ای اااااودیسه ای به ساعت سنگ!

سفری در رکاب اندیشه

به جستجوی باستانیت عاطفه!

 

یک)

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

آری افطار رطب در رمضان مستحب است!

 

دو)

روز برکت نمک و آفتاب

ساعت چهارم جهش موج

ثانیه ی صفر سکوت

 کشتی هم چنان پیش می رود. از اندرونه ی پر آشوبم کسی زمزمه می کند و من می نویسم:

چکه چکه نوشتن

چکیدن

غبار روح را تکاندن و بر بلندای سطرها

نشستن

 

خستگی را از تن ستردن

 و پرچم اندیشه را بر بلندای هستی نشاندن...

و ترا دریافتن...

دوستی جوان و نادیده از من پرسیده:

-        اودیسه یعنی چه؟

-        اودیسه  (Odyssey): سفری دراز و پررویداد در راستای زمان ناپیداست...

-        چرا دریا؟

-        دریا آن سر و سوی مطلق هستی ذهنی است:

دریا تلاطم تنهایی

دریا: ابدیت و دانایی

دریا خط ممتد ابدیت است. نماد ساده ی کمال مطلق، روبه بی خودی خود- خدا؛ جنون جاودانگی / کویر.

دریا  شهود می آورد و کشف. به همین خاطر بوده که ناخدایان و ملوانان بدویت عاطفه؛ بارها با پری دریایی رویاهایشان دیدارها داشته اند.

موج های برگشتی به ساحل را سپیدک های خیزاب نام نهاده اند: اسبان سپیدی رو به سوی برهوت های خشک کرانه های هجوم؛ که چیزی از شهر نمی یابند و خالی بر می گردند.

دریا/کویر/ صحرا ، این ها را خطی راست به هم پیوند می دهد: مستمر و پیوسته... جز این همه بند بند حصار بن بست است. در نتیجه، می بینیم که شهرهای سال های اخیر ایران؛ در خط های شکسته ای از معماری بیمار سوداگران زراندوز بساز و بفروش، هویت از دست داده اند...از این رو به جوانان امروز پیشنهاد می کنم که خط شکسته ی دل درون خود را به راستای پیوسته ی دریا پیوند بزنند و به شکوه کوه برسانند.

بینش های دریایی، کویری درتضاد آشکار و آشتی ناپذیری با بینش دریوزه پرور شهرهای کنونی هستند... در همین معناست که می گویم برای شناخت عاطفه ی ایرانی باید کویرهایش را شناخت و صحراها، کوهپایه ها- باورهای پنهان در دل مردمان گمنام و بی نام و: حافظ و مولانا و فردوسی و سعدی و... آن گاه به ستیغ آسمان پر زد و ازآن بالا رو به سوی دریاهایش بال گشود و به هزارتوی رازهای ایرانی رسید.

 

 

سه)

کتاب بینی پارس نیا

Parsnya Bookreview

 

نگاهی به کتابِ

واژگان "فارسی"  در انگلیسی / دکتر احمد میر فضائلیان .- تهران: فرهنگ معاصر، 1385

 

کتاب که پژوهشی کتابخانه ای است ( و در جایگاه خود ستودنی و سودرسان)، از سرچشمه ها (منابع) شفاهی گویش های ایرانی و نتایج دستاوردهای دیگران به ویژه در سال های اخیر بی بهره مانده است.

در زیر چکیده وار به چند نکته اشاره می شود و انتظار دارد، ناشر در چاپ آنی و یا در انتشار آثار ارزشمندی دیگری از این دست، از وجود ویراستاران اهل بهره مند گردد:

1.      گردآورنده ی کتاب واژه های عربی وارداتی را هم مدخل زده است:

آیت الله /قران / حزب الله و...

2.      یکی از بندرگاه های مهم ارسال واژگان پارسی به زبان انگلیسی، گویش باستانی و پربار بختیاری است که پدیدآورنده ی محترم از آن غافل مانده است. اینجانب تا کنون بیش از 300 واژه ی انگلیسی با اصلیت بختیاری را پیداکرده ام:

لُ = لب = lip  

نُفت = بینی، دماغ =  nose  

بلازه = آتش برگ، زبانه های بلند آتش = blaze  

و ...

کاش ناشر و نگارنده ی کتاب به جای "فارسی "  پارسی را بکار می بردند.

پشنهادهای تکمیلی به نشانی زمینی ناشر و ئی میل  استاد بزرگوار فرستاده شده است.

 

چهار)

 در دنباله نوشته ی پیشین در باره ی  رساله ی عشق ، نکته های گزینه شده ی دیگری را پیشکش می کنم:

...

در آستان دوست: خلوت عشق، شرحی یک از هزاران...

یکی از دوستان صاحبدل دانشجو که طبع زنده اندیش و زیباپسندی دارد، می گفت:

-        کامم تلخ است... صورت های رنگین، ننگ عشقند. می خواهم دوست بدارم، دلداری نمی یابم... همه چیز بر مدار تقلید و تکرار می گردد...

صحبت های ما به درازا کشید...

راستی تکلیف آن که دلی عاشق دارد و یار را نمی یابد چه می شود؟

آیا شمع شب عاشقان بیدل در تپش است هنوز؟

 

تو زیبایی

یگانه و ساده همانند خودت

با سلوک شگفت اندامت و

   نان تازه ی هر روزنگاه ت

 و زمزمه ی دستان  سخاوتت

دوستم می پرسید: زیبا کسیت؟ زیبایی چیست؟ ... و از عشق افلاطونی تا وسوسه های تنِ در التهاب؛ چه حد و مرزی را تعیین کرده است عشق؟

گفتم: حافظ می فرماید:

 شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بنده ی طلعت آن باش که آنی  دارد

حقا :

ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد / کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید

اما چرا حافظ این مهندس یگانه ی زبان و بندبازی وادی پر رمز و راز هستی، در پی یاری است که آنی دارد؟ این آن چیست؟ روی و موی خوش؟ نه!

شیوه ی حور و پری گرچه لطیفست ولی / خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد!

(ادامه می یابد)