دوران فروپاشی بت ها و مترسک های حاکم بر اراده ی مردم
از یادداشت هایی بر سطرهای خیابان تاریخ
۱
آیا با سقوط و شکست حقارت بار یک مستبد حاکم که همیشه با شادی و جشن و سرور مردم پیروزمند همراه بوده است، سلاطین مستبد فعلی درس اصلاح و تنبیه و در بهترین حالت استعفاء از قدرت را فرا می گیرند؟
اما چرا تا کنون عمر روزگار زور و خفقان دیکتاتور - شاه، خلیفه، سلطان، آقا و رئیس جمهور طولانی بوده است؟
چرا یک کشور دیکتاتورزده می شود؟ علل و عوامل ظهور و رشد این بلیه کدامند؟
و اما پرسشی دیگر:
آیا اکنون در هزاره سوم -با توجه به خیزش های همپوشان کشورهای واپس نگاه داشته شده، روند فروپاشی ناگزیر دیکتاتوری فرا رسیده است؟
دیروز سرهنگ معمر قذافی پس از عمر ۴۲ ساله ی حاکمیت همراه با شیخوخیت، سنتگرایی، اشاعه ی سوسیالیسم جعلی خاص خود، توسل به باورها و رانت های قبیله ای/مذهبی سرزمین اش، پوپولیسم سیاسی و مبارزان آزادی بخش جهانی و... کشته شد.
خیمه ی قذافی اکنون کجاست؟ عینک معروف و آن کفش های پاشنه بلند او که در دیدار ها می پوشیدشان تا از همه یک سر و گردن بالاتر بنماید، کجایند؟
می گویند کُلت ها و مدال ها و اسباب بازی های سلطان، آلت دست بچه های طرابلسی شده اند و مضحکه ی مردم...
راستی آن همه سینه چاکان سرهنگ کجایند که جان را فدای رهبر خود می خواستند؟
بادی گاردهای فام فاتال چه می کنند در این هنگامه ی دود و نفرت و طغیان؟
آیا بشریت از دست جانوران آدمی خواره راحت شده و تخم این آفت ریشه کن شده است؟
آیا در آینده در سازمان ملل از نطق های چند ساعته، بی سر و ته و سراپا دروغ ابله ی خود بزرگ بین دیگری خبری نخواهد بود؟
..
از بانوی ۳۰ ساله ی لیبیایی- ایمان العبیدی که مأموران سرهنگ سقط شده، هنگامه ی اعتراضات خیابانی، در محل ایست بازرسی یک شب دسته جمعی او را ربودند و به او تجاوز کردند، چه خبر؟
آیا این اقدامات ضد بشری مأموران حکومتی در کشورهای دیگر هم تکرار شده و خواهد شد؟
سخن بسیار است...
از خیمه ی مترسک ترسی چون معمر اقذافی تا هلهله ی مردم، فاصله ی تاریخی تعیین کننده ای پدید آمده که بی شک در اراده و راه مسالمت آمیز مردم کشورهای دیگر بی تأثیر نیست؟
آن ها که از خیابان های زخمی اما شادان لیبی گزارش می دهند آیا امینانه، پیام های هشدار را با خود به درگاه ولی نعمتان اشان خواهند آورد؟