نامه ای به دوست

گمشده در هزارتوی پایتخت آغامَمَل خانی

سیزدهمین نامه

ملالی نیست جز آن همه دره ها

 دوری

بی وفاییُ

بی مهری.

...

این جا

7 گام پس از حضور نخل

در راستای رود

کارون تفتیده

خشکیده لب

به راه

می آیی

 می رسی

 به قلمرویِ گنج

نفرین طلسم طلای سیاه.

...

ما

اما

هم چنان از لابلای دکل های جنگُ نفت

می رویم به پیش

پا بر گدارهایِ تله هایِ انفجار

در جستجوی برادر گمداده

گو این که

البته

نقشه بردار کهنسال شرکت ما

بر این باور است که

او خوابیده امن

در آغوشِ مین های مهربان

دور از چنگال های بنی سفیان

با

تیک تاک

دل بی قرارش

 چاک چاک

در انتظار

بر سرِ پیمان

هم چنان.

...

دیروز

دشت را

پوشیده

شولای شرجی

آن همه اشباح

شامگاه را گذشتند

ماندیم ما

در زیر آسمان

آسمان

بیابان های خاک

در  کیلومتر صفر مرز

تلاقی آتش هورُ

چشمانِ وفادار

دودمان سگان به جا از جنگ

...

اکنون

از این نقطه

می رسیم به سرِ خط

 نامه می رسد به پایان

پس

با بوسه ها

بسیار

بدرودی سرشار از  درودهای دوباره ی دیدار

...

فرستنده:

هاشم حسینی

خوزستان

اهواز

حوضه های نفتی دشت آزدگان

hh2kh@hotmail.com