اندرزهای ارزنده از روزگار و زندگیِ نیما یوشیج✍️بخش نخست

جهان بینی، هنر آفرینی و انقلاب شعری نیمای نام آور چه بودند؟ چرا و چگونه پدید آمدند؟ سره و ناسره ی شعر او کدامند؟

چرا او این سان دردمند سروده:
"من از این دو نان شهرستان نِیَم>خاطر پر درد کوهستانِیَم>کز بدی بخت،‌ در شهر شما>روزگاری رفت و هستم مبتلا...
از سروده ی اتوبیوگرافیک نیما: "قصه ی رنگ پریده خونِ سرد"

و در این یادداشت های پیشِ رو که هر روزشان با رنج نداری، تنهایی و چیرگی دزدان اندیشه و هنر بر جامعه می گذشت، دوباره چه رویداد ناگواری بر او گذشته بود که نوشته:
"زن و بچه ی من تعجّب کردند، وقتی از بیرون صدایِ مرا شنیدند‌.
من امروز بعد از ظهر، در زد و خورد با مردم بودم[اُدبای حکومتی].
زن و بچه ی من از من پرسیدند: "چرا این طور فریاد زدی؟ در کوچه صدای تو شنیده می شد."ص. ۴۰۱

از بهار خوانده ها، بررسی کتاب، ۴۰۳/
Of the the Spring Book Reviews, 403

در چند باره خوانیِ این یادداشت های بی شیله پیله به روزگاری که گرفتارِ مدعیانِ ادیب الادبایی هستیم و کبریت های بی خطرِ نم کشیده خود را نظریه پرداز ادبیات می دانند، انگار درگیر همان روزگارِ آشفته ی نیما مانده ایم. ببینید! صدقه گیران همه کاره اند، انواعِ پفکی پکیج های ناشعرِ از هر نوع، محفل های عقیم چند نفری را در می نوردد و این مدّاحان حسینیه های "ادبیات"، برای کالاهای مورد نظرشان، به ویژه ناشعر و ناشر، با امر و نهی های آتش به اختیارانه تعیین تکلیف می کنند! و برایِ افسون و غارتِ استعدادهای جوان دام های چشم فریب می گسترانند...

بیاییم همیارانه به بررسی این کتاب راهنمای وجدان های بیدار در حریم و حیطه ی ادبیاتِ اصیل بپردازیم و دیدگاه هایِ تکمیلی خود را به اشتراک بگذاریم.

مجموعه یادداشت های روزانه ی نیمایوشیج(۱۳۳۸-۱۲۷۴)/ به مراقبتِ شراگیم یوشیج(و کوشش های میثم و مریم سالخورد) .- تهران: رُشدیه، ۱۳۹۹

تنظیم مینا یوشیج، طرّاحی جلد رسّام ارژنگی، با تصاویری رنگی از دست نوشته های نیما و پرتره هایی از چهره ی شاعر توسط اردشیر مُحصّص، خسروی(دو پُرتره)، مرتضا مُمیّز، نصرت رحمانی و بهمن محصّص،

شراگیم یوشیج(۱۳۲۲) که در شناسنامه ی این کتاب به عنوانِ "تنها فرزند و تنها وارثِ حقیقی و حقوقی نیما و دارنده ی حق چاپ آثارِ نیما" معرّفی شده، در سرآغاز کتاب، شخصیّت پدر را ساده و صمیمی باز می نماید:
"...او آن چه را که سال ها یادداشت کرده، از بین برده، اما بعد به خاطر می آورد چه راه پر رنج و مشقتی را پشت سر گذاشته...هر چند کوتاهی عمر...به یاد دارم چه بسیار شب ها تا دیروقت، در تنهایی خود روی زمین در کنار کاغذ پاره هایش چمباتمه می زد و به عادت معمول خود، زانویش را در بغل می گرفت، چیزهایی می نوشت و زیر لب با خود زمزمه می کرد و افکارش را با ته مدادی کهنه بر رویِ سپیدی کاغذ می ریخت. انسانی ساده بود و مثل یک روستایی ساده می زیست...امید است در زمانه ای که شعر و ادب ایران بیش از همیشه نیازمندِ انقلابی ادبی ست، انتشار این کتاب، تصویر روشنی را از اندیشه و راهِ نیما آشکار کند."

چرا در بازخوانی چند باره ی این کتاب گرانقدر که در مقاطع زمانی مختلف توسط افرادی علاقه مند به نیما چاپ شده(به طور مشخص یک بار توسط سیروس طاهباز و بار دیگر به صورت گزینه شده از سویِ عبدالرضا رضایی نیا، انتشارات سوره ی مهرِ حوزه ی هنری)، این بار بایسته دانسته ام آن را به خوانندگانِ نکته سنج(بیشتر جوانانی نه جویای نام و نان رایج)، علاقه مندانِ ادبیات اصیل، شاعران و منتقدان روزگارِ بنمایانم تا به سهم خود ادایِ دینی شایسته در پیشگاهِ نیما یوشیج به جا آورده، حقیقتِ آدمک های مجازی نشسته بر صدر را که کُپی برابر اصل سوداگران زمان روزگار نیما در این زمانه ی عسرت و حیرتند، دریابیم و به چاهِ ویلِ آن ها در نیفتیم.
کتابِ یادداشت هایِ روزانه ی نیما، از چند منظر و اهمیّت، دارای ارزش های ادبی/فرهنگی، داده های تاریخیِ روشنگر و اندرزهای ارزنده برای نوآمدگانِ وادی ادبیات است.

نیما سه دوره را از ژرفا دیده و در باره ی آن ها، هر چند کوتاه، امّا گویا و امینانه نوشته است:
فروپاشی دودمان قاجار/ایرانِ پیشاپهلوی؛
زمینه های ظهورِ آمرانه ی رضا شاه؛
و
رویدادهای پر نشیب و فرازِ دوره ی پهلوی دوم به عنوان مَعبرِ تحوّلات فرهنگی و خلاقیّت های ادبی که در دهه های چهل و پنجاه شمسی به بار می نشینند.

نیمای بی سپر و سنگر در عصر مزدبگیران ادبی، چه دلشکستگی از پیرامونیانش و چه رنجی از روزگار سفله پرور کشیده بود که این مرثیه را سرود:
من دلم سخت گرفته ست از این
میهمان خانه ی مهمان کُشِ روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهُشیار...(مجموعه آثار، تهران ناشر، چاپ دوم دفتر اول شعر ص.۶۲۸)

چرا او در نامه ای به عالیه ی جهانگیر(برادر زاده ی جهانگیر خان صور اسرافیل، آن "شمع مرده" ی شروعِ تجددخواهی ایرانی(به توصیفِ دهخدا)، همسرِ انقلابی، فهیم و کم حرفش؛ به جنگل های نی تل سوگند می خورد؟
(>نامه های عاشقانه ی نیما، نشر نادر، ۱۳۸۰، ۴۲)
داده های این کتاب چه از منظر ادبی/هنری، فرهنگی و مهمتر از همه، جامعه شناسیِ سیاسی، علل کانکریت انقلاب شعری او را باز می نمایاند و ماهیّت افرادِ بد و خوب(از نظر واکنش های انسانی، نو اندیشی و تَعهّدات روشنفکری) آن روزگار را آشکار می سازد. در این راستا و روند پویاست که نبوغِ رستاخیزیِ نیما برایِ وجود آوردن یک ممکن تابو زده از راه پر سنگلاخ و پرتنگنای ناممکن های نهادینه شده را می بینیم.
خود می نویسد:
"بسیار تنگدست شده ام...بسیار بینوا شده ام. همین امشب در اطاقم تنها بودم و سخت عصبانی بودم. با یزدانی صحبت می کردم که ادبیات دنیا مثل کتاب های آسمانی ست و این حجم رمان ها را چطور روزگار نگاه می دارد و چطور جاویدان خواهند ماند." فروردین ۱۳۳۶
از این رنجنامه نویسی نیماست که درمی یابیم چرا روزگار درگیرِ سیستمِ سفله پروری، قرعه ی فالِ رستگاری شعر را به نام او می زند. در شخصیتِ شهروندی، فرهیختگی فرهنگی، چند زبان دانی او، مطالعات و تحقیقات مستمر و استعدادِ شعریش چه زمینه های مستعدی وجود داشت که او توانست آن دستاورد رستاخیزیِ راهگشا را رقم بزند؟/ هاشم حسینی،
یک شنبه، ۲۱ اردیبهشتِ جلالی 1404
May 11th, 2025