دوست خوبم

نخست آن که: این "کوسه در حوض"ی که من نوشته ام، نمی تواند در این تنگنا، این جا یورتمه برود...

امشب آخرین کوششم را بکار می برم.

دوم آن که: تهران نمایشگاه تکرار است همان نام ها، چهره ها و ادا اطوار ها...فرهنگ زیبا پسند ایرانی که از یکنواختی بیزار است، در بازه ی زمانی ناگزیر؛ حساب شارلاتان ها را کف دستشان خواهد گذاشت...دلواپس نباش نازنین!

و سوم:

در باره ی نامزد ریاست جمهوری مورد نظرم در پایان اردیبهشت مطلب خواهم نوشت...

و چهارم: فریبرز برج سفیدی دوست داشتنی ما- این عاشق ایرانیت و فرهنگ بختیاری، با سرکشی های قلبش درگیر شده... امیدوارم هر چه زودتر بهبودی کامل پیدا کند...آمین.

و این سروده برای سوته دلان گوشه نشین:

نم نم امید

بر کرانه ی فنجان چای

نگاه!

 نیمکت های دیدار را چوب حراج زدند

از پله ها فرود آ

در ایوان بی پیراهن

تیک تاک صندلی شامگاه

دانه های انتظار را بر آسمان پاشیده

 

به نوشانوش

نه لبی

و  نه گوشی به گفتاگوی

 

کلاه

دالان

کفشی

و کشاکش دستی به دیوار

 

آینه ی رویا

و بستر بی انتهای زنده ماندن

 

دیریست

یاد ها

گلدان ها

و این

یاداشت ها را

موش های سمج زباله های سانسور

جویده اند...

 

فقط

سرانگشتی از صدات

و این

لابیرنت واژه ها...

 

برهنه

در میان جامه دان سفرهایم می گردم

تا ترا

دریابم...