دوباره سلام هفتکل!

۲

 

دِلُم چی یه چاله سرد

مینه وارگه منده...

 پج پچ هایی در دالان های جانم دارند هو هو می کنند.

ساعت ۶۰ درحه ی سلسیوس برومی است:

-بچه کارگرهای نفتی رفتند آمریکا، ماه بگم... حالا بخون و بگری!

-ئی لوله ها هم چنان از رگ و پی من می گذرند.

- از خواب نمی پرم... دست و پا می زنم. می افتم به استفراغ...

لخته لخته تکه های سیاه می زنند بیرون. عقرب ها از هوا فرو می ریزند. شب خیس و چسبناکی است.

آه ای دکل های جنگ و نفت!

 گوش کنید حکایت پاره دل رفته ی مرا...

این نوشته های پی آیند در راستای داستان دنباله دار "دوباره سلام هفتکل!" است  که در دوره ی گذشته ی روزنامه " روزان" در آوردم بر گرفته از رمان تاریخی ام به همین نام.

امیدوارم واژه ها، پنجره ای گردند به خودآشنایی و پلی از پیوند برای آنان که می خواهند ایران عزیز  همیشه سربلند بماند و هیچگاه سرنوشت هفتکل پس از نفت را نیابد و فرزندان سرگردانش در گوشه و کنار دهکده ی کودک جهانی روزی پرستو وار به این آشیانه باز آیند و یک صدا آواز دل بخوانند که:

می سازمت وطن...

هر جا نامی آمده و حتی اگر انتقادی و شوخی، جسارت و توهین قلمداد نشود که هدف بازگشت به خویشتن است و خودآگاهی بومی و رسیدن به خرد جمعی سازندگی و بهروزی.

حقا کزین غمان برسد مژده ی امان

گر سالکی به عهد امانت وفا کند (حافظ)

آمین.

هاشم حسینی

hh2kh@hotmail.com

کی دیده و شنیده که زیر کوره ی خورشید سوزان امرداد بیابان سوخته و بی گیاه برومی اهواز که فقط لوله های قطور نفت و گاز از آن می گذرند، پسینگاه بی جنبنده، نگهبان سایت بیاید پشت پنجره ی دفتر کار سرپرست مرکز کنترل اسناد شرکت چند ملیتی ساینو پترو، زیر غرش موتور کولرگازی تقه ای به در بزند و بگوید:

مهمان داری آقِی مهندس...

 و تو علامت می دهی که بذارش بیاد تو...

نمیاد داخل محوطه هم آتیش هواست و هم عجله داره... مسافره می گه می ره هفتکل

-       هفتکل؟

و از دهان در  باد گرم می پیچد درون...

و در پناه سایه طولانی و خیس اداره ی انبارها تا گیت ورودی می دوم...

صورت پسرک گل انداخته... موها پرپشت و تی شرت ارغوانی با حروف پیچی:

  There will be dollar!

آمده ام  شما را ببینم و...

تو این وخت داغ ؟

می رویم باشما اگه تایم ماند به تپه ی ماماتین

دیگه کی؟

بابا بزرگ هم هنوز زنده مانده در محله ی مهرآباد هفتکل است.

و او با خودش یک سی دی آورده از عکس های هفتکل سال های جیکاک

و از عجایب این روزگار آن که می فهمم بابابزرگ مادری اش  مهندس فول تین بوده

قرارها را می گذاریم برای آخر هفته...

مامان روزالین در همین بنگله به دنیا آمد کنار سر بالایی توف شیرین.. این هم عکس اش

اما با وجود مقاومت 70 ساله س شیروانی ها،دیوار ها را رمبانده اند و دستی شوم و شبانه همه ی آن آثار را دارد از بین می برد...