Book Review 122

بهارخوانده ها/ ۱۲۲ بررسی کتاب Book Review/122 □♡■ زنی عاشق زیر باران/ گزیده اشعار غاده السمان؛ پارسی برگردان ستار جلیل زاده . - تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۷ 《》 "... محبوب ام مرا در شیشه ی عطرش زندانی کرد..." شعر " خاطره ی چرا، کی، چه طور" (ص. ۶۴) ○● ِغادت السمان(۱۹۴۲، سوریه) بانوی شاعر و رمان نویس سوریه، از چهره های برجسته ی ادبیات پیشروی عرب و از شخصیت های ادبی معروف جهانی، دارنده ی مدرک دکتری زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه لندن؛ با خلق خلقیات تابوشکنانه ی زنی عاشق و نمایش بی پرده ی استعاره های زنانه، به جنگی پیروزمندانه علیه فئودالیسم مرتجع روی آورده است. ادبیات تطبیقی ایران غادت السمان را خواهر شعری فروغ فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳)می داند که ده سال زودتر از او به دنیا آمد.‌ این بخش از سروده ی او مانیفست زنان جهان سوم است: با آن که پوست ام سپید است/ به معنایی من زنی زنگی و سیاهم / زیرا زنی عربم بنگریدم: زنده به گور صحاری جاهلیت و روزگار راه رفتن بر سطح کره ی ماه من همچنان زنده به گورم/ در زیر ریگزارهای حقارت موروثی / ومحکومیتی از پیش صادر شده... اکنون همت ستودنی ستار جلیل زاده(۱۳۳۵) گزیده هایی از سروده های او را از اصل به پارسی در آورده است. پیشگفتار روشنگرانه ی او در باره ی استیلای ۴۰۰ ساله ی استعمار عثمانی بر کشورهای عربی و روند زایش ادبیات معاصر عرب در بیست کشور پراکنده، خواندنی است. سیاهه ی آثار او در صفحات ۱۱ و ۱۲ درج گردیده است. عناوین چند شعر تکان‌دهنده ی او: عاشق کینه توز/ شکوفه های جنون شبانه/ صبح عشق به خیر/ مسافری از ونیز/ گواهی می دهم به اثر انگشتان شاعر... ترکیباتی که او در شعرهایش می آورد، بکر و تصویرزاست: زمستان بیروتی، خاکستر خمیازه کش، پرتغال سکوت و...‌‌ * نمونه ای از شعر او و ترجمه ی ستار: در فرودگاه یکه و تنها و خوشبخت گام بر می دارم. نه کسی مرا در فرودگاه قبلی بدرقه کرد و نه کسی در فرودگاه بعدی انتظارم را می کشید‌‌‌ و نه حتی آفریده ای در پی ام تنها ماَمور امنیت فرودگاه از من پرسید: "اسم ات چیست؟" - اسم ام آزادی است...آزادی. (شعر آزادی، ص. ۱۱۶) &¿&¡&¿&☆&♡ هاشم حسینی کرج، ۹۱ بهار ۱۳۹۸ 19 June, 2019

The Stone Song

شیرهای سنگی نیاکان ام واپس به غرش سکوت

و اینجا

در برهوت شهر بی ترحم

تنها

شیهه ی اسبی سنگی بیقرارم می سازد تا عشق باشکوه ام را بر زین زرین بنشانم و شهرهای بی نشان را در رویاهای شبانه درنوردیم.../ ه.ح. عاشقانه های بی تاریخ

مجله ای وزین ...

بهارخوانده ها/ ۱۲۱ بررسی کتاب Book Review/121 □♡■ جهان کتاب، شماره ی ۳۶۰-۳۵۹ سال بیست و چهارم، شماره ی ۱و۲ فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۸ 《》 "... احساس همیشگی بی ثباتی و در نتیجه بی اعتقادی به آینده ای که برای رفتن به داخلش باید مبل و میز و فرش و جاروبرقی هم به دُم خویش بست... و: از این گوشی های جدید [یکی]که هزار جور اعمال عجیب و ِغریب ازش سر می زند و کل خلایق را شب و روز و راه و بیراه، "منتر" خودش کرده است...کلمه منتر را حتما" شنیده ای که انگلیسی جماعت mantra می گوید. و اصلش بودایی، وردی است برای افسون کردن؛ عین همین گوشی های جدید..." پرویز دوایی: از وقتی تو رفتی، ص. ۲ ○● " جهان کتاب" پربارتر از گذشته با خبرها، تحلیل ها و تازه های بازار کتاب می درخشد‌. در این شماره، انتشارات مرکز، نشرنو، مینوی خرد، چترنگ، روزنه، نامک، گل آذین، پیدایش، افراز، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، مروارید، جاویدان، دانژه، روزنه کار، جهان کتاب، کلبه شروق، تاریخ ایران، دوستان، آگه و آگاه آخرین بروندادهای خود را آگهی کرده اند. گزینه هایی از فهرست مطالب این شماره: ادیبانه های یک طبیب/ داریوش به آذین وحشت تاریخ و نیاز به ادبیات داستانی/ معصومه علی اکبری زمانی که برای مردن آماده می شویم، چه کتابی بخوانیم؟/آیتین تارتی چی؛ترجمه گلی امامی وقت شعر/سایه اقتصادی نیا °•°•°• محمود ندیمی هرندی، در بررسی رمان پرکشش "نامه ای بسیار طولانی" اثر نویسنده ی سنگالی، بانو مریما با، یادآور می شود که سه برگردان از آن به پارسی در آمده: پانته آ فتوت احمدی، ۱۳۷۹؛ مریم کریمی، ۱۳۹۱ و خانم سعادت لی (۱۳۹۷، از فرانسه و مقایسه با زبان بومیان شمال آفریقا و از جمله سنگالی: ولوف)که خود اهل سنگال است و دکتری زبان و ادبیات پارسی را با رساله ی"بررسی و تحلیل تحول نقش زن در رمان های معاصر ایران و سنگال" به دست آورده است. مقایسه ی "نامه ای بسیار طولانی" با "سووشون" سیمین دانشور ره آوردی از این ادبیات تطبیقی است‌. &¿&¡&¿&☆&♡ هاشم حسینی کرج، ۸۵ بهار ۱۳۹۸ 13 June, 2019

در پناهِ حافظ

زمستان رفته، رفته بودم زیارت اهل قبور... کجا؟ لواسان... بارگاه شاعر سینما، فیلسوف عشق و زیبایی، کارگردان نامیرا: عباس کیارستمی... با دیوان بغلی همراه ام در سفر و حضر، کتاب مقدس بسترم: غزلیات حافظ.... برای جمع، غزل آغازین با این مطلع را می خواندم: شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت "فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت..." خواندم و گریستیم... آخر کار، وقت رفتن پیش آمد... بانویی اشراف منش که عطر زیبایی پیرسال اش چشم ها را خیره ساخته بود، با شاخ نبات انگشت اشاره اش، مرا فراخواند در پی اش به سوی خانه ی ابدی دلدارش بروم و بر آن درگاه حافظ بخوانم... در آن سوز سرد که رنگ غریبانه ی شامگاه را در من می آمیخت، خواندم و او صبورانه و ساکت، الحان ملکوتی را در جان شیفته اش فرو بلعید... و بهارانه برخاست برود..‌ ایستاد بی هیچ کلامی... ناگهان، یک قطعه تراول یک صد هزارتومانی را لای کتاب جا داد و رفت..‌. و از من دلی خراب ببرد.‌‌.. ***