هر روز با نوشته ی دنباله دار "روزی روزگاری هفتکل..."

 

 ...

درست 50 سال و اندی پیش از این ... مم طاهر، در بازار پر برکت و انسان مدار شهر نفتزای هفتکل  پرسه می زد... مخالف "نظامی کله پوسی" بود... هر که را که بوی قدرت غالب می داد، به باد فحش و ناسزا می گرفت...کاری جز این از دستش برنمی آمد...

 مم طاهر  کوتاه قد بود و از یک پا می شلید... تند و تیز بود، اما کجکی، چون قایقی که نیمی از بدنه اش در حال غرق شدن است، یک وری، هم چنان که با تکیه کلام "هین... " که روی آن مکث می کرد، ناموس مقامات را از پایین تا بالا هدف پاندول آویزون خر می ساخت: ...و هم چنان که مسیر رو به روی سینما کارگری، به سوس برم گاومیشی اول را خشماگین طی می کرد، زیر لب می گفت:

...

بریده مطلب بالا را از کتاب "نفرین نفت" انتخاب کرده ام تا به زودی، هر روز، فرزندان راستی و درستی هفتکل را به گذشته اش ببرم، بلکه آن ها همت کنند – گوش شیطان کر و چشم دلالان کور،آینده ای درخشان و پربار برایش رقم بزنند...

...

اکنون، در خلوتی دور ، خواندن بخش آغازین کتاب دوم "نفرین نفت" برای "دی فلامرز"را که به پایان می برم، او با چشمانی به نم نشسته،  کور سویی به کتاب می اندازد و نگاهی به دهانم... آن گاه مصرانه از من می خواهد که ادامه بدهم...آری، چنین نویسد هاشم حسینی، در پی آیند اودیسه به ساعت سنگ:

 

روزی روزگار هفتکل...

1

مَم طاهر

 

از فردا، رشته ی این داستان را پی بگیرید و مرا از دیدگاه هایتان بهره مند سازید...

پارسی برگردان اثری کلاسیک شده از هرمان ملویل: موبی دیک

چیرگی یا دگردیسی

 

صالح حسینی، مترجم و منتقدی است که مدرک دکترای زبان انگلیسیاش را از دانشگاه جرج واشنگتن گرفته است. او در سال ۱۳۷۶ به عنوان منتقد و مترجم نمونه کشور از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شده است.

از جمله کارهای او میتوان به دو کتاب از جوزف کنراد: «دل تاریکی» و «لرد جیم»، و تا حدی «به سوی فانوس دریایی» ویرجینیا وولف و نمونه آخر هم «موبی دیک» ملویل اشاره کرد.

این مترجم از نویسندگان و شاعران بسیاری از ادب قدیم تا معاصر نام می برد که بر او و سبک او تاثیر گذاشتند. ابوالحسن نجفی و محمد قاضی از مترجمان مورد علاقه او هستند. می گوید «قاضی به حدی روی من تاثیر گذاشت که بسیاری فکر می کردند آخرین وسوسه ترجمه اوست.» از نویسندگان ایرانی هم از گلشیری نام می برد، خاصه از «شازده احتجاب» و «آینه های دردار» و هدایت و جمال زاده.

گزارش صالح حسینی از رمان ملویل، با چنان ریزه نگاری ها و سلیقه ورزی هایی توأم است که در بین ترجمه های اخیر کمتر می توان سراغ گرفت. آخاب، ناخدای کشتی پی کواد به دریا و اقیانوس زد تا از موبی دیک والی که یک پایش را در ربوده بود انتقام سختی بگیرد اما هر چه بیشتر رفت، بیشتر قلمرو حیوان بر او اثر گذاشت و در نهایت، خود به هیات یک وال دگردیسی پیدا کرد.

این کتاب را انتشارات نیلوفر به بازار ارائه کرده است.

Self - interviews

از خوانده ها..../ بهار 95

یادداشت هشتم / 23 فروردین 95

گفتگو با خود!

مصاحبه های خویش فرما

دو کتاب زیر را در میانه ی زمستان 94 خواندم و همان زمان برای دست اندرکاران چاپ آن ها، پرسش هایی فرستادم به امید دریافت پاسخ هایی روشنگرانه، تا داده های خود را کامل کنم... اما هم چنان بی جواب مانده ام...دیشب به خوانش دوباره ی یادداشت هایم روی آوردم و بر آن شدم که چکیده ی آن  ها را با رعایت بعضی ملاحظات، تقدیم جوانان مستعد، اما گرفتار در عرصه ی مصادره شده شعر وطن کنم...  

ارمغان دوست: زندگی و شعر سید علی صالحی/ ایرج زبردست .- تهران: مؤسسه ی انتشارات نگاه، 1392

دری به اتاق مناقشه / علی باباچاهی .- تهران: مؤسسه ی انتشارات نگاه، 1394

یک

این دو کتاب را نمونه ی آشکار مصاحبه های فرمایشی و خویش فرمایی می دانم، در راستای تبلیغات شهرت آفرینانه و مرید و مرادپروری مورد نظر، تا مدعیان خلافت شعری،  هم چنان خر مراد را چند صباحی دیگر به پیش برانند و جماعتی مغفول را سیاهی لشکر ابهت مقوایی شهرت خود کنند...

   در این دو کتاب، از چالش های پرسشگرانه، طرح سئوالات افشاگرانه و دیالوگ های صادقانه خبری نیست. گفتگو شونده، همانند مدیر کلی که جماعتی خبرنگار را به ناهار و اعطای هدیه دعوت کرده و گماشته ی روابط عمومی اش، پاسخ هایی را در اختیار مخاطبان قرار داده تا یک رپرتاژ آگهی جانانه را لف و نشر دهند؛ مسیر پرسش ها را از پیش تعیین کرده تا در هر ایستگاه، بر سینه ی خود مدال های تازه ای از افتخار بیاویزد...

   به یادآوریم جدال های ادبی  را در رسانه های اروپایی /  آمریکایی و یا نه، بغل دستمان، مصاحبه های به جا مانده از گردآفرید خاکریزهای فاتحانه ی مطبوعاتی، زنده یاد اوریانا فالاچی خبرنگار مجله ایتالیایی "اوروپه او" که در زمانه ی خود، هنگام مصاحبه های نفس گیر با شاهان، سلاطین و رهبران، آن ها را به خشم و واکنش های مذبوحانه وا می داشت و خواننده / شنونده را با سیمای واقعی و در واقع سرشت چندش آور سیاسی / فرهنگی آن ها  آشنا می ساخت. یا به فروست مصاحبه های شفاهی ادبیات معاصر / محمد هاشم اکبریانی نگاهی داشته باشیم که بر گوشه های تاریک زندگی  هنرمند مورد نظر، پرتوتابی کرده است. بگذریم...

سید علی صالحی در "ارمغان دوست خود"  شرح می دهد که از همان کودکی کسانی بودند که شعر مرا حفظ می کردند و چگونه منوچهر آتشی با کشف من  فریادی از شوق برآورد که "این گوهر ناب {تا کنون} کجا بوده...."( ص. 193)

   او خود را اینگونه به مصاحبه گر می قبولاند: هر جا می رفتم، در مدرسه، سینما، خیابان و مطبوعات، انقلابی راه می انداختم: "به قدرت شعر خود باور داشتم (214) و یک بار برای مجله ی نگین که "معتبر بود مهم بود چند شعر فرستادم و نوشتم.. برایتان مروارید ناب فرستادم..." (215) ؟!

   او به نقش دبیر شاعر و روشنگر آن سال های نوجوانی خود، علی مقیمی اشاره نمی کند که در نقش پدری دلسوز و راهنمایی پیشرو، او و دیگران را با ادبیات معاصر ایران و دیگر کشورهای جهان آشنا کرده بود و پیشتر، در همان سال های سرگردانی او از روستای مرغاب به مسجدسلیمان، دو کتاب شعر خود بیانگر و پرچمدار شعر ناب و گفتار را بیرون داده بود ( هوای کوچه ، 1348و تراشه ی شمشاد، 1351/ هر دو چاپ نشر ارغنون، تهران ) در این کتاب مشخص نمی شود که چرا سید علی صالحی کتاب فرهنگ واژگان قائد بختیاری _عبدالعلی خسروی را به نام خود، بی آن که در آن رتوش و یرایشی به عمل آورد، چاپید... و آیا افشای نام او در لیست رابطان ساواک، منتشره در آستانه ی انقلاب بهمن 57 توسط کنفدراسیون دانشجویی خارج از کشور، تا چه حد صحت دارد و...

   و از موارد مبهم باقی مانده آن که آیا سید علی صالحی به راستی شاعر است؟ و با این همه تقلاها، آیا کارنامه ی قابل قبولی دارد؟ و دیگر آن که سروده های او دارای چه مشخصه های شعری و اصالت فردی هستند (پیشتر در دهه ی 80 و در روزنامه "روزان" به نقد کتاب ها و ادعاهای او پرداختم...) درپرهیز از اطاله ی کلام، خواننده را به متن کامل نامه یرسش آمیزم به ایرج زبردست ارجاع می دهم...

دو

در کتاب برآمده از مصاحبه های خویش فرمای جناب باباچاهی ناکام در شعر، با مطبوعات خویشاوند، به کلی گویی های تکراری، تفرعن ها و خودنمایی های روشنفکرانه و محافظه کاری ها و ادعاهای سیاسی شگفت انگیز و مهمتر از همه، نان قرض دادن های او به کلیدداران مطبوعات قدرت، مانند محد قوچانی رو به رو می شویم.

"دری به اتاق مناقشه"  در واقع واگویه های یک نفر است، نشسته در اتاقی تاریک، تا با مخالفان خود تسویه حساب کند و فتیله ی نیم سوز شهرت نیم بندش در اذهان زودباوران و جان های جویای شهرت و شعر را کمی بالا بکشد... با خواندن این رپرتاژ آگهی ادبی، باید دریابیم و باور داشته باشیم که ایزدبانوی شعر فقط یک شاعر و منتقد واقعی به جهان هدیه داده و آن هم جناب علی باباچاهی است.

از فصل های کتاب، سه عنوان را نمونه می آورم:

شعرهای من نه فرمال است و نه نرمال

شعر آوانگارد، شعر توده ها نیست

شعرک سازان و شعرک بازان

او همانند، سید علی صالحی، صفحاتی را به تعریف از خود اختصاص می دهد: بسیاری مرا ستوده اند "...محدرضا نعمتی ... و آتشی که گفته همین الانش هم تو {علی باباچاهی} از کارو  و شهریار هم جلوتری...ص.137) ؟! او در ستایش خود سنگ تمام می گذارد: {خطاب به یکی از حواریون اش، مجتبا پورحسن} مصاحبه هایی که با من شده و کم هم نیستند، دقت کنید می بینید که مرا به عنوان یک شاعر پرکار و تأثیرگذار معرفی می کنند...و می افزاید: محمد حقوقی و آتشی هم از من تعریف کرده اند(54) ؟!

"حافظه ی عجیبی داشتم (137) و البته این شعرها سر زبان ها افتادند... { تا کنون نشنیده ایم کسی شعری از علی باباچاهی را زمزمه یا از روی نوشته خوانده باشد...} (138)

   او  در دشمنی با قالب غزل که در سرایش آن ناتوان است، با آن به مناقشه می پردازد:

 " این معتادان به غزل هستند که به غزل منزوی استناد می کنند، نه خواننده های جدی شعر معاصر...(128)   او محافظه کارانه، با ذکر این که ه. الف سایه، چهره ای مشخص و معتبر {در چه حیطه ای، نمی گوید} است، او را هم به نوعی شاعر نمی داند (95) و ضمن مردود کردن قیصر امین پور از کلاس شعر خود، به حالش دل می سوزاند و با حالت ترحمی پدرانه نتیجه می گیرد:  قیصر امین پور به خودش ظلم کرده...اما بهتر بود {می بود}در راه های کشف نشده گام بر می داشت ... (135)

   او به سید علی صالحی {زمانی مهدی حمیدی شیرازی حکم رانده بود: گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم!} بی نوا هم رحم نمی کند و شاعر نمی داندش: نوشته های او را دارای وجوه ایضاحی زیادی می داند ... و هم چنین تکرارها، تأکیدها و مهربانی و مهرورزی های تعمیق نیافته... (303)

   علی باباچاهی می داند چکار می کند. او کرنش کنان، با عبودیت تمام، چراغ سبز برای انجام یک مصاحبه ی مایه دار در آینده را می زند:  ...یک محمد قوچانی در حوزه ی سیاسی، بیشتر از ده ها شاعر اطلاع رسانی می کند ... (183) و برای آن که موضع خود را روشن سازد، ضمن حمله به شاعران، به اصطلاح خودش، "قبض" ، مانند نعمت میرزاده، محمد خلیلی، محمود معتقدی، خاطره حجازی، بهمن صالحی، عظیم خلیلی، جعفر کوش آبادی، حمید مصدق، سعید سلطان پور، خسرو گلسرخی و... به صحرای محشر دگرباوران بی سلاح و سپر می تازد، تا به عنوان یک تئوریسین جامع الاطراف، خوانندگان را از فیض مواعظ خود بهره مند سازد: او در جهت راست جنوب غربی افکار خود ، به مانیفست مارکس و انگلس می تازد، اعدام های لنین را محکوم می کند و هشدار می دهد: رژیم های سوسیالیستی به دیکتاتوری ختم شدند و به فقر و فلاکت... (398)

با خواندن این مصاحبه های خنده دار خویش فرمای سید علی صالحی و علی باباچاهی، که نمونه هایی از گزاره های آن ها در فضاهای سایبری و کارگاه های دو نبش ادبی تهران و شهرستان ها کم نیستند، لازم می دانم بگویم:

هیچ شاهکار ادبی از چراغ علا ِالدین شهرت طلبی بیرون نزده... شاهکار ها بوده اند که در پس عرقریزان روح، انتقاد بی رحمانه ی شاعر / هنرمند از خود و باور به این اعتقاد که "مایه ی کار من رنج من است "(نیما)، جهان در انتظار نشسته را در نوردیده اند...

    به ذکر دو حدیث ادبی بسنده می کنم و نیروی جوان جویای نام را از در غلتیدن به چاه ویل این پهلوان پنبه های ادبی انذار می دهم:

"یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

که جایی که دریاست من کیستم؟

گر او هست حقا که من نیستم

چو خود را به چشم حقارت بدید

صدف در کنارش به جان پرورید

سپهرش به جایی رسانید کار

که شد نامور لؤلؤ شاهوار

بلندی از آن یافت کو پست شد

در نیستی کوفت تا هست شد"

سعدی، باب چهارم بوستان، در تواضع

"بزرگترین و بی رحمانه ترین منتقد یک شاعر، خود اوست:

همه در پی منند تا از میان حلقه ها بپرم...

همه در پی منند تا بر خود سخت نگیرم...من از تمامی جهان در هراسم...و بدین سان، در این روزهای کوتاه و گذرا، به آن ها اعتنایی نخواهم کرد، عریان و آشکار،؛ همراه با خیانتکارترین دشمنم، پابلو نرودا...( شعر هراس، از مجموعه ی ما بسیاریم، پابلو نرودا/ مترجمان: نیاز یعقوبشاهی و ع. طالع .- تهران: نشر پیلا، 1380)

***

هاشم حسینی، دو شنبه 23 فروردین 94

کرج، عظیمیه ی بارانی

بررسی کتاب

از خوانده ها..../ بهار 95

یادداشت هفتم / 20 فروردین 95

از میان ناشران فعال در سال رفته، "چشمه"، "ثالث"، "مروارید" و "نگاه" در میان مطبوعات حضوری چشمگیر داشتند. حاصل کار این ها، به ویژه ثالث و نگاه، نیاز به برسی جداگانه ای دارد. برونداد کتاب هایی با سوگیری های خاص، خواننده ی حرفه ای را نسبت به تکلیف و تعهد آن ها با بد گمانی رو به راه ساخته است. دو نمونه را گذرا مطرح می کنم و باقی این قضیه را به مجال و مقال جداگانه وا می نهم: کتاب ضد احمد محمود "نگاه" (با عنوان فریبنده ی "نقد و بررسی آثار احمد محمود/ جواد اسحاقیان"> نقد این کتاب فرمایشی در وبلاگ و فیس بوک اینجانب موجود است) و یا فروست کتاب های ضد سرخ "ثالث" که معرفی و تبلیغ هر کدام آن ها بی درنگ، از کیسه ی مار "مهرنامه" ی دار و دسته ی قوچانی بیرون می آمد..

و اما ناشرانی هم بوده اند که بی سرو صدا به چاپ آثاری وزین و نفیس دست یازیدند که با استقبال خوانندگان رو به شده و اکنون در حال تجدید چاپ هستند.

نمونه ها:

"نشر مرکز" و چاپ کتابی از زبان اصلی، با کاغذ چشم نواز قهوه ای روشن شیک:

بچه های امروز معرکه اند/ عزیز نسین، با ترجمه ی شیرین و امین داود وفایی .- تهران: نشر مرکز، 1394 ، 200 صفحه، مصور

این کتاب نیشتر طنزی است به نظام آموزشی و دنیای بی خبرانه ی پدران و مادران از موقعیت فرزندانشان. محال است که خواندن این رشته روایت های کودکانه (در قالب نامه های بین دو دانش آموز اهل ترکیه: زینب یالکر و احمد تاربای) را شروع کنید و در مسیر رویدادها توقف کنید.  مترجم خود می گوید که بارها در روند ترجمه ی این کتاب، از خنده روده بر شده است...

در حکایت "یک نابغه آموزش می بیند" عزیز نسین با طنازی و رندی تمام، والدین و مربیانی را به ریشخند می گیرد که دنیای معصوم کودکان را در جهت نابغه پروری آن ها به باد داده و از این قربانیان، بیمارانی عقب مانده تحویل جامعه می دهند...

عزیز نسین در نامه اش به بچه ها می گوید: "ما آدم هایی که پا به سن گذاشته ایم، احساس می کنیم در وجود شما زنده خواهیم بود... (ص. 189)

نامه های همایون صنعتی زاده به خواهرش (مهدخت)، / به کوشش گلی امامی و با مقدمه ی سیروس علی نژاد . تهران، چشمه، 1394

گلی امامی می گوید که ."..همایون و مهدخت صنعتی زاده، دین بزرگی بر گردن من دارند..." (پیشگفتار)

و دیگر آن که: "همایون صنعتی زاده (زاده ی 1304 تهران و درگذشته ی 1388 کرمان) در مدرنیزاسیون ایران سهم بزرگی داشت: بنیاد کردن انتشارات فرانکلین، دایره المعارف فارسی، چاپخانه افست، شرکت کاغذ سازی پارس {هفت تپه}، سازمان کتاب های جیبی، آموزش بزرگسالان، مروارید کیش، رطب زهره و گلاب زهرا از کارهای عمده اوست. علاوه بر این، او پرورشگاه کرمان و بم را که از پدر به ارث برده بود، بازسازی و نوسازی کرد و در حفظ و دوام آن کوشید. پایان عمر نیز تمام ثروت خود را وقف این پرورشگاه کرد...( ص. 07، مقدمه، س. ع. ن.)

دو نمونه از نثر و نگاه همایون صنعتی زاده:

"پنجم اردیبهشت، جمعه 5 بعد از ظهر

عازم کوهپایه که منطقه ای فوق العاده زیبا و پرشکوهی در شمال شرقی کرمان است، شدیم. غوغا و هنگامه ی گل های صحرایی را نمی توانم برایت وصف کنم. بیابان، خیلی قشنگ و رنگ وارنگ است. رسیدیم به جایی که زمین پر از یاس وحشی سفید بود. بچه ها اصرار کردند، وایستادیم تا در میان گل ها گردش کنند. چون اغلب ایشان روستا زاده هستند، راجع به گیاهان منطقه، اطلاعات وسیعی دارند و بحث های آموزنده ی جالبی داشتیم که خیلی بر اطلاعات من افزود. حاصل همه ی بحث ها توافق در باره ی طرحی به منظور جمع آوری بذر گل ها و فروش آن ها در پاکت های کوچک شد..." (ص. 34)

"... چند لحظه قبل، آقای عبدالحسین صالح، دوستم تلفن کرد و خبر داد که این آمریکایی ها، بی خبر قصد داشتند که در خاک ایران قوای نظامی پیاده کنند. خداوندا هرچه دیوانه و ابله غربی یا شرقی را به راه راست هدایت کند..." (ص. 37)

عشق گوش، عشق گوشوار / قاسم هاشمی نژاد . تهران: هرمس، 1394

گردآوری و ویراستاری علی اکبر شیروانی، مصور

عنوان کتاب از این بیت مثنوی مولانا (دفتر ششم، ص. 948 چاپ هرمس) برگرفته شده:

پیش مومن کی بود این غصه خوار / قدر عشق گوش، عشق گوشوار

علی اکبر شیروانی در تفسیر این بیت نتیجه می گیرد:  .".. عشق و علاقه به فرهنگ ایران گوش- با ابراز آن به مظاهرش، گوشوار فراهم می آید. .. به نظر می رسد شناخت ما امروزه نسبت به مظاهر فرهنگی خودمان به اندازه ای نیست که نسبت به فرهنگ دیگران..." (ص. 02)

در این کتاب شگفت و شیرین، بازنماهای تازه ای از فرهنگ ایرانی، خواننده را به ژرفای تاریخ و هنر می کشاند. در فصل چهارم، چهار خاطره ی بادآورد به روایت شاه پریان (علی اصغر گرمسیری)، یادمان هایی تا کنون ناگفته و نشنیده از پدر نمایش نوین ایران، نوشین و همسرش لرتا را می خوانیم. (ص. 184)

هاشم حسینی

خنکای شامگاه آدینه ی ابری عظیمیه کرج

 20 /01/1394

Inevitability of Reading

از خوانده ها..../ بهار 95

یادداشت ششم / 17 فروردین 95 

زنان امروز، ویژه نوروز 95 / سال دوم، شماره 16  

*

 از میان شمار قابل توجه کتاب های ارزشمند منتشره تا پایان سال 94 که سیاهه / لیست درازی را بر روی میز من به وجود آورده اند، لازم می دانم نقبی بزنم و شما را به خواندن مجله ی وزین "زنان امروز" فرا بخوانم. کارنامه ی درخشان این مطبوعه ی مستطاب، در سه دوره ی گذر از رنج های سانسور و توقیف، دستاوردهای آموزنده و ماندگاری از جایگاه واقعی زنان ایرانی هوشمند، فرهیخته، مبتکر و سازنده به جا گذاشته است. شکیبایی و پشتکار خلاقانه ی خانم شهلا شرکت در تداوم این ماهنامه ی پربار، ستودنی است.

پیشنهاد می کنم مردان ایرانی، به ویژه اهالی هنر و ادبیات که برآنند از رویدادها و ضرورت های فرهنگی جامعه ی خود بی خبر نمانند، هر ماه این مجله را بخوانند و در صورت امکان، در راستای مبارزه با کج اندیشان قدرت مدار که دشمنان توسعه ی پایدار ایران متحول هستند، یک نسخه از آن را به همسران، خواهران، دختران، همکاران زن و همین جا، به دختران و زنان این گروه هدیه بدهند.

دوستان، به جای Like و  Add های انتزاعی، دست به اقدامات کارساز اجتماعی بزنیم.  

"ای که دستت می رسد کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار .." .بکوشیم امکانات سایبری را فدای سلیقه های شخصی، برج عاج نشینی و عافیت طلبی شخصی، مرید و مرادبازی و تأییدات کورکورانه از کلیشه برداری های تکراری نکنیم.

اما از مقالات گیرای "زنان امروز" : اینجا زیبایی می فروشند / بررسی علل گرایش زنان به خدمات زیبایی

مریم رضایی در جستار نواندیشانه ی خود، "آیا زن بودن فقط زیبا بودن است؟" (ص. 18) می پرسد:

افسانه ی زیبایی چیست؟  

"افسانه زیبایی، در نظر نوامی ولف، رازی زیرزمینی، برآمده از تصورات زیبایی است، با رگه های سیاهی از دست دادن کنترل بر بدن که آزادی ما را مسموم می کند. این افسانه، اشاره ای است به ایدئولوژی مردسالارانه ای که بدن زنان را به کنترل در می آورد. ولف معتقد است، پس از آن که زنان در حوزه هایی چون اقتصاد، آموزش و حق رآی به برابری رسیدند، افسانه زیبایی به عنوان باقی مانده ی ایدئولوژی های مردانه، علیه موقعیت های زنان عمل می کند تا به شیوه ای دیگر ، آن ها را تحت کنترل در آورد. از نظر او، افزایش اختلالات تغذیه ای، جراحی های زیبایی، و ابژه شدن بدن زنان، نتیجه ی عقبگرد در حقوق آن هاست..."

  دبیر بخش ادبیات این ماهنامه، مژده دقیقی، مترجم تواناست. مطالب خواندنی که او به ارمغان آورده عبارتند از:

هر کلمه استعداد خاص خود را داراست/ گفت و گوی او با نویسنده ی مطرح، مهناز علی پور گسکری

عیش مدام/ پیشنهادهایی برای کتابخوانی، امیلی امرایی

پارسی برگردان داستانی از نویسنده ی آمریکایی ایرانی، پروچیستا خاکپور با نام تحویل سال.

رمان "شعبده" ی پروچیستا خاکپور جزو پرفروش های آمازون بوده است.

سروده هایی از حافظ موسوی و فرزین هومان فر

چراغ های خاقانی / داستانی از نظام شهیدی

گالانکولا، پرشده از غنچه های سبز روشن / روزنگاری های یک زن نویسنده/ پونه بریرانی

خروج از دنیای کودکی / زری نعیمی و نقد کتاب "اتفاق" گلی ترقی

هاشم حسینی

سه شنبه 17 فروردین 95، عظیمیه ی کرج    

لیلا خالد، نمونه ی ایثار زنانه در راه آزادی

خالد در این گفتگوی نوشتاری مطرح کردم. لیلا خالد می‌گوید با طرح دو ملت، دو کشور، و دو دولت مخالف است و می‌افزاید: «ما برای کشور واحدی به نام فلسطین مبارزه می‌کنیم که در آن یهودی، مسلمان و مسیحی بتوانند در کنار بکدیگر در سیستمی دمکراتیک زندگی کنند». برای حسن ختام لیلا خالد از جرج حبش، بنیانگذار جبهه خلق برای آزادی فلسطین نقل قول می‌کند که زمانی گفته بود: «من اگر به محل تولدم لود برگردم، خانواده اسرائیلی را که در خانه پدریم زندگی می‌کند بیرون نخواهم انداخت، بلکه طبقه دومی به آن خانه اضافه خواهم کرد تا در کنار هم زندگی کنیم».لیلا خالد در ادامه می‌گوید: «هواپیماربائی یک تاکتیک بود و نه یک استراتژی و استراتژی درستی هم بود زیرا ما می‌خواستیم مساله فلسطین را به صفحه اول روزنامه‌های جهان ببریم و موفق شدیم». در روزهای بعد از این هواپیماربائی حتی یکی از خدمه آمریکائی تی دبلیو ای در مقابل دوربین‌های شبکه‌های بین‌المللی با لیلا خالد و مردم فلسطین ابراز همدردی کرد. لیلا خالد می‌گوید «هواپیماربائی در آن سال‌ها تروریسم نبود زیرا نه تنها خون از دماغ یک نفر هم جاری نشد، بلکه واکنش مردم یک کشور تحت اشغال به اشغالگر بود. ما به عنوان فلسطینی این حق را برای خودمان قائل بودیم که با استفاده از هر ابزاری در مقابل اشغالگر مقاومت کنیم

اسطوره ای نامیرا، زنی  برای آزادی و عدالت خواهی دوران

لیلا خالد: داعش دست پرورده ترکیه، عربستان و قطر است 

لیلا خالد ۲۸ سال بیشتر نداشت که نامش جهانی شد، چهره‌اش به روی تی‌شرت‌ها نقش بست، در جنبش‌های دانشجوئی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی به عنوان قهرمان مطرح شد، در باره‌اش فیلم و سریال تلویزیونی ساختند و البته در فهرست سازمان‌های امنیتی بین‌المللی هم به عنوان تروریست به ثبت رسید. لبنان اقامت گزید. او چون بسیاری دیگر از جوانان فلسطینی آن دوران که به سازمان‌های مسلح می‌پیوستند در سال ۱۹۶۷ به عضویت «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» در آمد که نوسط پزشک مسیحی فلسطینی جرج حبش با عقابد مارکسیستی بنیانگذاری شده بود. لیلا خالد در سال ۱۹۶۹ همرا با چند تن از همفکرانش هواپیمای خطوط هوائی تی دبلیو ای TWAرا در آسمان بین رم و آتن به گروگان گرفت و تبدیل به نمادی برای چپ‌های سراسر جهان گشت. سال بعد در جریان ربودن یک هواپیمای شرکت اسرائیلی ال آل، که با شکست روبرو شد، لیلا خالد در فرودگاه هیثرو لندن دستگیر و مدتی را در بازداشتگاه پلیس بریتانیا در محل ایلینگ لندن گذراند. چند هفته بعد اعضای جبهه خلق برای آزادی فلسطین هواپیمای دیگری را ربودند و در ازای آزادی مسافران این پرواز، دولت بریتانیا لیلا خالد را اول اکتبر ۱۹۷۰ آزاد کرد. لیلا خالد که امروز ۷۰ سال دارد، در شهر امان، پایتخت اردن زندگی می‌کند و هنوز هم خود را «یک مبارز فلسطینی» می‌داند که «برای آزادی فلسطین» مبارزه می‌کند. لیلا خالد امروز دیگر به هواپیماربائی اعتقاد ندارد، در حقیقت از سال ۱۹۷۶ «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» مخالفت خود را با این نوع عملیات اعلام کرد. با این وجود، وی به گذشته خود نه انتقادی دارد و نه آن را نفی می‌کند. او دیگر نه از چه گوارا، نماد آمریکای لاتینی جنبش‌های چپ آن دوران، بلکه حالا از مهاتما گاندی برای توجیه گذشته‌اش نقل قول می‌کند. لیلا خالد در گفتگوئی نوشتاری با کیهان لندن به نقل از گاندی، که نماد جهانی مبارزه بدون خشونت است، می‌گوید: « وقتی انتخاب بین بزدلی و خشونت است، من دومی را پیشنهاد می‌کنم». لیلا بلافاصله بعد از این سخن می‌افزاید: «در آن دوران من دو گزینه در مقابل داشتم، زندگی در یک اردوگاه پناهجویان با دست دراز برای لقمه نانی و یا گرفتن کلاشنیکفی در دست، و البته دومی را انتخاب کردم.» «گروه‌های تروریستی اسلامگرا چون داعش، القاعده یا النصره توسط ترکیه، پادشاهی عربستان و قطر به وجود آمده و حمایت می‌شوند و در راستای سیاست‌های این کشورها و حتی اسرائیل عمل می‌کنند و از مذهب تنها به عنوان پوششی برای پنهان کردن چهره واقعی خود استفاده می‌کنند. هدف اصلی این گروه‌ها تغییر مرزهای کنونی خاورمیانه است که بی شباهت به خاورمیانه بزرگی که جرج بوش به آن اشاره می‌کرد نیست.» در رابطه با استفاده از خشونت در مبارزه سیاسی لیلا خالد می‌گوید: «مقاومت تنها با استفاده از خشونت انجام نمی‌گیرد، ولی خشونت هم بخشی از مبارزه و مقاومت است. ما در مبارزه سیاسی هم مقاومت سیاسی داریم، هم مقاومت مدنی و هم مقاومت مسلحانه، هیچ کدام مردود نیستند و استفاده از هر کدام بستگی به شرایط دارد، شرایطی که در مورد خاص فلسطین از سوی اشغالگران اسرائیلی تعیین می‌شود.» در ادامه گفتگو با وی در مورد استفاده از خشونت در مورد تجربه آفریقای جنوبی سوال می‌کنم، می‌گوید: «جنبش جهانی انزوا، عدم سرمایه‌گذاری و تحریمی که در سطح جهانی علیه رژیم آپارتاید به راه افتاده بود اگر در داخل آفریقای جنوبی مبارزه مسلحانه وجود نداشت هرگز به نتیجه نمی‌رسید.» لیلا خالد در رابطه با اختلافات بین حماس و اسلامگرایان فلسطینی و جریان فتح به رهبری محمود عباس بسیار خلاصه صحبت می‌کند، گوئی نمی‌خواهد وارد این مناقشه شود. وی می‌گوید: «محمود عباس بازنده است چون پی در پی شرایطی را تعیین می‌کند که دولت اسرائیل آنها را نمی‌پذیرد و او تا کنون در ازای عقب‌نشینی‌هایش در مقابل خواست‌های اسرائیلی‌ها، هیچ چیزی به دست نیاورده است». لیلا خالد معتقد است که یاسر عرفات، رهبر فلسطینی که معاهده صلح اسلو را با دولت وقت اسرائیل امضاء کرد نیز «تنها چیزی که به دست آورد زندگی در حصر در رام‌الله و مرگ مشکوک بود.» در مورد حماس و حکومت اسلامگرایان در نواز غزه، لیلا خالد محتاط‌تر است و می‌گوید: «امیدوارم گفتگوها برای اتحاد میان حماس و فتح نتیجه دهد، زیرا پایان بخشیدن به این اختلافات در جهت منافع فلسطینی‌ها است». البته تلاش های حماس برای اسلامی کردن غزه را همزمان هم محکوم و هم توجیه می‌کند. او می‌گوید :«بسیاری از فلسطینی‌های غزه به ویژه زنان از حجاب اجباری و ده‌ها اجبار دیگر ناراضی هستند، ولی وقتی در محاصره دشمن هستی و تحت اشغال، مسائل دیگری ارجحیت پیدا می‌کنند. زنان فلسطینی به عنوان فلسطینی مشکلی به عنوان اشغال سرزمین‌شان را دارند، به عنوان شهروند مشکلی به نام فقر و بیکاری دارند و به عنوان زن مشکلاتی در جامعه‌ای دینی و مردسالار. این مشکلات را باید بر اساس اولویت درجه‌بندی کرد چون همزمان نمی‌توان با همه آنها مبارزه و مقابله کرد.» در پاسخ به اینکه فلسطینی‌ها که زمانی سکولارترین جامعه عرب بودند، چگونه و چرا به مذهب روی آوردند، لیلا خالد می‌گوید: «آنها ناسیونالیسم عرب را تجربه کردند و پاسخی نگرفتند، گروه‌های چپ مثل جبهه خلق برای آزادی فلسطین را تجربه کردند و پاسخی نگرفتند، جنبشی ملی مثل فتح را تجربه کردند و باز هم پاسخی نگرفتند، به ناچار رو به مذهب آوردند» و البته بلافاصله می‌افزاید: «من به مذهب اعتقادی ندارم، ولی علیه مذهب نیز حرفی در ملاء عام نخواهم زد.

ولی واقعا راه حل مشکلی به نام فلسطین چیست؟ این آخرین پرسشی بود که با لیلا

لیلا خالد یادآوری می‌کند که به آنها دستور داده شده بود «به هیچ وجه صدمه‌ای به مسافران نرسد و حتی تلاش شود آنها آرامش خودشان را حفظ کنند. ما تنها می‌خواستیم برخی از همرزمان ما، به ویژه چند زن را که در زندان‌های اسرائیل بودند، آزاد کنیم و در این امر هم موفق شدیم

لیلا خالد البته تروریسم داعش و گروه‌های افراطی اسلامگرا را بدون چون و چرا محکوم می‌کند و می‌گوید: «آنچه آنها انجام می‌دهند تروریسم به معنای کامل کلمه است زیرا آنها مردم عادی را که هیچ گناهی ندارند می‌کشند، درست مثل آن اسرائیلی‌هائی که کودک فلسطینی محمود ابو خدیر را در بیت‌المقدس زنده سوزاندند». لیلا خالد می‌افزاید: «داعش هیچ ربطی به اسلام یا مذهب ندارد، تروریسم است و بس، و باید علیه آن مبارزه کرد و آنها را متوقف ساخت». لیلا خالد در همین رابطه ادامه می‌دهد: «گروه‌های تروریستی اسلامگرا چون داعش، القاعده یا النصره توسط ترکیه، پادشاهی عربستان و قطر به وجود آمده و حمایت می‌شوند و در راستای سیاست‌های این کشورها و حتی اسرائیل عمل می‌کنند و از مذهب تنها به عنوان پوششی برای پنهان کردن چهره واقعی خود استفاده می‌کنند. هدف اصلی این گروه‌ها تغییر مرزهای کنونی خاورمیانه است که بی شباهت به خاورمیانه بزرگی که جرج بوش به آن اشاره می‌کرد نیست.»

در چیستی و چرایی ایرانی...

از خوانده ها.../ بهار 95

یادداشت پنجم/چهاردهم فروردین 95

 انسان بی خوانش را تا چه میزان کامل می دانیم و قابل اعتماد؟

...

آشنایی با کتاب  "ما ایرانیان: زمینه کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی/ مقصود فراستخواه .- تهران نشر نی، 1394"

دارای نمایه و نمودار

شخصیت واقعی ایرانی کدام است:  فتح پذیر یا انقیادناپذیر؟ اهل تسامح و تساهل؟ دورو یا پیگیر حقیقت؟ صلح طلب و خوشباش و یا ویرانگر بی نگرش به پی آیند رفتار خود؟  

به راستی فرهنگ و جهان بینی ایرانی را چه عناصر و سازندهایی تشکیل می دهند؟و...؟

با توجه به آیینگی مطبوعات، ادبیات کلاسیک و معاصر ایران، سفرنامه های ایرانگردان گذشته و حال، خاطرات دیپلمات های خارجی و به ویژه خاطرات دولتمردان روزگاران پهلوی و سه دهه ی گذشته، جاسوسان / خفیه نویسان و شماری از سفیران ساکن تهران و کنسولگری های استان ها، در یک و نیم سده ی گذشته، عکس ها و فیلم های به جامانده و  دیگر داده های پراکنده، به برش های ناپیدایی از اخلاق و رفتار خود پی می بریم.

پیشتر ، حضرت حافظ نسخه ی شفای روان ایرانی را  صادر کرده است:

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است:

با دوستان مروت، 

 با دشمنان مدارا...

آن چنان که حکیم توس، فردوسی، در "شاهنامه" / "حماسه ی داد"، این شاهکار  نامیرای بشریت، راستای رفتار آرمانی ایرانی را نشان داده و در یک بیت کوتاه و گویا فرموده:

همه مردمی باید آیین تو

همه رادی و راستی دین تو

 نمونه ی یک قضاوت غیر ایرانی(برگرفته از کتاب خلقیات ما ایرانیان خواندنی است" : ایرانی مجاز نیست از چیزی که عملش قبیح و غیر مجاز باشد سخن براند و در نظر آن ها هیچ چیز شرم انگیزتر از دروغ گفتن نیست . از دروغ گذشته، قرض کردن هم در نزد آنها به غایت زشت و مکروه است و برای این زشتی، علتی که بیان می کند این است که می گویند آدم مقروض گاهی مجبور می شود دروغ بگوید" / هرودت، نخستین تاریخنگار یونانی زبان، 24 قرن پیش

کتاب "ما ایرانیان: زمینه کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی" ، بر آن است که به انگاره و گزاره های مرتبط با رفتارشناسی ایرانیان بپردازد. پژوهشگر نواندیش، با نگاهی تازه، مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و مشاهدات میدانی بپردازد. در فصل دوم با عنوان مدخل ها و پیشینه ی بحث / مروری بر پژوهش، " به خوبی با توجه به حداقل یازده مدخل مطالعاتی، به بررسی تک نگاری هایی می پردازد که به طور مستقیم به روحیات ایرانی پرداخته اند...(ص. 28)

استاد فراستخواه در تحلیل موضوع، ضمن معرفی و بهره مندی از کتاب "ژن خودخواه داوکینز" ، اشارات و تشریحات روشنگرانه ای در پیوند با "مم" ها دارد:  "مم" ها متناظر با ژن ها مفهوم سازی شده اند... آن ها کُدهای رفتاری بوده که فرهنگ ما را توضیح داده و ریزواحدهای فرهنگ هستند، متناظر با ژن ها که ریزواحدهای ارگانیسم زنده اند. بدن ما از 30 میلیارد سلول مبتنی بر اطلاعات ژنتیکی تشکیل شده که رفتار و حالات ما را تشکیل می دهند. نظام ژنتیکی نیز نتیجه ی فرایند 2 تا 3 میلیارد سال تطور است..."(صص. 100 تا 101)

 کتاب به رویدادهای تکان دهنده ای از تاریخ اصلاح طلبی ایرانیان می پردازد: "...عباس میرزا، امیرکبیر، میرزا حسین مشیرالدوله و امین الدوله معرف چهار نسل اصلاح طلبی دولتی در دهه های مختلف قرن نوزدهم میلادی (دهه های 30، 50، 80 و 90 ) هستند که یا سر به نیست شدند و یا برکنار... "  (ص. 152)

 نادیده گرفتن و نخواندن کتاب فراستخواه، غفلت از خویشتن ایرانی است. 

شنبه ، چهاردهم فروردین 1395

بندرگاه شیرینو، استان بوشهر

توالی آهسته

از خوانده ها.../ بهار 95

یادداشت چهارم/دوازدهم فروردین 95

< ... د رجبهه ای دور افتاده / که پولاد آبدیده می کند.../ پگاه عامری >

***

امروز 5 شنبه در کنج دنج خود، به خوانش، بر سفره ی گشاده ی سروده های پگاه عامری نشسته ام...زیر درخت کاکتوسی مهربان، همراه با ترانه ی باران ناگهان بر گونه های سوخته ی دریاکنار بندر شیرینو...رفیق همکارم، بی آن که رفته باشد،  به ترنم من گوش جان سپرده...شاید این هم از معجزات کلمات است در قلمروی آهن و دوده و گاز... - در سلطنت پتروشیمی ها...

بررسی مجموعه شعر "تفنگ فقط یک نشانه است/ پگاه عامری .- خوزستان: انتشارات الکترونیک نورهان، آبان 1394 "

طراح جلد: پگاه عامری

---

این ها سوکسرود و به بیانی، ترانه های اعتراض اند. جنگ را نمی ستایند، نگوهش و متهم اش می کنند:

قسمتی از باران می شوم/ در سپیده دم/ با تو/ همه چیز به هوا رفته / و هنوز آسمان ابری است {قطعه ی شماره 06)

یا:

از ریشه ی درخت سیبی.../ پایین می افتم در دست {های} کودکی گرسنه (طرح 09)

و این اعتراضیه ی تکان دهنده:

... با باد متفق / آماده باش کاملم / هر بختی را می گردم...( 16)

+

جنگ! بر سر مرگ / سربازانی می جنگند / مردگانی پایان را می بینند...(19)

کاربری عناصر شعر در این مجموعه اصیل و بارورند. ترکیب های تازه ای به بار می نشینند. ذهن و زبان پگاه عامری خودویژه است و ناوابسته به نگاه های خیریه ی شعر و صندوق های نذورات جوایز ادبی. این استقلال نیرومند ،راهگشای شاعری نواندیش است رو به دستاوردهای تازه و ستودنی تر...

در روزگاری که دلالان کلام، در بارگاه محمود غزنوی ثناگوی مرگ گشتند، بانوی ما اکنون، خنیاگر نفرین جنگ است، رها از کیسه های صله و سرسپردکی...

با خواندن سروده ای دیگر از او، چشم به راه  شعر های دگرش می مانم:

با پرچم های برنجی / و غنائم جنگی / آن قدر میان کارزار می ایستند / تا لطیفه ای بر دیوار ببنویسند/ ماه خونین است... (30)

 05 شنبه ، دوازدهم فروردین 1395

بندرگاه شیرینو، استان بوشهر

خاطرات بندرگاه

یادمان هایی از بندرگاه عسلو/ گزینه ها

با همه ی توان بندر را دریاب...

هوراس(65 پ.م.)

4

بهار از یاد برده ما را

نخستینه ی نوروزست

با باده و حافظ و سه تار

سفره را می چینیم

هفت سین

بر سینه ی ساحل

در پیش پای موج...

به باراندازی تنها

جوشکار پیر باچشمان شبکور

که در این تاریکی جرقه می زنند

سرگرم صید سال های از دست رفته استُ

کم کم

کتیبه های تازه ی امواج را در سبد آهنین می چیند

بدر خیس

آویخته بر ساحل خلوت

.

*

5

لاک پشت هزارساله می پرسد:

-         " امروز سرسپرده ی نوروزم! باید گشود تمامی چشم... ماند سراپا گوش..."

می شنود

خاموش

 داربست بند

پژواک های کوه را از دهان دریا:

"گل؟ کو؟ خشکیده صحرا...سرتاسر

مگر که خواهرم

پری دریا

این جا را به بار بنشاند..."

افقِ آب  صدا می زند سحرگاه را

دور

بی پرنده، بهار، لبخند...

صبح است

اسکله خوابیده

تعطیل تمام بندرگاه

بیدار ما:

لاک پشت و ماهیگر

با من

خواجه ی شیراز...

*

6

از سنگلاخ ساحل

بیرون

شبح ناخدا ست همه فریاد

-         "آه عسلو... عسلو! بانو!

ای غمزده به ماتم

مادر!

از گیسوان خیست

گنجشک ها

پرزده

تا کجا

کشیدند بال؟

*

آه عسلو! عسلو!

ای زانو به ماتم خاتون!

دلدار تو کجاست؟

مانده به بند؟

یا دربدر در آن بندر؟"

***

 سروده های برای بندرگاه عسلو/ دفتر اودسه به ساعت سنگ

هاشم حسینی

Let's read together

از خوانده ها.../ بهار 95

یادداشت سوم/ هشتم فروردین 95

از میان مجلات ادبی هنری، صفحات ادبی و ویژه نامه های پایان سال، جا دارد به این مطبوعه های قابل تأمل اشاره شود:

1.       بخارا، شماره 111، فروردین / اردیبهشت 95 ( ویژه ی کامران فانی، همراه با عکس های دیدنی از  او)

از مطالب خواندنی "بخارا" ، نمونه وار  به گزینه های زیر اشاره می شود:

-     آینده ی کتاب و کتاب خوانی/ دیدار و گفتگو با کامران فانی در کتابفروشی آینده؛

-     روایت کامران فانی از غارت خانه ی مصدق...

-     متن کامل سخنرانی پابلو نرودا، با عنوان "به سوی شهر پرشکوه" ، در مراسم دریافت جایزه نوبل ادبیات 1971/ پارسی برگردان کامران فانی

    نرودا در سخنرانی اش اشاره می کند:  "... شاعر خدای کوچک نیست...سرنوشتی مرموز او را از میان دیگران که کار و حرفه ی دیگری دارند، دست چین نکرده است و به او برتری نبخشیده است. من اغلب بر آن بوده ام که بهترین شاعر، انسانی است که نان روزانه ی ما را تهیه می بیند. نانوای همسایه ی ما که خود را به هیچ روی خدای نمی داند، کارش پر شکوه و بی تظاهر است.آرد را خمیر می کند، در داخل تنور می گذارد، در رنگ های طلایی می پزد و نان روزانه را تحویلمان می دهد و این همه را صرفاً وظیفه ی خود می داند. و اگر شاعر به این آگاهی ساده دست یابد، بدل به جزیی از فعالیت عظیم بشری خواهد شد..." (ص. 259)

یادمان های کامران فانی از گذشته ی زادگاه اش قزوین، گیرا و آگاهی رسان است. برشی از آن ها: "...اوا کوری، دختر مادام کوری، در ایام جنگ جهانی دوم، به عنوان خبرنگار جنگی به ایران آمد و در گراند هتل قزوین اقامت گزید. او  که در نوشته هایش، اشاره متعجبانه ای دارد به این هتل، از محیط و ساختار و غذا و نحوه پذیرایی و از میهمانان و وسایل رفاهی، به خوبی و تحسین یاد می کند... ( ص. 200)

2.     کتاب هفته خبر شماره 94، یکم اسفند 94 ( روی جلد فاطمه معتمد آریا)

نمونه هایی از خواندنی های آن: گفت و گو با معتمد آریا، همراه با عکس های منحصر به فرد این هنرپیشه ی فرهیخته و وفادار به آرمان های مردم؛

یاد کردهای امین فقیری ( از اسماعیل فصیح)و علی رضا طبایی ( از سایه و کتاب  "پیر پرنیان اندیش"

3.    فرهنگ امروز شماره 10، اسفند 94

نمونه هایی از مطالب این ماهنامه ی نسبتاً مستقل:

خاطرات مجید مددی که زمانی از فعالان سازمان جوانان حزب توده ی ایران بود؛

مصاحبه با عبداله کوثری و  دیدگاه او که  "... هیچ کدام از ترجمه ها حد یقف نیست..." (ص. 130)

پاسخ های علی صلح جو و مسئله ی "پیوستن یا نپیوستن به قانون حق نشر..." و توجه به این امر که copy right  به معنی قانون / حق نشر است، نه حق مؤلف... (ص. 133)

جهان بینی ستودنی مژده دقیقی، مترجم امین و متعهد ستودنی است:  "آشفتگی هم چنان ادامه دارد"   او بر این باور است که ناشران بنگاه صرفاً تجاری نیستند، مسئولیت فرهنگی هم دارند..."

 دانش و مردم شماره هشتم، فروردین 1395 ( تصویر روی جلد هم آمیختگی پهلوی دوم با چهره ی عباس میلانی، پدیدآورنده ی کتاب "نگاهی به شاه")

کامران پورصفر به تحلیل و نقد روشنگرانه ی کتاب "نگاهی به شاه" پرداخته است. او در اشاره به پیشینه دهشتبار روند شکنجه در روزگاران پهلوی ها، منابع جالبی را نام می برد:

مروج الذهب و معادن الجوهر مسعودی؛ و: "پادشاه زندان ها"ی کاوه داداش زاده. کامران پورصفر در فرجام مقاله ی خود نتیجه می گیرد که: "... کتاب "نگاهی به شاه"  نمونه ی واضحی از انحطاط در تاریخ نویسی است..." (صص. 10 -54)

کوروش تیموری فر هم مقاله ای دارد با عنوان :  نفت، پهلوی ها و سقوط؛ (ص. 56)

گفتگوی یورونیوز با ژوزف استیگلیز، برنده ی جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001 و معاون سابق بانک جهانی و مؤلف کتاب "بهای نابرابری" (ص. 86) / یادی از پوری سلطانی / و حماسه ی جوهیل، همراه با پارسی برگردان ترانه ی دختر شورشی از دیگر مطالب "دانش و مردم" هستند.

هاشم حسینی

یکشنبه ، هشتم فروردین 1395

بندرگاه عسلویه، استان بوشهر

I read, so I exist

از خوانده ها.../ بهار 95

یادداشت دوم

مرد یک دقیقه نیاز دارد

 تا عاشق زنی شود

و روزگاران بسیار تا فراموشش کند...

/ نزار قبانی

در کتابگردی های آخرین نفس های سال 94، به عنوان های تازه ای بر می خوردم، نوک می می زدم، تهران: نشر ثالث و کرج: کناب فروشی / خانه ی فرهنگی چیستا...و سرانجام خریدها کردم. حدود دو ساعت به تورق و مزه مزه ی این میوه های بهشتی گذشت.  ناگهان پدر بزرگی - عصا زنان و هن و هن کنان به درون آمد و به کمک نوه اش دخترکی شبیه  ادیت پیاف، روی نیمکت مطالعه ی کنار من نشست... پس، با دستی لرزان، کارت اعتباری اش را به نازنین داد تا  او قفسه ها را در نوردد برای خرید هر چه دلش می خواهد... اما او دست خالی برگشت.

"پس...چرا...انتخاب نکردی، شیرینک ام؟"

"بابا بزرگ خیلی گرونند...آخه..."

"اشکال نداره باباجون...بخر... برا اونا هم بخر..." نفس نفس می زند... سر بر پناه دسته ی عصا می دهد و چشم ها را بر هم می نهد...

 و من نمی توانم به خواندن ادامه دهم...پرده هایی باران بی هنگام  راه دیدم را می بندند، تار...

***

اما امروز می خواهم از انتشار دو کتاب دلچسب با خبرتان کنم، پارسی برگردانده شده از زبان اصلی / عربی، به خامه ی مترجم توانا، ستار جلیل زاده:

1.      از حروف الفبایم باش /  نزار قبانی؛ مترجم: ستار جلیل زاده . تهران: گل آذین، 1394

نزار قبانی مهندس کارکشته ی هم نهشتی تصویر و صداست در زهدان واژه ها. او شاعر برج عاج نشین نیست. کهنه سرباز راه برون برد مردم میهن آواره اش فلسطین رو به آزادی و رستگاری زمینی است که باید بذرهای نهفته ی عشق و صلح اش به بار بنشینند.  پس در این راستا، زن جایگاهی مقدس و متبرک دارد.

دو نمونه ی گزینه از این دفتر شعر را با هم بخوانیم:

شکار گنجشک ها / صید العصافیر

شاعر آرزو دارد گنجشکی باشد

اما گنجشک دوست ندارد شاعر باشد

چون ممکن است

حکام عرب شکارش کنند.(ص. 124)

دو نویسنده

بزرگ نویسنده

کسی است که ریشه ی شجاعت

در استخوان هایش نقب می زند

و کوچک نویسنده کسی است که قبل از خواب

کپسول رضایت قورت می دهد.(ص. 124)

2.     دوران عاشقی / غاده السمان، شاعره سوری؛ مترجم: ستار جلیل زاده . تهران: گل آذین، 1394

غاده السمان سراینده ی جسارت زنانگی مصادر شده است در پرش از واپس ماندگی رو به افق های رستگاری ...

او خود می گوید:

گاه مردنم

اسمم را بر سنگ قبر ننویسید

این جا زنی خفته است

عاشق برگی بود

در دواتی غرق شد...

 ***

هاشم حسینی

شنبه ، هفتم فروردین 1395

بندرگاه عسلویه، استان بوشهر

من می خوانم، پس هستم...

از خوانده ها.../ بهار 95

بر خلاف جریان نامطمئنی که رنگین نامه های روشنفکری مانند "مهرنامه"، "تجریه"، "اندیشه پویا" و همانند و البته همراه با ناشران همراه که بر آنند خوانندگان خود را در راستای تبلیغات کتاب و کتابخوانی، یک سویه و سرسپرده بار بیاورند و در واقع ادبیاتی سفارشی را عرضه کنند؛ در این کنج برآنم با وجود تنگناها و سیطره ی سانسور، آثاری را که به طور رسمی منتشر می شوند و به طور نسبی دغدغه انسانی / ملی دارند، معرفی کنم. جالب آن که طراحی صفحات، لحن و اهداف مطبوعه های ویترینی مذکور، برخوردار از امکانات شگفت انگیز، یک سان و بیانگر آبشخور مشترک ولی نعمتان پشت پرده ی آن هاست. اینان هر چه را بخواهند انگ زده، شعار  مخالف سر داده و اندیشه های ناوابسته به خود را تخطئه نموده و با مدیریت سازمان داده شده ای، جوابیه ها و اعتراضات به مطالب خود، نقد و نظرها را نادیده گرفته و بایکوت می کنند. امید آن که در جستار جداگانه ای به تحلیل این سوار نظام های فرهنگ حاکم / جهانی سازی بپردازیم.

یک

محمود دولت آبادی نویسنده ای پرکار، حرفه ای و به واقع ملی است، ناوابسته به ادبیات سفارشی میاندار در عرصه ی فرهنگ حاکم. امید ان که این روند تعهدآمیز او، هم چنان پربار و پرافتخار ببالد.

کتاب "بنی آدم" او ( نشر چشمه) با شمارگان شگفتی برانگیز ده هزار نسخه در چاپ نخست، بیانگر نیاز مغفول مانده ی کتابخوانی ایرانیان متهم به کتاب گریزی است. او در پشت جلد اینی کتاب نوشته: «گفتم، همان اول كار گفتم كه نوشتن داستان كوتاه كار من نيست. اين هنر بزرگ را كافكا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و مي‌توانست بدارد كه در‌‌ همان «بيرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من يكي نيست، و پيش‌تر از او چخوف داشت كه بالاخره خون قي مي‌كرد در آن اتاق سرد، و چند فقره‌اي هم رومن گاري، آن‌جا كه پرندگان پرواز مي‌كنند مي‌روند در پرو مي‌ميرند. حالا شما به من بگوييد كلاه و كشكول و پالتو و عصاي آقاي جنابان را چه كساني از كف ميدان كج‌ و ‌قناس جمع خواهد كرد؟ و آن اشياي ريز زينتي را چه كساني پيدا خواهند كرد؟»

او در "مثل تکه شعری بیان شده" (زندگی و بازیگری پرویز فنی زاده / امین طاهری و فرحناز سمیعی .- تالث، 1394) هم حضوری دلنشین و آگاهنده دارد. می نویسد: "ما مردمی هستیم که دم به ساعت، یک نیروی نامرئی که در ماست، ما را از خودمان هی دور می کند...(ص. 135)...فنی زاده به واسطه ی خودش مدیریت نمی شد. و نتوانست آن را مدیریت کند، بخصوص در جامعه ی ما، چه حال، چه گذشته و چه پیش از آن؛ این جور افراد که با حساسیت و توانایی و قریحه ی بالا هستند، هر کدامشان که نتوانستند از خودشان حراست و هدایت کنند، خیلی زود از بین رفته اند. ما پیش از فنی زاده هم آدم هایی داشتیم که آن ها هم در تئاتر تلنت (talent ) هایی بودند. مثلاً کسی به نام کرمانشاهی، کسی به نام حسن مقدم، کسی به نام پرویز اعظمی که من بازی اش را دیده بودم. این ها هیچ کدام نتوانستند خودشان را مدیریت کنند. فنی زاده فکر نمی کرد که در صحنه و هنر نمایش یک گنج است و خودش هم باید از این گنج مراقبت کند، چون جامعه مراقبت نمی کند. جامعه فقط مصرفت می کند و اگر بتواند سرقتت می کند...(ص. 140)

هاشم حسینی

آدینه ، ششم فروردین 1395

بندرگاه عسلویه، استان بوشهر

سال نو خجسته باد ایران

Happy New Year Iran!