روزنوشت ها برای نازنینی نادیده/

آدینه هفتم آبان 95/

موجودی که هنوز خودش را به رسمیت نشناخته و پسله ی دیگران است؛ با سرفه ی دیگران خناق می گیرد و اراده ای ندارد، من چگونه او را به رسمیت بشناسم؟ او صفری (0)از گله ی دنباله روی قدرتی ضد انسانی است، با هر توجیه و بهانه ای که برای خود بتراشد...

   عادم هایی از این دست نه به درد پیوند و دوستی می خورند و نه قابل اعتماداند... باید تکلیف خود را یک سره با آن ها روشن کنی، خواه از بستگان باشند و خواه پیچ هرزی از دم و دستگاه خویشی و ایلی...

عمر کوتاه ما کفاف تحمل این زائده ها را نمی دهد...از این جواهرات بدلی و رُدگل ها ی پر زرق و برق بپرهیزیم و در پی جان های شیفته ای باشیم که در راه ما به سوی آزادگی و خوشباشی، مرهم دردها و نغمه ی دلنواز بهشت زمینی اند...

آری، مهم عیار داشتن، خود بودن و ناوابسته، ارزش های ازلی عشق، عدالت و اعتماد را پاس داشتن است.

...

پس نوشت:

در پی عیار کامل نباشیم، آدم ها درجات مختلفی از آن را دارند...مهم داشتن آن است...

*

دور از خانه، در پی لقمه ای نون حلال...

07/08/95