بنویس تا بخوانم و بنویسیم تا نمانیم...


ای برادران حقیقت،هم چنان از پوست بیرون آیید که مار بیرون آید

 و هم چنان رَوید که مور رود

که آواز پای شما کَس نشنود.

قصه ی مرغان/ شیخ اشراق

فردا ساعت 10 شب خواهید خواند در:

" یاداشت هایی به شتاب از خیابان های خیال"

 

مم قاسم: شمایل (آیکُن) اصیل شهر نفت و معرفت هفتکل

خودرو نوشته ها

بخش حموم زنونه ی رمان "اون پسر شیطون"

از بی پریجون چه خبر؟

کتابی تازه

سروده ای تازه از فردا در جیب های گذشته ام...


 و اما در ماهنامه ی خواندنی و همراه "داستان همشهری" اردیبهشت 1390 (شماره یک، دوره جدید) به سردبیری نفیسه مرشد زاده که سر مقاله هایش تکان دهنده، شگفتی آور و شیرین، اندیشه برانگیز و با نوستالوژی اندرونه ی نسل کودک جنگ همراه هستند، نوشته های تحسین برانگیزی برای همه سلیقه ها می خوانیم مانند:

داستان های خارجی / ایرانی و روایت ها:

   قصه ی طنز زنی سرطانی با عنوان " کلاه گیس" /  مارجوری گراس

تردستی های سینیور / ویلیام فاکنر

...

روایت مشاغل از میان رفته ی اصفهان

خاطرات یک معلم انشاء

ودر  گفتگوی سام ولر با ری برادبری آمده:

 

تا ابد زندگی کن!

ری برادبری پاسخ های حکیمانه و راهگشایی می دهد، از جمله:

"... نظام آموزشی ما نابود شده است. نظر من این است که دیگر نباید هیچ هزینه ای صرف آموزش بچه های شانزده ساله به بالا شود. باید تمام این هزینه ها را صرف مهد کودک ها کنیم...(ص. 181) "

و راستی تا یادم نرفته " در آستانه" ی سردبیر، نفیسه مرشد زاده را بخوانید: در کلمه های من پونز بریز

زنی ادویه فروش می شوم در بازار محلی دور و تندترین رنگ ها را در ترازوی ساده ام وزن می کنم. از دورترین جای دشت یا سرکوه برای هر دردی، شاخه ای روییدنی آورده ام که بشود دم کرد، صاف کرد و خورد یا کوبید، سایید و دود کرد؛ سنگ هایی با رگه های آبی که زخم چشم های پنهان را دور  کنند و خوردنی های درخشان که در شیشه های کوچک، شور انداخته ام..."

این سرمقاله بر زمینه ی نا نوشته ای از تصاویر داستانی، بادها و دریا ها را به اهتزاز می کشاند...

شادا دریچه های رویاهای شبانه اتان رو به صبحی که رستگاری را نفس می کشد ...