گزارش
امروز هشتم امرداد 1387
در اين روزنامه
*از بيابان هاي شهر
1)مي گويد:
هر كدوم از اين اداري ها نرخي دارند. بعضي ها را با سر رسيد مي خرم، شماري را با سبزهاي باطن سياهِ اسكناس...براي بعضي ها هم سفر جزيره هاي اسرار آميز را جور مي كنم و براي تعداديشون صيغه و گوش هاي جديد...
اين ها هركدومشون با بيرق هاي ايمانشان بت هاي جديدي را مي پرستند...
2) مرحوم خُلد آشيان ونه گات فرموده:
قديس كسي است كه در يك جامعه مبتذل( بخوان كثيف، از آن نوع كه گزمه هايش حضور خدا را بر نمي تابند ) پاك مي ماند...
و حالا اين جا در زير كوره ي خورشيد مردي سياه سوخته دارد كلنگ مي زند. عرق مي ريزد...نگاهش مي كنم. تجسم غرور آدمي، نجابت نوع بشر كه از هر گونه ريا و فريب رهاست...
لب هاي چاك چاك تشنگيش، سرود راهبي را در گوش فرشتگان زمزمه مي كند:
اينك من! انسان كار و رها از دزدي و دروغ...
3) شهر هزار دروازه ...
هزارتوي شياطين/ دخمه هاي فراموشي و خود فروشي/ دالان هاي معابد بت هاي قدرت و تقوا / محله هاي مرگ كه تا اوج سربرآورده اند ...
خودروهاي پر زرق و برق كه تابوت هاي تازه ي طبقه ي جديد ارواح مطهرند...
شهر شهوت تند جانوران جديد... بازارمكاره ي كنيزكان و غلامان گرفتار در تارهاي كشنده ي World Wide Web ...
** بقيه ي
داستان تاريخي " دوباره سلام هفتكل!"
فصل ۱۳
آ حسنپور و كلانتر گلشن
خوانديم كه:
به سال ۱۳۴۷ ...در آن زمان از موبايل و ماهواره و دروغ و ۱۴ساله هاي معتاد و تن فروش خبري نبود...
شهر هفتكل كه تا پيش از كشف نفت، دشتي خال از سكنه بود، به دوبخش شركت نغتي با لين هاي سازماني و محله هاي شخصي نشين مانند هوره ، جاروكارا و مهر آباد و حاتم آباد و توف شيرين تقسيم شده بود.
پس از كودتاي آمريكايي- انگلسي ۱۳۳۲ و بگير و ببندهاي فراوان در اين شهر، سكوتي معنادار بر سر مردم سايه افكند.
کلانتر گلشن و موران به سراغ حسنپور هزاردستان آمدند.
حالا در شهر خبر دهان به دهان می گشت:
- ریخته ن تو مغازه حسنپور... صدها قبضه اسلحه پیدا کرده ن...
دارن تو مغازه ش محاکمه ش می کنن...
چرچیل راه افتاد به خبر پراکنی.
زنانی که دور وبر لوله ی عمومی آب انتظار می کشیدند به تفسیرهای سیاسی همه گل گوش می کردند.
شیخ مندنی به خومکار و گل مَمَد خبر داده بود که گرز و درفش بردارند و راه بیفتند رو به بازار...
و در بالای شهر – توف شیرین و در خانه ای پرت، یکی از بازماندگان نسل منتقرض خوانین بختیاری به نام ملا مَمَد هم داشت نقشه ی حمله به بازار و نجات حسنپور را می کشید.
- ای مردُم اسبون زین کنین، چاره ای ندارین...
بعدش چی شد؟ کللانتر گلشن چی به روز حسنپور آورد؟
همین که کلانتر رفت تو مغازه حسنپور... جمعیت خود به خود راه افتاد رو به بازار... چطور؟ داستانش خیلی پیچ در پیچ و طولانیه...اوس شعبون و اوس فرج همراه با خومکار و خدارحم راه افتادند رفتن رو به مغازه... می خواستن از بردن حسنپور جلوگیری کنن..
توی محله ی جاروکارا آساره که زنی بلند بالا و زیبا بود خود را به شیر زن مهربان محله - دی کل بلی رساند و گفت:
- چه نشستی بی وی ...پیا گپ شهر را دارن می برند اسیری...
دی کل بلی که تازه جلوی ماگا( ماده گاو) جو غسیل ریخته و داشت صبحانه ی مم طاهر قوری/ مرغ فروش دوره گرد را جمع می کرد برگشت رو به آساره و با خشم پاسخ داد:
غلط کردن! برو دی فلامرز ...دا اکولی حسن و زینه گپ سید ضامن را خبر کن جلدی راه بیفتیم بریم دم کلانتری... زنگل همه ایان.....
افسر نگهبان كه يل بلندبالايي به نام قاسم نجفي است خبردار مي شود كه عده اي زن دارند به سوي كلانتري هجوم مي آورند.
پيك بازار ابرام آل سياه خبر آورده...
- سر دسته ي زن ها كيه؟
- دِي كَل بَلي...
قاسم لبخندي مي زند.نوعي احساس همدردي با او دارد.
مأموري كه از اتاقك نگهباني دارد با دوربين، موج خروشان زنان را نظاره مي كند، فرياد مي كشد:
- جوخه دفاع موضع بگيرد... ده نفر بروند بالاي ساختمان...
حالا در نگاه قاسم نگراني موج مي زند...
ابرام آل سياه هنوز دارد گزارش مي دهد:
- قربان مرداشون هم رفته ن سراغ بازار ... اين ها همه شون دست نشانده ي اجنبي هستن..
هر قدر كه زنان جاروكارا بيشتر به كلانتري نزديك مي شوند، بازار از مردان انباشته تر مي گردد.
حتي مَمَد لَْمُو و عامو پرويز هم خود را به نزديكي مغازه رسانده اند.
غريبه اي كه تازه وارد بازار شده است، از مختار مي پرسد:
- چه خبره؟
- خيلي خبره... نمي دوني... اين جا... اگه ندادوم...
غريبه متوجه ي لحن چند صدايي مختار نمي شود...
ادامه دارد
*
*
*
یک اگهی
دوست اوست، که بازگشت همه به سوی اوست.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران
مراسم چهلم یادمان و بزرگداشت بزرگ خاندان
بزرگ مردی از سادات جلیل القدر
حجت الاسلام حاج آقا سید عباس حسینی
را به اطلاع آشنایان و دوستان می رساند.
از صبح روز پنج شنبه 10 / 5/1387 به خلوت امن خانه ی خدا، مسجد حجت هفتکل گرد هم می آییم تا یاد عزیز از دست رفته و یادگار راستی و رادی در میان مردم و عارف بی ادعای خلوت انس را گرامی داریم.
پیشاپیش بزرگواران شرکت کننده را دعوت می نماید که نیم روز در پایان مراسم و پس از قرائت آیات روح بخش و ذکر فاتحه برای صرف ناهار افتخار حضور داشته باشند.
با امتنان
همسر و فرزندان
خانواده های حسینی، کریمی، مکارم ....
یادش گرامی