.

10.کتاب فاقد بخش پیوندانی (ارگانیک) یعنی نمایه ی موضوعی و اعلام است. وظیفه ای آشکار که حتی در کتاب های آشپزی خارجی ها هم رعایت می شود.

ب:

 نکته هایی خواندنی و اندیشه برانگیز از کتاب:

1.     کوروش منجی آزادی بخش قوم یهود (78)

2.     پارسوماش همان مسجد سلیمان(28) و سوزیانا نام یونانی خوزستان (27) است.

3. به نقل از کتاب دیار شهریاران (احمد اقتداری، انتشارات انجمن آثار ملی، 1354) جوخای بختیاری را برگرفته از معماری چغازنبیل می داند.(31)

4.مسجدسلیمان مدتی پایتخت پیشدادیان بود. برخی بر این گمانند که در همین شهر زمان هوشنگ پیشدادی، بر اثر برخورد دو سنگ چخماق به هم و به علت نشت گاز در سطح زمین، شعله ای روشن شد و به همین دلیل بوجود آمدن آتش را به این پادشاه پیشدادی نسبت می دهند.(40)

5. نام کنونی مسجد سلیمان از آتشکده ی سرمسجد گرفته شده است.(41)

6.کوه های زیادی در سرزمین بختیاری وجود دارد که آثار باستانی در اکثر نقاط این کوه ها قابل مشاهده است. از جمله: منگشت، آسماری، دلا، کینو، تاراز، سفید کوه و کورنگ بختیاری را می توان نام برد.(34)

7. عیلام یک لفظ سامی است به معنی کوهستان و بابلی ها این نام را به عیلام داده اند.(27)

8.آری آن پادشاهِ(کوروش) پارسی، فرزند اندیکا (با توجه به سخن باستانشناسان) شاه پارسوماش و انشان، آن فرستاده ی خدا و منتخب مردوخ خدای بابل، بهترین و عادل ترین پادشاه دنیا در تاریخ ملل گوناگون، این چنین دنیا را ترک کرد و به سوی خدای خود اهورامزدا شتافت. (93)

9.ادیانی که در سرزمین بختیاری رواج داشتند، عبارت بودند از: کیش زروانی، میترا یا مهرپرستی، دین زرتشت یا مزدا پرستی، {و: بودایی، مانوی، مزدکی، یهودیت، مسیحیت و صابئین؟}(132 )

10.ایرانیان در روزگار هخامنشی یک روش تازه و بی پیشینه ای در امر حکومت به جهانیان عرضه داشتند...(83)

بابک سلطانی کتاب خود را

"تقدیم به روح پاک فرزند برومند پارسوماش، کوروش کبیر و همه ی ایرانیان آزاده و آگاهی که برای سربلندی ایران زمین کوشیده اند"

کرده است.

ه. ح..

 

پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...4

شماره ی چهار:  خواندنی های ادبی همراه با نقد کتاب

۱

چگونه مي‌توان زبان فارسي را در سطح جهان گسترش داد

خوشبختانه پس از گذشت سالياني از پيشنهاد و پيغام استادان خارجي و داخلي، جهت ثبت زبان فارسي به ‏عنوان هفتمين زبان زنده و بزرگ در سازمان ملل (شش زباني که فعلاً زبان رسمي سازمان ملل هستند عبارتند از: انگليسي، فرانسه، اسپانيولي، عربي، روسي، چيني و البته در حال حاضر ترکها نيز براي اضافه کردن زبان خود به اين ليست فعاليت مي‌کنند)، ظاهراً مسئولان افغانستان و ايران اين پيشنهاد و پيغام را شنيده‌اند.

اکنون از آن ها توقع داريم که به طور جدي وارد اين عرصه شوند و با تمام توان به اين امر همت گمارند. اميد است با تلاش بي وقفه همه آرياييان و فارسي زبانان و مسئولين ايران و افغانستان و تاجيکستان بتوانيم به اين مهم موفق شويم تا زبان فارسي که در زمره چهار زبان کلاسيک جهان نيز محسوب مي‌شود، جزو هفت زبان بزرگ دنيا نيز گردد (جالب است بدانيم در سال 1872 در نشست اديبان و زبان‌شناسان اروپايي در برلين، چهار زبان يعني يوناني، فارسي، لاتين و سانسکريت به عنوان زبان‌هاي کلاسيک جهان برگزيده شدند. بر پايه تعريف، زباني کلاسيک به شمار مي‌آيد که يکم، باستاني باشد، دوم، ادبيات غني داشته باشد و سوم در آخرين هزاره عمر خود تغييرات اندکي کرده باشد؛ در نشست برلين، زبان‌شناسان پذيرفتند كه ادبيات فارسي در قرون وسطي در صدر (پيشگاه) ادبيات ديگر ملت‌‌ها بوده و ايران در آن سده‌ها بيش از هر ملت ديگري سراينده، نويسنده و انديشمند ‌(حكيم يا فيلسوف) داشته‌ است. همچنين در نشست‌هاي سال‌هاي 1922 و 1936، جايگاه زبان فارسي، به عنوان يک زبان كلاسيك هند و اروپايي بار ديگر تاييد شد).

البته براي ثبت زبان فارسي به عنوان هفتمين زبان بزرگ ؛ اين زبان بايد علاوه بر سه کشور فعلي، يعني ايران و افغانستان و تاجيکستان، در کشورهاي ديگري نيز زبان رسمي باشد. به اين منظور پيشنهاد مي‌شود به ترويج زبان فارسي در پاکستان توجه جدي گردد؛ چرا که اين کشور هم از لحاظ جمعيت، چيزي نزديک 175 ميليون نفر جمعيت دارد و ششمين کشور پرجمعيت جهان است و هم اينکه زبان و خط آنها تا حدود زيادي به فارسي نزديک است (زبان رسمي کنوني پاکستان که اردو مي‌باشد، اسلامي‌شده زبان?هندي است و بسيار تحت تأثير فارسي است و واژه‌هاي فارسي بسياري دارد. به طوري که تمامي کلمات سرود ملي پاکستان به جز يک حرف اضافه از کلمات مشترک با زبان فارسي تشکيل شده‌است). و هم علاقه مردمان پاکستان از ديرباز تا امروز به فرهنگ و زبان فارسي فوق العاده بوده است، بهترين شاهد ما اقبال لاهوري است که خود نماد يک فرهنگ و طرز تفکر در پاکستان است، و علاوه بر اينها در گذشته‌اي نه چندان دور، زبان فارسي در مدارس پاکستان تا کلاس هشتم تدريس مي‌شده است، که پس ازپيروزي انقلاب 1357 ايران اين امر تعطيل شد چرا که ژنرال ضياء الحقِ کودتاگر، از گسترش انقلاب اسلامي به پاکستان دل نگران بود (حال آنکه خطر اصلي براي پاکستان نه انقلاب ايران، بلکه تفکرات طالبان بوده و هست) به هر روي اينک که اوضاع عوض شده شايد بتوان تدريس زبان فارسي را در مدارس پاکستان از سر گرفت و آن را به عنوان زبان دوم پاکستان، يعني پس از اردو، نهادينه کرد و رسميت بخشيد.

کار ديگري که براي گسترش زبان فارسي مي‌توان کرد تاسيس سايتهاي اينترنتي و از آن مهمتر شبکه‌هاي تلويزيوني اردوزبان با زير نويس فارسي مي‌باشد. (جا دارد شبکه‌ آي فيلم ايران علاوه بر فارسي و عربي به اردو نيز فيلم و سريال با زير نويس فارسي پخش?کند).

همچنين مي‌بايست امکان مسافرت اتباع پاکستان به ايران را که به امام رضا(ع) نيز علاقه زيادي دارند مهياتر کرد و نيز از رئيس‌جمهوري يا نخست وزير پاکستان براي حضور در جشن نوروز که هر ساله در کشورهاي فارسي زبان برگزار مي‌شود دعوت به عمل آورد.

از ديگر کشورهايي که مي‌توان به رسميت بخشيدن زبان فارسي در آن اميد بست، ازبکستان است. زبان رسمي اين کشور ازبکي است و اکثر نسبي مردم اين کشور نيز ازبک هستند اما به دليل وجود کانون‌هاي اصلي زبان فارسي مانند بخارا، سمرقند، فرغانه و...، هنوز زبان فارسي در اين ديار زنده است. اگر چه متاسفانه در اين کشور وجود روحيه فارسي ستيزي اقوام مهاجر و مهاجم ازبک، موجب شده که ظلم و ستم فراواني در حق فارسي زبانان، که ساکنان اصلي و ريشه‌دار اين نواحي هستند، روا داشته شود و آنها را به ترک زبان فارسي وادارند. اما طبق برخي برآوردها همچنان حدود 30درصد از جمعيت 25 ?ميليوني اين کشور، فارسي زبان هستند.

به هر تقدير دولت هاي ايران و افغانستان و تاجيکستان مي‌توانند با يک سياست خارجي مقتدر و هماهنگ و نيز انجام اقدامات دقيق زبان فارسي را به عنوان دومين زبان رسمي اين کشور جا بياندازند.

يکي از اين اقدامات مي‌تواند تاسيس شبکه تلويزيوني فارسي زبان، ويژه فارسي زبانان ازبکستان به لهجه و گويش خاص خودشان و مسايل زندگي ايشان باشد. البته اعزام گردشگر از ايران به ازبکستان جهت حضور و بازديد ايرانيان فرهنگ دوست از شهرهاي با سابقه و پر خاطره سمرقند و بخارا و... مي‌توانند به نزديکي فرهنگي دو کشور کمک کنند.

ديگر جايي که مي‌بايد بدان توجه کرد و به ترويج زبان فارسي در آن پرداخت، عراق است.مي?دانيم که تا پيش از روي کارآمدن صدام و جنگ ايران و عراق، صدها هزار شيعه فارس و فارسي زبان در شهرهاي عراق به ويژه شهرهاي مقدس آن زندگي مي‌کردند و عملا زبان فارسي از زبانهاي رسمي آن کشور محسوب مي‌شد ولي با روي کار آمدن صدام و اخراج صدها هزار شيعة «فارس»، زبان فارسي جايگاه خود را در عراق از دست داد.

اکنون با تغيير اوضاع و ورود پرشمار زائران ايراني به اين کشور، امکان احياي مجدد زبان فارسي وجود دارد و مي‌توان دست به کارهاي مهمي يازيد؛ مثلاً به بازسازي حوزه‌هاي علميه کهن اين ديار و ايجاد تاسيسات زيربنايي پرداخت و با اين کار، امکان مهاجرت مجدد طلاب و علماي ايراني و افغاني به نجف و کربلا را مهيا کرد و يا تدريس زبان فارسي را در مدارس اين کشور آغاز کرد، البته براي اينکار امتيازاتي بايد داد که آن مي‌تواند بخشش بخشي از غرامت جنگي که طبق نظر شوراي امنيت، عراق بايد به ايران بپردازد از جانب ايران باشد. به هر حال بايد کوشيد از همه امکانات براي نهادن زبان فارسي به عنوان سومين زبان رسمي اين کشور، يعني پس از عربي و کردي، بهره برد.

در کشورهاي حاشيه خليج فارس هم به دليل حضور وسيع ايرانيان اسباب بسط وسيع‌تر زبان فارسي در دسترس است. از ميان اين کشورها بحرين و امارات متحده عربي وضع بهتري دارند.

در بحرين به دليل آنکه در گذشته‌اي نه چندان دور جزو ايران بوده، آرياييان و فارسي زبانان بسياري به ويژه از استان هاي جنوبي ايران، در اين کشور سکونت داشته و دارند، زبان فارسي گسترش نسبتا زيادي دارد. در امارات نيز که نزديک به 20درصد جمعيت آن را فارسي زبانان تشکيل مي‌دهند زبان فارسي رواج خوبي دارد.

به هر روي مي‌توان با تلاش‌هاي سياسي- فرهنگي پيچيده و حساب شده و مستمر به رسميت بخشيدن زبان فارسي به عنوان زبان دوم، يعني پس از عربي، در بحرين و امارات در دراز مدت اميدوار بود. يکي از کارهاي مفيد در اين راه اين است که شبکه‌هاي ايراني عرب زبان با زيرنويس فارسي برنامه پخش کنند تا موجبات آشنايي بيشتر اعراب با زبان فارسي مهيا شود.

اقدامات ديگري که مي‌توان در تمامي کشورهاي نام برده انجام داد ؛ تسهيل ورود و حضور دانشجويان اين کشورها در دانشگاههاي ايران و حتي اعطاي بورسيه تحصيلي به آنها مي‌باشد و البته از اين مهمتر تاسيس دانشگاههاي ايراني در اين کشورهاست که خود به گسترش زبان فارسي کمک بسيار مي‌کند و براي اينکه هزينه چنداني هم بر دولت ايران تحميل نکند بهتر است اين دانشگاهها، دانشگاه آزاد اسلامي باشند. علاوه بر اينها گسترش شمار رايزني‌هاي فرهنگي و خانه‌هاي فرهنگ در اين کشورها، که مهمترين وظيفه شان گسترش زبان فارسي است، و نيز ارتقاي کيفي فعاليتهاي آنها هم مي‌تواند ارزنده باشد. تاسيس و گسترش شبکه‌هاي تلويزيوني که يا فارسي زبان باشد و يا با زير نويس فارسي برنامه پخش کند، همانطور که پيشتر گفتيم مثمر ثمرخواهد بود.

(اي کاش صدا و سيماي ايران بجاي اينکه شبکه اسپانيايي زبان براي مردم آمريکاي لاتين ايجاد کند، شبکه يا شبکه‌هاي تلويزيوني قوي براي ازبکستان و پاکستان و حتي تاجيکستان و افغانستان که در همسايگيش به سر مي‌برند ايجاد مي‌کرد).

در کنار شبکه‌هاي تلويزيوني ايجاد سايتهاي اينترنتي ويژه اين کشورها به صورت دو زبانه، زبان آنها و زبان فارسي، نيز مفيد است. تاسيس فرهنگستان بين‌المللي زبان فارسي و استفاده از تمامي استادان زبان فارسي دنيا براي ايجاد يک زبان معيار و مشترک نيز از ديگر اقدامات اساسي است. البته گسترش امکانات گردشگري و تسهيل مسافرت شهروندان کشورهاي نام برده به کشورهاي يکديگر و به ويژه ايران، به ويژه براي اتباع افغانستان، حائز اهميت بسيار است.

رضا مهريزي

كارشناس ارشد ايران‌شناسي

۲

شعري تقديم به حميد سوريان



اين رباعي را به جوان برومند، حميد سوريان كه موفق به كسب مدال طلاي كشتي مسابقات المپيك لندن شد، تقديم مي‌كنم:

اين بيشه بسي شيرژيان خواهد داشت

بسيار حميد سوريان خواهد داشت

ايران من است و از يلان خالي نيست

اين خانه هميشه پهلوان خواهد داشت



دكتر احمد ذاكري/ پیام به روزنامه اطلاعات

 

بقیه ی مطالب را ساعت ۸ امشب بخوانید...



پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...3

دوباره سلام هفتکل!

هفته ی گذشته بخش های نخست از فصل های نخست و چهارم داستان بلندم را "نفرین نفت" راخواندید...

آری! از شما چه پنهان هنوز در حال عرق ریزان روح، به پردازش و بازنویسی فصل های ظهور نفت، کودتای 1332، خیزش همگانی 1357، سال های جنگ تحمیلی (1367-1359) و...مشغولم...

این هفته بخش های گزینه شده ای از فصل چهارم را تقدیم می دارم. امیدوارم جوابگوی اشتیاق ها و پیگیری های سید آب لَه ای عزیزم، آقا حبیب بانکدار باشد!

فصل چهارم

بخش 7

در نمای دوربین دیگر چیزی پیدا نیست...

بچه ها از هم جدا می شوند.

از تُل جاروکارا می آیم پایین.

برای مدتی کوتاه از صدای موتور خولی خبری نیست.

خنکای باد، بوی پیدن سر چشمه را که ته کوی جاروکاراست با خود می آورد.

در ِ خانه باز است. بوی کاه گل خیس بام می آید. رادیو بابا روشن است. مرضیه دارد می خواند

چراغ توری را خاموش کرده اند و لامپا روشنای کم رمقی دارد...

بر سکوی بلندای حیاط، تخت یک نفری بابا را می بینم و نقطه ی سرخ سرگردانش.

بیدار است.

- هفتکل شانس نداره خورزو!

دو نفر، نشسته بر صندلی های ارج دارند چای می نوشند.

نزدیکتر می روم.

نقطه ی قرمز به لب هایش نزدیک می شود. و او مثل همیشه خاموش است.

نگاهم می کند.

یکی از دو نفر دایی قپونی است که از آبادان آمده و می خواهد فردا صبح زود با پیکاپی که می رود شاهزاده عبدالله  برود پیرموسا، متطقه ی توله(= طویله) که زمانی دشت نگهداری اسبان ارتش بختیاری بوده، پیش از آن که انگلیس سواره نظام های قزاق را راه بیندازد.

یک از استکان های اضافی سینی چای را سر می کشد و ادامه می دهد:

-  هفتکل بخت نداره خورزو!

شبح دیگر که به حرف در می آید، گل ممد است، همسایه ی دیوار به دیوار و قاچاقچی ذغال از "دَم دلی" به "دروازه" اهواز...

- هفتکل از یه وَر مشکِ پر از نفته برا فَرنگ نافِرِنگ...از یه ور راه داره به لامردون و بهون بختیاری...خوت خوب ئیدونی چی ایگوم!

-  دولت هیچ وخت اطمینون نداشته به بختیاری...

پدر ساکت نگاهشان می کند. پس از آن که بازنشسته شد و خانواده را از آبادان آورد هفتکل، کم حرف مانده.

مستمری بازنشستگی سیصد و هفتاد و پنج تومن و 7 قران کفاف زندگی ما را نمی دهد...

در روستای پدری اش دیگر زمینی برایش نمانده...

پسینگاه می رود مطب دکتر بهبهانی... دستیاری و تزریقی، پج پجی سیاسی...گوش کردن به رادیو ملی و بی بی سی...

گاهی هم کیف دارو و تزریقات را بر می دارد، سوار بر پیکاب سید حیدر رو به روستاهای تَرَک اَو، گود آژدر، آب لَه و... به معاینه و راهنمایی روستاییان: زنی که باید رسانده شود اهواز به بیمارستان و یا اگر بیمار وضع لاعلاجی دارد به تهران: بیمارستان شوروی، مجانی...  

گل ممد نوچ نوچ کنان هم چنان که توتون های لای دندان ها را می مکد، استکان چای را سر می کشد:

انگلیس همون موقع که مهندسش، ژرژ سرسخت را فرستادش پی جور نفت... سال 1905 خوشون، از قصر شیرین اومد به ماماتین هفتکل و بعد مسجد سلیمون و نفت از اشکم زمین در آورد بیرون، همه گفتند روزگار بختیاری ئیبو بهشت برین!

- ارواح کُمشون!

- رضا شاه را آوردن برا قلع و قمع بختیاری بیشتر...

- شوگار سیاه بختیاری گشت و گشت بی هیچ آساره ی بختی روشن...

- بعدش که 1320 دیدند رضا شاه دیه نتره اوضاع را بچرخونه و اعتراض زیاده و قحطی و دزدی و غارت زیاد،، بردنش بیرون و پسرش را آوردند...

- نهر نفت مینه لوله های نفت رفت به لندن و اَم رِکا...

- بختیاری نه بیمارستان به خوش دید و نه دانشگاه و نه آبادانی 

پدر با همان نقطه ی سرخ سرگردان در سیاهی پیرامون به من اشاره می کند بروم بالا روی پشت بام.

 

شبِ خنکی است ستاره باران. انبان کاه در آسمان پاره شده، شفاف.

 نسیمی از دهانه ی دره تلو می وزد و پیش می آید...

روی پشت بام کاهگلی آب پاشی شده، دارم تنداتند شام می خورم.

در ته تاریکی پشت "بخار"،  کفتاری زوزه می کشد.

فیدل و دا و دسته اش پارس کنان خیز بر می دارند به پشت آشپزخانه ی عمومی (بخار) که سوختش از گاز (گِ یس gas ) است.

عامو پرویز هم چنان بیدار دارد در قوطی خالی یک کیلویی "روغن نبانی قو طعم کره دارد" چای درست می کند...

 مادر برای دایی قپونی هم رختخواب مهمان پهن کرده آن طرف...

و حالا هم چنان که سینی شُله تماته ی معطر با بوی روغن خیک را سرانده جلویم، رو به روی لامپا، نشسته در تاریکی دارد نگاهم می کند. و آهسته حرف می زند:

- عزیزم فردا باید صبح باید افتو نزده بیدار بشی...

-  برا چی؟

- فردا می ری ور دست اوس خومکار بنایی...

- کجا؟

سکوت می کند.

کسی از در حیاطمان می آید داخل. اوس خومکار چهرازی است.

-  حالا ئی کار کجاس؟

چند قاشق دیگر را تنداتند می بلعم.

سهیلا دختر اوس خومکار  از روی تیغه ی بین پشت بام هایمان می پرد به این سو...

مثل همیشه لبخندی به لب دارد.

مجله های ریدرز دایجست را که از من گرفته، پس آورده...شماره های دهه ی 50 میلادی و یادگاری از روزگار کار بابا در اسپیتال آبادان، همکار دکتر ها و سیسترهای انگلیسی.

- از فردا تو می شی کارگر بابام!

می خندد.

مادر سرک می کشد رو به حیاط.

-  عزیزم اوسا خودش اومده اجازه تو از بابا بگیره...

- برا خودت پولدار می شی، مگه نه؟!

سهیلا برشی از نان تابه ای را که ننه پخته بر می دارد. کاتی می کند و بعد با دقت، لای آن برنج و تماته جا می دهد. سپیدی دندان هایش می درخشد.

به پایین نگاه می کنم. نقطه سرخ پیرامون تخت بابا به علامت مخالفت بالا می رود.

- می دونی بابات چی می گه؟

-  نه...

- اون مخالفه فردا بری کار...

-  اما اون با کار کردنم در تابستون مخالف نیست...

-  اون...

- دختر، امون بده! چته؟ عزیزم بابات می گه تو نباید بری خونه ی خولی کولیگری!

- خونه ی کی؟

- همین خولی سیاه!

نگاه می کنم پایین. بابای سهیلا دارد با بابا بحث می کند. گل ممد می ایستد سرِ پا... دیگر می خواهد برود بخوابد...

خوشحالم که فردا می روم کار. هم فال و هم تماشا. دیدن خونه ی خولی. مأمور اخمو ی شهر. شاید سر از اسلحه و فشنگ هاش در آوردم... تازه! روزی هفت تومن درآمد دارم...

- خُب آقای معمار جان! با بابای ما کار کردی و پولدار شدی، سهم من چی؟

می خندد و گاز دیگری به کاتی می زند...

 

صبح زود خواب و بیدار منتظر اوس خومکار می مانم.

زن ها منتظر شیر آب عمومی هستند، اول عطسه کنه و بعد از چند سرفه آب فوران بزند بیرون.

همه گل که دارد رامین را لب جوب پا می کشد، بی مقدمی راهنمایی ام می کند:

- چشات ُ باز کن ببین داخل خونه خولی چطوریه... زنش چی می گه... چی پوشیده...

مَرول زن گل ممد با قابلمه ی کوچک شیری که از ننه بلو گرفته و می رود آن را روی سنگ داغ بخار بگذارد، می آید و وارد گفتگو می شود:

- هِ ی نگو زنش زنش! خولی کجا زن داشت!

-  پس اون زنه که خونه شِ کیه؟

-  میگن از تو دُوب آبادان بیرون اُوُردِش این جا...

- خاک به سرم!

-  پَه چی؟! خولی بی ریشه را کی زن می ده؟

- خر زیاده!

سهیلا با چشم های خواب آلود می آید بیرون. خمیازه می کشد. کیسه ماله و تراز  و متر و سیگار کبریت باباش را می آورد می دهد به دستم و می خندد.

دارد می رود که غافلگیرش می کنم:

-امشب سینما کارگری فیلم الویس را داره...

- نه!

-والا!

- خب که چی؟!

می خواهد اخم کند، اما ته مانده ی خنده ی دیشب هنوز روی گونه هایش مانده...

- دعوت من هستی بلیط شش ریالی قسمت لُژ و دعوت به یک دست کباب ناب حاجی ممد از باشگاه نیرو!

- راس می گی؟!

اوسا می آید بیرون. هیچ حرف نمی زند.

 دارد دکمه های شلوارش را می بندد. شمشه را بر می دارد و پیاده راه می افتیم تا از این کوچه ی تنگ برویم سرخیابان اصلی. از جلوی مغازه های اخولی و براتی و سید ضامن و نصیری رد شویم. پمپ بنزین سید پترولی را دور بزنیم... برویم از زمین پوشیده از خاراشتر روبروی لینا و سینماکارگری بگذریم. از کوچه ی کنار  حمام شرکتی بپیچیم تو کوچه ی بغدادی که همیشه بوی وانیل و باسقام و زولبیا سرتاسر آن در هوا پخش است...بعد یک کوچه دیگر در رد بوی دارچین و روغن خوش محلی خود را برسانیم به مغازه ی خدارحم حلیمی.

کاسه ای پر از حلیم با رویه ی اشتها برانگیز دارچین و شکر و روغن...

-بفر مایید این هم نون تازه...

اوس خومکار هیچ حرف نمی زند.

- حواست باشه اوسا... ازت حرف نکشه...

چرچیل که سرش پایین است و دارد تند تند قاشق های حلیم را می بلعد، هشدار می دهد:

- میگن یه دستگاه تو خونه داره از آدم عکس می گیره و صداتُ ضبط می کنه با یه فرستنده می فرسته جاسوس خونه تهران...

اوسا جوابی به آن ها نمی دهد.

- بچه تموم شد؟ بریم که دیر رسیدیم...

بیرون که می آییم ، اکبر گَنده را می بینیم که دارد صندوق های انگور را با رویه پودنه می برد داخل مغازه...

هنوز آفتاب بر شهر نتابیده...

از بغل رَشَن خونه رد می شویم. می رویم و می رویم تا می رسیم به در خانه ی شرکتی خولی، سروان نصیر، مأمور معتمد حکومت و موتور سوار گشت شهر...

خانه ی مأمور دیگر، همکار بی رحمش، گروهبان افشار که موتور وسپا دارد در ردیف روبرو ست...

 

ادامه دارد

دنباله، دوشنبه ی آینده....ه.ح.

 

 

پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...3

شماره ی سه: ساعت شش پسین: پی آیند رمان "نفرین نفت"/ "دوباره سلام هفتکل!"

 -         هفتکل شانس نداره خورزو!

...

انگلیس همون موقع که مهندسش، ژرژ سرسخت را فرستاد پی جور نفت... سال 1905 خوشون، که از قصر شیرین اومد به ماماتین هفتکل و بعد مسجد سلیمون و نفت از اشکم زمین در آورد بیرون، همه گفتند روزگار بختیاری ئیبو بهشت برین!

ارواح کُمشون!

رضا شاه را آوردن برا قلع و قمع بختیاری بیشتر...

شوگار سیاه بختیاری گشت و گشت بی هیچ آساره ی بختی روشن...

بعدش که 1320 دیدند رضا شاه دیه نتره اوضاع را بچرخونه و اعتراض زیاده و قحطی و دزدی و غارت زیاد،، بردنش بیرون و پسرش را آوردند...

نهر نفت مینه لوله ها گَپ رفت به لندن و اَم رِکا...

بختیاری نه بیمارستان به خوش دید و نه دانشگاه و نه آبادانی ...

دیدار بعدی همین نزدیکی ها، تا امشب ساعت 8، منتظر بخش 7  فصل 4 رمان " نفرین نفت"... ه. ح. 

 

پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...2

۷

مانده ی شماره دو در زیر

رابطه بین بیماری قند و بیماری های قلبی

اگر بیماری قند کنترل نشود موجب بروز عوارض گوناگونی می شود که مهمترین آن بیماری های قلب و عروق می باشد. میزان انسداد عروق در بیماران مبتلا به بیماری قند چند برابر آنهایی است که به این بیماری دچار نیستند. در حال حاضر در آمریکا حدود 26 میلیون نفر به بیماری قند دچار هستند و بیشتر از 79 میلیون نفر دیگر هم بیماری قند دارند که تشخیص داده نشده اند و از آن بی خبرند و متأسفانه موقعی به وجود آن پی می برند که صدمات غیرقابل جبرانی به بعضی از اعضای بدن آنها وارد گردیده. رژیم غذایی ناسالم و مصرف بی بندوبار چربی های اشباع شده و کلسترول و غیره به تدریج زمینه ی بروز و پیشرفت بیماری قلبی و قند را آماده می سازد و نوعی التهاب در بدن به وجود می آورد.

اگر بیماری قند به دقت کنترل شود و روش زندگی سالم و رژیم غذایی موازنه شده ای پیروی گردد شخص می تواند سالها با این بیماری کنار آمده و با آن زندگی کند، ولی اگر میزان قند خون کنترل نشود سبب آسیب های غیرقابل برگشتی می شود که با عوارض جانبی متعددی همراه خواهد بود که بیماری های قلبی یکی از آنها است.

اخیرا پژوهشگران دانشکده پزشکی دانشگاه واشنگتن با دریافت بودجه تحقیقاتی قابل توجهی، تحقیقات همه جانبه ای را درباره ی رابطه ی بیماری قند و بیماری های قلبی شروع کرده و امید است که نتایج آن بتواند جان میلیون ها نفر را نجات دهد.

مسمومیت های غذایی

مسمومیت های غذایی یکی از عوارض ناسالم بودن غذای مصرفی است که در تابستان ها میزان آن به شدت افزایش می یابد. بسته به نوع مسمومیت و کارآیی عوامل عفونت زای موجود در غذا، عوارض آن ممکن است از چند ساعت بعد تا حدود 24 ساعت پس از مصرف غذا نمایان شود که عبارتند از تهوع، استفراغ، اسهال، تب، بی حالی از دست دادن آب بدن که نوعی خستگی و سرگردانی را به دنبال دارد. هر ساله در آمریکا یک نفر از هر 6 نفر به نوعی مسمومیت غذایی دچار می شود. این مسمومیت ممکن است خیلی خفیف بوده و یا به شدتی باشد که شخص در بیمارستان بستری شود.به عبارت دیگر هرساله در آمریکا 48 میلیون نفر به نوعی مسمومیت غذایی دچار می شوند و حدود 3 هزار نفر هم جانشان را به این علت از دست می دهند.

طبق گزارش CDC آمریکا بیشتر از 250 نوع بیماری می تواند از طریق مصرف غذا وارد بدن شده و مشکلاتی به وجود آورد که می توان آن را به دو دسته عوامل عفونت و بیماری زا و همچنین مواد شیمیایی مسموم کننده تقسیم کرد. در موقع مسمومیت غذایی باید با پزشک متخصص تماس گرفت و برای درمان آن اقدام کرد ولی قبل از اینکه شخص به درمانگاه یا بیمارستان منتقل شود نکات زیر را باید به دقت مراعات نمود:

ـ از خوردن غذا خودداری شود.

ـ به تدریج باید مقداری آب به بدن بیمار برسد.

ـ از مصرف نوشابه های الکلی و گرم و کافئین دار خودداری شود.

ـ مصرف چای سرد به همراه مقداری لیمو یا زنجبیل که مانع ادامه ی استفراغ می شود توصیه می گردد.

ـ پس از بهبودی نسبی بهتر است برای 48 ساعت یا کمی بیشتر از خوردن غذای سنگین (چربی و گوشت) خودداری شود.

نقش صبحانه در بهزیستی و سلامتی

نتایج یک مطالعه ی علمی دقیق و دنباله دار بر روی عده زیادی از مردم ثابت می کند که نخوردن صبحانه سبب بروز بسیاری از ناهنجاری ها در بدن می شود. در اینجا به طور مختصر به نتایج پروژه ی تحقیقاتی مورد بحث اشاره می شود.

در آمریکا 18 درصد مردم مسن تر از 20 سال به هر دلیلی صبحانه نمی خورند و درصد بالایی از آنها به عوارض کمبود بعضی از املاح و ویتامین ها مانند ویتامین D (58درصد) ویتامین B12 (42درصد) و ویتامین A (41 درصد) و کلسیم دچار هستند. نسل جوانی که صبحانه نمی خورد 40 درصد بیشتر به خوردن شیرینی و مواد قندی گرایش پیدا می کند و این رقم برای نوشابه های گازدار 55درصد بوده و در ضمن نسبت به دیگران این افراد حدود 40 درصد کمتر به خوردن سبزی و میوه علاقمندند. شخصی که صبحانه می خورد در تحصیل و فعالیت های زندگی موفق تر بوده و در ضمن نسبت به دیگران کمتر به عارضه ی اضافه وزن بدن دچار می شود، زیرا افرادی که صبحانه نمی خورند به خیال اینکه یک وعده از غذای اصلی روزانه را از دست داده اند، تمام روز به خوردن غذاهای پرانرژی و بی ارزش تن درداده و این عادت را ادامه می دهند که نتایجی جز سوءهاضمه و عوارض مربوط به آن نخواهد داشت.

به دوستان بگویید …

لیکوپن (Lycopene) یا رنگدانه موجود در بعضی از سبزیجات و میوه جات مانند گریپ فروت خوش رنگ و هندوانه و گوجه فرنگی آنتی اکسیدان بسیار قوی است که از بروز بسیاری از سرطان ها مانند سرطان پروستات و لوزالمعده جلوگیری می کند.

در مورد گوجه فرنگی حتما باید آن را پخت و با مقداری چربی مانند روغن زیتون مصرف کرد. تأکید کنید که لیکوپن در سلامتی و بهزیستی بدن نقش بی نظیری بازی می کند و مصرف روزانه محصولات گوجه فرنگی توصیه می شود.

پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...2

شماره ی دوم

۱

پیام های مردم به مطبوعات

*مگر آقاي مرتضوي از چه تخصص هايي! برخوردارند که براي حفظ ايشان حاضرند اساسنامه تامين اجتماعي را عوض کنند؟ قحط الرجالي هم حدي دارد!

*وقت آن نرسيده که به خاطر وقاحت و بي شرمي دولت عربستان اعزام حجاج متوقف شود تا با پول خودمان عليه خودمان شيطنت نکنند؟ تا کي اين ديپلماسي ادامه دارد!

 

*معناي خادم ملت بودن را هم فهميديم! رئيس جمهور ژاپن به خاطر سونامي و وضعيت وخيم اقتصادي حقوق نمي گرفت اما تعدادي از مسئولان ما در اين سونامي اقتصادي سفره هاي رنگارنگ افطاري پهن مي کنند، پس چه شد آن غيرت ايراني!/ خراسان

 

*مسئولان فني محدوده هاي اکتشافي فاقد هر گونه بيمه بازنشستگي و تسهيلات جانبي و با حقوق کم در حال خدمت هستند. چرا مسئولان بي تفاوتند؟

*آقاي شجاعي(عضو تحریریه یروزنامه ی خراسان)! سوريه که قادر به حفظ امنيت و آرامش مردم خود با آن همه کشتار و تخريب نيست. نمي تواند محور مقاومت باشد وگرنه پس از ۴۰ سال اراضي جولان را پس مي گرفت.

۲

آسانژ: آزادی بیان را تهدید نکنید

جوليان آسانژ، بنيانگذار ويکی ليکس، روز یکشنبه،  ۲۹ مردادماه، از آمريکا خواست «از تعقيب و آزار افشا کنندگان اطلاعات محرمانه دست بردارد». وی گفت: «جنگ آمريکا عليه افشا کنندگان بايد پايان يابد.»

به گزارش شبکه خبری سی ان ان، جولیان آسانژ که از بالکن سفارتخانه اکوادور در لندن سخن می‌گفت، در این اظهارات اعلام کرد: «تهدید کردن ویکی لیکس به معنای تهدید کردن آزادی بیان و سلامت جوامع ما است.»

وی خواستار آزادی بردلی منينگ، افسر جوان اطلاعات ارتش آمريکا، شد. آقای منینگ ۲۴ ساله، به اتهام افشای اسناد سری آمریکا برای ویکی لیکس، در ایالات متحده در زندان به سر می برد.

جولیان آسانژ در سخنان خود همچنین از  خوانندگان روسی گروه «پوسی رايت» و نبيل رجب، فعال حقوق بشر بحرينی ياد کرد.

بالتازار گارسون، وکيل مدافع جوليان آسانژ گفته است که آقای آسانژ «مبارزه برای حقوق خود را ادامه می دهد.»

آقای گارسون، قاضی سابق اسپانیایی، برای سال ها از معروفترين چهره های دستگاه قضايی اسپانيا محسوب می شد. وی سال ۱۹۹۸ با صدور حکمی برای دستگيری آگوستو پينوشه، دیکتاتور سابق شیلی، به شهرت جهانی رسيد.

 خارجه اکوادور، پنجشنبه، ۲۶ مردادماه، اعلام کرد که دولت اين کشور به جوليان آسانژ، بنيادگذار ويکی ليکس پناهندگی سیاسی اعطا کرده است.

ريکاردو پاتينيو، وزير خارجه‌ اکوادور، روز چهارشنبه اعلام کرد بريتانيا در يادداشتی رسمی به اکوادور، هشدار داده است که قصد دارد برای بازداشت جوليان آسانژ وارد سفارت اين کشور در لندن شود.

دادگاه بريتانيا به استرداد آسانژ به سوئد رای داده و مقامات این کشور می گویند که بریتانیا تعهد قانونی دارد تا آسانژ را به سوئد تحویل دهد.

جولیان آسانژ، بنیان‌گذار وب‌سایت افشاگر ویکی‌لیکس، که از سوی دستگاه قضايی سوئد به تجاوز و آزار جنسی متهم شده روز سه‌شنبه ۳۰ خرداد از سفارت اکوادور در لندن تقاضای پناهندگی سیاسی کرد.

ویکی‌لیکس سایتی است که تاکنون هزاران سند طبقه‌بندی‌شده دیپلماتیک و نظامی از جمله مکاتبات دیپلمات‌های آمریکایی در نقاط مختلف جهان را در سایت خود منتشر کرده‌است، که این امر اعتراض دولت آمریکا و دیگران را درپی داشته‌است.

جولیان آسانژ، این شهروند ۴۰ ساله استرالیایی، می‌گوید که اگر به سوئد فرستاده شود احتمال تحویل او به ایالات متحده برای پاسخگویی در مورد پرونده جاسوسی وجود دارد.

 ۳

 

گردهمایی نویسندگان آلمانی زیر«آسمان خیس»

نام «محمود حسینی‌زاد» در کنار نویسندگانی چون «یودیت هرمان» و «پتر اشتام» برای انتخاب و خواندن یک کتاب کافی است.

این بار هم «محمود حسینی زاد» به سراغ ترجمه مجموعه داستانی از نویسنده های آلمانی رفته است. « پتر اشتام»، « یودیت هرمان»، « اینگو شولتسه»، « امینه سِوگی اُزدامار» و «برنهارد شلینک» پنج نویسنده ای هستند که داستان هایشان در مجموعه داستانی با عنوان «آسمان خیس» به چاپ رسیده است. این مجموعه را به تازگی نشر «افق» منتشر کرده و در دسترس علاقه مندان به خواندن کتاب قرار داده است. 
به گزارش«قدس آنلاین»حسینی زاد در توضیح کوتاهی در خصوص داستان های مجموعه «آسمان خیس»می گوید:
« این مجموعه متشکل از نُه داستان مدرن آلمانی است از پنج نویسنده‌ نسل جدید ادبیات آلمان. این پنج نویسنده، هم گرایش‌های امروز ادبیات آلمانی را نشان می‌دهند و هم نماینده‌ طبقه‌های مختلف جامعه‌ آلمان هستند. نویسنده هایی که داستان شان در این کتاب آمده همه معاصر هستند.»
وی در خصوص داستان های مجموعه توضیح می دهد: « داستان‌ها پیرامون تنهایی انسان‌ها و سردی روابط و روزهای خاکستری مُدرن می‌گذرند. با اینکه بعضی داستان ها تقریبا بلند هستند اما خواننده از خواندن خسته نمی شود و یک‌سر تا آخر متن را یک نفس می‌خواند. مثلا داستان اول این مجموعه با نام «حیاط پشتی در آیینه» نوشته «امینه سِوگی اُزدامار»، نویسنده تُرک مقیم آلمان ، سرگشتگی و تنهایی و زندگی مهاجرین را به تصویر کشیده که خواننده‌ مهاجر ایرانی می‌تواند هم‌ذات‌پنداری خوبی با این داستان داشته باشد.»
***
مجموعه داستان«آسمان خیس» با قیمت : 8500 تومان در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است. بخشی از این اثر را با هم می خوانیم:
« نمی دانم چه وقت بود که دوباره دام دام دارام شروع شد. صدایش از دورها می آمد، انگار سوت اخطار یک کشتی فضایی، آهسته و نامفهوم. بعد کم کم نزدیک شد، بلندتر، تا بالاخره همه ی صداها را طوری پوشاند که به نظرم رسید حرکات من و کنستانتره کاملا بی صدا بود. فقط دام دام دارام شنیده می شد- تا این که یک دفعه قطع شد و آرام و ساکت. مثل خود ما. »

 ۴

تجمع اعتراض آميز كاركنان دانشگاه علوم پزشكي همدان 

همدان- خبرنگاركيهان:
تجمع اعتراض آميز كاركنان دانشگاه علوم پزشكي همدان، به بسته شدن چندين ساعته بلوار آيت الله كاشاني انجاميد.
در پي تصميم معاون پشتيباني اين دانشگاه مبني بر قطع يكباره فوق العاده بدي آب و هوا در تيرماه و متعاقب آن قطع فوق العاده جذب پرسنل، جمعي از كاركنان دانشگاه اقدام به برپايي تجمع مقابل ستاد مركزي و بستن بلوار كاشاني كردند.
بنا به گفته يكي از معترضان با قطع مبالغ مربوط به 2مورد مذكور، بين يك ميليون و300هزار تا بيش از 3ميليون ريال و در برخي موارد 5 تا 6 ميليون ريال يكباره از دريافتي ماهانه كاركنان ستادي و نيز كادر بيمارستان ها و مراكز درماني استان كاسته شده است كه اين موضوع با توجه به ميزان تورم و شرايط اقتصادي مردم، ضربه بزرگي به اقتصاد خانواده هاي پرسنل اين دانشگاه وارد مي كند.
همچنين يكي از ديگر پرسنل دانشگاه از نپرداختن حق مسكن، حق لباس كاركنان بيمارستان ها و حتي سبد كالايي خانوار ويژه ماه مبارك رمضان به كاركنان خبر داد.
نماينده كاركنان و كادر دانشگاه علوم پزشكي همدان به خبرنگاران گفت:همدان اولين استاني است كه متاسفانه نسبت به قطع حق جذب پرسنل علوم پزشكي اقدام كرده است و ما از دولت و وزارتخانه درخواست داريم مسئله را حل كند چون يك چهارم حقوق ما از اين راه تامين مي شود.
همچنين رئيس دانشگاه علوم پزشكي همدان در گفتگو با خبرنگاران در عين ذي حق دانستن پرسنل دانشگاه، اظهار داشت: وزارتخانه بهداشت و درمان پرداخت حق جذب را در سال 90 از درآمدهاي اختصاصي دانشگاه ها ملزم دانست و مقرر شد در سال 91 از خزانه پرداخت شود اما متاسفانه امسال تاكنون هيچ بودجه اي بابت اين امر به وزارت بهداشت اختصاص نيافت و ما مجبور به پرداخت از درآمدهاي خود شديم اما اكنون منابع درآمدي ما به اتمام رسيده و نمي توانيم مبلغ سنگين 
5/2ميليارد تومان در ماه را بپردازيم.
دكتر «رضا صفي آريان» اعلام كرد: پس از انعكاس اعتراضات پرسنل، با معاون پشتيباني وزارت بهداشت و درمان رايزني شده و فعلا قرار نيست يك ريال از آخرين فيش حقوقي پرسنل كم شود.
وي در عين حال تاكيد كرد: اگر دولت نسبت به تامين اعتبارات حق جذب پرسنل اقدام نكند اين مشكل همچنان باقي خواهد ماند

۵

تابوت هاي عجيب 

اهالي قبيله اي بومي در آفريقا اموات خود را در تابوت هاي عجيب مي گذارند و براي آنها برخلاف عقايد ديگر سنت ها جشني مفصل مي گيرند.
آنها مي گويند: مردگان پس از مرگ احتياج به يك جاي زيبا و آرام دارند و بازماندگان بايد تابوتي زيبا براي آنها مهيا كنند. پاجو 67 ساله كه چند دهه است كه در ساخت تابوت هاي عجيب و غريب اسم و رسمي پيدا كرده مي گويد: اولين تابوت عجيبي كه ساختم به شكل هواپيما بوده كه مادربزرگم را در آن دفن كردم.در حال حاضر افراد اين قبيله مردگان خود را در تابوت هايي به شكل حيوانات، چكش، موبايل، پيانو، كتاب و... دفن مي كنند.

۶

 از تیترهای پنهان عامو "ابتکار"

- پيام تسليت متفاوت فرهاد دانشجو به زلزله زدگان آذربايجان: من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش که تو خود داني اگر زيرک و عاقل باشي. [ خودتون يه جوري مفهوم تسليت را ز توش دربيارين]

*

- يک نماينده مجلس: صداوسيما تذکر گرفت [رسانه ملي بيدي نيست که از اين بادها بلرزه ]
- تعجب زلزله زدگان آذربايجان از ديدن لاريجاني [ موقع انتخاباته!؟]

پیشخوان خواندنی های روز تعطیل...1

جهت اطلاع

روزنامه ی امروز خوانشسرا را در چهار شماره می خوانید:

شماره ی نخست یعنی همین شماره که در دست شماست:

بوی هنوز کودتای بیست و هشت امرداد ۱۳۳۲

بیرون آمده روی دکه ی نگاه، ساعت ده و ۱۰  دقیقه به وقت ۳۷ درجه ی سلسیوس منطقه زیبا و سرسبز برومی که در همین زمان نه ابر زباله آن را پوشانده و نه آب آشامیدنی اش بوی شاش و گُه می دهد...

شماره ی دو ساعت دوی پسین در باره ی رازهای تندرستی

شماره ی سه: ساعت شش پسین: پی آیند رمان "نفرین نفت"/ "دوباره سلام هفتکل!"

شماره ی چهار: ساعت ۱۰ شامگاه: خواندنی های ادبی همراه با نقد کتاب

شماره ی نخست

بوی هنوز کودتای بیست و هشت امرداد ۱۳۳۲

 

۱

نامه زير از جمله نامه‌هايي است كه   وزیر امور خارجه ی دکتر محمد مصدق، سید حسین فاطمي/شهید راه آزادی از مخفيگاه خود براي همسرش نگاشته است.

دكتر سيدحسين فاطمي  پس از كودتاي آمريكايي انگليسي 28 امرداد، از چنگ مأموران رژيم گريخت و مدتي را در اختفا گذراند تا آن كه در 22 اسفند همان سال مخفيگاه وي توسط مأموران فرمانداري نظامي كشف  و او  به طرز وحشیانه ای و در حالی که در تب می سوخت توسط  عوامل کودتا چاقو خورد، و هم چنان که جند نفره او را  کتک می زدند، بازداشت و سپس در بدترین شراط زنداني شد. دكتر فاطمي پس از محاكمه نمايشي در بيدادگاه نظامي، سرانجام در آبان 1333 تير‌باران گردید.

 


17
، 18 و نوزدهم آذر 

صد و چهاردهمين روز 

پريوش عزيزم!

در دو روز اخير دست به قلم نبردم زيرا وضع روحي‌ام مساعد نبود. با اين كه ديروز، نامه تو به دستم رسيد و مي‌خواستم فوري جواب بدهم، باز هم چون شنيدم در ابتداي همين هفته دو كاميون سرباز و عده‌اي پليس به خانه خواهرم رفته و نصف‌شب آن‌ها را جلب كرده و خانه را تفتيش و حتي مطبخ و آب‌انبار را هم بازرسي كرده لاي خاكسترها به دنبال من مي‌گشته‌اند و اطلاعات ديگري هم كه مي‌رسد حاكي است كه جداً تو تحت نظر هستي، از اين جهت بهتر ديدم چيزي ننويسم و به طور موقت ارتباط مكاتبه‌اي ما قطع باشد؛ بيشتر ناراحتي روحي من از حادثه‌اي بود كه روز دوشنبه در دانشگاه تهران پيش آمد.10 غير از جريان دروغي مطلب كه روزنامه‌هاي زير كنترل دولت نوشته‌اند حقيقت قضيه اين است كه به مناسبت اعتراض به تصميم تجديد رابطه دولت با انگليس‌ها و تسليم بلاشرط در مقابل‌ درخواست‌هاي مخالف استقلال ايران، صبح دوشنبه ـ دو روز بعد از اعلاميه دولت ـ عده‌اي از دانشجويان در محوطه دانشگاه اجتماع كرده شعارهايي مي‌دهند و نفرت خود را از اين عمل مخالف شئون و حيثيت ملي كه هيئت حاكمه براي رضاي حكومت چرچيل انجام داده اعلام مي‌دارند. پليس‌ها و سربازها كه تعدادشان در دانشگاه زياد است به طرف دانشجويان حمله مي‌برند. بعضي از آن‌ها به كلاس‌ها مي‌روند، سربازان نيز تا سر كلاس درس ايشان را تعقيب كرده سرزده و اسلحه به دست وارد كلاس درس مي‌شوند و از معلمين شاگردان را مي‌طلبند. حتي در يكي دو كلاس مسلسل به دست قدم مي‌گذارند كه موجب ناراحتي و ضعف بعضي از دختران دانشجو مي‌گردد. در نتيجه اين اعمال وحشيانه كه در هيچ عصر و زماني سابقه نداشته، كلاس‌هاي درس تعطيل و دانشجويان به محوطه آمده ابراز عصبانيت مي‌نمايند و در كريدورها خشم و غضب خود را علني مي‌سازند. سربازان امر به تفرقه ايشان مي‌دهند ولي كسي گوش نمي‌دهد. در نتيجه آنان را به رگبار مسلسل و گلوله مي‌سپارند كه دو نفر جوان بي‌گناه و معصوم در دم جان مي‌سپارند و يك نفر ديگرشان بعد از 24 ساعت در بيمارستان چشم از زندگي پوشيد. عده‌اي نيز زخمي و مجروح و ده‌ها نفر را نيز توقيف كردند. شرح واقعه را كه من شنيدم و اخبار تحريف شده قضيه را كه در روزنامه خواندم، نه تنها از نفس آدم‌كشي اين حكومت كه رويه‌اش از روز اول اين طور بود متأثر شدم بلكه بلافاصله صحنه گريه و شيون و عزاي اقوام و كسان اين فرزندان شهيد وطن در نظرم آمد. خواهران و مادران و برادران اين‌ها صبح همان روز اين جوانان را با قيافه خندان و چهره ملكوتي به دانشگاه فرستاده و مقارن ظهر جنازه بي‌جان جگرگوشه‌هاي خود را تحويل گرفته‌اند. آيا جرم و جنايت يك دستگاه قاتل و هار و خونخوار از اين بالاتر امكان‌پذير است؟ از همه مضحك‌تر تفسير و حاشيه‌نويسي «اطلاعات»‌ بود كه جوانان را سرزنش مي‌كند كه چرا در مقررات خانه خويش اظهارنظر كرده و مي‌كنند. اگر اينها درباره سرنوشت وطن خود حرف نزنند پس چه عواملي حق دارند در اين مورد اظهارنظر كنند. حكومت بعد از كودتا، دفعه اول نيست كه جوانان غيرتمند و وطن‌خواه را به مسلسل مي‌بندند. از خون شروع كرد و من ترديد ندارم به خون، دوره جنايتكاري خود را خاتمه خواهد داد. تصديق كن در شرايط زندگي كه من دارم، در آن حالت مزاجي كه ذخيره مبارزات چند سال اخير است و در اين وضعيت دورافتادگي و در‌به‌دري ديگر كجا قدرت چيز نوشتن باقي مي‌ماند. من كه سعي مي‌كنم خودم را تسليم افكار شوم و تاريك نكنم، گاهي آن چنان از كوره در مي‌روم كه فكر مي‌كنم براي چه انسان زنده بماند و شاهد اين فجايع تاريخي باشد؟ دكتر مصدق مجرم است كه نفت را ملي كرده، من گناهكارم كه مبارزه با سياست استعماري كرده‌ام، رفقاي محبوب ما خطاكارند كه تسليم وعده و وعيد عناصر فاسد داخلي و خارجي نشده تا دقيقه آخر سرسختي و مقاومت از خود نشان داده‌اند، ديگر اين جوانان پاك و معصوم را چرا با داس مسلسل درو مي‌كنند. و آيا گمان مي‌برند از اين طرز رفتار سبعانه و وحشيانه ثمري خواهند برد. دنيا چه قضاوت خواهد كرد كه در مقدمه اين تجديد رابطه سيل خون راه‌ اندازند و تهران و ولايات [را] به صورت شهرهاي اشغال شده دشمن درآورند. ترديد نيست كه وقتي اين قدر روح فداكاري و جانبازي در جوانان و افراد و ملتي قوي و مستقل باشد كه حتي در شرايط مرگبار امروزي سينه‌هاي خود را جلو گلوله مسلسل بدهند، محال است يك چنين جامعه‌اي را دوباره به زنجير كشيد و او را دست بسته تسليم تمايلات اجانب كرد. عجب اين است كه اين جنايات بي‌سابقه را به نام «حفظ مصالح وطن» مرتكب مي‌شوند. «مادام ژولان» زن فرانسوي كه به جرم ضدانقلاب به گيوتين سپرده شد، جمله معروفي دارد كه در دم آخر گفت: «واي آزادي! چه جناياتي را كه به نام تو مرتكب مي‌شوند.» حالا ملت ما هم حق دارد فرياد بزند كه اي وطن! چه خيانت‌ها و آدم‌كشي‌ها و سبعيت‌ها كه ساليان دراز به نام تو اين هيئت حاكمه مست و مغرور مرتكب نشده است. مسلم اين است كه هيچ حكومتي از كشتن و بستن و حبس و تبعيد، قدرت دوام نياورده بلكه در مرگ خود تسريع كرده است. اين دفعه ديوانه‌هاي قدرت اقلاً به آرامي و در طول مدت بيشتر شايد نتوانستند از محصول رژيم وحشت و ترور بهره‌برداري كنند. خوشبختانه به قدري هار شده‌اند كه گور خود را به دست خويش حاضر مي‌سازند.

حسین

۲

آنچه در اين قسمت از نظر خوانندگان مي‌گذرد، بخشي از يك گزارش «سيا» درباره نحوه برنامه‌ريزي و اجراي كودتا عليه دولت دكتر مصدق است.اين گزارش تحت عنوان «سرنگوني مصدق، نخست‌وزير ايران» نخستين بار توسط سايت «روزنامه نيويورك تايمز» در سال1379 منتشر شد.مجموعه كامل اسناد مزبور شامل يك چكيده، گزارش عمليات و پنج سند پيوست است كه توسط دكتر غلامرضا وطن‌دوست به فارسي برگردانده و تحت عنوان «اسناد سازمان سيا درباره كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دكتر مصدق» انتشار يافت.

گزارش عمليات كه بخش اصلي اين مجموعه را تشكيل مي‌دهد از 10 قسمت تشكيل شده است و مراحل مختلف كودتا از طراحي نقشه، هماهنگي‌هاي به عمل آمده ميان آمريكايي‌ها، انگليسي‌ها و شاه و عوامل داخلي آنها تا نحوه اجراي كودتا را بيان مي‌كند. قسمت هشتم اين گزارش به شرح وقايع روز 28 مرداد پرداخته است.

مطالعه اين گزارش فارغ از هرگونه شرح و بسطي، دخالت نيروهاي آمريكايي ـ انگليسي در امور داخلي ايران را به خوبي اثبات مي‌كند.

****

...

در حالي كه در روز 18 اوت (27 مرداد) تنها شاهد، روزنامه دكتر بقايي فرمان شاهانه را مبني بر انتصاب زاهدي در مقام نخست‌وزير، به چاپ رسانيده بود، در سپيده‌دم روز 19 اوت (28 مرداد)، افراد مي‌توانستند رونوشت و نسخه حروف‌چيني شده اين فرمان را در روزنامه‌هاي ستاره اسلام، آسياي جوان، ارم، مرد آسيا، ملت ما و ژورنال دو تهران ببينند. افزون بر چهار روزنامه نخست، روزنامه‌هاي شاهد و داد، گويا مصاحبه‌اي با زاهدي ترتيب داده بودند كه او در آن اظهار داشته بود كه دولتش تنها دولت قانوني است. اين مصاحبه را جليلي جعل كرده بود. نيز اندكي پس از آن در صبح‌گاه همان روز، نخستين شماره از هزاران نسخه اعلاميه‌هايي كه رونوشت فرمان شاه و متن بيانيه زاهدي را دربر مي‌گرفت، در خيابان‌ها ديده مي‌شدند. با اين كه هر يك از اين روزنامه‌ها بي‌درنگ با تيراژ معمولي محدودي به چاپ مي‌رسيدند، اين خبر آنها بي‌ترديد به طور شفاهي در سراسر تهران انتشار يافت. چه، پيش از ساعت 9 بامداد گروههاي هوادار شاه در منطقه بازار، گرد هم آمده بودند. اعضاي اين گروهها نه تنها ميان مصدق و شاه، شخص مورد نظرشان را برگزيده بودند بلكه از اقدامات روز گذشته حزب توده نيز تحريك گشته و آماده حركت شده بودند. آنان تنها به رهبر نياز داشتند.

حتي پيش از سپيده‌دم، كيواني و جليلي كه آگاهي يافته بودند احتمالاً در خلال روز اطلاعيه‌اي در هواداري از شاه، توسط يكي از رهبران مذهبي بلندپايه، آيت‌الله بروجردي، صادر خواهد شد، تداركات مشخصي را جهت بهره‌برداري از آن، فراهم كرده بودند. جليلي و دو نفر از پركارترين جاسوسان جزء، منصور افشار و مجيدي، همراه با جيپ و كاميون در بازار آماده شده بودند تا رهسپار قزوين شوند و برنامه اين بود كه اگر مصدق تلاشش را در محكم كردن جاي پاي خود در چاپخانه‌هاي تهران افزايش داده باشد، آنان اين اعلاميه‌ها را در قزوين، واقع در 85 مايلي غرب تهران چاپ كنند. به محض اين كه جليلي و مجيدي به همراه رضايي، يكي ديگر از جاسوسان جزء، دريافتند كه گروههاي هوادار شاه در حال گرد آمدن هستند، به سوي آنها شتافتند تا رهبري‌شان را برعهده گيرند. جليلي به همراه گروهي كه رهسپار مجلس بود، به راه افتاد و در ميان راه آنان را برانگيخت تا دفاتر باختر امروز، روزنامه نيمه رسمي متعلق به وزير امورخارجه، فاطمي، را به آتش بكشند كه در روزهاي 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد) حملاتي سخت و آكنده از هتاكي را عليه شخص شاه چاپ كرده بود. حدوداً در همين هنگام، افشار عناصر ديگري را به سوي دفاتر روزنامه‌هاي حزب توده، شهباز، بسوي آينده و جوانان دموكرات، راهبري نمود كه كاملاً چپاول شدند.

اين خبر كه رويدادهايي كاملاً تكان‌دهنده و شگفت‌انگيز در حال وقوع است، باشتاب هرچه بيشتر در سراسر شهر انتشار مي‌يافت. اين كه به درستي چه هنگام اين اخبار به گوش مصدق رسيد كه با اعضاي كابينه‌اش نشستي برپا كرده بود، روشن نيست. پايگاه [سيا در تهران] در ساعت 9 بامداد از اين اخبار مطلع و در ساعت 10 نيز باخبر شده بود كه هم دفتر روزنامه باختر امروز و هم دفتر مركزي حزب ايران، به غارت رفته است. در ساعت 10 بامداد همچنين با برادران رشيديان كه بسيار خرسند به نظر مي‌آمدند، تماس برقرار شد. دستورالعمل‌ها همراه با دستورات لازم به كيواني و جليلي ابلاغ شد و اين دو، اكنون مي‌بايست نيروهاي انتظامي را به سوي تظاهركنندگان سوق بدهد و همگي را براي فتح راديو تهران هدايت كنند. تا چه اندازه فعاليت انجام شده، پيامد تلاش‌هاي ويژه همگي عوامل ما بود، موضوعي است كه هرگز دانسته نخواهد شد؛ هرچند احتمالاً جزييات بي‌شماري از شور و هيجان آن روز بتدريج آشكار خواهد شد.

در اوايل بامداد، سرهنگ دماوند، از جمله افراد درگير در برنامه‌ريزي ستادي، با يك دستگاه تانك كه از گردان دوم تيپ دوم زرهي آورده بود، در ميدان روبروي مجلس، نمايان گشت. اين گردان در اصل موظف به انجام اين عمليات شده بود. سرهنگ دوم خسروپناه و سروان علي زند در آن جا حضور داشتند و دو دستگاه كاميونِ همان گردان به آنان پيوستند و اين در حالي بود كه اعضاي گارد شاهنشاهيِ منحل شده، كاميون‌هايي را مي‌ربودند و به رانندگي در خيابانها مي‌پرداختند. در ساعت 10:15 بامداد، كاميون‌هاي حامل پرسنل نظاميِ هوادار شاه در همه ميدانهاي اصلي مستقر شدند.

همچنان كه در ساعت 9:30 بامداد گروههاي كوچكي به شمال تهران نفوذ مي‌كردند، گروههاي بزرگتر و حامل چوب و سنگ نيز از جنوب تهران آمدند و همين كه به ميدان سپه رسيدند، در هم ادغام شدند و به سوي شمال و مركز شهر، به پيش رفتند. در آن جا سربازاني كه در آماده‌باش بودند، صدها تير به سوي اين جمعيت شليك كردند، اما آشكارا نمي‌خواستند كه اين هواداران شاه را، نشانه بگيرند. در نتيجه، جمعيت توانست در نقاط كليدي و مهم مستقر شود. تئاتر سعدي كه مدتها مورد حمايت حزب توده بود و در خيابان لاله‌زار، از جمله مراكز خريد قرار داشت، به آتش كشيده شد. در اين هنگام سيل خروشاني از مردان، زنان و كودكان، فرياد مي‌كشيدند «شاه پيروز است». آنان به گونه‌اي مصمم مي‌نمودند و فضاي شاد تعطيلي بر ايشان حكمفرما بود كه گويي فشارهاي موجود برداشته شده و احساسات حقيقي مردم، خود را نمايان كرده بود. برخلاف هفته‌هاي پيش، توده مردم شامل اراذل و اوباش نبوده، بلكه از همه طبقات در آن حضور داشتند كه بسياري از آنان، لباسهاي خوبي بر تن داشته و توسط ديگر شهروندان هدايت يا حمايت مي‌شدند. حوالي ظهر بود كه كاميون‌ها و اتوبوس‌هاي حامل غيرنظاميان كه ابراز احساسات مي‌كردند، به راه افتادند و 5 دستگاه تانك و 20 دستگاه كاميون پر از سرباز به آنان پيوستند. بنابراين، تظاهرات شكل و سيمايي ديگرگونه به خود گرفت. طبق معمول، خبرها بسيار سريع انتشار مي‌يافت و در بخش‌هاي ديگر شهر، عكس‌هاي شاه با شور و شوق به نمايش درمي‌آمد. اتومبيل‌ها در حالي كه چراغهايشان به عنوان نشانه ملموسي از وفاداري به شاه روشن بود، در رفت و آمد بودند.

در ساعت 10:30 بامداد بود كه سرلشكر رياحي به مصدق اطلاع داد ديگر اختيار ارتش را در دست ندارد و درخواست استعفا كرد؛ اما مصدق در محل كار رياحي حضور يافت و به او گفت خود را قرص و محكم نگه دارد. سرهنگ ممتاز تنها توانست يك گردان را گرد آورد و آن نيرو را گرداگرد منزل مصدق مستقر سازد.

در حوالي ظهر عناصر جداگانه‌اي كه جمعيتي را تشكيل مي‌دادند، مستقيماً توسط نيروي نظامي و پليس، رهبري مي‌شدند. آن دسته از افسران ارتش كه پيش از اين، آنان را از شركت در عمليات نظامي كه به وسيله تي.پي.آژاكس تدارك ديده شده بودند، بر حذر داشته بودند، اكنون به طور جداگانه ولي شايسته و انفرادي عمل مي‌كردند. در ساعت 13، دفتر مركزي اداره تلفن، واقع در ميدان سپه، به دست نيروهاي وفادار به شاه افتاد. اندكي پس از ساعت 13، خبرنگار آسوشيتدپرس تلگرافي را در آن جا به ثبت رسانيد كه در آن گزارش كوتاهي از درگيري‌ها ارائه مي‌شد. آن گاه اين جنگ و درگيري به چند صد يارد دورتر و به ستاد شهرباني و ساختمان وزارت امورخارجه كشيده شد، درست آن سوي خيابان عريضي كه در آن جا واقع شده بود. مدافعان شهرباني تقريباً تا ساعت 16 ايستادگي كردند.

همچنين در حوالي ظهر، روزولت به خانه‌هايي رفت كه سرلشكر زاهدي و سرلشكر گيلانشاه در آنها پنهان بودند. آن دو كاملاً در جريان رويدادهاي صبح بودند و به آنها گفته شد تا منتظر دريافت دستورالعمل باشند. ساعتي بعد كارول و سرگرد ويليام . آر.كِيسر، معاون وابسته نظامي سفارت ايالات متحده كه مي‌توانست به زبان فارسي صحبت كند، درباره اوضاع نظامي گزارش دادند. تا اوايل بعد از ظهر، بيشتر نقاط مهم واقع در مركز شهر، مانند اداره‌هاي مطبوعات و تبليغات، به دست وفاداران به شاه افتاده بود. با توجه به مراكز مهمي كه به زير فرمان درآمده بود، اكنون اين امكان وجود داشت تا سيل تلگرافها به استانها سرازير شود و از اهالي آن جا درخواست شود تا در هواداري از شاه، به پا خيزند. حتي در خلال گرم‌ترين ساعات روز، اين اقدامات فروكش نكرد. جاسوس پايگاه [سيا در تهران]، جليلي، كه هنوز در خيابانها پرسه مي‌زد، به محض اين كه به جمعيتي در خيابان فردوسي برخورد كرد، از آنان خواست تا به مركز ستاد دژبان بروند و خواستار آزادي سرهنگ نصيري و سرلشكر باتمانقليچ شوند. آنان همين كار را انجام دادند. در اين ميان جاسوس پايگاه، تيمسار قدس نخعي با اتومبيل خود، در شهر رفت و آمد مي‌كرد و مي‌كوشيد تا سربازان گارد شاهنشاهي را كه بعدها در حمله به خانه مصدق شركت داشتند، جمع و جور كند. در اوايل بعدازظهر نيز جمعيت در راههاي ورودي به سكونت‌گاه مصدق، گرد آمدند. اما او در اين هنگام احتمالاً آن جا را ترك كرده بود.

مهم‌ترين هدف راديو تهران بود زيرا اشغال آن نه تنها موفقيتهاي پايتخت را تضمين مي‌كرد، بلكه وسيله مؤثري بود كه شهرستانها را به سرعت با دولت جديد همگام و همسو مي‌كرد. در گرماگرم اين فعاليت‌ها، راديو تهران، مباحث خسته‌كننده‌اي پيرامون قيمت پنبه و سرانجام تنها موسيقي پخش مي‌كرد. پيش از اين در ساعت 10:30 بامداد در برنامه عادي راديو وقفه‌اي پيش آمد و در اوايل بعدازظهر توده‌اي از مردم به خيابان عريضي ريختند كه تا هدفشان در شمال شهر (ايستگاه راديو) سه مايل فاصله داشت. اتوبوس‌ها و كاميون‌ها لبريز از افراد غيرنظامي، افسران ارتش و افراد شهرباني بود. هجوم شمار زيادي از افراد، مدافعان ايستگاه راديو را از پاي درآورد و پس از كشمكش و زد و خورد مختصري كه در جريان آن سه نفر جان باختند، در ساعت 14:12، ايستگاه راديو به دست هواداران شاه افتاد. در ساعت 14:20 راديو نخستين خبر را در مورد پيروزي هواداران شاه پخش كرد و فرمان شاهانه را خواند. در اين هنگام، انبوه گويندگان مشتاق به اداره راديو سرازير شدند. پاره‌اي از آنان نماينده عناصري بودند كه با طرح تي‌.پي.آژاكس همكاري داشتند و اين در حالي بود كه ديگران كاملاً براي پايگاه [سيا در تهران] ناآشنا بودند. از جمله عناصري كه از پيش همكاري داشتند، روزنامه‌هاي مخالف، بختيار و زلزله، نيز يكي از پسران آيت‌الله كاشاني و همچنين شخصي به نام اعتضادي، قرار داشتند. افزون بر اين، در ميان پشتيبانان خودجوش و خودانگيخته شاه كه به اداره راديو آمده بودند، سرهنگ پهلوان و سرگرد ميرزاديان، ديده مي‌شدند. حضور آنان اين فرض تي.پي.آژاكس را به اثبات مي‌رساند كه ارتش در چنين شرايطي به كمك شاه خواهد شتافت. نيز راديو تهران براي اندك زماني برنامه‌هاي عادي‌اش را به طور متناوب قطع و وصل مي‌كرد. آن چنان كه يكي از گويندگان گفت، احتمالاً سرانجام راديو تهران توسط مهندساني كه براي راه‌اندازي آن آمده بودند، بار ديگر مورد بهره‌برداري قرار گرفت. در اينجا هم مانند موارد بي‌شمار ديگر، بخت و اقبال به ياري اين هدف شتافت. زيرا، در صورتي كه مدافعان اصلي ايستگاه راديو موفق مي‌شدند امكانات و تسهيلات آن را تخريب كنند، در دست گرفتن كامل پايتخت ممكن بود به تأخير افتد.

در سفارت ايالات متحده، پرسنل پايگاه [سيا در تهران]، برنامه‌هاي راديو تهران را پي مي‌گرفتند و هنگامي كه ناگهان راديو به دست نيروهاي وفادار به شاه افتاد، آنان بسيار شادمان و خرسند شدند. بار ديگر روزولت به مخفي‌گاه دو شخص كليدي زير نظرش [سرلشكر زاهدي و سرلشكر گيلانشاه] رفت و اندكي پيش از ساعت 16، با آنان ديدار كرد. او به آنها گفت اكنون زمان آن فرارسيده كه نقش فعال خود را ايفا كنند و از اين رو هر دو بي‌درنگ آماده شدند. در اين ديدار پذيرفته شد كه سرلشكر زاهدي بايد در ساعت 16:30 به وسيله يك دستگاه تانك، در گوشه خيابان معيني با سرلشكر گيلانشاه ديدار كند و آن گاه با همين تانك به راديو تهران برود. زيرا، قرار شده بود كه زاهدي خطاب به ملت ايران سخناني ايراد كند. سرگرد كيسر با يك دستگاه جيپ، سرلشكر گيلانشاه را به بيرون از خانه انتقال داد. او [سرلشكر گيلانشاه] در ميان راه دو نفر از افسران نيروي هوايي را شناخت. از اين رو از كيسر خواست تا [از اتومبيل] پياده شود و گفت كه خود مراقب جوانب امر است. اين افسران در خيابان به گرمي به او سلام دادند و هنگامي كه او گفت يك دستگاه تانك مي‌خواهد، آنان بي‌درنگ آن را برايش فراهم كردند. افسران درباره مكان زاهدي از او پرسيدند و او به آنها گفت كه در ساعت 16:30 با او وعده ديدار دارد. بنابراين همقطارانش از او خواستند تا هرچه زودتر به ميعادگاه ديدار با زاهدي برود. بنابراين او نيز تانك را به محوطه‌اي هدايت كرد كه پناهگاه زاهدي در آن قرار داشت. زاهدي نمايان شد و پس از سوار شدن او، تانك دوباره به راه افتاد. در ساعت 17:25 زاهدي در راديو سخناني ايراد كرد كه اندكي پس از ساعت 21 همان روز، دوباره پخش شد.

با وجود اين، پيام زاهدي پيش از پيام فرزانگان، عامل پايگاه [سيا در تهران]، از راديو پخش شد. اتومبيل سواري فرزانگان هنگام بازگشت از كرمانشاه تقريباً در نيمه راه به طور كلي از كار افتاد. هرچند او توانست با زحمت زياد، مانده راه را با يك تانكر سوخت‌رساني طي كند. او صبح هنگام وارد تهران شد و با پايگاه تماس گرفت. بنا بر دستور فوري پايگاه، فرزانگان تلگرافي به سرهنگ بختيار مخابره كرد. اين پيام داراي عباراتي رمزدار بود كه از بختيار مي‌خواست تا لشكر زير امرش را با شتاب به تهران گسيل دارد. براي لشكرِ ياد شده در راه همدان به تهران اتفاق جالبي روي داد. اين لشكر زماني وارد همدان شد كه حزب توده تظاهرات بزرگي را در هواداري از مصدق برپا كرده بود. بختيار اين تظاهرات را بي‌درنگ سركوب كرد. با مشاهده ورود لشكر كرمانشاه به همدان، شگفتي شهردار همدان، حتي بيش از شگفت‌زدگي اعضاي حزب توده بود.

در سراسر تهران آخرين پايگاههاي مقاومت، زير سيطره نيروهاي وفادار به شاه درآمده بود. در اواخر بعد از ظهر، دفتر فرماندهي رئيس ستاد و پيش از ساعت 19، خانه مصدق كه خيلي زود تخريب شده بود، به تصرف درآمد. اسباب و اثاثيه خانه مصدق را كشان‌كشان به خيابان آوردند و به رهگذران فروختند. واكنش‌هايي هم از استانها گزارش شد. در ساعت 14:50، ايستگاه راديو منطقه‌اي سنندج در استان كردستان، ناگهان برنامه‌هايش را قطع كرد. در ساعت 15:55 راديو تبريز، اشغال اين ايستگاه را توسط نيروهاي وفادار به شاه گزارش داد و اعلام كرد 11 [شهر] آذربايجان در دست ارتش است. همان گونه كه اين راديو پخش برنامه‌هايش را ادامه مي‌داد، آشكار شد كه يكي از گويندگان، به نام محمد ديهيم، سركرده فداكاران آذربايجان و از جاسوسان جزء و كارآمد پايگاه [سيا] است كه در رويدادهاي تبريز نقش مهمي داشته است. در ساعت 18 راديو اصفهان برنامه‌اش را با پخش اعلاميه‌هاي تندي از سوي عناصري چون سردبيران جرايد محلي، يكي از اعضاي حزب زحمتكشان بقايي، رهبران مذهبي و افسران ستاد پشتيباني از شاه و زاهدي، آغاز كرد؛ يعني همه گروه‌هايي كه اميدوار بوديم به اين منوال واكنش نشان دهند. راديو كرمان نيز پيش از ساعت 20 وفاداري خود را به دولت جديد اعلام كرد. راديو مشهد هيچ برنامه‌اي را پخش نكرد، اما شهر مذهبي مشهد بي‌درنگ پس از شنيدن اخبار مربوط به تغيير و تحولات از راديو تهران، به دولت تازه اظهار وفاداري كرد. توده‌اي‌هاي شناخته شده مورد تعقيب قرار گرفتند و مغازه‌هاي هواداران اين حزب غارت شد.

اينك در پي دستور زاهدي به سرهنگ فرزانگان، او و كارول، عمليات را به پايان رساندند. هرچند باتمانقليچ رئيس ستاد شد، سرهنگ فرزانگان كه در دفتر ستاد بود، از طريق تماس تلفني، هواداران شناخته شده طرح عملياتي تي.پي.آژاكس را به مقام‌هاي فرماندهي واحدهاي نظامي پادگان تهران منصوب كرد، مراكز كليدي و مهم نظامي را در دست گرفت و كساني را كه نامشان در فهرستهاي دستگيري بود، بازداشت كرد.

در اواخر بعدازظهر، راديو تهران نيز كمتر برنامه‌هاي نسنجيده پخش مي‌كرد. از ساعت 18 به بعد، اعلاميه‌هاي كوتاهي درباره منصوب شدگان دولت پخش شد. در ساعت 18:45، نماينده آسوشيتدپرس و خبرنگار روزنامه نيويورك تايمز گزارشهاي نسبتاً كوتاهي را درباره رويدادهاي آن روز ارايه كردند كه براي دفاتر خبري خودشان، تنظيم شده بود. اعلاميه دولتي كوتاهي هم درباره ساعات منع رفت و آمد و نيز اخطار به تظاهركنندگان پخش شد. در ساعت 21 چكيده اخبار و در پي آن اعلاميه زاهدي، مستقر در دفتر رئيس كل شهرباني، پخش شد و پيش از ساعت 22، راديو تهران برنامه شبانه‌اش را قطع كرد. بدين گونه روزي پرتكاپو به پايان رسيد و اكنون مقررات منع رفت و آمد اجرا شد. اين رويدادها تلفاتي به بار آورد، اما نه آن اندازه كه در گرماگرم حوادث اعلام شده بود. نيروهاي امنيتي، اوضاع را زير سيطره داشتند و اكنون آماده بودند تا هر تلاش متقابلي را درهم بكوبند.

ديگر عناصر ذينفع، چگونه اين روز پرالتهاب و هيجان‌انگيز را پشت سر گذاشتند؟ يكي از اين عناصر كه مي‌بايست تشويش زيادي داشته باشد، شوروي و هودارانش در ايران بود. راديو مسكو از بسياري كشورهاي جهان عقب مانده بود و تا ساعت 23 به وقت گرينويچ، هيچ اخبار خلاصه‌اي را از رويدادهاي تهران پخش نكرد. اين راديو در اوايل بعد از ظهر كه صدايش به ايران رسيد، در برنامه فارسي خود به پخش مقاله پيشين روزنامه پراودا با عنوان «شكستِ ماجراي آمريكا در ايران» پرداخت. اين برنامه در اوايل عصر، تكرار شد. راديو مسكو، اين مقاله روزنامه پراودا را در سراسر بعد از ظهر تا اوايل عصر به زبانهاي انگليسي، عربي ، بلغاري، لهستاني، چك و اسلواك، آلماني، هلندي، ايتاليايي، پرتغالي و تركي پخش كرد و اين در حالي بود كه در آن هنگام تقريباً همه شنوندگان مي‌دانستند كه اين مقاله ديگر مصداقي ندارد.

ديگر گروهها نسبت به طرح اصلي، احساس غرور و احتمالاً رضايت مي‌كردند. در حالي كه واكنش شاه در رم تا اندازه‌اي فراتر از حوزه اين گزارش است، اما يكي دو گفته او ارزش آن را دارد كه بدان پرداخته شود؛ زيرا، مربوط به فرض‌ها و تصورات اصلي طرح عملياتي تي.پي.آژاكس مي‌باشد. او گفت: «اين مردم من بودند كه به من نشان دادند به نظام شاهنشاهي وفادار هستند و اين كه دو سال و نيم تبليغات دروغين كافي نبود.» و «كشور من خواهان كمونيست‌ها نبود و به همين دليل به من وفادار مانده است».

در نيكوزيا تقريباً تا اواسط بعدازظهر به وقت محلي، نخستين استراق سمع‌هاي راديويي ترجمه و توزيع نشده بود. هنگامي كه داربي‌شاير خبر را از لويت شنيد، به اندازه‌اي از شنيدن آن به هيجان آمد كه دوستش را با اتومبيل مستقيماً به دفتر خود واقع در بيرون شهر برد و اين چيزي بود كه او و همكارانش در هفته‌هاي اخير از انجام آن خودداري مي‌كردند.

مركز فرماندهي، نخستين پيام خود را در مورد آن چه در آن روز مي‌بايست رخ دهد، درست پيش از ساعت 9 بامداد منتشر كرد و آن هنگامي بود كه يك نفر شتابان از راهرو وارد شد و ناگهان به موضوعي پرداخت كه در آغاز با توجه به افسردگي و تأثري كه هنگام هم از روز پيش فضا را پركرده بود، به شوخي تلخي شباهت داشت. خبر اين بود كه مصدق در آستانه سقوط است. در سراسر بامداد و بعدازظهر و تا اواخر شب، افراد با تلگرافهاي تازه رسيده با شتاب و دستپاچگي در راهروها بالا و پايين مي‌رفتند. در سراسر روز تنها دو تلگراف از پايگاه [سيا در تهران] در مورد طرح تي‌.پي.آژاكس دريافت شد. آن روز، روزي بود كه هرگز نمي‌بايست به پايان مي‌رسيد، زيرا به اندازه‌اي آكنده از احساس هيجان، خرسندي و شادماني بود كه بعيد است روز ديگري بتواند با آن برابري نمايد؛ چه، تك خال، حكمفرما بود و شاه پيروز.

...

بازهم... هنوز...1

دوباره سلام هفتکل!

امروز هم می خواهم شما را به نیم سده (قرن) پیش ببرم: دیدار با شهر کودکی و کار، کُلُنی نجابت و نفت، روح جستجوگر خوشبختی و آزادی سرگردان میان مدرنیته ی وارداتی 1908 استعمار نفتی و روستازدگی هزاره ی سوم...بگذار برایت جکایت کنم هم شهری!

آن روز پس از 42 سال رنج آزگار

بابا به خانه آمد

حاصل جان کندن جوانی در راستای لوله های متورم نفت

یونیت به یونیت گشت و شبکاری

صدها پله 

تاورها را درنوردیدن

آری او

شهروند خوشنام شهر ما

 آتشکار شکیبا و سخت کوش

HSE Officer

 موسیو علی مراد

به خانه آمد با اسکناس های سالی دوماهِ دریافتی در ازای فروش 42 سال و 7 ماه و هفت روز و هفت ساعت و هفت دقیقه و هفت ثانیه و هفت قطره اشک

سیاه آغشته به چربی نفت ...


"فنشت!

یعنی کار تموم!

!FINISHED!"

دست نشاندگاه حضرت اشرف ژنرال جیکاک در امور اداری شرکت ملی نفت از ما بهتران، پوزخند می زنند و می گویند:

"عامو علی مراد برو به خونه!

دیگه شما با زن نشسته شدید!

موتور ت دیگر فایده ای ندارد برای دم و دستگاه نفت به پیشگاه ملکه

اگر چشمات آب آورده و زانوهات سابیده شده

این مشکل خودته

نتیجه ی بی احتیاطی است..."


و آن سوتر

کا بنگرو

نشسته در سایه ی بنگله ی سربالایی توفشرین

به بانوی غربتی می گوید:

"نازی جان!

هفت هم عدد بد شگونی نیست

هفتکل مزاجش خوبه

فقط پیل نداره!

7 سیاه را  این جا نبین

برو رو به باختر

هفت را

 در پیشتیک

یعنی پیشانی بخت 7 خواهران نفتی

Seven Oil Sisters

رصد کن در خیابونای لندنُ واشنگتن

برلن و شانزه لیزه

این بخت شهرهای سرمایه"

.......

امرداد: نامیرایی باورها،نوزایی آرمان ها...3

"در طول تاريخ مشروطيت ايران اين اولين بار است که يک نخست وزير قانوني مملکت را به حبس و بند مي کشند و روي کرسي اتهام مي نشانند... به من گناهان زيادي نسبت داده‌اند ولي من خودم مي دانم که يک گناه بيشتر ندارم و آن اين است که تسليم تمايلات خارجيان نشده و دست آنان را از منابع ثروت ملي کوتاه کرده ام ... مردم اين مملکت مي دانند که وضع من در بسياري جهات با وضع مارشال پتن فرانسوي بي شباهت نيست و من هم سالخورده و به وطن خود خدمتي کرده ام. من هم مثل او در اواخر عمر به روي کرسي اتهام نشسته ام و شايد مثل او محکوم شوم ولي همه نمی‌دانند بين من و او يک تفاوت آشکار است. پتن به جرم همکاري با دشمن ملت فرانسه به دست ملت فرانسه محاکمه شد و من به گناه مبارزه با دشمن مليت ايران به دست عمال بيگانگان!" دکتر محمد مصدق در دادگاه فرمایشی پس از کودتا

 

محمد مصدق (۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) سیاست‌مدار، دولت‌مرد، نمایندهٔ چند دوره مجلس شورای ملی، و نخست‌وزیر ایران در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.

وی به عنوان رهبر ملی شدن صنعت نفت ایران شناخته می‌شود چرا که تا پیش از آن، نفت ایران زیر سلطهٔ دولت بریتانیا و به واسطهٔ «شرکت نفت ایران و انگلیس» (که بعدها به «بریتیش پترولیوم» یا به اختصار «Bp» تغییر نام داد) اداره می‌شد. مصدق پس از کودتای ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲، در دادگاه نظامی محاکمه شد و با وجود دفاعیهٔ مستندی که از کارها و دیدگاه‌های خود ارائه کرد، به سه سال زندان محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به دستور محمد رضا پهلوی، دکتر مصدق به ملک پدری خود در احمد آباد تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت، در انزوا و تنهایی زندگی کرد؛ تا این که سرانجام در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست...

 

امرداد: نامیرایی باورها،نوزایی آرمان ها...2

پرسش های شهروندگرایانه:

۱. چرا کودتای آمریکایی-بریتانیایی-انگل های داخلی  ۲۸ امرداد بر حکومت ملی محمد مصدق نازل گردید؟

۲. آیا اگر دولت ملی محمد مصدق تدوام می یافت، ما در در جایگاه کشورهای پیشرفته ای همانند اتریش و فنلاند و دست کم  کانادا نمی بودیم؟

۳. چه درس هایی می توان از این شکست و انسداد  توسعه فرا گرفت؟

۴. چرا هنوز لابی های نو استعمار از نام و راه مصدق هراس و نفرت دارند؟

۵. جرا شماری از روشنفکران معلوم الحال به جای تحلیل علل رخداد کودتای بیست و هشت امرداد، انگشت های آلوده ی اتهام خود را متوجه ی ایران و ایرانی، قربانیان این جنایت کرده و نشانی های عوضی به خوانندگان و مخاطبان خود می دهند؟

۶. چگونه می توان  در راستای سه نقطه ی برجسته ی تاریخ دگرگونی خواهی ایرانی: انقلاب مشروطیت، مقاومت مستمر هم وطنان در برابر کودتای بیست و هشت امرداد و انقلاب ۱۳۵۷ به زمینه ی مشترک برای وحدانیت ملی رسید؟

۷. دوستان و دشمنان دولت های ملی کیانند؟

...ه.ح. 

امرداد: نامیرایی باورها،نوزایی آرمان ها...1

"در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی دولت نخست‌وزیر محبوب ایران محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور معتقد بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجه‌اند ولی آن کودتا آشکارا باعث پس‌رفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلی آنان ناراحت‌اند. علاوه براین در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند... " مادلین آلبرایت وزیر امورخارجه آمریکا،  ۱۸ مارس سال ۲۰۰۰ میلاد

"كمونيسم را بهانه كرده‌اند كه نفت ما را ۱۰۰ سال ديگر هم غارت كنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محكوم كرد كه در زندان لشكر ۲ زرهی آن را تحمل كردم. روز ۱۲ امرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای این‌که آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم." محمد مصدق، نخست وزیر قانونی مردم ایران که در بیست و هشت امرداد ۱۳۳۲، قربانی کودتای آمریکایی- انگلیسی-ارتجاع داخلی شد.

کودتای ۲۸ امرداد یا رستاخیز ۲۸ امرداد (به تعبیر حکومت پهلویکودتایی است که  در امرداد ۱۳۳۲، با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا،( سیا) و با حمایت انگل های جامعه، علیه دولت قانونی و ملی دکتر محمد مصدق به انجام رسید. در آمریکا از آن بعنوان عملیات آژاکس (  Ajax Operation ) یاد می شود.

...

ما

این سرمقاله را روز  ۵ شنبه ی ۱۹ شهریور ۱۳۸۳ در شماره ی ۲۶۲ "روزان" نوشتم با همین عنوان بالا:

ما

ما ایرانی ها در اروپا و آمریکا شهروندان نمونه ای هستیم.

در فهرست های ارایه شده مربوط به ده تای نخست (تاپ تن) مدیران سازمان ها، تشکیلات تجاریی، پایگاه های فضایی، بیمارستان ها، استادان دانشگاه های خارجی، کارآفرینان موفق، سایبر اندشان و برنامه ریزان، بازرسان کیفیت و مشاوران سیاسی/هنری /مدنی دنیا؛ کمایش با یک نام ایرانی رو به رو می شویم.

ایرانی ها در مقایسه با دیگر اقلیت های چینی، کوبایی، ایتالیایی، ژاپنی و هندی تبار در آمریکا، کارنامه ی درخشان تری دارند.

پس در بررسی کاستی ها و کمبودهای دست و پاگیر و گاه آزار دهنده ی شهری و روستایی در می یابیم که علل در جا زدن ها، زمینه های ارتشاء و اختلاس، دروغ ها و دزدی های تعمید داده شده، وعده های سرخرمن، ملوک الطوایفی مدیریتی و... به فردیت ایرانی بر نمی گردد. ریشه ها و پشتوانه های واپس ماندگی تعامل را باید در غیبت سیستم، مدیریت زمان/خطر، نبود برنامه ریزی های زمان بندی شده، اندیشه ورزی مشارکتی و کنشمندی قانون/هدف مند، چیرگی رابطه بازی، شخص گرایی، بده و بستان های مصادر امور، مسئولیت گریزی و نبود حس جوابگویی در قبال اقدامات انجام شده، کاربری ابزاری از باورهای همگانی و دریک کلام: عدم تناسب ساز و کارهای مدیریتی با ضروریات و مقتضیات انسان هزاره ی سوم / شهروند دهکده ی کوچک جهانی است.

ایرانی متهم به کم کاری، کاهلی و  دو گانگی شخصیت، در معرض خبرهای شگفت اوری از آخرین دستاوردهای رفاه جمعی شهروندان و هم تباران خود در آن سوی آب های جهان است.

ما ایرانی ها می توانیم با پشتواتنه ی غنی فرهنگی،وحدانیت عملی و امکانات گسترده ی مادی /معنوی در اختیار ، شهروندان نمونه ای برای زیست کره باشیم اگر خود را باور و تحمل کنیم.

ه. ح. 

  

از قلمروی مردم...5

ژاپن ۳/۷ ريشتر لرزيد 

زمين لرزه  اى به بزرگى ۳/۷ ريشتر در مقياس امواج درونى زمين ژاپن را لرزاند. به گزارش ايسنا، بنابر اعلام سازمان هواشناسى ژاپن، اين زمين لرزه ساعت ۲:۵۸ ديروز به وقت گرينويچ درياى «اختسك» در جنوب اين كشور را به لرزه درآورد. كانون اين زمين لرزه در ۴۹/۳ شمال عرض جغرافيايى و ۱۴۵/۷ شرق عرض جغرافيايى بود. به گزارش ايسنا به نقل از خبرگزارى شينهوا، سازمان هواشناسى ژاپن تاكنون گزارشى از احتمال وقوع سونامى و تلفات احتمالى اين زمين لرزه منتشر نكرده است. 

ديدار سينماگران با مردم مقابل سينما «آزادي» براي زلزله‌زدگان

کمک‌های نقدی و غیرنقدی رضاکیانیان، مهران مدیری، رضاعطاران و... به مناطق زلزله‌زده فرستاده شد
سينماگران امروز و فردا با حضور در مقابل سينما «آزادي» كمك‌هاي نقدي را جهت ياري به زلزله‌زدگان استان آذربايجان شرقي دريافت مي‌كنند.

به گزارش ايسنا ستاد كمك‌رساني سينماگران به زلزله‌زدگان اعلام كرد: با توجه به پيگيري‌ها و تماس‌هاي بي‌شمار براي كمك به حادثه‌ديدگان زلزله استان آذربايجان شرقي، سينماگران طي روزهاي پنج‌شنبه و جمعه ـ 26 و 27 مرداد ماه ـ از ساعت 15 تا 24 با حضور در مقابل سينما «آزادي» كمك‌هاي نقدي هم وطنان را دريافت خواهند كرد.
بنا بر اعلام هنرمندان اعضاي اين ستاد، پرويز پرستويي، كمال تبريزي و رضا ميركريمي كمك‌هاي جمع‌آوري شده هفته آينده طي سفر هنرمندان به مناطق حادثه ديده اهدا خواهد شد.
رضا كيانيان، مجيد مجيدي، كمال تبريزي، مهدي فخيم‌زاده رويا تيموريان، پرويز پرستويي، محمدمهدي عسكرپور، رضا ميركريمي، حسن پورشيرازي، ‌همايون اسعديان، نگار جواهريان، فاطمه معتمدآريا، فرهاد توحيدي، مسعود رايگان، حامد بهداد و... از جمله سينماگران حاضر در اين برنامه خواهند بود. ستاد كمك‌رساني سينماگران به زلزله‌زدگان از عموم مردم براي شركت در اين برنامه دعوت به عمل آورد.
همچنين بازیگران و عوامل مجموعه «قلب یخی» کمک‌های نقدی و غیرنقدی خود را به مناطق زلزله‌زده آذربایجان شرقی ارسال کردند. به گزارش خبرآنلاین، گروه سازنده پروژه «قلب یخی» ضمن اعلام تسلیت به زلزله‌زدگان آذربایجان شرقی، کمک‌های نقدی و غیرنقدی خود را به مردم زلزله‌زده ارسال کردند.
اين كمك‌ها از طرف سیدکمال طباطبایی، بهرام بینا، سامان مقدم، جواد فرحانی، مرتضی غفوری، سیامک مهماندوست، ایرج شهزادی، ایمان امیدواری، فرناز انصاری، گلناز گلشن، امیر توسلی، پیام ایرایی، علیرضا شمس شریفی، نگین موسوی، رضا کیانیان، هدیه تهرانی، رضا عطاران، مهران مدیری، علی قربانزاده، حسین یاری، هانیه توسلی، طناز طباطبایی، امیرحسین رستمی، پژمان بازغی و تمامی عوامل گروه به مناطق زلزله زده فرستاده شد. 

 

فروش روز اول «ضدگلوله» براي زلزله زدگان

عوامل فیلم «ضد گلوله» در یادداشتی فروش روز اول اكران خود را به زلزله‌زدگان آذربایجان شرقی تقدیم کردند.
همچنين مصطفي كيايي اعلام كرد: در کل یک پلان و یک دیالوگ «ضدگلوله» حذف شده است كه یکی از دیالوگ‌های سعید آقاخانی و یکی از پلان‌های مهدی هاشمی حذف شده‌اند.

پیام های مردم به مطبوعات

يادي ازمرحوم گلابدره‌اي 

سيد محمود گلابدره‌اي، نويسنده‌اي بود كه تنها زيست و مظلومانه در منزلي كه معاونت فرهنگي وزارت ارشاد در اختيارش قرار داده بود، درگذشت . به فرمانداري شميران پيشنهاد مي‌شود در امامزاده قاسم،زادگاه مرحوم گلابدره‌اي و يا محل ديگري در شميران، كتابخانه يا مدرسه‌اي را به نام اين نويسنده متعهد و پرتلاش نامگذاري كند وبه اين ترتيب خدمات فرهنگي يكي از هنرمندان صاحب نام شميران را پاس دارد

روح‌الله مهر پارس

 

اي كاهش فارسي را پاس مي‌داشت

دبير انجمن شركت‌هاي هواپيمايي در مصاحبه‌اش چند بار اصطلاح ارلاين‌ها را به كار برده است كه بهتر بود فارسي را پاس مي‌داشت و «خطوط هواپيمايي» مي‌گفت

دوستدار زبان فارسي 

 

بي‌عدالتي وزارت علوم تبعاتي خواهد داشت

بسياري از شركت‌كنندگان كنكور يك سال زحمت كشيدند و درس خواندند تا در رشته مورد علاقه‌شان مشغول به تحصيل شوند، اما متأسفانه به دليل بي‌عدالتي وزارت علوم مجبور شدند در رشته‌هاي ديگر تحصيل كنند، كه اين كار در سال آينده تبعات زيادي خواهد داشت.

يك مادر 

ساختمان های قرون وسطی

هنوز بسياري از ساختمان هاي روستايي کشور در برابر زلزله آسيب پذير است و در معرض خطر ويراني، علاج واقعه قبل از وقوع بايد کرد. بعد از وقوع فاجعه ابراز همدردي و تسليت گفتن، آب رفته را به جوي باز نمي آورد و صدالبته که سودي ندارد. / خراسان

درد/درمان...نامرد

مي گويند درد را از هر طرف بخواني، درد مي شود ولي درمان را از آخر بخواني مي شود نامرد!!  مواظب باش براي دردت به هر درماني تن ندهي!

 مدیریت بدون ذره ای سوء تدبیر

درحالي که نماينده اهر و هريس در مجلس به شدت از کمبود امکانات و نحوه کمک رساني انتقاد کرد، نماينده هلال احمر پيشنهاد کمک هاي بين المللي را رد کرده است! اين همه غرور کاذب به بهاي جان انسان ها؟

غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد...

درست است که از زلزله اخير ناراحت شديم اما خرسنديم که مردم و امدادرسانان چنان خود جوش به ياري آذري زبانان رفتند که تا حدي خاطره تلخ زلزله را از ياد بردند. اي آذري ها شما تنها نيستيد. به همگي دست مريزاد مي گويم.

منش پهلوانی

با عرض سلام. واقعا آقاي حميد سوريان پهلواني را به همه نشان داد. وقتي فهميدم تمام جوايز خود را به زلزله زدگان داده است، اشک در چشم هايم جمع شد. به واقع پهلوان است.

 

از قلمروی مردم...4

یادی دوباره از صدای ژرفا

علی حاتمی (۱۳۷۵-۱۳۲۳)

در زیر، نمونه گفته های ماندگار از فیلم های شاعر سینما،سعدی زمانه، نقشگر تاریخ عاطفی ایران، علی حاتمی را می خوانید... هم او که باقیات صالحات او، فرزند برومندش بانو ی افتخارآفرین، لیلا حاتمی نمادی از نجابت و فرهیختگی ایران سرافراز و آزاده است...

مملکت‌رو تعطيل کنيد، دارالايتام داير کنيد درست‌تره...
ديلماج من و خدا نباش، خدا به هر سري داناست...

سلطان صاحبقران (مجموعه تلويزيوني) (1354) 
*اميرکبير: مرگ حق است ولي به دست شما بسي مشکل، اما شوق از ميان شما رفتن مرگ را آسان مي‌کند.
*اميرکبير: مقدر است امروز لباس نو بپوشم. اگر مي تواني، درد و غم را هم از تن من بشوي.

سوته‌دلان (1356) 
*مجيد: خوش به سعادتتون که مي‌رين روضه ، جاتون وسط بهشته ، ما که دنيامون شده آخرت يزيد. کيه ما رو ببره روضه؟ آقا مجيد تو رو چه به روضه، روضه خودتي، گريه کن نداري، وگرنه خودت مصيبتي، دلت کربلاس!

هزاردستان (1358) 

*ابراهيم و اسماعيل، هر دو در يک تن بودند، با من، پس گفتم، ابراهيم، اسماعيلت را قربان کن، که وقت، وقت قربان کردن است. قرباني کردم در اين قربانگاه، و جوهر اين دفتر، خون اسماعيل است، پسري که نداريم، دريغ که گوسفندي از غيب نرسيد براي ذبح، قلم ني، از نيستان مي‌رسيد ني در کفم روان، ني خود، نفير داشت، نفس از من بود، نه نغمه، من مي‌دميدم چون دم زدن دم به دم.

حاجي واشنگتن (1361) 
*فکر و ذکرمان شد کسب آبرو، چه آبرويي، مملکت‌رو تعطيل کنيد، دارالايتام داير کنيد درست‌تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه مي‌آيد، قحطي است، دوا نيست، مرض بيداد مي‌کند، نفوس حق‌النفس مي‌دهند، باران رحمت از دولتي سرقبله عالم است و سيل و زلزله از معصيت مردم. ميرغضب بيشتر داريم تا سلماني .... ريخت مردم از آدميزاد برگشته، سالک بر پيشاني همه مهر نکبت زده، چشم‌ها خمار از تراخم است، چهره‌ها تکيده از ترياک. 
*ديلماج من و خدا نباش، خدا به هر سري داناست ...
*از بخت ما يک جاسوس نيست اين همه جانثاري را به عرض برساند!

کمال‌الملک (1363) 

-ناصرالدين شاه: خاک بر سرت حاکم تهران! الحق اين لطفي که به تو شد، توهيني بود به عباس ميرزا.

مادر (1368) 

سر شام گريه نکنين، غذا رو به مردم زهر نکنين. سماور بزرگ و استکان نعلبکي هم به قدر کفايت داريم، راه نيفتين دوره در و همسايه پي ظرف و ظروف. آبرو داري کنين بچه ها، نه با اسراف. سفره از صفاي ميزبان خرم مي شه نه از مرصع پلو. حرمت زنيت مادرتون رو حفظ کنين. محمد ابراهيم، [گوشت قيمه را] خيلي ريز نکن مادر، انوقت ميگن خورشتشون فقط لپه داره و پياز داغ. مادر مي مونه يه حلوا، هديه صاحبان عزا به اهل قبور. اين تنها شيريني ضيافت مرگ، عطر و طعمش دعاست. روغن خوبم تو خونه داريم، زعفرونم هست، اما چربي و شيريني ملاک نيست، اين حرمتيه که زنده ها به مرده هاشون مي ذارن.

دلشدگان (1371)
*آيين چراغ خاموشي نيست!
*با همه بلند بالايي؛ دستم به شاخسار آرزو نرسيد!
*وقتي هواي شهرت،مطلوب نيست، داشتن خانه اي که دلتنگ حصارش نشي نعمته و ما شاکر به اين نعمتيم.
*کاش اين دنيا هم مثل يک جعبه موسيقي بود،همه صداها آهنگ بود، همه حرفها ترانه.

از قلمروی مردم...3

نامه ای به کودک زیر آوار

سلام فرزند زیبای روستایی... خفته در زیر خروارها خاک...

نامه را همراه با سیل اشک هایم می نویسم... با دلی آکنده از "اندوه و شرمساری"... در سومین شب زیر آوار ماندنت...

تورا بخدا مرا ببخش... بجای "خودم"... بجای "دیگران"... فریادهای جانگدازت بگوشمان نرسید! آن زمان که زیر دیوار کاهگلی سست خانه تان ماندی... پدرت سر مزرعه بود... مادرت در حیاط خانه محقر روستایی تان مشغول کار... و من مثل همیشه در "خواب"!

مرا ببخش... کاش فریادت را شنیده بودم.... کاش زودتر خودم را می رساندم...
پدرت اولین کسی بود که به خانه رسید... چه می گویم، ویرانه! کاش فریادهای دردناکش را زودتر می شنیدم.... آن زمان که پیکر بی جان مادرت را از زیر دیوار فروریخته حیاط بیرون می کشید... آن زمان که ناامیدانه یاری می طلبید... آن گاه که بدنبال تو می گشت... آن لحظه که صدای نحیفت را از زیر آوار نمی شنید و دیوانه وار این سو و آن سو می دوید، من کجا بودم؟ ... وای بر من! وای بر من!

آن گاه که نمی دانست با آن همه خاک و آوار چه کند؟.... آن هنگام که فریاد می زد: خدایا، کاش جان مرا می گرفتی و آنها زنده می ماندند... آن زمان که سراسیمه و دردآلود بدنبال وسیله ای برای کندن و کنار زدن آوار می گشت... خداوندا شاید هنوز زنده باشند.... چه کنم...

فرزند نازنین زیر آوار مانده من،
مرا ببخش.... با دنیایی از اندوه و شرمساری...
مرا ببخش... "بخاطر جاده ای که نتوانستم برایت هموار کنم"....
مرا ببخش... "بخاطر تلفنی که نداشتید"... بخاطر دوری راهتان از شهر...
مرا ببخش... بخاطر "تراکتوری که پدرت نتوانست با وام ها و یارانه هایش بخرد".... و تنها توانست اسباب بازی پلاستیکی اش را برایت تهیه کند تا به روی طاقچه اتاقتان در کنار تصویر تیم محبوبت بگذاری....
مرا ببخش که "چرخ- بالی" نتوانستم زود تهیه کنم و به یاریت بشتابم....
تو را بخدا مرا "بخاطر تمامی محرومیت هایت" ببخش....

آن شب در زیر آن همه آوار بر تو چه رفت؟ ..... در آن تاریکی و ظلمات...
بر پدرت می دانم چه ها گذشت.... من نیز پدرم.... وای بر من.... وای بر من...
نه می توانست تنهایتان بگذارد... و نه دستهای خونینش یارای مبارزه با آن همه آوار را داشت...
.... و تو شاید هنوز زنده بودی کودک زیبای روستایی... شرم بر من... وای بر من...

و آن گاه که پس-فردای آن روز شوم، مردان یاری رسانی خلاصه توانستند خود را به خانه کاهگلی ویرانتان برسانند، پدرت کنار خروارها خاک و آوار هنوز می گریست...
و آن لحظه که آوارها را با تراکتوری که عاشقش بودی کنار کشیدند چه آرام و معصوم خوابیده بودی... با همان زیرشلواری چهارخانه ای که مادرت دوخته بود و پیراهن آبی رنگی که کمی خونی بود... انگشتان کوچکت هم خونی بود... گویی آن گاه که پدرت با دستان خونینش هنوز در جستجویت بود زنده بودی و می خواستی خاک و آوار را کنار بزنی!... نازنین زیبای من! تو که نمی دانستی خروارها خاک بر روی تکه دیواری که زیرش هنوز زنده بودی ریخته بود.... وای بر من.... شرم بر من...

کاش زودتر می رسیدم... کاش زودتر "می فهمیدم"....

مرا ببخش نازنین بی یاور
بخاطر نا آگاهی ام!
بخاطر دلقک بازی های کوچه-بازاری که آن شب با چشمانی اشک آلود در تلویزیون نظاره کردم!
بخاطر شنیدن اعلام اتمام کار آوار برداری ها و رضایت همه! از کار رسیدگی به زلزله زدگان!
بخاطر شنیدن دیرهنگام تسلیت ها!
بخاطر شنیدن رفتن مسئولین خدمت گزار مهرورز به زیارت و سفر! ...

و بخاطر نشنیدن صدای فریادهای دردآلود تو و پدرت...

شرم بر من باد ای کودک زیبای محروم روستایی

محمد از تبریز 

از قلمروی مردم...2

ستاد سینماگران برای کمک به زلزله‌زدگان آذربایجان تشکیل شد 

فرهاد توحیدی، رییس هیات‌مدیره خانه سینما در گفت‌و‌گو با ایلنا با ابراز تاسف از وقوع زلزله مهیب در استان آذربایجان‌شرقی گفت‌: من و تمامی سینماگران ایرانی از وقوع این حادثه فوق‌العاده متاسف هستیم و از اینکه در این حادثه هموطنان زیادی جان خودرا از دست دادند یا بی‌خانمان شده‌اند متاثر و متاسف هستیم‌. وی ادامه داد‌: خانه سینما و تمامی سینماگران ایران تمامی توان خود را برای ارسال کمک به کار خواهند بست و ما قصد داریم تا کمک‌هایی را از بین سینماگران جمع‌آوری و به دست زلزله‌زدگان برسانیم‌. ‌ توحیدی تاکید کرد‌: قصد داريم تا با يك برنامه منظم کمک‌های اهالی سینما جمع‌آوري شود و تعدادی از سینماگران به مناطق زلزله‌زده اعزام ‌شوند و کمک‌های جمع‌آوری شده را به نمایندگی از اهالی سینما تقدیم مردم آذربایجان کنند‌. وی ادامه داد: به همین منظور یک ستاد از سینماگران با حضور کمال تبریزی، رضا میرکریمی و پرویز پرستویی تشکیل شده است که در حال جمع‌آوری کمک‌های اهالی سینما و کمک‌های مردمی هستند. توحیدی افزود: متعاقبا شماره حساب برای جمع‌آوری کمک‌های نقدی و همچنین محل ارائه کمک‌های غیرنقدی اعلام می‌شود. 


 
 لايلالاريم

سعید سلیمان پور 

saeed_urm@yahoo.com
 

 


به ماه بگویید: 

امشب هیچ چراغی در روستا روشن نخواهد شد 

هیچ گهواره‌ای تکان نخواهد خورد 

هیچ کودکی دیگر بی‌تابی نخواهد کرد 

به ماه بگویید عزادار بیاید، 

شام غریبان داریم... 



داری می‌روی و من مانده‌ام 

زیر آوار غمها، 

با پس لرزه‌های درد، 

با غربتی که ویرانم کرده‌است، 

راستی چرا دستم را نمی‌فشرد 

دستی که برای خداحافظی 

از خاک بیرون گذاشته‌ای؟! 



لااقل قابِ عکسِ شکسته و خاک آلود 

زنده از زیر آوار در آمد 

تنها جای جهان که بعد از این در کنار هم خواهیم بود 

و من لبخند خواهم زد... 



اوچ ایل 

لایلالاریم سنی یاتیرتماغا چالیشدیلار 

بوسئرا آغی یا دونوب سنی اویاتماق ایسته ییرلر 

گوزلرینی آچ،توپراقلی قیزجئغازیم! 

ترجمه 

سه سال لالایی‌های من برای خواباندنت تلاش کردند 

اکنون به مرثیه هایی بدل شده،می‌خواهند بیدارت کنند 

چشمانت را باز کن دخترک خاک آلوده‌ام! 



من چشم گذاشتم 

اما قرار نبود این بار، 

لابه‌لای خاک و سنگ و تیرآهن قایم شوی 

من باختم عزیزکم! بیا بیرون... 

مامان قول می‌دهد این دفعه، 

به خاطر لباسهای خاکی‌ات، دعوایت نکند. 

 

اعلام آمادگی سفیر حسن نیت یونیسف برای کمک به زلزله‌زدگان

مهتاب کرامتی، سفیر حسن نیت یونیسف ایران، مراتب تسلیت و همدردی عمیق خود را با مردم ایران به ویژه خانواده‌های کشته شدگان و مجروحین زلزله اخیر آذربایجان شرقی ابراز کرد.

مهتاب کرامتی در این ارتباط گفت: ضمن ابراز تاسف از وقوع این زلزله مرگبار، مایلم با خانواده‌های قربانیان این حادثه همدردی کرده و برای بازماندگان آرزوی سلامت و بهبود می‌کنم.
وی ضمن اعلام آمادگی برای کمک به هر نحو ممکن به مردم زلزله‌زده افزود: دفتر یونیسف در ایران ضمن تماس با دولت جمهوری اسلامی آمادگی و تعهد خود را برای ارائه هرگونه کمک ابراز کرده است. من نیز حاضرم هر قدمی لازم باشد برای کمک به زنان و کودکان آسیب دیده از زلزله بردارم.
کرامتی تاکید کرد: یونیسف نقش مهمی در عملیات کمک‌رسانی در پی زلزله بم ایفا کرد. این نهاد دارای تجارب بین‌المللی زیادی برای مداخله در شرایط اضطراری است و آماده کمک رسانی در این زمینه است.

 

عزت‌الله انتظامي: دلم پر مي‌زند به كمك زلزله‌زدگان بشتابم

عزت‌الله انتظامي گفت: حدود يك ماه بايد در خانه باشم تا دوران نقاهت عمل جراحي پايم سپري شود

آقاي بازيگر سينماي ايران كه هفته گذشته مورد عمل جراحي قرار گرفت در گفت‌وگو با ايسنا اظهار كرد: يكشنبه گذشته در بيمارستان پارسيان بستري شدم و پاي چپم را كه اصلا نمي‌توانستم از آن استفاده كنم تحت عمل جراحي قرار گرفت و جمعه از بيمارستان مرخص شدم.
وي افزود: با توجه به اينكه در عمل قبلي كه روي پاي راستم انجام شد افراد زيادي به زحمت افتادند و به بيمارستان مراجعه كردند اين بار تصميم گرفتم به كسي خبر ندهم و حتي همسرم هم خبر نداشت و فكر مي‌كرد براي چكاپ در بيمارستان حضور دارم و تنها ايرج راد و محمدحسن پزشك از عمل پايم خبر داشتند.
آقاي بازيگر سينماي ايران در پايان سخنانش در حالي كه با بغض صحبت مي‌كرد با اشاره به زلزله آذربايجان شرقي گفت: با ديدن اين تصاوير بسيار غصه خوردم و دلم پر مي‌زند تا به كمك آنها بشتابم، اما متاسفانه نمي‌توانم. 

 

از تیترهای پنهان عامو "ابتکار"

 

 

 

مرگ زورش به شهر ها نرسید رفت سراغ دهات کاهگلی / بامداد امید


زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست

در حق ما هر چه گويد جاي هيچ اکراه نيست

در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست

در صراط مستقيم اي دل کسي گمراه نيست

تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست

چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش

زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمت است

کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست

صاحبِ ديوان ما گويي نمي‌داند حساب

کاندر اين طغرا نشان حَسبه لِله نيست

هر که خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدين درگاه نيست

بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود

خودفروشان را به کوي مي فروشان راه نيست

هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست

ور نه تشريف تو بر بالاي کس کوتاه نيست

بنده پير خراباتم که لطفش دايم است

ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست

حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالي مشربيست

عاشق دردي کش اندر بند مال و جاه نيست




فروش تابلو به نفع زلزله زدگان آذربایجان

نمایشگاه خیریه عکس با عنوان «آذربایجان من» به مدت یک روز در نگارخانه ایوان برگزار می‌شود.

شرکت فرهنگ فیلم تهران در اقدامی خیرخواهانه قصد فروش آثار منتخب جشنواره عکس بوی عیدی به نفع زلزله زدگان آذربایجان دارد. 
به گزارش ايلنا، نمایشگاه فوق، فقط امروز چهارشنبه بیست و پنجم مردادماه سال‌جاری برای کمک به بازماندگان زلزله آذربایجان شرقی دایر می‌شود. 
این نمایشگاه شامل چهل و سه قطعه عکس در ابعاد ۷۰ در ۵۰ از ۳۰ عکاس است. در جشنواره عکس بوی عیدی که فروردین ماه سال‌جاری به اتمام رسید ۷۰۰ اثر ارسال شد که این آثار توسط علیرضا کریمی صارمی، مسعود زنده روح کرمانی و سعید دستوری مورد داوری قرار گرفت. 
علاقه‌مندان خیر به منظور بازدید و خرید آثار این هنرمندان می‌توانند از ساعت ۹ الی ۲۰ به آدرس خیابان آفریقا، چهارراه شهید حقانی، کوچه کمان، شماره ۲۵ ساختمان انتشارات علمی و فرهنگی «نگارخانه ایوان» مراجعه كنند.
 

از قلمروی مردم...1

  ۱

هجوم خودجوش مردم  و مسیرهای همدلی

ملودی اهورایی خودروهای شخصی

 سرشار از دارو ، تسلیت، خوراک و وسایل رو به مناطق زمین لرزه...

شلوغی مراکز انتقال خون

Full of the Wanted Youth

Who want to be useful

کهکشانی کاروان های کمک های مردمی...

 

 دیروز در نیمروز ورزقان زیر و رو، زخمی و بغض زده

کودکی زاده شد تا بگوید که خدای مردم مهربان و متحد

با ما اعلام همبستگی کرده

هنوز

زمین را دوست دارد...

۲

شاهکارهای همبستگی و باور آفریده اید ای مردم!

با دستان بسته

دل های شکسته

خروار ها خروار کوه بخشش را بر شانه های ستبر برده اید به ورزقان و هریس و اهر و روستاهای از یاد رفته، بن بست های "نه"

...

ستاره ها شاهد بزگواری شمایند مردم!

شاخه ها دعاگویتان

باد بهشت همراهتان

...

ای بی نامان!

مردم ایران!

شرمسار شماست هیولای زمین لرزه

و  غافلگیر کارستان شما گردیده

این مدیریت فقر سازمان داده شده

این نبوغ نادانی

این گماشتگان نادانی و بیماری

نگهبانان دروغ و دزدی...

 

سپاسگزار شماست دنیا ای مردم!

 ...ه.ح.

پیشخوان ادبی هنری...2

۱

شاعري كه فيلم مي‌ساخت

يادي از«علي حاتمي»؛ سعدي سينماي ايران، به بهانه سالروز تولدش

احمدرضا حجارزاده/ تهران امروز: در نيمه دهه 70،سينماي ايران به سوگ فيلمسازي نشست كه پس از آن حتي تا امروز كسي نتوانسته جاي خالي او را پر كند.«علي حاتمي» 23 مردادماه 1323،در تهران متولد شد و در نخستين سال‌هاي دهه پنجم زندگي در اثر ابتلا به بيماري سرطان، دار فاني را وداع گفت.مرگ زودهنگام او در حالي بود كه وي شماري از بهترين فيلم‌هاي سينماي ايران را در كارنامه هنري‌اش به يادگار گذاشته بود.سينماي بي‌همتاي او ويژگي‌هاي بسياري داشت اما مهم‌ترين خصيصه آن،شاعرانگي در كلام و تصوير آثارش بود،تا حدي كه لقب «سعدي سينماي ايران» را از آنِ خود كرد.ديالوگ‌نويسي‌هاي او چنان لطافت و بيان شيريني داشت كه فيلم‌هاي حاتمي را به لطف همين ديالوگ‌هاي زيبا و جادويي مي‌شناختند. به ياد بياوريد اين ديالوگ‌ها را از برخي فيلم‌هاي او: «تلخی با قند شیرین نمیشه،شب‌رو باید بی‌چراغ روشن کرد»،«خورشيد دم غروب،آفتاب صلوه ظهر نميشه» (فيلم مادر)،«ساعت زنگ‌زده،ديگه زنگ نمي‌زنه،چون زنگاشو زده»،«همه عمر دير رسيديم»(سوته‌دلان). زنده‌ياد حاتمي،فعاليت‌هاي هنري‌اش را از صحنه تئاتر و با نمايشنامه‌نويسي آغاز كرد اما در سينما،از اولين فيلم خود،«حسن‌كچل» در سال 48 زباني شاعرانه،ادبي و موزيكال براي فيلم‌هاي خود برگزيد كه تا آخرين ساخته اكران‌شده‌اش «دلشدگان» (1371) آن را حفظ كرد.اين كارگردان بزرگ و نابغه،در طول عمر هنري خود با بزرگ‌ترين بازيگران سينماي ايران همكاري داشت و از تمام آنها، بازي‌هاي به يادماندني و چشمگيري گرفت.داوود رشيدي،علي نصيريان،جمشيد مشايخي، امين تارخ، اكبر عبدي،محمدعلي كشاورز،زنده‌يادان رقيه چهره‌آزاد و حميده خيرآبادي، برخي از چهره‌هايي بودند كه با او كار كردند.در اين ميان،«عزت‌الله انتظامي» ركورددار همكاري با حاتمي بود.نكته ديگري كه فيلم‌هاي علي حاتمي را از آثار ساير كارگردان‌هاي سينما متمايز مي‌كرد،توجه و علاقه او به فرهنگ و زبان كوچه و بازار و آداب و سنن ملي و ايراني بود.حاتمي در فيلم‌هاي خود به تاريخ معاصر و بخصوص تاريخي كه به تهران قديم و سنت‌هاي رايج آن مي‌پرداخت،گرايش و شيفتگي عجيبي داشت اما بي‌شك در فهرست فيلم‌هايش،هيچ‌كدام به اندازه «حسن‌كچل» نتوانست فرهنگ مشاغل،زندگي،خرافه‌ها،قصه‌ها و آيين‌هاي خانوادگي را آشكار سازد.ترانه‌هاي اين فيلم كه همه از سروده‌هاي خود حاتمي بودند و تيتراژ بي‌نظير فيلم با اجراي خاطره‌انگيز استاد «مرتضي احمدي»، هنوز جذاب،ديدني و شنيدني‌اند. به نظر مي‌رسد تا زمان حيات حاتمي،سينماي موزيكال ايران نفس مي‌كشيد اما با مرگ او،اين ژانر سينمايي هم براي هميشه خاموش شد.گرچه پس از وي، بسياري كوشيدند راه او را ادامه دهند و فيلم‌هايي هم با سر و شكل آثار حاتمي ساختند،ولي هرگز نتوانستند جوهر ماندگار فيلم‌هاي او را به ساخته‌هايشان تزريق كنند. از ديگر خدمات ماندگار مرحوم حاتمي،ساخت مهم‌ترين شهرك سينمايي ايران با عنوان شهرك «غزالي» است كه از آن با نام شهرك حاتمي هم ياد مي‌شود؛شهركي كه حاتمي آن را براي توليد سريال عظيم و تاريخي «هزاردستان» بنا كرد. احداث اين مجموعه از سال 58 آغاز شد و مدت 8 سال طول كشيد.«هزاردستان» حاتمي،تنها سريال ايراني بود كه توانست رنگ پرده به خود ببيند و در دو قسمت، با عناوين «كميته مجازات» و «طهران،روزگار نو» اكران عمومي شد.

۲

رمان تازه گلابدره يي در انتظار مجوز
«محمود گلابدره يي» رماني با عنوان «زني که گم کرده همزاد» را توسط نشر قصيده سرا دو سال پيش به وزارت ارشاد سپرده و اين رمان، هنوز در انتظار مجوز است. به گزارش مهر، گلابدره يي با اظهار گلايه از اصلاحات متعددي که بر روي اين کتاب انجام داده، گفته است: «کسي که تا به حال 28 کتاب نوشته و سابقه نوشتن «لحظه هاي انقلاب» را دارد و بعد از بازگشت از جبهه، چهار رمان با موضوع جنگ و تجربياتش در جبهه و جنگ نوشته است چرا بايد رمانش در ارشاد منتظر بماند.» گلابدره يي گفته است: «بارها و بارها براي انجام اصلاحات به ارشاد رفته ام ولي هنوز هيچ نتيجه يي نگرفته ام.» رمان تازه گلابدره يي، گويا داستان زني در رژيم گذشته است که پس از انقلاب نيز به همان کارهايي که پيش از آن انجام مي داده ادامه مي دهد.«گلابدره يي» در مورد ديگر رمان هاي آماده انتشار خود گفته است: «در حال حاضر 9 رمان چاپ نشده دارم که بارها و بارها براي چاپ آنها اقدام کرده ام و هيچ نتيجه يي نگرفته ام. يکي از اين رمان ها افسانه اسيران است که در سال 42 با حاشيه نويسي هاي جلال آل احمد در سه هزار صفحه آماده چاپ بوده است ولي متاسفانه تا به امروز موفق به چاپ آن نشده ام. البته شايد در مورد اين رمان با انتشارات سروش به توافقاتي برسم.»

 به نقل از وبلاگ محمود موحدان ، ۱۳۸۸

۳

حسيني و ترجمه مقاله پس از دو سال



ايسنا: «صالح حسيني» مترجم آثار شاخص ادبيات جهان، پس از گذشت دو سال از منتشر نشدن آثارش، يك مقاله در زمينه ادبيات تطبيقي ترجمه كرد. اين مترجم پيشكسوت كه به تازگي مقاله‌اي از او با عنوان «ترجمه‌پژوهي» در مجله ادبيات تطبيقي فرهنگستان زبان و ادب فارسي منتشر شده است، درباره انتشار ترجمه‌هايش اظهار كرد: دو سال است كه‌ ترجمه رمان «اوديسه‌»‌ نوشته‌ نيكوس كازانتزاكيس از سوي نشر نيلوفر براي دريافت مجوز نشر ارائه شده؛ ولي تا به حال جوابي نگرفته‌ام.او درباره اين كتاب عنوان كرد: «اوديسه» كازانتزاكيس كه در اواخر عمر اين نويسنده به‌نگارش درآمده، داستاني حماسي همانند كتاب «اوديسه‌» معروف هومر است كه به نوعي با مفاهيم تازه نگارش يافته است. در حقيقت، قهرمان اثر كه همان «اوديسه» است، مراحل مختلف سير و سلوك، عشق، حماسه و عرفان را مي‌گذراند. حسيني همچنين‌ گفت: مجموعه داستان «دوبليني‌ها» نوشته جيمز جويس را نيز دو سال است كه ترجمه كرده‌ام و براي مجوز نشر از سوي نشر نيلوفر ارائه كرده‌ام؛ اما بيش از 70 مورد اشكال بر آن وارد شده كه من قبول نكرده‌ام اين ايرادها را بپذيرم؛ چون اين كار باعث نابود شدن اثر مي‌شود. 

 

پیشخوان ادبی هنری...1

۱

از میان خاطرات عمران صلاحی‏

معین
یک روز جلو دانشگاه، دکتر رضا براهنی را دیدم.
گفت: یک نفر آمد زیر گوشم گفت: معین ششصد تومن. خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم. فرهنگ شش جلدی معین، هر جلدش می شد صد تومن. به طرف گفتم می خواهم. با هم وارد پاساژی شدیم. در گوشه ای دور از چشم، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد.
 
انبر دست
با احمد شاملو در انتشارات ابتکار نشسته بودیم که یکی وارد شد و پرسید: انبر دست دارید؟
شاملو گفت: جلد چندمش را می خواهید؟!
 
مقدمه
احمدرضا احمدی می گفت: این روزها کتاب های شعر فروش خوبی ندارد. این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتاب هایم مقدمه بنویسند.
 
استاد
مفتون امینی می گفت: روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم. بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد. من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم. به اولین قهوه خانه که رسیدیم، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید. معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست.
 
جا
یک شب در یک مهمانی کنار محمد قاضی نشسته بودم. گلاب به رویتان، قاضی بلند شد که به دستشویی برود و از من خواست که مواظب صندلی او باشم. در محفل از شلوغی جای سوزن انداختن نبود.
همین که قاضی رفت، مهمان تازه واردی آمد و روی صندلی او نشست. من هم رویم نشد چیزی بگویم.
قاضی وقتی برگشت و دید صندلی اش را اشغال کرده اند، به من گفت:
بهر ..شیدن ز جا برخاستم
آمدم دیدم به جایم ..یده اند!
 
کجا؟
یک شب در انجمن ادبی صائب، استاد عباس فرات به من گفت: کجا داری می روی؟
گفتم: استاد، من همین جا ایستاده ام و جایی نمی روم.
استاد اشاره ای به قد بلند من کرد و گفت: داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری؟
 
۲
چاپ دو کتاپ کلاسیک شده ی پارسی به زبان عبری
 
کتاب های دایی جان ناپلئون ( ایرج پزشکزاد) و زوال کلنل (محمود دولت آبادی) هر کدام در ۵۰۰۰ نسخه در اسرائیل منتشر و با استقبال کتابخوانان آن کشور روبرو شدند.
 
۳

نمایش نامه های باستانی

آثاري از سنکا بزرگترين نمايشنامه‌نويس رومي به زودي با ترجمه عبدا... کوثري منتشر مي‌شود. عبدا... کوثري مترجم پيشکسوت با اعلام اين خبر به مهر گفت: مجوز دو نمايشنامه از سنکا به تازگي صادر شده و نشر ني در آينده نزديک آنها را منتشر مي‌کند. اين نمايشنامه‌ها که در کتابي با عنوان «زنان تروا» منتشر خواهد شد، بيش از يک سال در صف دريافت مجوز نشر بود. لوسيوس سنکا (65 پيش از ميلاد) بزرگترين تراژدي نويس رم باستان، فيلسوف رواقي، سياستمدار، معلم و مشاور نرون بود که مجبور شد به اتهام همدستي در توطئه قتل امپراتور خودکشي کند. از سنکا 9 نمايشنامه تراژدي و يک کمدي به جا مانده است.

سنکا دستمايه آثارش را از نمايشنامه نويسان بزرگ يونان مي‌گرفت ولي نمايشنامه‌هايش رنگ تقليد و دنباله‌روي ندارد نه در زبان نمايشي و نه در شکل و نه در روح و جوهر آنها.

 

۴

بختیاران

مجله «فوربس» با اعلام اسامي پردرآمدترين نويسندگان سال گذشته ميلادي، «جيمز پترسون» را به عنوان فاتح فهرست امسال معرفي کرد.

به گزارش ايسنا، بنا بر اعلام مجله اقتصادي «فوربس»، جيمز پترسون، نويسنده آثار وحشت آمريکايي، با درآمد 94 ميليون دلاري خود در سال گذشته لقب پردرآمدترين نويسنده جهان را به خود اختصاص داد و گوي سبقت را از نويسندگان مشهوري چون «استفن کينگ»، «جان گريشام» و «جي. کي. رولينگ» ربود. اين نويسنده 65ساله آمريکايي با انتشار 14 اثر جديد بين سال‌هاي 2011 و 2012 موفق شد مبلغ 94 ميليون دلاري را کسب کند و در صدر فهرست ثروتمندترين نويسندگان سال جهان قرار گيرد.

«استفن کينگ» ـ جنايي‌نويس سرشناس آمريکايي ـ پس از پترسون موفق شد رتبه دوم فهرست مجله آمريکايي «فوربس» را از آن خود کند. به مدد فروش بالاي مجموعه ‌رمان‌هاي «برج تاريک»، کينگ موفق شد در سال 2011 و 2012 درآمدي 39ميليون دلاري به جيب بزند.

استفن کينگ خالق بيش از ‌200 اثر ادبي در ژانرهاي وحشت و خيال‌پردازي است. کارگردانان بزرگ با اقتباس از رمان‌هاي او، فيلم‌هاي بسياري ساخته‌اند؛ فهرست برخي از اين فيلم‌ها که با بازي درخشان بازيگران نام‌دار بر پرده رفته، از اين قرار است: «مسير سبز»، «رهايي از شائوشنگ» و «مه» به کارگرداني «فرانک دارابونت»، «ميزري» به کارگرداني «راب راينر»، «1408» به کارگرداني «مايکل هاف استروم» و «درخشش» به کارگرداني «استنلي کوبريک».

مجله اقتصادي «فوربس» اعلام کرد، نتايج به دست‌آمده حاصل بررسي‌هاي آمار فروش ناشران، کارگزاران، ‌نويسندگان و مؤسسه آمارگيري «نيلسن» است.

پردرآمدترين زن نويسنده سال گذشته ميلادي، «ژانت ايوانوويچ» با درآمدي 33 ميليون دلاري موفق به کسب رتبه سوم فهرست مجله «فوربس» شد. ايوانوويچ بيش‌تر با مجموعه رمان‌هاي جنايي «استفاني پلام» شناخته مي‌شود.

«جان گريشام»، نويسنده آثار پليسي‌ ـ جنايي، همچون «کاليکو جو»، «شريک» و «تئودور بون، پسرک وکيل»، در چهارمين رتبه اين فهرست قرار دارد. «گريشام» در سال گذشته موفق شد با فروش آثار ادبي‌اش، درآمدي 26 ميليون دلاري به دست آورد.

رتبه پنجم فهرست پردرآمدترين نويسندگان سال 2011ـ 2012 به «جف کيني»، نويسنده سري رمان‌هاي «خاطرات بچه‌ بزدل»، رسيد. مجموعه‌رمان‌هاي معروف کيني بيش از سه ميليون و 300 هزار نسخه در سال 2011 فروش داشته است.

«بيل اوريلي» با درآمدي 24 ميليون دلاري در ششمين رتبه اين فهرست جاي گرفت. اثر «روزهاي سگي» اوريلي با فروشي 15 ميليون دلاري، تاکنون چندين‌بار موفق به فتح فهرست پرفروش‌ترين آثار ادبي آمريکا شده است.

«نورا رابرتز» با 23 ميليون دلار درآمد، مقام هفتم را کسب کرد و پس از او «دنيل استيل» با درآمد 23 ميليون دلاري حاصل از فروش کتاب‌هايش، در رتبه هشتم فهرست «فوربس» قرار گرفت.

خالق رمان معروف «بازي‌هاي گرسنگي» نهمين نويسنده پردرآمد سال جهان لقب گرفت. «سوزان کالينز» که پس از اقتباس سينمايي رمانش به شهرتي بين‌المللي دست پيدا کرد، در سال 2011 ـ 2012 موفق به کسب درآمدي 20 ميليون دلاري شد.

دهمين نويسنده پردرآمد سال «دين کونتز» بود که ثروت او در سال گذشته ميلادي 19 ميليون دلار تخمين زده شد.

«جي. کي. رولينگ» ـ خالق رمان‌هاي پرفروش «هري پاتر» ـ يازدهمين نويسنده‌اي بود که در سال گذشته بيش‌ترين درآمد را کسب کرده بود. رولينگ درآمد هشت ميليون دلاري سال گذشته خود را از پيش‌فروش «خلأ تصادفي» ـ اولين رمان ويژه گروه سني بزرگسال خود ـ به ناشران کشورهاي مختلف به دست آورد. اين اثر ادبي قرار است ماه آينده عرضه شود.

«استفاني مير» ـ نويسنده مجموعه رمان‌هاي معروف «گرگ و ميش» ـ نيز با موفقيت چشم‌گير اقتباس‌هاي سينمايي از آثارش، سيزدهمين رتبه اين فهرست را به خود اختصاص داد.

 ۵

 دومین قیلم واژگانی آقای کارگردان
رمان «در خرابات مغان» نوشته داريوش مهرجويي در قالب جلسه نقد، در موسسه شهر کتاب تحليل و بررسي مي‌شود.
به گزارش مهر، داريوش مهرجويي علاوه بر کارگرداني سينما، به نوشتن نيز مبادرت دارد و رمان «در خرابات مغان» به عنوان دومين رمان اين نويسنده چندي پيش توسط نشر قطره منتشر شد و در بيست و پنجمين نمايشگاه بين‌المللي کتاب تهران هم عرضه شد. مهرجويي پيش از اين رمان «به خاطر يک فيلم بلند لعنتي» را منتشر کرده بود.مهرجويي در مان «در خرابات مغان» کوشيده است با گره زدن انديشه در بافت روايت داستاني خود به اين موضوع بپردازد که آيا با اين همه دشمني، خشونت و اختلاف مذهبي و مسلکي مي‌توان در کنار هم با عشق زيست؟ آيا مي‌توان بري از مسائل سياسي به عشق، دين و عرفان پرداخت؟نشست هفتگي شهر کتاب با موضوع نقد اين رمان، روز سه‌شنبه 31 مرداد از ساعت 16:30 با حضور داريوش مهرجويي، فرزان سجودي، اميرعلي نجوميان و شيوا مقانلو در مرکز فرهنگي شهرکتاب واقع در خيابان شهيد بهشتي، خيابان شهيد احمد قصير (بخارست)، نبش کوچه‌ سوم برگزار مي‌شود. ورود به اين برنامه براي علاقه‌مندان آزاد است.

بازهم...هنوز...2

دوباره سلام هفتکل!

 

در زیر بخش های نخست از فصل های نخست و چهارم داستان بلندم را می خوانید با عنوان "نفرین نفت"...

از شما چه پنهان هنوز در حال عرق ریزان روح، به پردازش و بازنویسی فصل های ظهور نفت، کودتای 1332، خیزش همگانی 1357، سال های جنگ تحمیلی (1367-1359) و...مشغولم...

کودتا که شد، بگیر و ببند بود و بعد قوای حکومت ریختن داخل لینا و کوچه های هفتکل...عده ای فرار کردند زدند به کوه...

آن ها را که مقاومت می کردند وحشیانه به رگبار بستند و سینه هاشون را با سرنیزه پاره پاره...رینگ بکس و چاقو ضامن دار هم تو دست نوچه های کودتا پخش شد... بهشون غذا چرب و نرم می دادند و نوت های پهلوی...

مخالفا را می گرفتند و  می بردند...

کارگرای ضد شاه را بلک لیست کردند... بردند به تبعید و یا اخراج کردند... عده ای را هم انداختند داخل اروند...

همه ی ترس قوای حکومتی قیام بختیاری بود از راه هفتکل...

کتاب ها را به کوچه ها می ریختند و آتش می زدند...زیر شیروانی ها را می شگتند... دستگیر می کردندو می بردند...

هفت سال پس از کودتای انگلیسی آمریکایی علیه دولت قانونی مصدق، با فرستادن مأموران گشت به شهرهای نفتی بختیاری، اوضاع معیشت مردم را با دقت زیر نظر گرفتند...

سخن چین هایی که جیکاک انگلیسی در هفتکل پرورش داده و جذب شرکت نفت کرده بود، شب و روز به زندگی مردم سرک می کشیدند...

 

غرش موتور که در محله کارگری جاروکاری هفتکل می پیچد، اجتماع زن ها بر روی سکوی خانه ی سید ضامن به هم می خورد...

بچه های در حال بازی چوکِلی پخش و پلا می شوند و دار و دسته ی نوری که درحال زوو کشیدن هستند، خاموش می مانند.

و من از تُل عاشقی سرازیر می شوم رو به بازار.

از کنار لین های کارگری ردیف 50 رد می شوم. باید سیفو بیاید و بسته ی مجله های دستگیر نشده از سال های پیش از کودتا را به من بدهد.

- کم کم... این ها را می بری و بعدش که خونی قایم می کنی تو اشکفت های ته محله تون، جارو کارا برا روز مبادا...

  پس از انجام سفارش های خرید ننه، راه می افتم رو به محله ی جاروکارا.

تهمینه دختر همسایه که پشت پنجره ی چوبی درحال خواندن رمان رونویسی شده ی "مادر" است و کوچه را می پاید، با شتاب کتاب را می بندد و آن را زیر لبه ی قالی پنهان می کند...

بلو می گوید: نجس صورت دوباره اومد...

- ئی موتور فُگور خواب نداره...

- خاموش نمی شه؟ صبح و شب و دم صبح...نیمروز داغ و یا پسین زیر شلاق بارون..

-  ناگهان پیداش می شه. غافلگیر ت می کنه...

کَل مندلی لعنت می فرستد: ... دنبال بختیاری های یاغی می گرده...ردی پیدا کنه و مخفی شده ای...

- عامو کل مندلی! از کجا اومده ئی موتور؟

- میگن اسمش نصیر سیاه س... تو آبادان با چاقوکشا کودتا فقط یک روز، ده تا آدم ناراحت را به قول خودش سلاخی کرد... خونه ها آتیش زد...بعد مخالف کشی در آبادان، رفت اهواز اسم نوشت تو دارو دسته ی سرهنگ پهلوون، لختی ها و تلکه گیرای باغ معین و سی متری اهواز  را دستگیر کردن و گماشتنشون به ناتوری محله ها و خبر چینی..

عامو پرویز، خان در به در که عوامل حکومتی دواخورش کرده اند و اکنون به عنوان دیوانه ای بی آزار ، بلند بالا و با صورت پت و پهن و ریش انبوه- رستم وار، در سایه ی دیوار خانه ی خان گدا در قوطی دارد چای آماده می کند؛ لبخندی کشدار می زند. نگاهی به دستار کل مندلی می اندازد... بعد گفتگو با  همزادهای پنهانش را ادامه می دهد. سری می جنباند. از قوطی هما بیضی نخ سیگاری بیرون می کشد و با ته سیگار گوشه ی لبش می گیراند...

 بسته ی قند را که مادرم برایش فرستاده از دستم می گیرد و خاموش می گوید:

-  دنبال مخالف ها می گردند، اینا...

مم طاهر از راه می رسد. می شلد. کف به دهن آورده و مثل همیشه هم چنان که در زیر بغل مرغی و در زنبیل، قوری چینی گلداری برای فروش دارد، دور و بر را می پاید و بلندترین مناره ها را حواله ی محارم خولی، رییس شهربانی و مقامات خود فروخته می کند...

غریبه ای خود را از تیر رس نگاه موتور عصبانی دور می سازد.

آن سوی دیوار همسایه، صدای همه گل می آید... دارد به جون داییش قسم می خوره که از  زبون پری، زن دوم حَج احمد قندچی که با زن خولی رفت و آمد داره شنیده که مأمورها مطابق با لیست سیاه ژنرال جیکاک حاسوس انگلیسی می خواهند آدم های کنجکاو در امور نفت را سر به نیست کنند...

اکنون انگار خبر دیگری است. کوچک و بزرگ دارند به درون خانه های قفس مانند بی آب و برق پناه می برند...

بابا، بازار در انبار حاج طاهر نشسته خیره به نقطه ای.

سهیلا دختر اوس خومکار  می گوید باباش باهام کار داره...

- بابات کجاس؟

بردنش کلانتری...

حالا صدای غار غار موتور، بر نغمه های خوش آواز خواننده ی جانکی کارآزموده که دارد از گرامافون اوس شعبون پخش می شود، غلبه می کند و آن را محو می سازد...

کله ی موتور از دهنه ی کوچه ی تنگ پشت خانه ی انار بینایی هجوم می آورد رو به خانه ی دی کَلبَلی...

خولی پیشانی سیاه سوخته ای دارد با لُپ های زرد و چشم هایی خون و لب های شتری...

موتور را می خواباند روی پایه دان...

بی آن که حرفی بزند، راه می افتد... مخاطبی ندارد... همه چیز را با شک و تردید وارسی می کند.

سری به دالان دا فلامرز می کشد. بی اجازه رو به گاوش می رود که متفکرانه به نشخوار مشغول است...دستی به زیر بافه های کاه می کشد....کمی جلوتر، سراسر حیاط را با دقت می نگرد...

فلامرز  به پچ پچ می گوید: دیروز تا دره تَلو هم آمده بود...خودوم کُلتش را دیدم که از لای گُنده له های بغلش زده بود بیرون...

مراد آن چنان که فقط جمع 7 نفری ما بشنود، خبر می دهد: بچه ها! شوم که خوردین، یکی یکی از پشت خونه ی اورکی بیایین سرچشمه جمع بشین...

 

کارنامه ها را که گرفتیم و دبستان آسماری تعطیل شد، از زمین و آسمان آتش می بارید و هنوز تابستان نیامده بود.

 اما بعدش من چند روز یک بار از راه حیاط خانه ی سرایدار مدرسه سید محسن، می دویدم تا راهروی خلوت مانده ی کلاس های بسته را طی کنم، پشت ستون رو به در کتابخانه مکثی کنم. دور و بر را بپایم و بعد با کلیدی که به عنوان کتابدار پیشم مانده، در یک چشم به هم زدن: یک دو سه... قفل را باز کنم و  در یک آن، کتاب های از پیش گزینه شده را در زنبیل خرید لای روزنامه ها بپیچم و با دقت زیر دسته های سبزی، پاکت های رطب و گوجه و پیاز پنهان کنم . به بیرون بپرم...

اکنون صبح داغ خرداد 10 سال پس از کودتاست و خیابان روبروی سینما کارگری که پرده ی تابستانی اش بیرون زده خلوت است و بی عابر... با زنبیلی خرید دارم رو به خانه می روم که غرش موتور پی ام را می گیرد.

قلبم به تپش می افتد...

- وایسا ببینم!

می ایستم.

- بیا ببینم چی خریدی؟

نگاه تلخی دارد.

چنگ می زند و رطب بر می دارد.

- پسر اون سید آبادانی هستی؟ همون که با دکتر بهبهانی کار می کنه؟

سیگاری می گیراند. برجستگی کُلت را زیر پیراهن آستین کوتاه آبی رنگش می بینم.

چهرازی را می شناسی؟

- کدومشون آقا؟

اوس خومکار بنا...

-  آره آقا... همسایه هستیم...

-  بابات کجاس حَلا؟

-  رفته روستا، آب له...

پک می زند و بعد با فشار تُف می کند تا هسته های رطب را بیرون بپراند...

دیگر چیزی نمی پرسد. پا می زند. غرش موتور... خیز بر می دارد رو به پمپ بنزین و از آن جا کج می کند رو به  محله ی جاروکارا تا مقابل دکان اخولی توقف نماید و با دقت رفت و آمدها به کارخونه یخ علوی را بپاید...

شب که سینما کارگری برنامه ی نمایش فیلم ندارد، نشسته در تاریکی تل مشرف بر محله، بی آن که دیده شویم، با دوربین شکار پدر اسد که آن را کش رفته داریم ستاره ها را دید می زنیم...

یدول می گوید:

امروز ظهر دیدمش پشت باغ دی هوشنگ داشت با مم رضا مچلو حرف می زد...

- مُ هم پشت درخت کنار قایم بودم شنیدم مم رضا مچلو خبر بهش می داد... او هم یه دو تومنی قهوه ای سراند زیر لیفه تنبونش...

- می گن حفیظ که سپاهی دانشِ به مرغاب ایذه دستگیر شده و دی احمد کتاباشُ قایم کرده خونه ی شما...

ناگهان دایره ی نور می خورد به سینه ی تپه ی خانه ی اورکی. سگ آن ها فیدل شروع می کند به پارس کردن...

سواری آریا شاهین سپیدی ویراژ می رود، از جلوی بُخار  یا آشپزخانه ی عمومی محله که سوختش از گاز ترش است، می پیچد رو به دهانه ی کوچه و چند مأمور می پرند بیرون...با لگد در پلیتی بی قفل و بست خانه ی دی احمد را می کوبند و می روند داخل...

چندی بعد غرش موتور  آرامش محله را به هم می ریزد.

سگ ها به اعتراض با فیدل همراهی می کنند.

مأمورها بیرون می زنند. سوار  می شوند و می روند.

در نمای دوربین دیگر چیزی پیدا نیست...ه.ح.

بچه ها از هم جدا می شوند.

آذربایجان داغدار، تنهایت نمی گذاریم...

بُهت خبر...

ايران در سوگ آذربايجان می گرید

دستان یاری بیدار و بسیارند

 

شايد اگر اين زلزله در نيمه شب يا در فصلي ديگر رخ مي‌داد، فاجعه دو چندان مي‌شد. اما گله‌هايي نيز وجود دارد...

 الله‌وردي دهقاني، نماينده ورزقان مي‌گويد: «از آنجا كه بسياري از مسئولان ما پروازي هستند، نتوانستند خود را به موقع به مناطق زلزله زده برسانند»

گروه اجتماعي روزنامه تهران امروز– مريم نظري: شنبه شب سياه‌ترين شب زندگي «ورزقاني ها» بود. مردمي كه زلزله خانه‌هايشان را ويران كرده بود، زخمي و سرما زده و داغ ديده، يا به كفن و دفن كشته‌شدگان حادثه مشغول بودند و يا تا صبح همنواي فريادهاي كمكي بودند كه عزيزان‌شان از زير آوار سر مي‌دادند. به گفته الله‌وردي دهقاني، نماينده مردم ورزقان در مجلس كه در محل فرمانداري ورزقان حاضر بود: «مسئولان دولتي از جمله وزير بهداشت و وزير كشور كه براي بررسي اوضاع از تهران به ورزقان آمده بودند سوار بر هلي كوپترها شهر را تماشا مي‌كنند، اين در حالي است كه مديريت ضعيف ستاد بحران در اين شهر مورد انتقاد است.» 

به گزارش تهران امروز، در فرمانداري ورزقان نه اثري از فرماندار «پروازي» اين شهر ديده مي‌شود و نه ساير مسئولان دولتي. مردمي كه خانه‌هايشان بر اثر زلزله به طور كامل تخريب شده جلوي فرمانداري تجمع كرده و از نحوه امداد رساني گله مند هستند. آن ها درخواست چادر، آب و غذا دارند. چند كيلومتر آن طرف‌تر اما خانه‌هاي ويران شده و‌ چشمان گريان مردان و ضجه‌هاي زنان بيداد مي‌كند...

 

صداو سيما باز هم رفوزه شد 

گويي صدا و سيما از شکست‌هاي خود هيچ درسي نمي‌گيرد و با وجود رفوزه شدن در امتحانات مختلف، همچنان بر شيوه خود اصرار مي‌ورزد
دو روز پيش خبر زلزله شديد و پرتلفات در شمال غرب کشور به سرعت برق و باد در خبرگزاري ها، سايت‌هاي خبري و شبکه‌هاي مجازي چرخيد و يک ساعتي طول نکشيد که اين خبر حتي به صدر اخبار برخي شبکه‌هاي ماهواره اي تبديل شد، اما تا زماني که اين خبر به حدي از اهميت برسد که شايسته زير نويس‌هاي شبکه خبر و ديگر شبکه‌هاي داخلي که از بودجه بيت المال همين مردمي که زير آوار مانده يا کشته شده بودند، برسد ساعت‌ها زمان طي شد!واقعيت اين است که رفتارها و سلوک صداو سيما در اين فقره قابل درک نيست که چرا وقتي حادثه اي در ابعاد زلزله شديد در آذربايجان شرقي و استان‌هاي همجوار به وقوع مي‌پيوندد که صدها کشته و هزاران زخمي دارد، به قول معروف” صداو سيما هم نمي‌گزد؟” آيا اين توهين به همه مردم نيست؟ طرفه آنکه در همان شبي که صداوسيما حتي به خود زحمت نداد يک شبکه تلويزيوني خود را به پوشش خبري لحظه به لحظه زلزله آذربايجان شرقي اختصاص دهد، در خبرهاي برگزيده شده براي بخش‌هاي مختلف خبري حتي خبر تصادف يک کاميون با يک دوچرخه سوار در آلمان که منجر به مرگ يک تن و زخمي شدن سه تن ديگر شده بود و واژگون شدن اتوبوس در هند به يک دره و اخبار”بسيار بسيارمهم" اعتراض چند شهروند آمريکايي به وضعيت اقتصادي به طور خاص و با آب و تاب پوشش داده مي‌شد. ولي مردم ايران در همان شب نبايد متوجه مي‌شدند که در سرزمين شان در همان لحظه صدها و شايد هزاران نفر در اثر حادثه زلزله کشته، زخمي شده و يا زير آوار منتظر رسيدن يک دست ياريگر هستند. به نوشته عصر ايران، صدا و سيما در جريان المپيک، با قطع برنامه‌هاي عادي خود، برخي از مسابقات را پخش مستقيم مي‌کرد؛ آيا زلزله شمال غرب کشور به اندازه فلان مسابقه تکواندو يا کشتي و پينک پنگ ارزش خبري نداشت تا لحظه به لحظه از آن اطلاع رساني کند؟ واقعا صداوسيماي ما چه زماني از حالت يک بوقچي تبليغاتي خارج شده و وقتي در سال هزاران ميليارد تومان از بودجه عمومي اين ملت مي‌مکد، واقعا شايسته عنوان”ملي" و متعلق به همه مردم خواهد شد؟

 

از تیترهای پنهان "ابتکار"

 

- پدر علم زلزله‌شناسي:‌در هيچ جاي دنيا زلزله 6 ريشتري کشته نمي‌دهد [دکتر اينجا ايرانه!]

 

                                   گزارشي از وضعيت منطقه زلزله زده و تعداد قربانيان
خراسان - مورخ دوشنبه 1391/05/23 شماره انتشار 18192

 آخرين خبرها از زلزله 6.2 ريشتري شنبه آذربايجان شرقي حاکي از افزايش آمار مصدومان به 5000 تن است و جانباختگان به 250تن است اما پيش بيني مي شود به 300تن هم برسد. به گزارش ايسنا، در زلزله‌هايي که در 3شهر ورزقان، هريس و اهر رخ داد و در سطح 5استان آذربايجان غربي و شرقي، اردبيل، زنجان و گيلان حس شد، شمار قربانيان از مرز 250 تن که عمده آنان در مناطق روستايي داراي بافت فرسوده ساکن بوده‌اند، گذشت.

آخرين خبرها از زلزله 6.2 ريشتري شنبه آذربايجان شرقي حاکي از افزايش آمار مصدومان به 5000 تن است و جانباختگان به 250تن است اما پيش بيني مي شود به 300تن هم برسد. به گزارش ايسنا، در زلزله‌هايي که در 3شهر ورزقان، هريس و اهر رخ داد و در سطح 5استان آذربايجان غربي و شرقي، اردبيل، زنجان و گيلان حس شد، شمار قربانيان از مرز 250 تن که عمده آنان در مناطق روستايي داراي بافت فرسوده ساکن بوده‌اند، گذشت.

دفن برخي اجساد بدون طي روال قانوني

در حالي که احتمال افزايش شمار قربانيان پيش‌بيني مي‌شود، دکتر بهرام صمدي‌راد مديرکل پزشکي قانوني استان آذربايجان‌شرقي با اشاره به «اعمال برخي روش‌هاي غير مجاز» در دفن و خاکسپاري متوفيات زلزله اظهار داشت: متأسفانه ديده مي‌شود در برخي از روستاها، اجساد بدون طي روال قانوني و صدور مجوز پزشکي‌قانوني دفن مي‌شوند که اين رويه قطعا در پيگيري‌هاي قانوني خانواده‌ها ايجاد مشکل خواهد کرد و صدور جواز دفن توسط هر مرجعي به جز پزشکي‌قانوني مجاز نيست.

مصدومان به 5000 تن رسيد

قائم مقام سازمان جمعيت هلال احمر کشور از افزايش شمار مجروحان زلزله به 5000 تن خبر داد. احمدرضا شجيعي با بيان اينکه آواربرداري در اکثر مناطق زلزله‌زده به اتمام رسيده است، گفت: هزار و 10 روستا در اين منطقه درگير زلزله بودند که از اين ميان 130 روستا بين 70 تا 100 درصد و 20 روستا نيز به طور 100 درصد تخريب شد.

وزير بهداشت: هيچ مشکل بهداشتي وجود ندارد

مرضيه وحيد دستجردي وزير بهداشت در بازديد از بيمارستان شهرستان اهر، تاکيد کرد: در حال حاضر هيچ مشکلي از بابت خدمات‌رساني در حوزه پزشکي به مجروحين بستري شده در بيمارستان‌ها وجود ندارد و مشکل اصلي در منطقه، ساماندهي اموات است.

سفر "معاون اول رييس‌جمهور" به مناطق زلزله‌زده

وزير کشور در مناطق زلزله‌زده، با بيان اينکه با سازماندهي دولت و مسئولان امکانات مورد نياز فراهم شده است ، گفت: کمبودي در مناطق زلزله‌زده وجود ندارد. وي گفت: رييس‌جمهور به اين موضوع بسيار حساس است و از دقايق اوليه زلزله پيگير موضوع بوده است. وزير کشور افزود: معاون اول رييس جمهور به همراه وزير اقتصاد براي بازديد از مناطق زلزله زده به تبريز سفر مي‌کنند. نجار اعلام کرد: با تاکيد رييس جمهور مقرر شده بودجه اضافه‌تري براي بازسازي مناطق زلزله زده درنظر گرفته شود و با توجه به اينکه برخي از نقاط حادثه ديده برف‌گير بوده و فصل سرما هم نزديک است، کاربازسازي از فردا آغاز خواهد شد. همچنين وزير کشور از راه‌اندازي يک بيمارستان صحرايي در شهرستان ورزقان به منظور امدادرساني به زلزله‌زدگان زلزله آذربايجان شرقي خبر داد و خاطرنشان کرد: دو بيمارستان شهرستان‌هاي اهر و هريس نيز فعال شده و به آسيب‌ديدگان زلزله امدادرساني مي‌کنند.

پايان عمليات آواربرداري در هريس

فرمانده شهرستان هريس با اعلام پايان عمليات آواربرداري در هريس، گفت: در جريان وقوع زلزله در اين شهرستان 125 تن کشته و 280 تن مصدوم شدند. مرادي با بيان اينکه 40 روستاي شهرستان هريس بيش از 70 الي 100 درصد تخريب شدند، از اتمام آواربرداري در مناطق زلزله‌زده اين شهرستان خبر داد و به خبرنگار ايسنا در آذربايجان شرقي گفت:‌ هم‌اکنون به دنبال اسکان موقت زلزله‌زدگان هستيم.

بازديد از 537 روستاي مناطق زلزله‌زده

مرتضي اکبرپور ، معاون آمادگي و مقابله سازمان مديريت بحران کشور از اتمام عمليات انتقال مجروحان زلزله‌ تا ظهر روز دوشنبه خبرداد و گفت: شناسايي و سرکشي به 537 آبادي و روستا در مناطق زلزله‌زده ادامه دارد تمامي مجروحان براي ادامه درمان به مراکز درماني منتقل شده يا به صورت سرپايي درمان شدند. وي با بيان اينکه عمليات انتقال زلزله‌زدگان تا ظهر يک شنبه به پايان مي‌رسد،خاطرنشان کرد: پس از پايان عمليات امداد و نجات، تيم‌هاي ارزياب با مسئوليت بنياد مسکن براي ارزيابي ميزان خسارات اين زمين لرزه وارد مناطق آسيب‌ديده مي‌شوند.

دعوت به اهداي خون

در پي اعلام کاهش ذخايرخوني در مناطق زلزله‌زده به ويژه گروه خوني منفي، رييس سازمان انتقال خون با اشاره به اينکه تاکنون 1650 واحد خوني به بيمارستان‌ها و مراکز درماني مناطق زلزله زده ارسال شده است، از مردم بويژه دارندگان گروه‌هاي خوني منفي خواست تا براي اهداي خون به مراکز خونگيري مراجعه کنند.

نماينده مردم اهر و هريس: وضعيت زلزله زدگان اهر و هريس نگران کننده است

تبريز، وثوقي - وضعيت امداد رساني به زلزله زدگان آذربايجان شرقي در مناطق اهر و هريس و ورزقان نگران کننده است. نماينده مردم اهر و هريس در گفت وگو با خراسان ضمن ابراز نگراني از وضعيت امدادرساني به زلزله زدگان اهر، هريس و ورزقان گفت: به رغم گذشت چندين ساعت از زلزله شديد 6.2 ريشتري اين مناطق تا کنون کمک هاي امدادي رضايت بخشي صورت نگرفته که اين موضوع با گذشت زمان شرايط اضطراري تري به خود مي گيرد. «عباس فلاح» وضعيت نامناسب تهويه و نبود امکانات را از جمله مشکلاتي دانست که در صورت بي توجهي به آن مي تواند آسيب هاي جبران ناپذيري را وارد کند. وي ترافيک سنگين مسيرهاي زلزله زده را هم از ديگر مشکلاتي ذکر کرد که باعث کندي در امر امدادرساني مي شود. وي دليل اين ترافيک را حضور خودجوش مردم و اقدام ساکنان در اين مناطق ذکر کرد که باعث شده تردد در اين مسير براي گروه هاي امدادرسان با مشکلاتي همراه باشد. نماينده مردم اهر و هريس در خصوص عمق فاجعه دو شهرستان گفت: وقوع زلزله در ۱۸ کيلومتري مرکز شهر اهر بوده که قسمت عمده متمرکز آن در ضلع جنوبي تبريز و ضلع غربي ورزقان بوده است که ميزان خسارات وارده تخريب ۵۰ تا ۱۰۰ درصد مناطق روستايي است. وي افزود: عمق فاجعه در منطقه هريس بوده که با توجه به قرار گرفتن روي گسل زلزله خسارات زيادي به اين روستا وارد شده که تا کنون ۱۲۰ کشته داشته است. وي خسارات وارده به روستاهاي اهر را گسترده اعلام کرد و گفت: از ساعت ۶ صبح يک شنبه آوار برداري از روستاهاي اهر و هريس آغاز شد که با توجه به بزرگي روستاهاي اهر تا عصر ديروز آوار برداري شد. وي از حضور گروه هاي ۵ و ۶ و ۱۰ نفره براي بررسي وضعيت مناطق ياد کرد و گفت: در جلساتي که با فرمانداري اهر و ستاد بحران تشکيل شد قرار شد گروه هايي به مناطق اعزام شوند تا بتوانند ضمن بررسي وضعيت خسارات را هم برآورد کنند. نماينده مردم اهر و هريس در خصوص اعزام مجروحان گفت: خوشبختانه از همان ساعت اوليه و با کمک هاي مردمي مجروحان به بيمارستان اهر اعزام شدند و پس از انجام اقدامات اوليه به تبريز اعزام شدند. فلاح با ابراز نگراني از وضعيت مردم زلزله زده تأکيد کرد: تا کنون هيچ کمکي به مردم نرسيده که اين با شرايط بد روحي آن ها بسيار سخت و سنگين است و در صورت ادامه اين وضعيت خسارات جبران ناپذيري وارد خواهد شد. وي در پايان از رسانه ها و مسئولان خواست توجه جدي تري به اين موضوع داشته باشند...

آزمون

گردباد ها،آتش سوزی ها

زلزله ها یا سیلاب ها

هر نابهنجاری طبیعت که بخشی از رفتار طبیعی بودگان هستی است، واکنش های متفاوتی را بر می انگیزد:

میزان همدردی و همراهی پیکرگان بشر 

 و

سنجش عیار صداقت، کفایت و کارایی مدعیان بالا نشین...ه.ح.

بی خانمانی هموطنان زلزله زده...خانواده های از هم دریده...کودکان گمشده را دریابیم

دستان زلزله زده ام ترک برداشته اند

باران داغ تابستانی

گونه هایم را می سوزاند

وز زو گوش های بی قرارم

از لابلای سطور روزنامه ها ی مصادره شده کسی کمک می طلبد

لب هایم ترک برداشته اند

مادران ایستاده بر بالای مغاک مرگ

کودکان را صدا می زنند...ه.ح.

بازهم... هنوز...1

دوباره سلام هفتکل!

به شهر من  اگر می آیی...

می پرسد: از کدام سو می آیی؟ هر گاه بیایی گام های مهربان ات بر چشم!

جاده ی ماهشهر یا بهتر بگویم اهواز به سر بندر را بگیر و بیا...

در 40 کیلومتری اهواز، سه راهی "نمره 3" ، می پیچی رو به دشت گسترده که صبحگاهان بوی گون بومی اش حتی در این شرجی تند تر می رود ریه های ات را دست می کشد...سیل سال 1358 که یادت هست؟

اوناها پسله ی زاگرس...

خاموشی دشت پر از فریاده...

کاش می شد می بردمت از پیچ ها...

این لوله ها عمری به درازی زایش نفت دارند و آرمون به دلی ایل...

بر رویه ی این لوله ها بود که اشکال کتاب های درسی ششم متوسطه را می کشیدیم. کتاب های تنها رشته ی "طبیعی" هفتکل، گیاهی و جانوری و زمین شناسی....

گیاه و جانور منطقه فراوان بود. همه چیز بود. آهو و جوجه تیغی ... شغال هم..گرگ...پلنگ، یوز پلنگ...

مار و عقرب و سوسمار هم..

گوزن هم هنوز در کوهپایه ها می چرد...اما لعنت به شکارچی ها که نسل آن ها را به انقراض بردند..

این استپ های کم پشت با بوته های کنگر و کتیرا، پونه، سیرکوهی، خاراشتر ...

پاییز هفتکل که می رسید، آسمان هم هنوز ما را به درستکاری و همراهی قبول داشت...گرمبش و بارش که شروع می شد با آقا رضا و مرحوم صفی خانی سرایدار مدرسه ی امید توفشیرین می آمدیم قارچ چینی...

راستش من خودم کبک و تیهو هم با تله های سنگی شکار کردم!

تیهو هم دیدم. شاهین هم.

این سیم های تلگراف تا مین آفیس لندن، با اخوان انگلیسی نفت گپ و گفت داشتند..

از "نمره یک" سر بالایی را می رفتیم لای پیچ ها، اما اکنون جاده ی جدید آن ها را رها کرده... می رود تا دور از شهر به شتاب خود را برساند به ایذه و بعد سر بگذارد به کوه رو به شهر کرد... 


پیشخوان پیام ...2

وقتی برخی روزنامه ها اعلام كرده اند قيمت قانوني مرغ كيلويي 5200 تومان مي باشد ولي بنده روز 2/5/91 مرغ را كيلويي 7300 تومان تهيه كردم با وزارت بازرگاني تماس گرفتم. كسي كه گوشي تلفن را برداشت و جواب بنده را داد قيمت قانوني مرغ را كيلويي 7700 تومان اعلام كرد! لطفا بنويسيد در اين كشور چه خبر است و چه كسي تصميم مي گيرد ما مردم واقعا از اين شيوه ی مديريت دولت در اداره كشور به ستوه آمده ايم.
خجسته / کیهان

¤ پدرم با 8 سر عائله و 22 سال سابقه خدمت در استانداري خوزستان 11 سال است كه از كار بركنار شده بدون هيچ گونه حقوق، بيمه و مزايا! آيا در جامعه عدالت محور اين نحو برخورد صحيح است؟ از دولت خدمتگزار درخواست كمك دارم.
4964-0938

¤ چرا بايد در جوار حرم امام هشتم(ع) شركت صهيونيستي كوكاكولا تاسيس شود؟ دشمنان همه شمشيرها را از رو بسته اند و ما دنبال شكوفايي اقتصاد آنها هستيم! چرا ايران خودرو و سايپا مي خواهند خودروهاي فرانسوي بياورند و مونتاژ كنند، از آنها نبايد چيزي خريد، مگر شما ناجي اين شركت هاي در حال ورشكستگي هستيد؟
يك شهروند / کیهان

¤ وجود شركت بيمه ايران در شمال بيمارستان ابوذر اهواز و تجمع روزانه صدها اتومبيل تصادفي در اين منطقه باعث به وجود آمدن ترافيك سنگين شده و اسباب نارضايتي ساكنين را فراهم ساخته است. از مسئولين شهر براي انتقال اين شعبه بيمه به نقطه ديگر درخواست مساعدت داريم.
2148-0937

09372462: گران كردن نرخ ارز به معناي كاهش مجدد ارزش پول ملي و موج جديد گراني‌ها و كاهش قدرت خريد مردم است. آيا مسئولين به عواقب كارهاي نسنجيده خود آگاه هستند؟ /تهران امروز

¤ بيمه تكميلي ايران مبلغ دريافتي ماهيانه براي هر نفر را از 6180 تومان در سال گذشته به 14700تومان در سال جاري (يعني به ميزان 38/2 برابر) افزايش داده است از مسئولين دستگاه نظارتي انتظار برخورد مي رود.
4294---0912
¤ از بانك مسكن وام بهينه سازي روستايي گرفته ام و دولت اعلام كرده كه وام به 12ميليون و نيم افزايش يافته است ولي افزايش مزبور شامل بانك مسكن نمي شود؟ آيا اين خلاف عدالت نيست؟ از مسئولين امر درخواست رسيدگي دارم.
5531---0913
¤ چرا بايد در شهرستان شوشتر چند نفر سارق مسلح بتوانند از بانك تجارت اين شهر در فاصله 50 قدمي كلانتري، مبلغ 38ميليون تومان وجه نقد به سرقت ببرند.
6224---0916 / کیهان

کاش يک روز را در تقويم به نام روز قانون اساسي نام گذاري مي کرديم و در اين روز مطبوعات به شرح اصول آن و مقدار اجراي هر اصل مي پرداختند و قانون اساسي را هر سال در سطح وسيع در جامعه مطرح مي کردند.

وزير آموزش و پرورش توضيح دهد امسال با کدام سيستم با اعصاب ملت بازي خواهد کرد. (آموزگار سرگشته کلاس ششم). / خراسان

دولتمردان اقتصادي اگر صحبت نکنند خيلي بهتر است. استعفا بدهند و يا حداقل عذرخواهي کنند يا صادقانه علل هرج و مرج را با مردم در ميان بگذارند و سوء مديريت را به تحريم ربط ندهند.

¤ از سازمان آب و فاضلاب، بهداشت و شهرداري اهواز درخواست مي شود به وضعيت جدول فاضلاب و مگس ها و حشره هاي موذي و... در خيابان 15 (سپيدار) سمت كوي رمضان كه موجب بيماري مردم را فراهم نموده و به حال خود رهاست رسيدگي نمايند.
4894-0916

¤ ما سه جانباز داراي ضايعاتي مثل قطع پا، شيميايي و روده پلاستيكي هستيم. به استناد سخنان رئيس جمهور در لرستان مبني بر سرمايه گذاري افراد با وام 4 درصد، تمام هستي خود در تهران را فروخته و براي احداث مجتمع فرهنگي- گردشگري در لرستان به خرم آباد رفتيم. پس از انجام سير مراحل كار و پيشرفت آن به آقاي خاوري و از طريق وي به بانك ملي شعبه خرم آباد معرفي شديم تا يك ميليارد و هفتصد ميليون وام بگيريم. كارشناس بانك ملي خرم آباد تقاضاي 280 ميليون رشوه نمود كه با امتناع ما از رشوه دادن، همين يك نفر كاري كرد كه پروژه خوابيد. نامه نگاري ها به رؤساي قوا، رئيس و دبير مجمع تشخيص مصلحت، معاون پارلماني رئيس جمهور و دادن نامه به دست شخص رئيس جمهور و پي گيري هاي متعدد راه به جايي نبرديم. حال ما مانده ايم و چند راهكار زشت مثل فرار، پي گيري كار از طريق رشوه و... از سال 88 تا به حال چه بر سر ما سه جانباز و خانواده مان نيامده است، خدا مي داند.
سه جانباز 70، 45 و 30 درصدي / کیهان

 

پيشنهاد‌ي درباره پيشگيري از اختلاس‌ها

پيشنهاد مي‌كنم براي جلوگيري از اختلاس‌هاي بانكي، اعطاي وام‌هاي بيش از 20ميليون تومان، با تصويب هيأتي متشكل از كارشناسان صورت گيرد تا اختيار وام‌ دادن در اختيار يك نفر نباشد. مثلاً اگر شورايي پنج‌نفره متولي پرداخت وام باشد و قرار شود اعطاي وام با امضاي حداقل سه نفر از اعضاء صورت گيرد، جلوي سوءاستفاده‌هاي مالي گرفته مي‌شود.

همچنين سازمان بازرسي كل كشور هم نبايد در مقابل سوءاستفاده‌هاي مالي ساكت بماند.

شهروند تهراني

 

همراهان ورزشكاران اعزامي به المپيك چند نفرند؟

به نظر مي‌رسد تعداد همراهان ورزشكاراني كه به المپيك لندن اعزام شده‌اند، از خود ورزشكاران بيشتر است! تعداد ورزشكاران كه اعلام شده و مشخص است، لطفاً بگوييد همراهان آنان چند نفرند؟

تلفن به خط ارتباطي
/ اطلاعات

پیشخوان پیام ...1

¤ ياد دارم يك غروب سرد سرد
مي گذشت از كوچه ها يك دوره گرد
دوره گردم كهنه قالي مي خرم
دست دوم جنس عالي مي خرم
كاسه و ظرف سفالي مي خرم
گر نداري كوزه خالي مي خرم
اشك در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهي كشيد و بغضش شكست
اول ماه است و نان در سفره نيست
اي خدا شكرت ولي اين زندگي است؟
بوي نان تازه هوشم را ربود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خواهرم بي روسري بيرون دويد
گفت آقا سفره خالي مي خري.
5385-0918 / کیهان

 

گلايه از شعبه‌هاي بيمه تأمين اجتماعي

متاسفانه گاهي پرونده‌هايي در شعبه‌هاي مختلف بيمه تأمين‌اجتماعي و از جمله شعبه 19 تهران واقع در خيابان ورشو گم مي‌شود.

افراد زيادي براي بازنشستگي يا موارد ديگر در شعبه بيمه تشكيل پرونده مي‌دهند و مدارك لازم را تهيه مي‌كنند، اما روزي كه بايد پاسخ بگيرند، مي‌شنوند كه پرونده گم شده است و برخي هم مدعي مي‌‌شوند كه بيمه شده اصلاً پرونده‌اي تشكيل نداده است و وقتي متقاضي بعد از ساعت‌ها بالا و پايين رفتن پرونده را پيدا مي‌كند، با كمال خونسردي مي‌گويند پرونده گم شده بود، حالا به كارتان رسيدگي مي‌كنيم!

تلفن به خط ارتباطي



گلايه از پخش حواشي افتتاحيه المپيك

از طرفداران ورزش هستم و مدت‌ها لحظه‌شماري كردم تا صحنه‌هايي از افتتاحيه المپيك را تماشا كنم. اما متأسفانه در گزارش از افتتاحيه اين رخداد بزرگ ورزشي از همه چيز صحبت شد، به جز ورزش. مسئولان مسائل اقتصادي و سياسي را به ورزش گره زدند و بيشتر از حواشي المپيك گزارش دادند تا از خود المپيك!

طرفدار ورزش

 

تقاضا از مسئولان شهرستان آستارا

از مسئولان شهرستان آستارا خواهش مي‌كنم براي رفاه شهروندان در شب‌هاي پربركت رمضان، حداقل در اين ماه آب شهري را قطع و ولتاژ برق را ضعيف نكنند تا مسلمانان راحت‌تر بتوانند واجبات ديني خود را انجام دهند.

آستارا ـ يك روزه‌دار 



خلف وعده مديرعامل سازمان تأمين اجتماعي

مديرعامل سازمان تأمين اجتماعي در سخنان خود گفته بود كه از اول فروردين به حقوق بازنشستگان 100 هزار تومان اضافه مي‌شود و تا پايان سال به 200 هزار تومان مي‌رسد، اما اين وعده اجرا نشده است، علت چيست؟

بازنشسته تأمين اجتماعي 



دولت فكري به حال بازنشستگان كند

حقوق بازنشستگي همسرم با مستأجري، داشتن يك پسر بيمار و يك دختر دانشجو پاسخگوي مخارج زندگي‌مان نيست و ضروري است دولت فكري به حال بازنشستگان كند.

تبريز ـ همسر يك بازنشسته 

 

هنرمندان هم سرمايه‌هاي ملي هستند

يكي از مسئولان گفته است كه فقط نفت، سرمايه ملي محسوب نمي‌شود، بلكه هنرمندان هم ثروت ملي به حساب مي‌آيند كه بايد قدرشان شناخته شود. با تأييد اين موضوع و تشكر از روزنامه اطلاعات به دليل توجه به بزرگان شعر و موسيقي و ساير هنرها، اميد دارم توجه به اين عزيزان در روزنامه وزين اطلاعات تداوم يابد.

خواننده روزنامه اطلاعات 



جوانان فريب تبليغات غربي‌ها را نخورند

اواخر سال 1341 كندي رئيس جمهوري آمريكا دستور حمله به كوبا را صادر كرد، به اين بهانه كه امنيت‌اش را تهديد مي‌كند. اما حالا معلوم نيست به چه دليل از آن سوي آب‌ها، ناوهايش را روانه خليج‌فارس كرده است كه بايد پرسيد آيا خليج‌فارس هم مانند كوبا در نزديكي خاك آمريكا قرار دارد، تا آن كشور را تهديد كند؟ از جوانان هموطن انتظار مي‌رود فريب تبليغات غربي‌ها را نخورند و از ياد نبرند آمريكايي‌ كه خود را مدافع حقوق‌بشر مي‌داند، ساليان متمادي حقوق سرخ‌پوستان و سياه‌پوستان را زير پا گذاشته است.

افسر بازنشسته ارتش 

 

بعضي از همكاران و دوستان روزنامه‌نويس من كه در مطبوعات مهم آن دوران خدمت مي‌كردند، از من نظر مي‌خواستند. مي‌پنداشتند كه من چون روزنامه‌نگار مغضوبي بودم، در آينده وضع بهتري خواهم داشت. پريشاني من هم كمتر از آنها نبود؛ اما به روي خود نمي‌آوردم....از خود مي‌پرسيدم: چه بايد كرد؟ آيا مانند بعضي از روزنامه‌نويسان به خارج بگريزم يا پنهان شوم و در انتظار روزگار بهتر بمانم؟ بعضي از همكاران ما از مرز گذشته و در آن سو منتظر بازگشت بودند و بعضي ديگر كراوات را باز كرده، ريش گذاشته و به خيال خود «انقلابي» شده بودند؛ اما من نه مي‌توانستم فراري باشم و نه متقلب. تصميم گرفتم بمانم و در انتظار پايان كار باشم. چنان كردم و پشيمان نيستم.از خاطرات جهانگير بهروز(روزنامه نگارقديمي)  اطلاعات

شهرکرد - مردم روستاهاي شهرستان کوهرنگ در چهارمحال و بختياري به عنوان مرکزآب ايران سرماهاي سخت و طاقت فرسا و تجمع برفهاي بالاي سه متر در زمستان را تحمل مي‌کنند به اميد اينکه در تابستان بتوانند از آب برفها استفاده کنند اما متاسفانه هم اکنون با کمبود آب شرب دست و پنجه نرم مي‌کنند./ ابتکار

 

- شجوني: مردم هيچ توقعي ازهاشمي ندارند[ حالا ما رو بگي يه حرفي]
- سيد محمدعلي ابطحي: تو را به خدا اميد درست نکنيد؛ خاتمي نامزد نمي‌شود [ منم ديگه حوصله معاونت رئيس جمهوري رو ندارم]
- رئيس‌كميسيون اجتماعي: مسئولان در اين شرايط دوخم يكديگر را نگيرند[ به خاطر المپيک جوگير نشن]
- پيشنهاد نمايندگان مجلس: برگزاري انتخابات توسط بخش خصوصي [ مناقصه هم برگزار بشه ]
- روسيه: اگر ايران شکايتش را از ما در مورد S300 پس نگيرد، ديگر از اين کشور در مسئله ي هسته اي حمايت نمي‌کنيم [ کلا ما يک شرکت تجارتي هستيم و در فضاي بين‌الملل مشغول معامله ايم]

 

یادی دوباره...

 محمود گلابدره ای در سه نقطه از یک اودیسه

"...در سال ۱۳۶۲ در رمان "دال"، روزی که هنوز به قونیه نیامده بودی نوشته بودی در قم و قونیه غریبی..." (صفحه ی ۲۳ "سفر به حجله گاه عشق")

***

چند سال پیشتر، بیشتر و بیشتر تا این هجرت همیشگی گیج کننده اش بر آن بودم که بروم در بلندی های گلابدره و بیابمش و نوشته ام  در باره سیرورت زندگی و نوشتارش، معیشت و ادبیتش ( محمود گلابدره ای در سه نقطه از یک اودیسه) را با او در میان بگذارم، اما این آواره، آ سید محمود، کفتر جلدی بود که آسان بر بام نمی نشست...

سید محمود گلابدره ای نویسنده ای حرفه ای، واقعگرایی صاحب سبک و راوی امین و متعهد روح ناآرام و آزاده ی ایرانی بوده است...

پس از خواندن تمامی داستان ها، لحظه نگاری ها، سفرنامه ها و گفتگوهایش، به سه جایگاه برجسته در زندگی ادبی اش رسیدم:خلاقیت نگاه در "لحظه های انقلاب"( انتشارات سروش،تهران، دی ماه ۱۳۵۸)، کنکاش عاشقانه و جنون درون کاوی در "سفر به حجله گاه عشق/خاطرات سفر به قونیه"،( آشیانه ی کتاب،تهران، ۱۳۸۲) و : جهان وطنی در "ده سال هُم لسی آمریکا"جلدهای اول و دوم،(فرهنگ گستر، تهران، ۱۳۸۶)...

این دال دل دماوند، در گذار عمر، به دستاوردهای شگفت انگیزی می رسد. پویه ی پر گستره اش ژرفاهای روشنگرانه ای را می یابد و آن گاه بر پلنگ گاه غروری گران، نشان ماندگاری اش در ادبیات ایرانی محاصره شده را به یادگار می گذارد و می رود...

بر سر در این سه ایستگاه، سه کتیبه از حدیث نفس نویسنده ای نگاشته آمده که بین هر واژه ی گداخته از درد و هوشیاری و غرورش، ستیغ های سربلند سپیدی و سکوت سر برافراشته اند...

به زودی در این کُنج، بنا به سوگند سنگینی که با قلم بسته ام و ادای دین به آن چه که خوشنامان این دیار نگاشته اند، اصل جُستارم :  محمود گلابدره ای در سه نقطه از یک اودیسه

را پیشکش جان های اهورایی آگاهی و آزادگی خواهم کرد...ه. ح.

سید محمود قادری گلابدره ای( 1391-1318)

محمود گلابدره ای

 نویسنده ی متعهد، ناوابسته و اصیل و پدیدآورنده ی آثاری ماندگار مانند:

لحظه های انقلاب، دال، پر کاه، سگ کوره پزخانه، ۱۰ سال هُم لسی(بی خانمانی)در آمریکا، زن نويسنده و هاويه هوو،  اباذر نجار، بادیه، اسماعیل اسماعیل

و...

که اسناد تاریخ عاطفی ایران هستند؛ در انزوای تحمیلی و دراوج مناعت طبع و تعالی شخصیت درگذشت.  

نام افتخار آمیز و یاد نوید بخشش گرامی باد...ه.ح.

پیشخوان خرده ریزه های آخر هفته...1

۱

مسجد/ کتابخانه/مدرسه شیخ شرف الدین شوشتری

(بخش هایی از کتاب هاشم حسینی)

در حقيقت، مسلمانان سازندگان و ترويج دهندگان نخستين كتابخانه هاي عمومي جهان بودند.

ويل دورانت

 

پيشگفتار

اين نوشته- با وجود نارسائي ها و كمبودها ومهمتر از همه، پرهيز آقاي شرف الدين به طرح عمومي آن؛ و پس از جرح و تعديل هاي متعدد، چكيده ي يادداشت ها  وداده هاي مفصلي است كه به اين صورت كوتاه شده و در اختيار همگان  درآمده است. آماده سازي آن، در راستاي اين انديشه و هدف پرداخته شده  تا به بخش هاي گمنام مانده ي فرهنگ اين مرزبوم، نگاهي نو بيندازد.

    دينداري و كتابخواني، دو مقوله ي كهن و نهادينه در تمدن ايراني هستند. هرگونه نگاه بومي به اين موضوعات، به طرح پرسش ها و تا حدي غبار روبي از نمونه و نمادهاي گذشته مي انجامد.

   خوزستان،  داراي جايگاه كتمان ناپذيري، برخوردار از آن ساز و كارهاي نخستينه ي بالندگي كالبد تمدن ايراني منور به روح و جان مايه ي اسلامي است.

   عكس ها ي گزينه شده ي همراه اين كتاب، شايد بيش از متن نوشتاري، گويا و سرشار از اطلاعات خالص فرهنگي؛ يعني نيم رخ هاي ماندگاي از داده هاي روشنگر هستند.

 دو لوح فشرده ( سي دي) ي همراه را با توجه به اين ضروريات در ارئه ي نماهائي ناگفته از اين مرده ريگ فرهنگي، ضميمه ي اين كتاب كرده ام.

   اميد است كه اين نگاه، به رويكردهاي تازه و جامع تري در فرهنگ متنوع كشور ما بيانجامد و دستاوردهاي تازه تري را ارائه دهد. تدوين اين دفتر، انديشه ي راه اندازي يك پايگاه اطلاع رساني با نام شرف الدين را در پي داشته؛ به قرار زير:

w.w.w. Sharafodeyn.com

با توجه به پيشنهادها و نتايج به دست آمده در پايان، مي توان به اين باور دست يازيد كه شوشتر به عنوان بافت ققنوس واري از كالبد باستاني خوزستان ايراني، گنجينه هاي پژوهشي بسياري را در خود نهفته دارد. اين سر نخ هاي كليدي، مي توانند پژوهش، مبتكر و تازه ياب را به دستاوردهاي تازه تري رهنمون سازد. چه امكان زنده اي از اين بهتر كه شیخ محمد علی شرف الدين شوشتري، اين راهنماي فرزانه، به عنوان منبع پرباري از اين آبشخور فرهنگي، مي تواند ما را به سهم خود، به دقايق و ظرايف تفكر و تدين ايراني، همراهي نمايد.

 

كتابخانه و مسجد شرف الدين شوشتري

 

 مقدمه

كتابخانه و مسجد شيخ شرف الدين شوشتري، دو اثر تاريخي، دو يادگار پر يادمان از دوره هاي افتخار آميز فرهنگ اسلامي ملي و دستاوردهائي ازجامعه ي اهل تحقيق و متفكر ايراني در خوزستان هستند. اين دو محل حائز اهميت و پر خير و بركت، منابع ارزشمندي هستند كه مي توانند به سهم خود، تنگناهاي معنوي نسل حاضر را برطرف سازند. مسجد و كتابخانه، به عنوان تلفيق سازنده اي در راستاي  غني سازي شخصيت فرهنگي؛ از نظر گزاردن نماز، مشاوره هاي فرهنگي، امانت گيري كتاب و گردهمايي هاي باستان شناسي، تحقيق و جذب گردشگران، داراي ارزش هاي خاص  ومنحصر به فرد خود هستند.

   ملاك اهميت و هدف اصلي اين نگاه و حضور پژوهشي آن است كه در اثبات اهميت جايگاه اين دو محل فعال و نقش مثبت آن ها در جامعه ي متحول و در حال توسعه ي كنوني اهتمام بورزد. اين امر مهم، در جهت ضرورت حفظ و نگهداري اين دو محل شخصي و در واقع خصوصي صورت گرفته تا به موقع خود، مساعدت و توجهات عاجل مسوولان فرهنگي را اجتناب ناپذير سازد. باشد كه اين رويكردهاي دولتمردان فرهيخته، برنامه ريزان رسمي حفظ بن مايه هاي فرهنگ خودي و مدعيان مقابله با "تهاجمات فرهنگي" را به پذيرش واقعيت هاي اجتناب ناپذيري از اين دست نزديكتر سازد. آثاري ايماني تاريخي همانند " مسجد" و "كتابخانه" ي شرف الدين شوشتري؛ سازندی از موزائيك فرهنگي هزار نقش ايراني هستند  كه رويكردهاي اجتماعي، در راستاي توسعه را واقع بينانه تر و منتهي به تحقق اهداف زندگي ملي مي سازند.

   در اين نوشته، هدف آن بوده كه ضمن ارائه ي جايگاه و جهت تاريخي اين دو محل غير دولتي، نمونه ي بارزي از يك كتابخانه ي شخصي ، در خدمت عامه ي مردم و اهل پژوهش؛ و يك  محل مقدس نيايش و نياز معنوي، بركنار از شائبه هاي منافع فردي و انقياد به قدرت هاي گذراي سياسي را  عرضه دارد.

   انتظار مي رود كه پس از اين گزارش كارشناسي از قدمت تاريخي، معماري، نقش فرهنگي و سير فرايندي پيدايش و تكميل مسجد و مدرسه ي شرف الدين، مسوولان مربوطه به اهميت و اعتبار آن ها پي ببرند و زمينه هاي مساعدت هاي مالي و معنوي نهاد هاي دولتي و خصوصي براي حفظ و نگهداشت، و در نهايت، تكميل و ترويج آْن ها فراهم شود.

  در مراجعات مكرر به اين دو محل دريافته ام كه مسجد و كتابخانه ي شرف الدين شوشتري از دو منظر ديگر هم حائز اهميت هستند. قدمت قابل توجه دست كم هشت صد ساله اين دو نهاد فرهنگي در شهر شوشتر، آن ها را به صورت نماد تفكيك ناپذيري از شهر و استان در آورده است. اين ها، محل گردآمد مردم عادي و فرهيخته؛ برآيند رفتارهاي ايماني پژوهشي شهروندان بوده و تأثير اجتناب و كتمان ناپذيري بر سير تحولات فرهنگي داشته اند. جذب پيشه وران عادي از يك طرف و راهنمايي محققان مراجعه كننده از شهرها ( و مركز كشور، تهران) و يا خارج از كشوراز طرف ديگر، ارزش و اهميت خاصي به آن ها بخشيده است.

    مشاهدات نزديك، بيانگر اين واقعيت جالب توجه است كه همه ي نمازگزاران مسجد،- چه شوشتري و چه مسافر گذرا؛ با گرايشي ايماني و بي هيچگونه انتظارات منفعت طلبانه ي شخصي، با آن در ارتباط چند ساله اند. اطلاع رساني تاريخي/ باستان شناسي به شوشتر/خوزستان/ ايران شناسان داخلي و خارجي، بدون چشمداشت هاي مادي و آن هم با سعه ي صدر و سمحه و سهله ي ستودني و در مواردي با مهمان نوازي چند روزه ي متولي مسجد و كتابخانه؛ آن هم در خانه ي شخصي خود، نشان دهنده ي خلوص عمل، مسئوليت شناسي ايراني اقاي شرف الدين و اثرات ارزشمند اين دو منبع پر فيض هستند.

   جستار[1] ، جزوه ي دانشجويي، كتاب منتشره و يا در دست انتشاري نيست كه نام "شرف الدين" را به عنوان راهنما و ميزبان معرفي، و از او تشكر نكرده باشد. پس در مي يابم كه اين دو نهاد، حضوري چشم ناپوشيدني در هستي فرهنگي شوشتر و در نتيجه ايران اسلامي داشته اند.

    شخصيت فرهنگي "شرف الدين" ها در هشت سده ي گذشته، نماينده ي رفتار خود ويژه ي ايرانيان باورمند در دادو ستد هاي فرهنگي، عمل بر مبناي آموزه هاي انسان ساز دين مبين اسلام و رسالت در پاسداري از ارزش هاي تاريخي زادبوم خود بوده است.

   جاذبه ها ي پايان ناپذير اين دو محل، بر حضور سازنده ي آن ها تأكيد دارد. آيا تا كنون، ديدگاهي به دور از شائبه ها، به ارزيابي اين ارزش ها اهتمام ورزيده است؟

    همان طور كه در اين نوشتار خواهيم خواند، مسجد و كتابخانه، به عنوان معبد و مطلع، نيايشگاه و پژوهشگاه؛ ودر مفهومي وسيع: ملتقاي ايمان و خرد كه در باورمندي تشيع اهل ولايت به آن افتخار مي شود؛ مكمل هم هستند. چه سعادتي از اين بالاتر كه اين دو نهاد تربيتي در كنار هم و از طريق خانواده اي محترم و سرشناس كه قبيله اش هم عالمان دين بوده اند، مراجعان را اكرام و اعزاز و در مواردي اطعام ( جسمي و فكري) نموده اند.

   همانطور كه در مواردي متعدد شاهد بوده ايم، شماري از علماي طراز اول تشيع در كنار زعامت ديني، به تأسيس كتابخانه و غني سازي مجموعه هاي منحصر به فرد همت گماشته اند. اين سنت حسنه ي كتاب دوستي، و مكمل آن: حفظ شعائر ديني و انجام فرايض نيايشي، در "كتابخانه" و " مسجد" شرف الدين شوشتري، تجلي منحصر به فردي يافته است.

  مشاهدات و مصاحبه هاي به عمل آمده، نشان دهنده ي واقعيت هاي متنوع و خود ويژه اي از شخصيت و رفتار مراجعان- به خصوص در مسجد بوده كه به تك نگاري تيپولوژي[2]  آن ها پيوند خورده است. در هيچ مكان و نهاد اجتماعي ديگر نديده ام كه حاضران، تا اين حد صميمانه و مهربان،  به شرح زندگي خود بپردازند و گذشته ي آن را بي هيچ پرده پوشي بنمايانند.

    نمونه هائي از دستاورد هاي مرتبط با وجود اين مسجد  عبارتند از: بازيافت نمود هاي فرهنگي فراموش شده، شناخت علل مهاجرت ها به شوشتر، كسب و كارهاي از رونق افتاده، امتزاج هاي قومي و همز يستي هاي مسالمت آميز، علل گرايش هاي خالصانه به دين مبين اسلام و استواري باورمندي اصيل، منابع بيشمار همياري هاي اجتماعي تكوين يافته پيرامون " مسجد" و در نهايت؛ رشد و بالندگي پيوندهاي خاص جمع گرايانه ي مراجعان .

   از اين رو در مي يابيم كه اين جستار آغازين مي تواند به عنوان فراخواني براي كنكاش هاي مشابه آينده در اين دو محل و مكان هاي همانند در شهر هاي  خوزستان و استان هاي ديگر ايران اسلامي، به راهبردها و رهنمودهاي تازه تري بيانجامد... ه.ح.

                                      



[1] Paper مقاله ي علمي يا پژوهشي

[2] typology

 

 

بدون شرح

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز

باطل در این خیال که اکسیر می کنند...(حافظ)

پیشخوان دکتر شفا...4

 

آیا می دانستید

ديابت ،فشار خون ، کلسترول بالا و دود سيگار

چهار بلای تندرستي هستند؟

آخرين نتايج پژوهش 27 ساله ی انجام شده بر روی9000   نفر از ساکنان کاليفرنيا که در نشريه تخصصي "نورولوژی "(اعصاب شناسي)به چاب رسيده حاکی از آن است که چهار عامل بيماری ،يعنی کشيدن سيگار، ابتلا به ديابت ،فشار خون وکلسترول بالا ممکن است در سالمندی به تهديد شديد نروی مغزی و محو مراکز خاطره ی ، شنوايی ، بينايی و ... بيانجامد.

آیا می دانستید

کيسه ی صفرا شیشه ی عمر شماست؟ 

کيسه ی کوچکی که در زير کبد قرار دارد صفرای اضافي بوجود آمده را پيش از ورود به روده ی کوچک در خود ذخيره می کند. صفرا مايعی زرد رنگ متمايل به سبز است که در هضم چربي ها به ما کمک می کند. اگر ميزان کلسترول موجود در صفرا بيش از حد مجاز باشد، صفرا به صورت بلورهائی رسوب می کند و سنگ کيسه ی صفرا را بوجود می آورد.

 از عوامل اصلی بوجود آمدن اين  عارضه مي توان به مکان های عمومی غیر بهداشتی مانند رستوران ها، غذاهای سرخ شده ساندويچی ، مصرف تنقلاتی چون چيپس و انواع پفک ها اشاره کرد.

 تندرستی هر فرد، حلقه ی مطمئن جامعه ی تندرست، خلاق و آزاد است...ه.ح.

پیشخوان دکتر شفا...3

چقدر ....؟

دوست عزیز!

نازنین!

هم شهری!

تو وظیفه داری، مجبوری، متعهد هستی و در نهایت به عنوان موجودی وابسته به اجتماع نیازمند آنی که  هر روز در راستای تندرستی تن و جان خود، به این پرسش ها پاسخ روشن و درست بدهی که:

امروز چقدر مفید بوده ای؟

امروز چقدر آب نوشیده ای؟

امروز چقدر لبخند زده ای؟

امروز چقدر  مطالعه داشته ای؟

امروز چقدر در اندیشه ی پاکیزگی زیست بوم (محیط زیست) خود بوده ای؟

و ...

  در راه دگرگونی شخصیت خود چقدر کوشش کرده ای؟

پیشخوان دکتر شفا...2

غذاهای ایرانی: خوراک و دوا

آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد...(حافظ)

ما را چه می شود؟

غافل از این همه داشته های ارزشمند فرهنگی، مشتاق نواله های فرنگ هزار نیرنگ شده ایم.

به جای خوراکی های سالم و مغذی سنتی بومی به فست فودهای بیماریزا شده ایم.

در کتاب مستطاب آشپزی (نجف دریابندری، کارنامه) بر مبنای شواهد تاریخی، آشپزی ایرانی یکی از مکتب های بزرگ و ارزشمند آشپزی تمدن بشری به حساب آمده است.

در زیر نوشته ای را که بر گرفته از منابع پژوهشگران باختر به پارسی برگردانده ام، با هم می خوانیم :

گيپا

گيپا نوعي خوراک خوشمزه ی مردم در روزگار هخامنشيان بود. آشپزباشی سيرابی گوسفند را پهن کرده، آن را در تکه های چهارگوش مي بريد و در هر کدام مقادير معينی گندم ،گوشت وسبزی گذاشته و هر کدام را با دقت مي دوخت تا باز نشود . پس از آن هر کدام را در کف چاله ی خانگی و اگر بيرون بودند در زير خاک پاکيزه ای مي چيدند و روی آنها خاکستر ريخته ،هيزم می چیدند تا در زیر آتشی پاکیزه فراوری گردند .

پس از مدت زمانی معين، این خوراکي خوشمزه ی درون"فر" طبیعی را که به خوب پخته شده و آماده ی سرو بود، بین کوچک و بزرگ تقسیم می کردند...ه. ح.                       

پیشخوان دکتر شفا...1

هشدار!

تا دو دهه پیش،در خوزستان با آب و هوای نیمه خشک (میانگین بارش سالانه ی ۲۵۰ میلیمتر) آلوده و در معرض ریزگردهای سمی،آلاینده های نفت و گازی و زباله های پراکنده ی قرون وسطایی، سه بیماری مرگبار با شدت بیشتر قربانی گرفته و البته هم چنان هم حکمروایی می کنند:

۱. ناراحتی های کلیوی به علت تعرق زیاد شهروندان و کمبود آب آشامیدنی گوارا و بهداشتی که به سنگ سازی کلیه ها، عفونت آن ها، کوچکتر شدن و ایست عملیاتی این ارگان های حیاتی می انجامد.

۲. تابش کور کننده ی آفتاب جنوبی، عدم استفاده از عینک های محافظ در برابر اشعه ی ماوراء بنفش، یعنی ضد یو وی ( AUV) و از سوی دیگر وجود عینک های ری بن قلابی که ورود این اشعه ی مردمک سوز را تسهیل می سازند...

۳. ازدواج های فامیلی منجر به انبوه فرزندان کور و شل و دیوانه ...

اما اکنون اگر نگاهی به پیرامون خود بیندازیم، با بلای نازل دیگری روبرو می شویم که در خفا قربانی می گیرد. نشانگان این طاعون را در کودکان چاق و کم تحرک می بینیم. شیوه ی تغذیه ی فست فودی: خوراکی های بدون کیفیت، انواع چیپس، پفک های سرشار از نمک ها، پیتزاهای خمیری سرشاز از انواع باکتری ها و چربی های بد به موارد متعددی از سکته های قلبی و مغزی در کودکان انجامیده است.

خانواده های نوکیسه ی محروم از فرهنگ علمی تغذیه، با این تصور غلط که هر چه چرب،خوشمزه، شیرین و شور لذت بخش است و مفید، فرزندان معصوم و مظلوم خود را به قربانگاه می کشانند...

باز هم در این مورد هشدار خواهیم داد...ه.ح.

بازهم...هنوز...3

دوباره سلام هفتکل!

یادی از همشهری نیک نفس، فرهنگی مردی پر احساس، با پشتوانه ی افتخار آمیز خدمات آموزشی در شهر هفتکل، روستاهای پیرامون و گرایش های سازنده برای سعادت و پیشرفت مادی فرهنگی مردمش:

جناب آقای مصطفی قریب

هنوز نامه ی تکان دهنده اش با عنوان " اشکی برای رودکی" (منتشر شده در روزان ۲۱/۰۶/۱۳۸۴) در صفحه ای گوناگون/ بومرنگ به دبیری این قلم و آرشیو ارزنده اش از عکس های شهر و نفت و نجابت هفتکل و... از یادم نرفته است...

آیا دوستداران تعالی و توسعه ی پایدار هفتکل از او که اکنون دل شکسته و پر اندوه، کنج انزوا گرفته یاد می کنند؟

اینجانب ضمن آرزوی تندرستی و بهروزی برای جناب آقای مصطفی قریب عزیز، از دوستان کوشنده ام :شهاب و نادر ( برگزار کنندگان مراسم سالانه ی رودکی هفتکل)  تقاضا دارم در راستای سپاس از خادمان بی ادعا، گفتگویی با او داشته باشند ( جهت نشر در ماهنامه ی وزین "شهر شعله ها") و قدر دغدغه های او را پاس بدارند. چرا که او " کار خیر بی روی و ریا کرد..."

و از یاد نبریم:

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است...ه.ح.

بازهم...هنوز...2

دوباره سلام هفتکل!

 

در سروده ی زیر گوشه های پنهانی از تاریخ عاطفی هفتکل سرک کشیده...

 

منظومه ی 7 نشانه

بخش هفدهم

بازار خلوت و خیال است این جا

بی مختار

تیماردار درماندگان

بی پناهان رانده شده از درگاه بخت و اقبال

 

پس من

چشم می سایم

دست می کشم تا بیابم

اما نمی بینم

نمی ایستم

از تق و تق عصای وکیل خبری نیست

بر بالای مغازه ی حسن پور تابلوی مهمانسرای امید نو نمی درخشد

و بوی سکر غزل های حافظ از لابلای کفش های چیده شده در قفسه ها

بیرون نمی تراود

ماهی می ایستد ساعت ها

بر درگاه

تا عامو زاهد بیاید و سرکتاب بگشاید

-         فقط چند خط بنویس بلکه گاو رم کرده ام

چشمه های شیر را  دوباره بتوفاند بر دستانم

...

کو حسین توکلیان آن دوچرخه سوار چشم بسته

نوازنده ی دل های شکسته و

بلیط فروش بخت های برنده

برای یکان یکان

این شهروندان خانه ی مشترک

اهالی دل های مشتاق

 

اونهاش!

کابنگرو را می گویم

جان وین کوچه ها

که اصیل زاده و  تمییز

رازی سر به مهر را

در چمدانک رنگ و رو رفته اش به این سو و آن سو می کشاند...

می ایستد در دیروز بازار

تا از رضوی امروز سراغ رضوان دیروز را بگیرد و بپرسد:

شیخ ممدلی مگر نمی آید تا نفت کوره را ببرد به نمره یک

بار خران بردبار خود؟

وانگاه می زند به کوچه بانک ملی ملت

و از  خولیو می پرسد

شیخ جابر کجاست

نشسته در زیر کپر

 کنار کا حسن چهرازی

آن پیرمرد توانمند

معدن گنج کوره های گچ

هم چنان با پتکی در دست

تا ثانیه ی آخر

باورمندانه

حاضر در معبد کار

 

در زیر هفت کِل

7 گنج محبوس مانده

و از آن زیر

جغرافیایی گستریده تا US

Of

A

و کمی دور تر تا تورنتو

ملبورن و

تولوز

...ه. ح.

بازهم...هنوز...1

دوباره سلام هفتکل!

 

در سروده ی زیر گوشه های پنهانی از تاریخ عاطفی هفتکل سرک کشیده...

 

منظومه ی 7 نشانه

بخش شانزدهم

 

...

می آیم از فلوتین

اکنون چول

باد زوزه می کشد و هم چنان می پرسد:

کله ولی کجاست؟ آن حفار سنگلاخ های صلب نفت

همین دیروز رینولدز؟

 

ماه خاور رفته و اینجا از شرق هفتکل

پالایشگاه دیگر محله تنهایی است

بی دودکش

در پیشگاه پیچ های سربالایی ایل آرمون به دل...

 

آن جا به باختر

آوایی از بلندای باغ عزیز می آید

قلعه ی عقاب ها فرا می خواند بچه های  توف شیرین را

اکنون شهروندان خوش حساب و کتاب ینگه ی دنیا

مگر دیگر بر نمی گردند؟

 

۱۴ چریک بهرامی ارشدی عینی غمگین خان تاریخ نویس کیانی

محمدی حیدری عیدی محمد زلفی سلکی اقا رضای تفنگ ساز و...

آن رفته در غبار: خدارحم رند عافیت سوز...

 

در بازار از دیگ های سیاه و صمیمی سپیدی  ماست "ماهی"  خبری نیست

 

بن بست های مکرر بازار

خانه ی شاکر خزه بسته غریب در دیار یاران

حیدری ها و منگشتی ها

پهلوانان برنا کجا رفته اند؟

بوی کباب حاجی ممد نمی رود در دماغ شهر

بغدادی و خدارم حلیمی و اصلانی و درخشنده کجایند آقا تیمور؟

بازار در پی کرامت  شاهرخی و رضوان و شاکری منتظر می گرید

دست مرا بگیرید

این گونه که می گردد

چشمان انتظار

در پی نجابت جاروکارا

ترازوی امانت بازار

عرق ریزان کوره های کار

دستان پر سخاوت مهرآباد

 نمی بیند

صمیمیت بلو و فلو

و نمکی

رستم ماندگار در بلاد دانمارک

رفاقت گمشده ی کیومرز و بیژن

 

بگردانیدم در این حوالی

شاید جایی نشانی از یاران مانده باشد

این جا دو گام تا شیخ

و  بوی تاریخ از کمینگاه یوسف...

 

باز هم بگردید در تاریکخانه ی دانشور

شاید عکس های سال های افتخار را بیابید در بایگانی تاریخ

شاید نمی دانید که

کودکان آسماری  در سال های ۴۰

مسابقه می دادند در شهر های مختلف کشور

کجایند پس آنان؟

کو کلانتر بازار، نومدار پاسبون

که آمده تا موزول را در برابر کافه ی مریم اسیر کند کت بسته؟

موزول خدابیامرز می گوید: دایی نومدار برو و به سرهنگ گلشن بگو جایی دیگر روزی ات حواله...

دست از سر ما بردار

و نومدار هم چنان که ناخن بر غلاف چرم ششلول می ساید و کونه سیگار را پرت می کند در ته مانده ی باران نیمروز

خشماگین می گوید: اَقِه مِ ئی دروم از داغ تو موزول!

و رخ قهقه می زند به این همه پاک پاختگی و لوتی گری ... 

...ه.ح.

پیشخوان ایمنی، ایزو و نگاه های نوی مدیریتی...2

مدیریت آیا علم است یا هنر؟

مدیریت یعنی اداره کردن موفقیت آمیز یک پروژه (از درست کردن شربت برای جماعتی تشنه گرفته تا هدایت هرزآب ها برای آبیاری یک مجتمع کشت و صنعتی مدرن).

اگر برخوردار از یافته ها و داده های نوین مدیریتی باشیم و این دانش روزآمد را برای تحقق موضوع مدیریتی مورد نظر: با حتمیتی آماری، با کمترین هزینه، بالاترین بازده و روشمندی موفقیت آمیز به اهداف تعیین شده منتهی سازیم، مدیریت دانشی است زیبا، بارور و شگفت انگیز...

پیشخوان ایمنی، ایزو و نگاه های نوی مدیریتی...1

از آن جا که دانایی توانایی است،

نخستین گام برای اجرای یک برنامه ی مدیریتی هدفمند و زمان بندی شده؛ کاربرد هوشمندانه ی دیدگاه های متفاوت و جدید نیروهای همراه است.

دوم:

بکارگیری استانده(استاندارد) ها و مقررات و تقویت روند اقدامات اصلاحی برای رفع عدم انطباق ها در محیط کار و خانه و اجتماع به حاکمیت قانون و گریز استبداد رأی می انجامد.

سوم:

پرسش خلاقیت: آیا بهتر از من کسی و ایده ی دیگری وجود دارد، این کار را با موفقیت به انجام برساند؟

 

بخشی از  داستان  بلندم به نام "امیر"

نقد و راهنمایی کنید...

 

Amir

By:Hashem Hossaini, hh2kh@hotmail.com

This is a composition, as my lovely tutor assigned and a letter to my Angie the nicest pen pal in this global village, living in the US of A.

My dad, a truck driver is most of the time out on the mountain roads from Ahvaz in Southern Iran to two ancient cities: shiraz and Isfahan and  the Saints’ capital of country: Tehran.

As he arrives home with no smile and hi, mom strives not to show her face around. He is a little taller and much heavier than his last month leaving to this homecoming.

Full of frowns and doubts, loudly he addresses the hall walls:

-         Nobody to bring me a drop of water?

Mom prepares hurriedly the lemonade jug and insists me to greet this just arrived thirsty tired dad.

Perfumed…

Dews among the burnt wrinkles…

He is taking off the stinky socks. I cannot breathe the thick vapor of his sweating body.

-         “Hi daddy!”

Approaching to kiss him and eager he may hug, but his club like arm rushes to the jug and grasps the cold handle.

No look. Thick eyebrows with unknown particles, wet.

Turning on the air conditioner, the living room, being shut for days with no guests in, gets gradually cool.

He drinks the lemonade in one gulp. He sighs.

I wish I could pat his grey moustache, but he is a barbed fence…

Looking interrogatively at me, finally he puts down the jug.

-         “Daddy! Hope not tired…Are you hungry?”

-         “Where is your mom?”

-         “Kitchen…”

-         “Did you go to school today?”

-         “Holiday!” Smiling, I fix my scarf up and step closer.

 “He is the last kid of a man whose job was to prepare a hookah for the tribe chieftain and always crossing the arms at his service, protect his charcoal brazier for his opium smokers at nights…” My granny once told me.

 ه.ح....

 

پیشخوان پیام های مردم به مطبوعات وطنی...2

 

با سلام، لطفا به رئيس بازرگاني بگوييد گناه زن و بچه هاي نيروهاي قراردادي چيست که ۳ ماه حقوق نگرفته اند؟ صاحب خانه هم ماه به ماه پولش را مي خواهد!/ خراسان

¤ فروش يا اجاره دادن زمين به بيگانگان كاملا يك تز استعماري براي به چالش كشيدن كشور است از مسئولين امر درخواست مي شود نسبت به لغو چنين قراردادهايي سريعا اقدام نمايند. با توجه به بيكاري 2 رقمي در كشور اجاره دادن زمين به بيگانگاني كه ضديت آنها با ملت ها و پيوندشان با صهيونيسم اثبات شده هيچ توجيه منطقي و عقلي ندارد.
طاهري


¤ حضرت علي(ع) در نهج البلاغه حكمت 328 مي فرمايد: همانا خداي سبحان روزي فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است پس فقيري گرسنه نمي ماند جز به كاميابي توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگي گرسنگان خواهد پرسيد.
7352---0912

¤ اگر با واردات گوشت گراني اين مايحتاج ضروري مردم مهار مي شد چرا مسئولين امر اجازه دادند اين اجحاف بر مردم صورت گيرد. به راستي سود اين زد و بند و ترفند نابجا به جيب چه كسي و يا كساني ريخته مي شود و چه دستهايي در كار است كه هر از چندي با قوت مردم اين چنين بازي مي كنند و چه كسي پاسخگوي اين سوء مديريتي است؟
طالعي

¤ به نظر بنده كساني كه در شرايط فعلي بر گراني ها دامن مي زنند و آگاهانه اين كار را مي كنند مفسد في الارض هستند و خيانتي بالاتر از اين نمي شود و مسئولان امنيتي و قوه قضائيه بايد رفتاري با اين ها كنند كه با جاسوسان بايد بكنند.
عليمرداني

¤ آيا بهتر نبود كه به جاي پرداخت هاي ميلياردي به بازيكنان آن را در اختيار مراكز علمي براي پيشرفت و آباداني و ايجاد اشتغال جوانان كشورمان قرار مي داديم؟
0720---0913

¤ يكي از راهكارهاي عملي ازدياد جمعيت كه سياست اعلام شده كشور مي باشد رايگان شدن خدمات درماني دوره بارداري است. هزينه اين دوران واقعاً كمرشكن است و موجب عقب نشيني از زاد و ولد و در نتيجه كاهش جمعيت مي شود.
1952---0912/کیهان

¤ فروش يا اجاره دادن زمين به بيگانگان كاملا يك تز استعماري براي به چالش كشيدن كشور است از مسئولين امر درخواست مي شود نسبت به لغو چنين قراردادهايي سريعا اقدام نمايند. با توجه به بيكاري 2 رقمي در كشور اجاره دادن زمين به بيگانگاني كه ضديت آنها با ملت ها و پيوندشان با صهيونيسم اثبات شده هيچ توجيه منطقي و عقلي ندارد.
طاهري


¤ حضرت علي(ع) در نهج البلاغه حكمت 328 مي فرمايد: همانا خداي سبحان روزي فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است پس فقيري گرسنه نمي ماند جز به كاميابي توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگي گرسنگان خواهد پرسيد.
7352---0912

¤ اگر با واردات گوشت گراني اين مايحتاج ضروري مردم مهار مي شد چرا مسئولين امر اجازه دادند اين اجحاف بر مردم صورت گيرد. به راستي سود اين زد و بند و ترفند نابجا به جيب چه كسي و يا كساني ريخته مي شود و چه دستهايي در كار است كه هر از چندي با قوت مردم اين چنين بازي مي كنند و چه كسي پاسخگوي اين سوء مديريتي است؟
طالعي

¤ به نظر بنده كساني كه در شرايط فعلي بر گراني ها دامن مي زنند و آگاهانه اين كار را مي كنند مفسد في الارض هستند و خيانتي بالاتر از اين نمي شود و مسئولان امنيتي و قوه قضائيه بايد رفتاري با اين ها كنند كه با جاسوسان بايد بكنند.
عليمرداني

¤ آيا بهتر نبود كه به جاي پرداخت هاي ميلياردي به بازيكنان آن را در اختيار مراكز علمي براي پيشرفت و آباداني و ايجاد اشتغال جوانان كشورمان قرار مي داديم؟
0720---0913

¤ يكي از راهكارهاي عملي ازدياد جمعيت كه سياست اعلام شده كشور مي باشد رايگان شدن خدمات درماني دوره بارداري است. هزينه اين دوران واقعاً كمرشكن است و موجب عقب نشيني از زاد و ولد و در نتيجه كاهش جمعيت مي شود.
1952---0912




واگذاري زمين‌هاي كشاورزي اشتباه است

واگذاري زمين‌هاي كشاورزي به سرمايه‌گذاران قطري، كاري اشتباه و مخالف با خواست ملت است. زمين‌هاي كشاورزي متعلق به ملت ايران است و هيچ كشوري نبايد از آن بهره‌مند شود. با توجه به كم بودن زمين‌هاي حاصلخيز كشاورزي، بهتر است دولت در نظر خود تجديدنظر كند يا موضوع را به رفراندوم بگذارد.

چند تلفن به خط ارتباطي

 

سود سال 89 را پرداخت نكرده‌اند

برخي شركت‌هاي بورسي مانند شركت سرمايه‌گذاري نفت، پتروشيمي و نيرو بدون پرداخت سود مجمع سال 89، مجمع عمومي سال 90 را برگزار كردند كه برخلاف قانون تجارت است، بعد عده‌اي مي‌پرسند كه چرا سرمايه‌گذاران از بورس فرار مي‌كنند؟

اصفهان ـ يك سهامدار/ روزنامه اطلاعات


پیشخوان پیام های مردم به مطبوعات وطنی...1

 ...

09125361: چرا برخي بيمارستان‌هاي دولتي با بيماران بيمه شده رفتار مناسبي ندارند؟ به يكي از اين بيمارستان‌ها رفته بودم، مسئولان بيمارستان رفتار بسيار نامناسبي داشتند. آنها هيچ احترامي براي بيمار قائل نيستند. اين روزها احترام هم پولي شده اما بايد بدانند كه اين بيمه‌ها مجاني نيست و ما هر ماه حق بيمه پرداخت مي‌كنيم.



09195762: اخيرا در ‌رسانه‌ها مي‌بينيم و مي‌شنويم كه مسئولان دائما درباره تشكيل ستاد و سازمان و ... براي ارزان كردن كالا و مواد غذايي خبر مي‌دهند اما وقتي به بازار مي‌رويم قيمتها افزايش يافته است. پس اين ستادها با چه هدفي تشكيل شده و كي به‌ نتيجه مي‌رسند؟/تهران امروز

 


آموزش 4 عمل اصلي براي پرداخت مطالبات!

ايكاش رئيس محترم سازمان بازنشستگي كشوري به كاركنان اين سازمان لااقل 4 عمل اصلي رياضي را آموزش مي‌داد تا در محاسبه و تاريخ پرداخت مبالغ اضافه شده، اينهمه تأخير روا نمي‌داشتند!

تبريز ـ جاويدنيا



ياد مرغ‌هاي مصنوعي بخير!

سال‌ها پيش وقتي مرغ‌هاي پرورشي به بهبهان وارد شد، مردم اين شهر مانند ساير شهرهاي استان خوزستان، آن را «مرغ مصنوعي» ناميدند و از خوردن آن، خودداري كردند. تا اين‌كه به مرور زمان، كار به اينجا كشيده است كه مردم همين استان در زير آفتاب سوزان تابستان، ناچارند در صف‌هاي طويل بايستند و سرانجام هم فقط يك عدد مرغ به قيمت كيلويي 4700 تومان تحويل بگيرند!

بهبهان ـ يك شهروند

 


دولت به فكر اين كشور و آن كشور نباشد!

قيمت دلار به 2000 تومان رسيده است، آن وقت مي‌گويند اين قيمت كاذب و حبابي است. دولتمردان محترم به جاي آن‌كه اينهمه به فكر اين كشور و آن كشور باشند، بهتر است به محرومان كشور خودمان فكر كنند كه گراني و تورم امان‌شان را بريده است.

خانم مطلق

 

جذب استادان خارجي دانشگاه‌ها

در روزنامه اطلاعات 27 تير 91 خواندم كه استادان خارجي جذب هيأت علمي مي‌شوند. وزارت علوم، تحقيقات و فناوري پاسخ دهد كه چرا از استادان ايراني بازنشسته، استاداني كه ترك وطن كرده‌اند و استاداني كه ناخواسته بازنشسته شده‌اند، براي جذب در هيأت‌هاي علمي دانشگاه‌ها استفاده نمي‌كنند؟ استادان خارجي نه زبان دانشجويان را مي‌دانند و نه دانشجويان زبان آنان را مي‌فهمند اين طرح 50 سال قبل در دانشگاه شهيد چمران فعلي اهواز اجرايي شد، اما نتيجه‌اي نداشت.

دزفول ـ حكيم‌زاده

 

¤ در گرماي 54 درجه در شهر «كنار تخته» نزديك استان بوشهر با كولر آبي سر مي كنيم و طبعاً پاسخگوي نياز ما نيست. به همين علت چندين نفر مشكل قلبي پيدا كردند و راهي بيمارستان شدند. مسئولين هر سال قول كولرگازي را مي دهند ولي خبري نيست؟ كي اين قولها عملي خواهد شد؟!
0491---7190


¤ چندي پيش برنامه «پيك بامدادي صبح راديو سراسري» شخصي را به عنوان كارآفرين نمونه معرفي كرد و هنوز مصاحبه اش در سايت ها است. اما اين شخص از بنده و دهها نفر ديگر كلاهبرداري كرده و متواري شده است. لطفاً تذكر دهيد بيشتر مواظب باشند تا به عنوان حمايت از توليد ملي از كلاهبرداران حمايت نشود.
9399---3190

¤ در گرماي 54 درجه در شهر «كنار تخته» نزديك استان بوشهر با كولر آبي سر مي كنيم و طبعاً پاسخگوي نياز ما نيست. به همين علت چندين نفر مشكل قلبي پيدا كردند و راهي بيمارستان شدند. مسئولين هر سال قول كولرگازي را مي دهند ولي خبري نيست؟ كي اين قولها عملي خواهد شد؟!
0491---7190

¤ چندي پيش برنامه «پيك بامدادي صبح راديو سراسري» شخصي را به عنوان كارآفرين نمونه معرفي كرد و هنوز مصاحبه اش در سايت ها است. اما اين شخص از بنده و دهها نفر ديگر كلاهبرداري كرده و متواري شده است. لطفاً تذكر دهيد بيشتر مواظب باشند تا به عنوان حمايت از توليد ملي از كلاهبرداران حمايت نشود.
9399---3190/ کیهان

با سلام. من شنيده ام که در انگلستان درمان تمام بيماري ها از سرماخوردگي گرفته تا سرطان کاملا رايگان است و دولت خدمات ارائه مي دهد. آيا اين مطلب صحت دارد؟

چرا نمايندگان مجلس براي زمين هاي رها شده در داخل شهرها ماليات وضع نمي کنند؟

هميشه دولت از مردم عقب تر است و عملکرد آن در حکم نوشدارو بعد از مرگ سهراب است. دولت صبر مي کرد ماه مبارک تمام شود بعد مرغ وارد مي کرد!

آقاي باقري لنکراني شما در جايگاهي نيستيد که خاتمي را متملق بخوانيد. مردم خودشان بهترين قاضي هستند. / خراسان

 

پیشخوان کودکان پیراندیش...

1

روزهای دوشنبه را ویژه ی دیده ها و شنیده ها، خوانده ها و یافته هایم از دنیای کودکان می کنم...

این نسل 2 تا 6 ساله ی کنونی با هم سالان خود در روزگاران گذشته متفاوت هستند. مشخصه های بارز آن ها عبارتند از:

آگاهی گسترده،

تندرستی جسمی و روحی شگفت انگیز،

انتظارات مدنی نوین آن ها،

آزادوارگی و ....

2

یکی از دوستان مهندس که پسر و دختری نازنین و شیرین، 4 و 6 ساله دارد، چند روز پیش نقل می کرد:

داشتم "به کیا" را نزد پدر و مادرم و مامان بزرگش اندرز می دادم که عزیزم سعی کن وختی خونه نیستم پسر خوبی باشی... مامان را اذیت نکنی...مواظب خواهرت " به نیا" باشی..

او هم که خونسردانه و با احترام به مواعظ من گوش می کرد، هم چنان که نگاهی معنی دار به بابا مامانم می انداخت، گفت:

- حالا نه خودت خیلی خوبی!

3

یکی از کارکنان معروف شرکت "سعادت و عمران" خوزستان که بالاترین میزان تولید، کمترین هزینه ها و پایین ترین شمار نیروی انسانی و مهمتر از همه پیشرفته ترین تجهیزات و برنامه ریزی ها را دارد، می گفت:

یک روز پسرم "سیاوش" را بردم اداره... او با دیدن مدیر ما، بنا به انتظاری که از یک مدیر مدرن دارد، با او به انگلیسی شروع به سلام و احترام کرد. مدیر محترم که نمی توانست جواب او را بدهد و خشتکش در این تابستون یخ زده بود، لبخند ملیحی به کف دهن آورد، پنجول خرسی اش را به سر سیاوش کشید و فقط پراند:

تانکی یو... تانکی یو...

شب ساوش می گفت: باباجان برای شما شرم آور نیست، اون جونور ژوراسیکی رییس شما باشه؟!

آخه نه رفتارش انسانی بود و نه سوادش هزاره سومی...تازه دهنش بو مستراح می داد و صورتش را هم نشسته بود!

...

از این یادمان ها بیشتر خواهید خواند...ه.ح.

بازهم...هنوز...

دوباره سلام هفتکل!

۲

 

دِلُم چی یه چاله سرد

مینه وارگه منده...

 پج پچ هایی در دالان های جانم دارند هو هو می کنند.

ساعت ۶۰ درحه ی سلسیوس برومی است:

-بچه کارگرهای نفتی رفتند آمریکا، ماه بگم... حالا بخون و بگری!

-ئی لوله ها هم چنان از رگ و پی من می گذرند.

- از خواب نمی پرم... دست و پا می زنم. می افتم به استفراغ...

لخته لخته تکه های سیاه می زنند بیرون. عقرب ها از هوا فرو می ریزند. شب خیس و چسبناکی است.

آه ای دکل های جنگ و نفت!

 گوش کنید حکایت پاره دل رفته ی مرا...

این نوشته های پی آیند در راستای داستان دنباله دار "دوباره سلام هفتکل!" است  که در دوره ی گذشته ی روزنامه " روزان" در آوردم بر گرفته از رمان تاریخی ام به همین نام.

امیدوارم واژه ها، پنجره ای گردند به خودآشنایی و پلی از پیوند برای آنان که می خواهند ایران عزیز  همیشه سربلند بماند و هیچگاه سرنوشت هفتکل پس از نفت را نیابد و فرزندان سرگردانش در گوشه و کنار دهکده ی کودک جهانی روزی پرستو وار به این آشیانه باز آیند و یک صدا آواز دل بخوانند که:

می سازمت وطن...

هر جا نامی آمده و حتی اگر انتقادی و شوخی، جسارت و توهین قلمداد نشود که هدف بازگشت به خویشتن است و خودآگاهی بومی و رسیدن به خرد جمعی سازندگی و بهروزی.

حقا کزین غمان برسد مژده ی امان

گر سالکی به عهد امانت وفا کند (حافظ)

آمین.

هاشم حسینی

hh2kh@hotmail.com

کی دیده و شنیده که زیر کوره ی خورشید سوزان امرداد بیابان سوخته و بی گیاه برومی اهواز که فقط لوله های قطور نفت و گاز از آن می گذرند، پسینگاه بی جنبنده، نگهبان سایت بیاید پشت پنجره ی دفتر کار سرپرست مرکز کنترل اسناد شرکت چند ملیتی ساینو پترو، زیر غرش موتور کولرگازی تقه ای به در بزند و بگوید:

مهمان داری آقِی مهندس...

 و تو علامت می دهی که بذارش بیاد تو...

نمیاد داخل محوطه هم آتیش هواست و هم عجله داره... مسافره می گه می ره هفتکل

-       هفتکل؟

و از دهان در  باد گرم می پیچد درون...

و در پناه سایه طولانی و خیس اداره ی انبارها تا گیت ورودی می دوم...

صورت پسرک گل انداخته... موها پرپشت و تی شرت ارغوانی با حروف پیچی:

  There will be dollar!

آمده ام  شما را ببینم و...

تو این وخت داغ ؟

می رویم باشما اگه تایم ماند به تپه ی ماماتین

دیگه کی؟

بابا بزرگ هم هنوز زنده مانده در محله ی مهرآباد هفتکل است.

و او با خودش یک سی دی آورده از عکس های هفتکل سال های جیکاک

و از عجایب این روزگار آن که می فهمم بابابزرگ مادری اش  مهندس فول تین بوده

قرارها را می گذاریم برای آخر هفته...

مامان روزالین در همین بنگله به دنیا آمد کنار سر بالایی توف شیرین.. این هم عکس اش

اما با وجود مقاومت 70 ساله س شیروانی ها،دیوار ها را رمبانده اند و دستی شوم و شبانه همه ی آن آثار را دارد از بین می برد...

 

بازهم...هنوز...

دوباره سلام هفتکل!

۲

 

دِلُم چی یه چاله سرد

مینه وارگه منده...

 پج پچ هایی در دالان های جانم دارند هو هو می کنند.

ساعت ۶۰ درحه ی سلسیوس برومی است:

-بچه کارگرهای نفتی رفتند آمریکا، ماه بگم... حالا بخون و بگری!

-ئی لوله ها هم چنان از رگ و پی من می گذرند.

- از خواب نمی پرم... دست و پا می زنم. می افتم به استفراغ...

لخته لخته تکه های سیاه می زنند بیرون. عقرب ها از هوا فرو می ریزند. شب خیس و چسبناکی است.

آه ای دکل های جنگ و نفت!

 گوش کنید حکایت پاره دل رفته ی مرا...

این نوشته های پی آیند در راستای داستان دنباله دار "دوباره سلام هفتکل!" است  که در دوره ی گذشته ی روزنامه " روزان" در آوردم بر گرفته از رمان تاریخی ام به همین نام.

امیدوارم واژه ها، پنجره ای گردند به خودآشنایی و پلی از پیوند برای آنان که می خواهند ایران عزیز  همیشه سربلند بماند و هیچگاه سرنوشت هفتکل پس از نفت را نیابد و فرزندان سرگردانش در گوشه و کنار دهکده ی کودک جهانی روزی پرستو وار به این آشیانه باز آیند و یک صدا آواز دل بخوانند که:

می سازمت وطن...

هر جا نامی آمده و حتی اگر انتقادی و شوخی، جسارت و توهین قلمداد نشود که هدف بازگشت به خویشتن است و خودآگاهی بومی و رسیدن به خرد جمعی سازندگی و بهروزی.

حقا کزین غمان برسد مژده ی امان

گر سالکی به عهد امانت وفا کند (حافظ)

آمین.

هاشم حسینی

hh2kh@hotmail.com

کی دیده و شنیده که زیر کوره ی خورشید سوزان امرداد بیابان سوخته و بی گیاه برومی اهواز که فقط لوله های قطور نفت و گاز از آن می گذرند، پسینگاه بی جنبنده، نگهبان سایت بیاید پشت پنجره ی دفتر کار سرپرست مرکز کنترل اسناد شرکت چند ملیتی ساینو پترو، زیر غرش موتور کولرگازی تقه ای به در بزند و بگوید:

مهمان داری آقِی مهندس...

 و تو علامت می دهی که بذارش بیاد تو...

نمیاد داخل محوطه هم آتیش هواست و هم عجله داره... مسافره می گه می ره هفتکل

-       هفتکل؟

و از دهان در  باد گرم می پیچد درون...

و در پناه سایه طولانی و خیس اداره ی انبارها تا گیت ورودی می دوم...

صورت پسرک گل انداخته... موها پرپشت و تی شرت ارغوانی با حروف پیچی:

  There will be dollar!

آمده ام  شما را ببینم و...

تو این وخت داغ ؟

می رویم باشما اگه تایم ماند به تپه ی ماماتین

دیگه کی؟

بابا بزرگ هم هنوز زنده مانده در محله ی مهرآباد هفتکل است.

و او با خودش یک سی دی آورده از عکس های هفتکل سال های جیکاک

و از عجایب این روزگار آن که می فهمم بابابزرگ مادری اش  مهندس فول تین بوده

قرارها را می گذاریم برای آخر هفته...

مامان روزالین در همین بنگله به دنیا آمد کنار سر بالایی توف شیرین.. این هم عکس اش

اما با وجود مقاومت 70 ساله س شیروانی ها،دیوار ها را رمبانده اند و دستی شوم و شبانه همه ی آن آثار را دارد از بین می برد...

 

 

بازهم...هنوز...

دوباره سلام هفتکل!

۱

شهر من!

ای نفرینی نفت!

ای پراکنده در جغرافیای غربت!

اگر دستانی بی رحم

بی حافظه ای در سرانگشتان

حریص و فقیر

بی تاریخ افتخاری در پشت

تُل عاشقی ات را خط رده اند

و

Lane   های کُلُنی های کارگریت را به پشت کوه بدویت تاریخ پرت کرده اند

اما

ما

هم چنان دوباره

هنوز

تکرار می کنیم

دوباره سلام هفتکل!

شعری، شنبه مانده...

می توانم برای سفر جاده ای پر گل بکشم

 در این مسیر نفس بر

پلی که از رودخانه ای می گذرد با نیلوفرهای آبی

و شالیزارهای پر ترانه در دو سوش

و خانه های امن کودکی

با سقف های ملکوتی رویاها

 

می شود

نماهایی نقش زد از افق های نیامده

و فصل های پنجم و ششم تمدن لبخند

 

می ایستم در این مارتن

تا سروده هایی بیفشانم در  دستان باد

رو به دل ها

درگاه ها

دریچه ها

باز...ه.ح.

پیشخوان گل گفته های آدینه روز...1

کار کنید تا اندوهان خود را فراموش کنید. گالیله

خداوند آزادی را آفرید و بشر بندگی را. آلفرد شینه

كوچك باش وعاشق..كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را...؟


بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است

و روزه فزون داشتن، صرفه نان است

و حج نمودن، تماشای جهان است.

اما نان دادن، کار مردان است... خواجه عبدالله انصاری

 

کسی که حفظ جان را مقدم بر آزادی بماند، لیاقت آزادی را ندارد. بنجامین فرانکلین

تمامی باورهای ما در رفتارهای ما دیده می شود. مشاه ینیسح

 

پشخوان پیام های مردم به مطبوعات و طنی...1

09124771: چرا بيت‌المال را مثل آب خوردن براي بازيكنان فوتبال هزينه مي‌كنيم كه بيشتر از 10 ميليون نمي‌ارزند چرا به‌‌جاي ايجاد اشتغال تمام فكر مسئولين شده فوتبال؟ واقعا وضعيت كشور اينقدر خوبه؟



09365871: پس قانون جديد سختگيرانه چك چي شد؟ مرديم از اين همه كلاهبرداري با چك.



09198654: اجاره بها آنقد ربالا رفته است كه من كارگر بايد تمام حقوقم را بابت اجاره يك منزل مسكوني كنار بگذارم. مسئولان بگويند من چكار كنم؟



09365469: رفته بودم بازار ميوه بخرم، باور كنيد قيمت‌ها آنقدر بالا بود كه ترجيح دادم موضوع را نديده بگيرم و بدون اينكه خريد كنم به منزل برگردم. / کیهان


اکنون چه قدر بين کارمندان و کارگران فاصله افتاده است. روساي جمهور پيشين ساعات کاري ادارات را کم نکردند، آيا عبادت و دينداري و شب زنده داري تضعيف شد؟ هدف دولت از اين کارها سياسي و جلب آراست.


تيتر زده بوديد «گراني ها ۳ وزير را به مجلس کشاند». اگر تمام وزرا هم به مجلس بيايند، اتفاقي نمي افتد. عملکرد مجلس ضعيف است.


هيئت امناي سازمان تأمين اجتماعي! خوب جواب صاحبان سرمايه خود را داديد!! آقايان محترم رزق شما از سرمايه همين بازنشستگان تأمين مي شود. بايد جواب بدهيد...


طبق گفته رئيس سازمان سرمايه گذاري خارجي مبني بر اين که شرکت هاي خارجي در ايران مي توانند مالک زمين شوند، با واگذاري زمين هاي کشاورزي به سرمايه گذاران قطري، آينده ما ممکن است مثل فلسطيني ها شود. / خراسان


«اشرف مخلوقات» به دنبال «مرغ»! مرغ هم براي ما «آدم» شده است.


مرغي دارم که روزي ۲ عدد تخم مي گذارد معاوضه با ماشين و خانه!!!


فردا با تيتر درشت بنويسيد شيوع آنفلوآنزاي مرغي درسراسر کشور! اين تنها راه ارزان شدن مرغ است.


يک کنسرو ماهي در يک روز هزار تومان گران شد؛ قابل توجه افرادي که آمار نادرستي ارائه مي دهند.


ما که ديگر از اين وضع گراني خسته  شده ايم؛ جنسي را که يک هفته قبل فروخته ايم اين هفته بايد با قيمت فروش يک هفته قبل بخريم. يکي از فروشندگان لوازم موتور.


هفت سال از عمر دولت گذشت اما کارگران صاحب سهام عدالت نشدند. / خراسان


مقابله با پديده بيكاري

يكي از مسئولان ادعا كرده است كه شمار بيكاران كشورمان تا سال 1392 به حدود 8 ميليون نفر مي‌رسد كه اگر درست باشد، آمار تكان‌دهنده‌اي است و براي مقابله با آن، بايد چاره‌انديشي شود.

تلفن به خط ارتباطي


سپاس از سارقان جوانمرد!


از سارقاني كه پس از كيف‌قاپي و برداشتن پول نقد، كارت‌هاي شناسايي مالباختگان را در صندوق‌هاي پست مي‌اندازند، كمال تشكر را دارم!

زارعي / اطلاعات

***


در کمینگاه رویدادهای تکان دهنده...2

چرا؟

مجري معروف صدا و سیما در عروسي ميلياردر ايراني

  چند روز پيش عروسي مختلط پسر يکي از ميلياردرهاي ايراني که در خيابان فرشته تهران برگزار شده بود، با حضور پليس به هم خورد. به گزارش عصر خبر، مراسم عروسي مختلط دختر انگليسي با پسر آقاي الف که از وي به عنوان سلطان يکي از برندهاي مهم تلفن همراه در ايران نام برده مي‌شود، به دليل عدم رعايت شئونات اجتماعي و اسلامي با حضور پليس ناتمام ماند و مسئولين برگزاري اين عروسي که با هزينه ميلياردي برپا شده بود، با تشکيل پرونده به دستگاه قضايي سپرده شدند. بنابر اين گزارش، مجري اين برنامه مختلط آقاي... مجري مشهور صدا و سيما بود که به هنگام حضور ماموران پليس از طريق فرار از ديوار متواري شد. 


رانت صدها ميليارد توماني براي آقازاده همداني

يکي از آقازاده‌ها که اصالتا متعلق به همدان مي‌باشد، از رانت صدها ميليارد توماني در صنعت نفت استفاده کرده‌است. به گزارش آخرين، آقازاده مذکور که يک الف به نام خانوادگي پدر خود افزوده است، با دلالي و واسطه گري در معاملات نفتي به رانتهاي هنگفت و فراتر از حد تصور دست يافته است. وي که گفته مي‌شود حتي در کشورهاي آفريقايي صاحب پالايشگاه نفتي شده، به بهانه تحريم به عنوان دلال و واسطه در معاملات نفت و پتروشيمي حضور يافته و درآمد هنگفتي مي‌برد. درآمد بادآورده مذکور ناشي از دلالي شرکت اين آقازاده براي يکي از بزرگترين پتروشيمي‌هاي کشور است که با فروش محصولات پتروشيمي به دلار و پرداخت آن به ريال به دست مي‌آيد. اين درآمد از آنجا ناشي مي‌شود که شرکت مذکور براي دور زدن تحريم‌ها نياز به يک واسطه براي فروش محصولات خود داشته و براي اين موضوع اقدام به تاسيس شرکتي صوري در دبي مي‌کند، اما آقازاده مذکور نيز که داراي شرکتي در دبي مي‌باشد، با سفارشها و فشارها شرکت خود را به عنوان واسطه در معاملات اين پتروشيمي وارد کرده و اقدام به خريداري جنس از پتروشيمي و فروش آن به مشتريان پتروشيمي مي‌کند. گرچه اين دلالي سودي معادل 3 تا 10 درصد رابراي اين آقازاده از معاملات هنگفت پتروشيمي به همراه مي‌آورد ولي وي به اين سود نيز قانع نبوده و با شگردي ديگر رانت خود را چندين برابر مي‌کند.

دستگيري خواهران قاتل


دو خواهر كه با هدف انتقام جويي از فردي با خوراندن قرص هاي خواب آور وي را به قتل رسانده بودند در زاهدان دستگير شدند. 
اين دو در پي كشف جسد مقتول با نام احمد-ك كه آثار خفگي بر روي گلوي وي وجود داشت به دام پليس افتادند. افسانه و راحله-م پس از دستگيري در كمتر از 24 ساعت از وقوع قتل مسائل شخصي و ناموسي را علت قتل اعلام كردند و گفتند: مقتول با يكي از آنان رابطه جنسي برقرار كرده بود كه با ترفند او را به منزل خود كشانده و با خوراندن شربت حاوي قرص هاي خواب آور نامبرده را بيهوش و سپس خفه كرده و جسدش را با قرار دادن داخل چمدان در خرابه اي رها كردند.

اثرات شیر وایتکسی

در نژاد اروپایی، هم میزان ملانین پوستشان خیلی محدود‌تر است و هم میزان آفتابشان که به‌شدت جیره بندی است.حالا چرا در یکی دو سال اخیر کودکان ما به سرعت و روزبه‌روز ظاهرشان دگرگون شده و شبیه اروپایی‌ها و آن هم از نوع به‌شدت اروپایی، یعنی نروژی می‌شوند؛ یعنی بچه‌های ایرانی با پوست سبزه و موها و چشمان سیاه دارند روزبه‌روز پوستشان سفید‌تر و موهایشان بور و بلوند و چشمانشان روشن‌تر می‌شود؟

این ظاهر بور و بلوند یا Fair Complexion که مختص اروپایی‌ها به‌خصوص اروپای شمالی و بالاخص نروژی‌هاست، باعث تعجب شدید هموطنان ما شده و اغلب هنگامی که کودکانی با ظاهری نروژی را می بینیم که در کوچه‌های تابستانی ما بازی می‌کنند، حدس می‌زنیم بعضی از همسایگان مهمان اروپایی دارند که بسیار باهوش بوده و سریعا زبان پارسی را فراگرفته‌اند؛ ولی این حدس کاملاً اشتباه است و این پدیده که به‌تدریج دارد تبدیل به یک معضل شهری و اجتماعی می‌شود، کارشناسان را به‌خود مشغول داشته و نه‌تنها دانشمندان ایرانی بلکه متفکرین نروژی که بنیانگذار جایزه نوبل پزشکی و انواع و اقسام نوبل‌های دیگر هستند به‌شدت در این مورد شگفت‌زده شده‌اند و از هم‌اکنون در حال طراحی نوبلی هستند که گیرنده‌اش این معما را حل کند!

گرچه اندیشمندان نروژی و ایرانی نتوانسته‌اند راز این معمای قرن بیست‌ویکمی را کشف کنند ولی در کمال ناباوری یک نماینده مجلس در هفته اخیر در رسانه‌ها مطلبی را اعلام و اذعان کرد که ظاهرا گشاینده این گره پررمز و راز بود. وی به‌رغم تکذیب بسیاری از بی‌خبران و کم‌خبران، با صراحت اعلام کرد که در دو دوره اخیر مجلس، یعنی هشتم و نهم، ما گزارش‌های محرمانه‌ای داریم که سیستم‌های جمع‌آوری و ارائه شیر دامداری‌ها به کارخانه‌های تولید شیر و مواد لبنی چون فاقد تجهیزات پزشکی لازم برای این کار هستند، برای اینکه بار میکروبی شیر جمع‌آوری شده تا حد مطلوب کارخانه‌ها متعادل شده و کاهش یابد،

حجم قابل توجهی از ماده سفید‌کننده و ضد‌عفونی‌کننده و ایضاً بسیار سمی وایتکس را داخل شیر جمع‌آوری و میکروبی شده و بو گرفته رایج، ریخته و تقدیم کارخانه‌ها می‌کنند و به راحتی شیر میکروبی و شایسته معدوم شدن را از لحاظ بار میکروبی اسیدیته و سایر مشخصات، استاندارد کرده و به کارخانه‌ها قالب می‌کنند و این ماده سفید‌کننده و سمی به همراه شیر و مشتقات لبنی توسط کودکان و بزرگسالان نوشیده و مصرف می‌شود و چون کودکان حساس‌تر بوده و مصرف‌کننده اصلی شیر و بستنی هستند، به سرعت عکس‌العمل نشان داده و به غیر از کم‌خونی و سایر عوارض سمی، ظاهرشان به‌تدریج اروپایی و نروژی می‌شود!

یعنی خیلی سریع رنگ پوست‌ها روشن، موها بور و بلوند و چشم‌ها آبی می‌شوند و چون محلول وایتکس سریعا جذب سیستم گردش خون می‌شود، بنابراین گلبول‌های قرمز غوطه‌ور در وایتکس تغییر رنگ داده و تبدیل به گلبول‌های سفید و البته از نوع بدون هسته آن می‌شوند که علاوه بر کم‌خونی و کاهش گلبول‌های قرمز، تعداد گلبول‌های سفید ناقص بالا می‌رود. حاصل کلام اینکه چون هنوز این پروژه در مراحل آزمایشی و تحقیقاتی است و بی‌ضرر بودن آن به اثبات نرسیده، دوستانی که از چهره مشرقی خسته شده‌اند و علاقه‌مند به چهره نروژی هستند، فعلاً دست نگه دارند و از ریختن وایتکس در صبحانه یا وعده‌های دیگر غذایی خودداری کنند.

پدیده نروژی شدن ظاهر کودکان ایرانی ثابت کرد که گرچه شیرهای مصرفی ما تقلبی بوده ولی محلول‌های وایتکس تقلبی نبوده و صد درصد اصالت دارند!مقصرین و مجریان مبتکر طرح ادغام شیر فاسد و میکروبی با وایتکس باید کاملاً هوشیار باشند که اگر گذرشان به کشور چین افتاد هرگز چنین طرحی را پیشنهاد یا اجرا نکنند چون حدود دو سال قبل عده‌ای از مبتکران چینی که شیر خشک تقلبی تولید می‌کردند و این ابتکار آنها باعث نارسایی کلیه و مرگ گروهی از کودکان چین شده بود مجبور شدند ضمن ابراز ندامت، مجازات بسیار سختی را تحمل کنند.

...