The Third Section of Visiting Armenia
ارمنستان، سرزمینِ امنِ آزاده مادران✍️بخش سوم سفرنامه
به بوستان همگانی/ پارک ویکتوری(پیروزی)در منطقه ی کاناکر بر بلندایِ یِرِوان که برویم، مامِ میهن را می بینیم که بیدار و شکیبا، شمشیر دفاع کشیده فرزندانش را می پاید. از ازل تا به ابد مادر اسطوره مانده و هر نام دیگر، اگر در گاهشمار مردم جایگاهی نیابد، اشاره ای گذرا، عابری پیوسته با غبارِ غفلت است.
هر مایر/ ماما را در این کوچه، فروشگاه ها، خیابان ها و میدان جمهوری یِرِوان که دیده ام، بی آلایش، شکیبا و بِشکوه، با یک یا چند فرزند در زیر بال های محافظ، همان تندیس محافظ میهن است، زنده و پویا، میراث دارِ زیبایی، خِرد جمعی و زایایی.
هم چنان که زنانگی این دیار را پوشش های دست و پا گیر به پستوی ستم نرانده، موی و بر و روی زنِ ارمن، بنا به قانونی ملکوتی طبیعت، از هر چه رنگِ تظاهر، وسوسه و دسیسه آزاد بوده و شگفتا که جانِ جانب راستیش از دو رویی، دروغ و دریدگی اخلاقی دور مانده است.
در زبانزد ارمنی آمده:
نامِ مادر جهیزیه ی دختر!
از یاد نبریم که هفتم آوریل روز مادر ارامنه است. شاعرِ ملّی: هُوانِس شیراز، حقّ مطلب را در باره ی مادر ادا کرده است:
دَرگاه امید ما، مادر♡ معبد و گهواره ی ما♡بابا و مام، کشیش و همیار ما مادر♡عقابِ آشیانه، شاهِ خادمِ خانه، درمان دردها، شفاخانه ی ما مادر ...
مارتیک، بابا بزرگِ خانواده ای گسترده، در پیرانه سری، هنوز حاضر در کارگاه، با یادآوری مادرِ از دست داده اش در جنگِ کبیرِ میهنی، بغض کرده می گوید:
یِق بایر!
داداش!
دعای مادر است که نفرین هفت کشیش را بی اثر می کنه...
با چشمانِ اشک آلود لبخند می زند:
مگر نه آن که:
جوجه ها زیر بال مادر بالغ می شَن؟
در ادبیات و فرهنگ ارمنی ایزدبانوان مادر حامل و حافظِ طبیعت بیرون و درونِ انسانند: آناهید، آستقیک و نانه.
آناهید، ایزدبانوی باروری، رسیدن میوهها و همچنین زایمان بوده است. او را هشیارترین مادر و نماد بهترین ارزشها و از ارجمندترین الههها به حساب می آورند.
آستقیک ایزدبانوی عشق، آب، اندوه و تاب آوری در برابر سختی هاست بودهاست. واژه ارمنی «آستق» به معنی ستاره، با star انگلیسی و آساره/آستاره ی بختیاری پیوند دارد.
نانه/نانی/نان سومین ایزدبانو، خواهرِ آستقیک و دخترِ آرامازد، الهه ی حکمت و فضیلت بوده است.
با برآورد دو آمار سرشماریِ سال های ۲۰۲۳:
۲ میلیون و نهصد و نود و یک هزار نفر
و سالِ ۲۰۲۴:
۳ میلیون و شصت و هفت هزار نفر
در می یابیم جمعیّت مردم ارمنستان در حال افزایش بوده است.
در پیاده روها، سوار بر اتوبوس و مترو، این مادرانند که با کودکان همراهند. مرد جوانی زیر سی سال را پیشانیمروز امروز در کنار مادرش می بینم که سراپاگوشِ سخنانِ مادرش است...
مامان بزرگ هایی را دیده ام که با موی رنگ کرده ی ارغوانی، سرخ حنایی و طلایی، زینتِ خیابان هایند.
بانویِ بلند بالایی سرخپوش/ a lady in red ، دستِ کم هفتاد ساله در کنار من، منتظر می ماند که چراغ عابر پیاده سبز شود.
کمتر زن یا مردی به هم نگاه می کنند یا حتّا خیره بمانند. پدران کم حرف، سخت کوش، چشم پاک و فداییِ خانواده اند. از دماغ های عملی، سیگار کشیدن دختران و پسران خبری نیست.
گام زنان پس از ناهار، درازنای خیابانِ کومیتاس را در می نوردم. به پارک بازی بچه ها می رسم. این جا هم مادران و فرزندان را می بینم.
تشنه ام. از فروشگاهی در آن نزدیکی یک قوطی ماء شعیر می خرم و روی نیمکتی رو به روی سُرسُره رنگارنگ می نشینم. نم نم باران شروع شده است. مادری برای دخترک سه ساله ی موطلایی ش آواز می خواند. پسرکی خندان و دخترکی جیغ زنان، آنسوتر در پی هم می دوند...
ناگهان دستم به دفتر جیبیم می رود. واژه ها فرود می آیند.
ابرها تیره تر می شوند و باد، سردتر و سردتر می وزد.
تا سر بر می آورم آن ها رفته اند...
در خلوت پارک، سروده ام را در دهان باد می گذارم هر جا دلش می خواهد آن را ببرد:
بُرده به خانه
مادر کودکش را
در پسینگاهِ باران...
دل نکنده دخترک
هر گام
سر بر می گرداند به
واپس
تابِ بی تاب
تنها مانده در پارک
می رود و می آید
می گرید در نهان...
اکنون که دارم این یادداشت ها را می نویسم، از پنجره ی اتاقم، بانویی را می بینم مشغول غذا دادن به خانوار پر اولاد دو مامان گربه در آلونک چوبیِ گوشه ی محوطه ی باز.../ هاشم حسینی،
سه شنبه، دوم اردیبهشت ۱۴۰۴
April 22, 2025
🕊💌🌴