Undated Love Songs
از عاشقانه های بی تاریخ
بانوا!
دوباره در آیینه ی بامداد آدینه درآ
برهنه از اندوهان
آراسته با زیور رویاها و یادمان ها
بیا!
بی آن که کسی این مهبانگ را دریابد...
خوشا سلام صبح
که سوسن های ستاره از گوشه ی گونه هایت
فرو می افتند بر بیابان بستر
هم چنان که نسیم
پندار پستان ها را
بر کرانه هاش می پاشد...
پس
آن گاه که پسینگاه خسته خمیازه می کشد بر یال کوه
رایحه ی لبانت را برگ برگ
می تکانم در دهان دریا
تا شامگاه
خورشید شعله ور
پوزخند بدر بریده بریده را وانهدُ
سوار بر مادیان برآمده از بی نهایت های موج
به خانه ام درآید و بتابد بر درگاه.../ اودیسه به ساعت سنگ، هاشم حسینی
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۵ ساعت 10:4 توسط هاشم حسینی
|