Occupied Brightness
چه بر سر تو آمده، معبد و میعادگاه من "سه گوش"؟✍️
آخر این هفته ی دوم آبان که از کرج پریده ام به اهوازِ دم کرده، خیس از شرجی بد بو با خیابان های پر از آشغال؛ خوشحالم به جز پُل جوانیم "نادری" و ساختمان دانشجوییم: "سه گوش" کسی انتظارم را نمی کشد. خوشا خیابان های نام عوض کرده که مرا نمی شناسند!
از راه رسیدگان خیابان را از نام "حافظ" خط زده اند...دیگر از شیران حریم امن ورودی شهر: "۴ شیر" خبری نیست. آن چه هست بُهتِ "جا شیر" است...
پیاده ام. و در این شهر اِشغال شده پر از آشغال توسط کاسبان نوکیسه ی مدعی مدیریت مکتبی، گشت می زنم. پایین پای "هتل آستوریا" که بنا به مصلحت، نام ها عوض کرده از "فجر" به اکنونِ "پارس"، می ایستم. کرانه های کارون زباله دانیست...به سوی رود پایین می خزم تا جایی پیدا کنم دست هایم را به تیمّن و تبرّک در زلال باستانیت پنهان مانده اش فرو برم...
خش و خشی می شنوم. گِرزه ای شکم گنده تعقیبم می کند...
کجایند گاومیش های نجیب؟
بلم ران! بران!
یا بنت النخیل! دخیل!
بلوط بلندا را ندا در ده!
بر می گردم بالا.
دایره خیام- سه دختر- ساعت- سه گوش را در این شتاب سنگین زمان می چرخم...
آفتاب تازه دست به سر روی شهر کشیده که مانند خوابگردها خود را در میدان راه آهن می بینم.
پیش می آیم.
فلکه ی ساعت را که خواب است پشت سر می گذارم و پیش می روم.
می آیم تا مانند زایری با احترام، پای دیوار ساختمان تیرباران شده ی "سه گوش" دانشکده ی ادبیات و زبان های خارجی بایستم...درگاه این مکان مقدس دانش و درایت را با قفل و زنجیر بسته اند. ما جوانان جاهل آن دهه ی طلایی اش، ناهار خورده از این درگاه پشتی بیرون می زدیم تا در زیر آفتاب پر درخشش آسمان آبیِ رودکنار بخرامیم. دریغا که همه چیز
زنگار ها بسته و نماهای اعتبار فروریخته!
ساختمان را با بسیار ندبه های درون دور می زنم.
اینجا جلوه گاهِ مدیریت دکتر عباس جامعی، خِرَد محبت آمیز استادبانو دکتر طلعت بصاری و حضور حکمت آمیز اساتید آمریکایی بریتانیایی فرانسوی کره ای مانند دکتر سعید ارباب شیرانی، دکتر رضا نیلی پور، دکتر کویین، دکتر جانسِز و بزرگانی از این رده در دهه ی رشک برانگیز ۵۰ شمسی بود که من خوشه چین آن ها در سال های ۶-۱۳۵۲، جوانیم را در راهروهایش به جا گذاشته ام...
آیا آن ها که در دهه های اخیر به سفارش بر سر خوان آماده نشسته آمدند و با جرثقیل قدرت به پست و مقام در این بارگاه رسیده اند، از خرابآباد به جا گذاشته ی خود دچار خجلت و تاسّف می شوند؟
از آن همه شکوه به این تمامیت شرم!؟
تاریخ خاموش نخواهد ماند.
خاقانی، شاعر به راستی ایرانی در دیدار از کاخ به یغما رفته ی تیسفون*، چه جانگداز قصیده اش را به اعتراض و عبرت و هشدار و بیدارباش سرود:
"هان ای دل ِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهیِ عبرت دان!
...
تا سلسلهیِ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
...
گهگه به زبان ِ اشک آواز ده ایوان را!
تا بو که به گوش ِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
..."
*پس نوشت:
ایوان مدائن(درگاه شهرها):
ایوان خسرو یا طاق کسری یا ایوان مدائن: برجستهترین یادگار شاهنشاهی ساسانی، در تیسفون واقع در کشور عراق کنونی است.../بریده ای از روزنوشت های اوکسین گردی، هاشم حسینی✍️🌴
اهواز
چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲
November 1st, 2023
🕊💌✌️