دوشیزه ی خیال

با ابر گیسوان

آرزوهای دور و دراز من

از آب های دوچشمانم

شکوفا می روید برون

می پرسم:

کو تیر پرتابی نجابت میهن؟

کو بازوان ستبر آرش دوران؟

 

خش خش

برگی در گوش باد

پچ پچه دارد

اسبي شهيد

شيهه مي كشد

و

خاموش هنوز به خوابند

اهالی این ولایت

 

هر خانه

دریچه ای است بسته...

هر کُنده

آدمي

كلامي  نفرين

 

بي شعله ي دوچشمان

من همچنان

گريانم...

 

 

قطره

قطره

می چکد این خون

از دوچشمان

سنگ

در آستانه ی برهوت میدان شهر...

( ه. ح. / كتيبه هاي نگاه)