Undated Love Songs

از عاشقانه های بی تاریخ

بانوا!

دوباره در آیینه ی بامداد آدینه درآ

برهنه از اندوهان

آراسته با زیور رویاها و یادمان ها

 

بیا!

بی آن که کسی این مهبانگ را دریابد...

 

خوشا سلام صبح

که سوسن های ستاره از گوشه ی گونه هایت

فرو می افتند بر بیابان بستر

هم چنان که نسیم

پندار پستان ها را

بر کرانه هاش می پاشد...

 

پس

آن گاه که پسینگاه خسته خمیازه می کشد بر یال کوه

رایحه ی لبانت را برگ برگ

می تکانم در دهان دریا

تا شامگاه

خورشید شعله ور

پوزخند بدر بریده بریده را وانهدُ

سوار بر مادیان برآمده از  بی نهایت های موج

به خانه ام درآید و بتابد بر درگاه.../ اودیسه به ساعت سنگ، هاشم حسینی

A New Literary Journal from Ardabil

 

پاییز خوانده ها/ یادداشت چهل و پنجم

ماهنامه ای خودویژه،  صمیمی، تازه و پربار

Mikhandim/ A Province Journal from Ardabil

"می خندیم؟" نشریه ی تخصصی ادبیات معاصر از استان اردبیل

صاحب امتیاز و سردبیر: رضا زارنجی، تلفن درخواست نشریه: 09394780202،

نشانی الکترونیک: mikhandimmagazine@gmail.com

شماره نخست، سال نخست، تیرماه 1395،کاغذ گلاسه و سپید ساده، مصور64 صفحه، 4000 تومان

*

 نمونه هایی از مطالب این شماره:

ناظم حکمت ران: شاعر عشق و آزدی ( نگاه های تازه ای به گوشه هایی از زندگی ناظم حکمت و پارسی برگردان چند شعر از زبان ترکی استامبولی)

نیمای کلاسیک / رضا زارنجی

شهیار قنبری: آقای شاعر ترانه معاصر ایران / عبدالخالق رضایی

چند قدم مانده به موسیقی دستگاهی ایران / مهرزاد خنجری

بررسی رمان "سالاری ها"ی بزرگ علوی / عبدالخالق رضایی

پی رنگ (plot) / احسان محمدی

داستان یاماها صد / امیر لشکری

شاعران بی کتاب / گفتگو با آرش دل آور

بررسی مرگ فروشنده / کاظم موسوی

فیلم نامه کوتاه بادکنک قرمز/ ساخته ی آلبرت لاموریس

*

در سخن سردبیر آمده: "... بحث در مورد ادبیات معاصر، حتی در سطح کل جامعه هم عموماً شتاب زده و غیر تخصصی و پر جنگ و مدعاست و همین فضا موجب شده  که انواع بینش ها و روش های شاید اصلاً غیر ادبی، بزرگان شعر و ادب معاصر را مانند بازی های کودکانه یارکشی کنند...همین مسائل عمده باعث شد تا به فکر نشر مجله ای متمرکز بر ادبیات معاصر بیافتیم..."

رضا زارنجی  در باره نیمای کلاسیک، به نقل از بلوک آقا حسین اُف، معاون انستیتوی خاورشناسی فرهنگ های علوم اتحاد شوروی می نویسد: "...اهل تحقیق در بررسی شعر نو، شکل و مضمون را با هم اشتباه کرده و این دو را یکی پنداشته اند و بنابراین به نتایج غیر حقیقی و نامطلوبی رسیده اند. از جمله نتایج نامطلوبی که گرفته اند این است که نیما یوشیج را بنیان گذار شعر نو دانسته اند. درست است که نیما اهمیت زیادی در این جنبش داشته ولی او بنیان گذار این جنبش نیست. زیرا که پیش از او، شاعران بسیاری { دهخدا، لاهوتی، عشقی} بوده اند که اساس این جنبش و جریان را گذاشته اند و نیما یکی از آن بنیان گذاران است. (15)

 

نمونه ای از شعر ناظم حکمت:

 مثل بذر واژه هایم را روی زمین افشانده ام

یکی درخاک اودِسا / یکی در استانبول /  و آن دیگری در پراگ

 

میهن محبوب من تمام زمین است

 و به هنگامی که نوبت من فرا رسد

بر گور من تمام زمین را بگذارید...( ص. 07)

بر پیشانی هر صفحه، سطر / سطرهایی از اشعار نیما یوشیج نقش بسته است:

صبح وقتی که هوا روشن شد، همگان خواهند دانست، / و به جا خواهند آورد مرا که در این پهنه ور آب، / به چه ره رفتم و از بهر چه ام بود عذاب (نیما)

 

*

*

*

هاشم حسینی

دالان مه آلود پارس جنوبی

آدینه ی پُرِ تنهایی...بامداد بدر دل شکسته ی ماه

28/ 08/95

 

Let's begin further reading

 

پاییز خوانده ها/ یادداشت چهل و چهارم

رمان مرد زنجبیلی

 The Ginger man

 

مرد زنجبیلی / ج. پی. دانلیوی(1926)؛ ترجمه ی رضا اسکندری .- تهران: هیرمند، 1395

1000 نسخه، 30 هزار تومان

نماهای حیرت و بهت شخصیتی تند و تیز، برآمده از تناقض جامعه ای فرو رفته در سکون...

*

پارسی برگردان کتاب، وفادارانه، سبک شوخ و رندانه ی نویسنده ی ایرلندی را انتقال داده است.  نویسنده با آن زبان فارغ از نزاکت اتوکشیده ی جامعه ی متظاهر، به پرده دری هایی روی می آورد تا واقعیت هایی خودویژه را بازآفریند.

   این کتاب را جزو 100 رمان برتری می دانند که خواندنش از اوجب واجبات است.  و به راستی در این روزگار بوالعجب که سیاه چاله های شهرت طلبی استعدادهای خلاق را می بلعد، آیا هوس خام یک شبه نویسنده شدن، بی خوانش پیوسته، نادانی و خودفروشی نیست؟ من بر این باورم که باید ده ها رمان پارسی و خارجی را خواند و آن گاه جسارت نوشتن یک جمله از داستانی را به خود داد. چرا؟ چون در بستن بر روی دستاوردهای صناعات داستان نویسی خویش و بیگانه، به تکرار، کهنه گویی، و درغلتیدن به ابتذال ادبی می انجامد. تراژدی کمیکی که اکنون شاهد آن هستیم: چاپ متل هایی که سند گویای بی استعدادی، بد سلیقگی، بی خبری و خودخواهی نویسندگان  آن هاست...

   مترجم محترم "مرد زنجبیلی" که اجرش مشکور، در سرآغاز، کتاب را "تقدیم به نجیب زادگان و نجیب زادگی" کرده است.  

   شخصیت  / پرسوناژ اصلی داستان، "سباستیان دنجرفیلد، یکی از بی نظیرترین و دوست داشتنی ترین بی شعورهای ادبیات قرن بیستم محسوب می شود . شخصیت پردازی او در مرد زنجبیلی، تا حدود زیادی یاغی گری ها، قضاوت ها، بی قیدی ها و  بذله گویی های تلخ و تاریک شخصیت هولدن کالفیلد در ناطور دشت ج. دی. سالینجر را در ذهن تداعی می کند." (از نوشته ی پشت جلد کتاب)   

*

*

*

هاشم حسینی

ملتقای چالوس و البرز: بامداد بدر کامل، در خلوت درخت حیاط ام که تن تکان دهنده از این هم اندوه- برگ...

دوشنبه 24 ام آبان 95: روز کتاب و کتاب خوانی و کتابدار

 

Bukhara

پاییز خوانده ها/ یادداشت چهل و سوم

نیمه شب آدینه 21م آبان 95

 

بخارا شماره  ی 114/ مهر و آبان 1395

همراه با یادنامه ی شادروان حبیب یغمایی

مدیر و سردبیر: علی دهباشی(تلفن: 09121300147 و نشانی الکترونیک برای مکاتبه با سردبیر:

dehbashiali@gmail.com)

500 صفحه کاهی، 15000 تومان 

*

چند نمونه از مقالات این شماره:

یک ساختار مبالغه در فارسی قرن پنجم / استاد محمد رضا شفیعی کدکنی

چگونه اسلام در ایران راه یافت / محمد علی موحد

هم زبان شدن با شمبانزه / محمد رضا باطنی

زمینه سازی پیوند زناشویی در شاهنامه و در اساطیر یونان / ژاله آموزگار

آسیب شناسی ترجمه در ایران (گفت و گو با گارنیک آساطوریان)/ امیر ضیغمی

و:

-      خبر ترجمه ی اشعار م. سرشک (استاد شفیعی کدکنی به زبان فرانسه با عنوانِ Neishabour )، همراه با گفت و گویی گیرا  با مترجم آن: جلال علوی نیا...

-      یادکرد پر آب چشم آزیتا همدانی از استاد مشاور پایان نامه دکتری اش رحیم مسلمانیان قبادیانی/ پژوهشگر زبان و ادبیات تاجیکی.

 

یادنامه ی حبیب یغمایی، سرشار از ناگفته هایی از تاریخ فرهنگ پیشاانقلاب است:سالشمار زندگی / نامه ها به ایرج افشار / وصیت منظوم حبیب یغمایی /رند تلخکام / دیدگاه های حبیب یغمایی در باره صادق هدایت، پورداوود، بزرگ علوی، علی اصغر حکمت، م. امید، تقی زاده،احسان یارشاطر، محمد علی فروغی و ...

ابیاتی از وصیت نامه ی حبیب یغمایی:

من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند

دوستان گریان شوند و دیگران گریان کنند

...

من نمی خواهم پی آمرزش من قاریان

با صدای زیر و بم ترتیل الرحمان کنند

من نمی خواهم، خدارا بی گناهی گوسپند

بهر اطعام عزاداران من قربان کنند

...

مزد خدمت های مرا فرهنگ داد

من نمی خواهم به عنوانی دگر احسان کنند

در نمکزاری که جا از هر طرف فرسنگ هاست

پیکرم را بی کفن، بی شستشو نهان کنند

*

این هم نمونه ای از نوشتار حبیب یغمایی که سندی گویا از اوضاع نابسامان و لعاب کشیده ی روزگار پهلوی دوم است:

"... {دربار سفارش  400 جلد از رساله ی اقبال لاهوری، نوشته ی استاد مجتبی مینوی داد تا شاه با خود به پاکستان ببرد} گمانم چهار صدو پنجاه تومان بهای آن ها بود. از دربار که مطالبه می کردم، گفتند {پول را}باید وزارت فرهنگ بدهد. از وزارت فرهنگ مطالبه می کردم، می گفتند دربار باید بدهد. ماه ها معطل ماندم که هیچ کدام نمی دادند.

   یکی از کارمندان فرهنگ که نامش را نمی برم، گفت: "بی ربط دوندگی می کنی." یک صد تومان کم کن و بقیه را بگیر. راضی شدم و این رشوه را پرداختم..."

*

*

*

هاشم حسینی

بامداد شفاف شنبه 22 آبان ماه در فاصله 17 دقیقه ای نیمه شب

 

Such Creatures

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده/

شنبه15 آبان 95/ این عادم ها...

آری نازنین! عادم هایی هستند که نسبت به نیازها، لبخندها، مهربانی ها و پیوندهای انسانی بی تفاوت اگر نگوییم مخالف بوده، اما برای آشکار سازی ستم و شقاوت خود، به هر بهانه ای فعال شده، در پی  توجیه و زمینه ای می گردند تا در این قلمرو، قهرمان دوران باشند!

*

هاشم حسینی

پسینگاه خاکستر، زاگرس سربلند ایستاده رو به دریای پر غرور پارس... و من: مرورگر گلدسته های کمپرسورها، مناره های دود و آوندهای آهن...

15/ 08/ 1395

The Names Never Die.../ A Poem By Hashem Hossaini

نام هایی که نامیرایند .../ هاشم حسینی

The Names Never Die.../ A Poem By Hashem Hossaini

 

با من اند
هر جا که می روم
زیر دنده ها، سپر قلبم
زیر بالش شبان
در باغچه ام
گل ها را نام
آوازهایند
خاموش
دهان به دهان جوشان...

هر روز
صدا می زنند
ما را
به پیمان
این اخگران خیابان
رویان
میان انگشتان
زیر یقه ی پیراهن
درست بغل رگ گردن

ایستاده اند
زخمی و سرفراز
با انگشتان اتهام
بی هراس از دشنه و دشنام ...
رویینه و نامیرا
این همراهان
آماده به میدان...

A Soldier, Once Upon a day

 

سربازی را گفتند: "چرا به جنگ بيرون نروی؟ "
گفت: "به خدا سوگند ڪه من
يڪ تن از دشمنان را نشناسم،
و ايشان نيز مرا نشناسند
پس دشمنی ميان ما چون صورت بندد؟"

 

عبید زاکانی

dastan.hmg.ir

پاییز خوانده ها/ یادداشت چهل و دوم

05شنبه 13م آبان 95

 

 

 

"هر آینه، اگر بعدِ هزار سال باشد، این سخن به آن کس برسد که من خواسته باشم". مقالات شمس الدین تبریزی

 *

داستان همشهری، شماره 71/ آبان 95

260 صفحه، مصور (رنگی / سیاه و سپید)، 7000 تومان

*

این شماره ی داستان "ماه" همشهری، هم چنان پربار و خواندنی، آموزنده(برای نویسندگان جوانی که برآنند با دستاوردهای نو در روایت و توصیف آشنا شوند) و ماندگار است.

از نوشته های نمونه وار آن، به این ها اشاره می کنم، گو این که حق ارزشمندی نوشتارهای دیگر را نادیده نمی گیرم:

از بخش در باره ی زندگی:

بر انتهای آغاز / منوچهر آتشی

من موجودی پیاده رونده هستم / کامران سپهران

جامانده /  حمید رضا شاه آبادی

از بخش داستان:

نشستن در کنار اتوبان / آیین نوروزی

توتو / السا اوسوریو

روایت های داستانی

روایت / سفرنامه: دامن از ماسوا برچیدم(بخشی از سفرنامه ی عتبات از مؤلفی ناشناس)

روایت های مستند

روایت هایی از شغل های شبانه تهران / احسان عمادی

در باره ی داستان

جستار شهر در ادبیات(ظهور شهر مدرن چه تأثیریی بر ادبیات داشته است؟) / ایروینگ هو / مترجم:  کیوان سررشته

جادویی در کار نیست(روزِ کاری یک نویسنده، وقت نوشتن رمان هایش) / جاناتان سافران فوئر / مترجم: پریا نقی زاده

پایان خوش

داستان های دیدنیِ کامبیز درم بخش

*

نثر صمیمی "بر انتهای آغاز " ، در برگیرنده ی برش هایی از کودکی  و نوجوانی منوچهر آتشی (همراه با عکس هایی از شاعر "عبدوی جط")، نماهایی روشن از گذشته ی محو زندگی پرآشوب و آرمان گرایانه ی جنوب و جنوبیان است. منوچهر آتشی می نویسد:  "... من در یکی از روستاهای پشت کوه دشتستان بوشهر،  به نام ده رود متولد شدم؛ به روایت شناسنامه ام 1310 و به روایت مادرم 1312....هر چه مادرم فرشته بود، پدرم مردم سالار بود. سرکش بود و خودش را همه کاره می دانست... دوره ی بدی بود. رضا شاه آمده بود روی کار و مصمم بود هر آدم حسابی یا گردن کشی را سر جایش بنشاند....پدرم می خواست مقاومت کند و تفنگ به دست نشست خانه و تک و تنها رو به روی ارتش ایستاد...  چهارده پانزده ساله بودم، خان های "چاگوتاه" (بوشهر) یک تکه زمین دادند و من هم امیدوارانه گاوآهن و خری راه انداختم که شخم بزنیم و درو کنیم که آن سال اصلاً باران نیامد...من در همین "چاکوتاه" با عشق آشنا شدم. شیدا شدم. دختری که توجهی پاک و ساده دلانه به من داشت، شاعرم کرد. اولین ترانه هایم را به سبک "فایز"، در چهارده سالگی در "چاکوتاه" نوشتم. می دادم دهاتی ها، می خواندند. ترانه های زیادی در آن سال ها سرودم، اما حالا که نگاه می کنم، رد پای این عشق در تمام اشعارم به چشم می خورد."(ص. 45)

*

*

*

هاشم حسینی

بندرگاه شیرینو، 13/ 08/ 95

شامگاه کدر و نمناک

 

feminity

🍁🍁🍁🍁
باید از جنگیدن با مرد اجتناب کرد، نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خود! هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه؛ بی جاذبه و ناخوشایند نیست، زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق است. جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و ناخوشایند می کند
.
به زنی باهوش و قوی نیاز است تا مردش را خلع سلاح کند، نه با خشم بلکه با عشق.
مردان خصوصیات زنانه را به دلیل نرمی و لطافت زن قبول می کنند و نه به دلیل قدرت او.
(منبع: کتاب زن بودن، تونی گرنت)

Iranian Revolutions Replacement

پاییز خوانده ها/ یادداشت چهل و یکم

آدینه هفتم آبان 95

 

*مصادره به مطلوب داده ها، در راستای بروندادی خودخواسته*

جا به جایی دو انقلاب/ مهدی نجف زاده (1350) .- تهران: انتشارات تیسا، 1395

 

1200 نسخه، بهاء: 29900

دارای پی نوشت ها، منابع و نمایه ها

 

 پژوهنده ی این کتاب به نقل از سرسخن آن:  " دکتر مهدی نجف زاده(1350)، استادیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد"، در مقدمه می نویسد: " هدف اصلی این نوشتار، مطالعه ی باورداشت ها و عملکردهای مذهبی جامعه ی ایرانی و تأثیر آن ها بر تحولات سیاسی اجتماعی است... (ص. 21) سروری علمای شیعه از صفویه به بعد بوده...(ص. 18) ... هدف این کتاب تبیین چرای انقلاب نیست، بلکه منطق جا به جایی انقلاب ها را توضیح می دهد...(ص. 23)... من در این کتاب استدلال نموده ام که شیعه در جمهوری اسلامی، به آخرین مرحله ی اجتماعی شده ی خود رسیده است...(ص. 24)"

   کتاب دارای یازده فصل، فرجام سخن، کتاب نامه و پی نوشت های مفصل است. از فصل های نمونه:

4-اجتماعی شدن مذهب در انقلاب مشروطه

5-روشنفکران و علماء؛ از ائتلاف تا اختلاف

7-رضا شاه و از هم گسستن پیوند سلطنت و دیانت

10-علماء، تقریر کنندگان مدینه فاضله اسلامی...آیت اله خمینی و جامعه آرمانی اسلامی

11-جمهوری اسلامی، آخرین مرحله از تجلی اجتماعی شیعه در ایران

 

در این کتاب، شماری از گروه های سیاسی دینی ( چپ / راست) فعال در جنبش های اجتماعی 60 ساله ی اخیر ایران، روشنفکران لاییک و مارکسیست غایب هستند. تحلیل های مارکسیستی از انقلاب و نقش رهبری مذهبی آن دیده نمی شود و کتاب شناخت اسلام/ شیعه آن ناقص است. جایگاه شاعران دینی منتقد و معارض با سلطنت، مانند نسیم شمال و بهار مغفول مانده و به نقش شخصیتی معروف مانند آیت اله کاشانی در رویدادهای 1320 تا کودتای 28 امرداد 1332 اشاره نشده است. نگاه سوگیرانه ی مؤلف به سینمای ایران مبنی بر آن که فیلم ایرانی دعوت جامعه ی ایرانی به جامعه ی سنتی، مبتنی بر استانداردهای اسلامی( در اشاره به فیلم هایی مانند قیصر و ...)، نادیده گرفتن سینمای مهرجویی (آقای هالو، پستچی و دایره مینا)، دستاوردهای مدرن گرایانه ی بهرام بیضایی، شهید ثالث(طبیعت بی جان و..) و کیارستمی (گزارش) بوده و نشان از بی اطلاعی استاد نجف زاده از رویه ها و لایه های فرهنگ هزارتوی ایرانی می دهد...و البته کتاب بسیاری چراها و اماهای دیگر را بی پاسخ می گذارد.

این تحقیق بی همتا،  با وجود برخورداری از چاپ و کاغذ اعلا و دسترسی نگارنده به منابع و اطلاعات دور مانده از غیر، دارای کاستی های تحقیقاتی، اشتباهات املایی و داده برداری های گزینشی در راستای نتیجه ی از پیش هدف گیری شده ی نویسنده است...

سنتوری و کلدانی (ص. 156) باید نستوری (نسطوری) باشد.

هاشم حسینی

 

07/08/95

hh2kh@hotmail.com

Humane, to be or not to be

 

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده/

آدینه هفتم آبان 95/

موجودی که هنوز خودش را به رسمیت نشناخته و پسله ی دیگران است؛ با سرفه ی دیگران خناق می گیرد و اراده ای ندارد، من چگونه او را به رسمیت بشناسم؟ او صفری (0)از گله ی دنباله روی قدرتی ضد انسانی است، با هر توجیه و بهانه ای که برای خود بتراشد...

   عادم هایی از این دست نه به درد پیوند و دوستی می خورند و نه قابل اعتماداند... باید تکلیف خود را یک سره با آن ها روشن کنی، خواه از بستگان باشند و خواه پیچ هرزی از دم و دستگاه خویشی و ایلی...

عمر کوتاه ما کفاف تحمل این زائده ها را نمی دهد...از این جواهرات بدلی و رُدگل ها ی پر زرق و برق بپرهیزیم و در پی جان های شیفته ای باشیم که در راه ما به سوی آزادگی و خوشباشی، مرهم دردها و نغمه ی دلنواز بهشت زمینی اند...

آری، مهم عیار داشتن، خود بودن و ناوابسته، ارزش های ازلی عشق، عدالت و اعتماد را پاس داشتن است.

...

پس نوشت:

در پی عیار کامل نباشیم، آدم ها درجات مختلفی از آن را دارند...مهم داشتن آن است...

*

دور از خانه، در پی لقمه ای نون حلال...

07/08/95

Press/Book Shopping

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده/

سه شنبه ی سرمای شامگاه چهارم آبان 95/

پیشی های ناقلا و اشرافی منش، رفته اند زیر موتور خودروهای از راه رسیده – گرم و گوشه ی دنجی از شوفاژخانه ...

 *

امروز از خیر خرید پوشاک زمستانی تازه گذشتم و بابت این صرفه جویی و به بهانه ی رفت و آمد با مترو از کرج به تهران و از تهران به خانه و فروش سی جلد کتاب انگلیسی همیار و دریافت چندرغازی از یک کارگردان مستند ساز برای زیرنویس انگلیسی فیلم اش و... موارد دیگری از خودداری از تحمیل هزینه های شخصی و البته که سیگار نکشیدن و الواتی نکردن و ریاضت شخصی که هم همه اش سود است به کیسه ی سعادت خانواده! پس با شجاعت تمام دل به دریا زدم و: شماره های جدید نگاه نو، داستان ماه همشهری، بخارای حبیب یغمایی، زن و زندگی، نوشتار، آزما، برگ هنر فوئنتس، زنده رود و اندیشه ی پویای خونین و کتاب های "هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد"، "قطار از ریل خارج شد" احمدرضا احمدی، "هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی" احمد اشرف را خریداری کردم...

فردا/ 5 شنبه ششم آبان 95،  شماره ی نخست "خوانده های پاییزی" را تقدیم خواهم کرد...

 *

خورشید رمان رویاهای از نیمه شب گذشته اتان روشن...

 

هاشم حسینی

البرز ابتدای جاده ی چالوس

04/08/95

"Love Language / From "undated love verses

نگاهی

آهی که تمامی زبان های آدمی

از بیان آن عاجزند... / عاشقانه های بی تاریخ، هاشم حسینی

undatet love verses

از آن ناگهان

هزاران سال بر من گذشته است

./ شبی که به هم رسیدیم / بی نام و نشانی....

و با کتیبه های نگاه

تمامی ستاره ها و شن ها را با یک بوسه به هم بخشیدیم...

اکنون دور از آن ساحل اقیانوسی

عطر نامیرایت

هم چنان در بناگوش ام شعله می کشد در این یخبندان.

-- ه.ح. عاشقانه های بی تاریخ/ دفتر"اودیسه به ساعت سنگ"

Bob Dylan: Voice of Peace, Protest & Freedom

 

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده/

سه شنبه چهارم آبان 95/ بامداد باران خورده ی عظیمیه /کوچه های خوابیده بر طلا فرش های پاییز ریز

 

خبر خوشی است که باب دیلَن(Bob Dylan)، زاده ی 1941 شهر دلوث مینه سوتا در تیترها درخشیده... این کمترین پاداشی است جایزه ی ادبی نوبل به این خنیاگر خواستار صلح آزادی،  تاب آوردن و خود ماندن..

به نقل از ویکی پدیا : " دیلن در پدیدار شدن سبکی در موسیقی به نام راک بومی (Folk Rock) در اواسط دههٔ شصت بسیار تأثیرگذار بود و به شکسپیر هم‌نسلان خود شهرت یافت. بعضی از کارهای دیلن به عنوان سرود جنبش‌های اجتماعیِ دههٔ ۶۰ مطرح شده‌است. دیلن در پنج دهه اخیر در موسیقی آمریکا به عنوان یک پدیده مطرح بوده‌و یکی از تأثیرگذارترین چهره‌ها در موسیقی معاصر آمریکا به حساب می‌آید.

باب دیلن سال ۲۰۱۶ جایزه نوبل ادبیات را به خاطر آفرینش بیانی تازه در ترانه‌سرایی آمریکا دریافت کرد

باب دیلن یکی از تأثیرگذارترین چهره‌ها در موسیقی معاصر آمریکا بوده‌است. ترانه معروف "چون یک خانه‌به‌دوش"  توسط مجله رولینگ استون به عنوان برترین ترانه تمام زمان‌ها انتخاب شد.

باب دیلن از انسان های دوست داشتنی و ستایش برانگیز زندگی ام بوده است...خبرنامه اش را مرتب دریافت می دارم و از دهه ی پنجاه شمسی با موسیقی  و اشعارش حال کرده ام و گاهی در این بن بست های مکرر زندگی ناگاه سروده ی پر صلابتش در دالان های ذهن ام به ترنم و تلالوء تلالوء در می آید:

چندین جاده را یک آدم باید بکوبد تا انسان بنامیم او را؟

How many roads must a man walk down Before you call him a man?

این هم متن اصلی و پارسی برگردان این ترانه:

 

متن و ترجمه آهنگ

How many roads must a man walk down
Before you call him a man?

چند راه را آدم باید طى كند، پیش از اينکه آدم خطاب شود؟

Yes, 'n' how many seas must a white dove sail
Before she sleeps in the sand?

بله، و چند دریا را باید فاخته سفید پرواز كند، پیش از اینکه آشیانه كند در شن؟

Yes, 'n' how many times must the cannon balls fly
Before they're forever banned?

بله، و چندين بار باید گلوله توپ شلیک شود، پیش از اینکه براى همیشه تحریم شود؟

The answer, my friend, is blowin' in the wind
The answer is blowin' in the wind

پاسخ، دوست من در باد می وزد، پاسخ، دوست من، در باد می وزد.


How many times must a man look up
Before he can see the sky?

چند بار باید آدم سر بالا كند، پیش از اینکه آسمان را ببیند؟

Yes, 'n' how many ears must one man have
Before he can hear people cry?

بله، و چندتا گوش باید داشته باشد، پیش از اینکه گریه دیگران را بشنود؟

Yes, 'n' how many deaths will it take till he knows
That too many people have died?

بله، و چند تا مرگ باید اتفاق بیافتد، تا بداند كه بسیاری مرده­اند؟

The answer, my friend, is blowin' in the wind
The answer is blowin' in the wind

پاسخ، دوست من در باد می وزد، پاسخ، دوست من، در باد می وزد.

How many years can a mountain exist
Before it's washed to the sea?

چند سال كوهى مى تواند پایدار بماند، پیش از اینکه شسته شود به دریا؟

Yes, 'n' how many years can some people exist
Before they're allowed to be free?

بله، و چند سال باید مردمانى باشند، پیش از اینکه با آزدى زندگى كنند؟

Yes, 'n' how many times can a man turn his head
Pretending he just doesn't see?

بله، و چند بار آدم مى تواند سر برگرداند و وانمود كند كه نمى بیند؟

The answer, my friend, is blowin' in the wind
The answer is blowin' in the wind

پاسخ، دوست من در باد می وزد، پاسخ، دوست من، در باد می وزد.

ترجمه ار علی حسینی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

04/08/95

Resuming

 

روزنوشت ها برای نازنینی نادیده/

دوشنبه سوم آبان 95/ عظیمیه ی ساکت و  سرد/سه دقیقه از شولای برگ های بامدادی

 

چرا دیگر نمی نویسم، این جا آفتابی نمی شوم و ...

 

همه را از پلیدی  این پیرسالی بدان و مرگ که بهت و بغض را نثار من کرده است...

نشسته ام اکنون هر روز به کیش و مات مرگ...

اما به تو قول می دهم که هر روز – حتا کوتاه و گویا از دیده ها و شنیده هایم بنویسم...فردا شماره ی نخست از خوانده های پاییزی را می آورم و نمونه هایی از سروده ها و قصه های تازه ام را...این نوشتار اگر یکی را خوش بیاید و او را به نیک اندیشی وا دارد مرا کفایت می کند..

از پشت پنجره ی شب صدای کلاغی را می شنوم... خانواده ی پیشی ها خواب اند، امن و امان...اما من بیدارم، ناتوان و بی قرار...

به ناگهان یاد شعر پل میرابوی گیوم آپولینر افتاده ام و این بیتش که:

 چه کند و نا توان است عمر

 و چه ستیزنده و روان امید...

Comme la vie est lente

Et comme l'Espérance est violente… / LE PONT MIRABEAU

Par: Guillaume Apollinaire

 ***

03/08/95

هاشم حسینی