تیرگان
دوشیزه ی خیال
با ابر گیسوان
آرزوهای دور و دراز من
از آب های دوچشمانم
شکوفا می روید برون
می پرسم:
کو تیر پرتابی نجابت میهن؟
کو بازوان ستبر آرش دوران؟
خش خش
برگی در گوش باد
پچ پچه دارد
اسبي شهيد
شيهه مي كشد
و
خاموش هنوز به خوابند
اهالی این ولایت
هر خانه
دریچه ای است بسته...
هر کُنده
آدمي
كلامي نفرين
بي شعله ي دوچشمان
من همچنان
گريانم...
قطره
قطره
می چکد این خون
از دوچشمان
سنگ
در آستانه ی برهوت میدان شهر...
( ه. ح. / كتيبه هاي نگاه)
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۸۷ ساعت 13:34 توسط هاشم حسینی
|