حکایات
نقب می زنیم به تاریخ عاطفی این ولایت.
اول آن که)
مدعيان جنجال هاي اخير در مأمن شريف دانشگاه بدانند كه امور شكمي و زير شكمي اساتيد نوظهور از ما بهترون جزو اتفاقات عادي و پيش پا افتاده و از مستحدثات جامعه ي در حال گذار است. تاريخ نويسان اين بلاد محروسه در حال نگارش حوادث از سه منظر
۱. ادا و اطوارهاي چپ منشانه ي دهه ي نخستين
۲. چشم و هم چشمي هاي ميني معاويه هاي دوران
۳. نشانگان سكس زدگي جامعه. هستند..
و ديگر آن كه تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
دوم آن كه)
بعضي از اين آفات حكومتي نازل شده بر سر مسلم و غير مسلم از پديده هاي نادر تاريخند.
قيافه ها/ توجيهات كارشناسي (!)آن ها/ دروغ هاي تكراري و...آن ها از نمونه هاي جالب توجه و فراموش نشدني براي سرگرمي و عبرت آموزي آيندگان خواهد بود.
سوم آن كه)
هر كنشي با واكنش مناسب خود- پنهان و عيان روبرو خواهد شد.
***
بخشي از رومان " دوباره سلام هفتكل"
فصل ۱۳
آ حسنپور و كلانتر گلشن
به سال ۱۳۴۷ بر مي گرديم.
در آن زمان از موبايل و ماهواره و دروغ و ۱۴ساله هاي معتاد و تن فروش خبري نبود...
شهر هفتكل كه تا پيش از كشف نفت، دشتي خال از سكنه بود، به دوبخش شركت نغتي با لين هاي سازماني و محله هاي شخصي نشين مانند هوره ، جاروكارا و مهر آباد و حاتم آباد و توف شيرين تقسيم شده بود.
پس از كودتاي آمريكايي- انگلسي ۱۳۳۲ و بگير و ببندهاي فراوان در اين شهر، سكوتي معنادار بر سر مردم سايه افكند.
مأموران ساواك و شهرباني بطور نامحسوس در پي شناسايي عناصر باقيمانده ي مخالف حكومت مي گشتند....
كتابها و رازها و تفنگ ها به پستوي خانه ها پناه داده شدند...
بنا به حكمي مقدر از سوي مشاوران خارجي حكومت، تشكيلات شركت نفت در دست كارگزاران مورد وثوق قررار داشت...
پس از تبعيد ها و استقرار نظم به شهر، يك سرهنگ شهرباني تحصيل كرده و لايق در كار خود را به هفتكل اعزام داشتند. بخشدار هم كه به آن جا منتقل شده بود داراي مدرك جامعه شناسي از دانشگاه تهران بود...
بگذريم...
شامگاه خنك آخرين هفته اسفند بود. بوي كاهگل باران خورده خبر از بهار با طراوتي مي داد كه از پشت كوهاي اسماري به نزديكي هاي هوره و چمن لاله رسيده بود. شهر با همه ي تفاوت طبقاتي اشكارش در آرامش و همدلي بسر مي برد...
بازار هفتكل داشت از سرو صدا مي افتاد كه پشمك سگ وفادار حسنپور شروع به پارس كردن نمود. صداي او از فضاي خلوت پشت مغازه كه به گاراژ حاج رخ منتهي مي شد؛ به گوش مي رسيد.
- آروم... آروم... پَه چته تاته!
اما سگ هوشيار، قرار و آرامش نداشت...
ادامه دارد...