اودیسه ای به ساعت سنگ

عبدالقادر می خواند:

سفر مشکل فراق یار مشکل

به ناچاری نهم این بار بر دل

ز کوه افزون بود بار فراقش

عجب دانم رسد مفتون به منزل!