On Persian Poetry
درنگی در بارگاه شعر/ نامه به رفیقی شفیق
رحیم رسولی عزیز،
با بهترین درودها بر آنم کوتاه و گویا به موضوعات زیر بپردازم:
- تعریف شعر/ کاوشی گذرا در شعریت؛
- سیاست و عشق در شعر: سه مقوله ی جداگانه؟ یا سازندهای سرشتی واحد؟
- از قناری تا قورباغه
- اشاره ای به شادروان مسعود احمدی(۱۴۰۱-۱۳۲۲)
در نشست ادبیِ آدینه، بیست و هفتمین روز از سومین ماه بهار ۱۴۰۱ که با موضوع داهیانه و راهبرانه از سوی جنابعالی: دبیر جلسه، با عنوانِ:
"عشق و سیاست در شعر با محوریت نِزار قَبّانی...و یا به بیان دیگر: چند و چون موفقیت شاعر در بیان عشق یا سیاست..."
برگزار شد، چند نکته ی ناگزیر را از سرِ امتنان؛ و افتخارِ حضور در کنار آن عزیزان، به عرض می رسانم. امیدوارم دوستان با اظهارنظر تکمیلی و بیان اصلاح و نقد، مرا همیاری کنند.
در باره ی تلفظ درست نامِ سراینده ی "بلقیس و عاشقانه های دیگر"(ترجمه ی موسی بیدج/ نشر ثالث)، اظهارات متناقضی ابراز شد. بر خلاف توضیحات اینجانب که نام درستش را نِزار قَبّانی دانستم، دوست عزیزم قباد حیدر او را با قاطعیت، نَزار قُبانی نامید و تاکید فرمود که چنین بادا!
اما چنین نیست. افزون بر تصویر روی جلد کتاب شعر دو زبانه ی عربی انگلیسی او(در زیر) که تلفظ نامش را در انگلیسی، بر مبنای عربی آن Nizar Kabbani نوشته، مترجمان صاحب نامی مانند موسی اسوار(کتاب "از سرود باران تا مزامیر گل سرخ"/ انتشارات علم)، موسی بیدج و اساتیدی مانند غلام حسین یوسفی و یوسف بکّار(کتاب "گزیده ای از شعر معاصر عرب"/ انتشارات اسپرک) هم با اعراب گذاری، آن را نِزار قَبّانی ثبت کرده اند...
👇
"شاعر باید باغ های خیالی بیافریند با پرندگان حقیقی"/ماری مور(۱۹۷۲-۱۸۸۷) شاعر مدرنیست آمریکایی
👇
پرسش های پیش کشیده ی زیر، آن جا و هر جای دیگر، سال هاست که ذهن خواننده و بیشتر و مستمرتر، نوآمدگان قلمروی شعر را به خود مشغول داشته است:
۱
روزگار ما به شعر سیاسی نیاز دارد یا عشق سروده ها؟
۲
تعهد شاعر زبانگرایانه است یا اجتماعی سیاسی؟
۳
شاعران موفق، خوش اقبال و ماندگار، بیشتر عاشقانه سرا بودند یا خنیاگرانی مبارز؟
۴
عشق آیا چاشنی شعر سیاسی است و یا پیشروی مفاهیم اجتماعی اعتراضی؟
۵
نِزار قَبّانی(۱۹۹۸ لندن- ۱۹۲۳ دمشق)، این شاعر دیپلمات، بیشتر شاعر عشق است یا سیاست؟
معروفیت او مدیون کدام است؟
۶
آیا شعر سیاسی همان انبان شعار است؟ تاریخ مصرف دارد؟
۷
در مقایسه، بر مبنای ادبیات تطبیقی، کدام یک از این شهسواران سخن شاعرترند:
پوشکین، شکسپیر، شاندور پتوفی، والت ویتمن، کارل سندبرگ، ناظم حکمت، پابلو نرودا، حافظ، الف. سایه، احمد شاملو، حمید مصدق، فروغ فرخزاد و سیاوش کسرایی...؟
در این راستا، پرسش های پراکنده ی دیگری هم هست...
پیشاییش بیاییم این پرسش ازلیِ ساحت ادبیات را پیش بکشیم که در شناخت، سنجش و ارزیابی یک شعر، برکنار از سوگیری، غفلت زدگی تئوریک و تقلیدهای کورکورانه ی این زمانی، کدام دستگاه محک و معیار را به کار گیریم تا به سرشت واقعی، زیبا، ناب و تازه ی محصولی که شعر نام دارد و زاده ی تلفیقِ استه تیک/ aesthetic کلمات است دست یابیم؟
می کوشیم از منظر عام، به صناعت شعری نگاه کنیم:
- در کتاب "فرهنگ اصطلاحات ادبی" سیما داد (انتشارات مروارید، ۱۳۷۸) به طور مشروح به چیستی و چراییِ سرشت شعر و انواع تعاریف پذیرفته شده ی جهانی اش پرداخته شده است(ص. ۳۰۶).
اما از منظری متفاوت، باید گزیده و به شتاب بنویسم:
- هر شعر "خوب"، خود تعریف شعر واقعی است.
- هم نشینی "زیبا"ی واژه ها در همگراترین جا را رفتار شعری طبیعی زاد می دانند.
- هیچ "آدم" بدی نمی تواند، شاعرِ "خوبی" شود.
- این "انسانِ" آرمانی شاعر است که در راه آزادی، مسلح به عشق به پیش می رود.
مفاهیمی فلسفی مانند "خوب"، "بد"، "واقعی"، "اصیل" و "طبیعی" در ادبیات و به ویژه شعر را بر مبنای اقبال همگان در روند زمان تعریف می کنیم. خوانش گسترده و پیوسته ی یک اثر ادبی بیانگر میزان اصالت ادبی آن است. شاهکارهای ادبی کلاسیک شده ی جهان، الگوهای خوبی برای رسیدن به تعریف قطعی مورد نظر هستند.
اگر بپذیریم که اِروس/Eros این ایزد عشق در میتولوژی یونان(و با نام Cupid بین رومی ها) که "جان زور" زندگی است آورنده ی شور و شیدایی، کند و کاو بی نتیجه در جدا سازی عشق و سیاست، این دو ارزش های متعالی هستی آرمانی را کنار می گذاریم. از این روست که حافظ این پیامبر عشق و ارزش های انسانی که سیاست وجه ممیزه ی تعهد شاعرانه اوست، در غزل سیاسی عشق آلودش، چنین به ذهن یک سویه نگرِ تک ساحتی هشدار می دهد:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
محمد مختاری(۱۳۷۷- ۱۳۲۱) در کتاب "انسان در شعر معاصر"(انتشارات توس، ۱۳۷۲ ص. ۷۹) هوشمندانه و آموزنده نوشته است:
" عشق بی واسطه ترین رابطه ی انسان با انسان است. به همین سبب، زیباترین نمود یگانگی و هماهنگی است. یگانگی با طبیعت نیز نمود دیگری از زیبابی، یعنی وحدت زیبایی های طبیعی و اجتماعی است. ادراک زیبایی نشاط بخش است..."
جا دارد ترازوی سنجه را برپا داریم تا در رسیدن به ساختار واقعی شعریت، شعر سره را از ناسره بازشناسیم:
به عنوان یک بنچ مارک/ ben chmark مطمئن برای برآورد پارامتریک ساختار شعر، عمارت با شکوه دیوان حافظ را مبنا قرار می دهیم. هنر و در این جا شعر، از سه مشخصه برخوردار است:
تلذد، ادبیت و تازگی
تلذد:
آیا هرگاه، پس از این همه غبار زمان، سروده های حافظ یا آلکساندر پوشکین، ه. الف. سایه و یا والت ویتمن را می خوانیم، از چشیدن و گواریدن آن ها برخوردار از لذتی زیبایی شناختی نمی شویم؟
ادبیت:
از این اندرونه ی پیچیده در ترمه ی فرم/ برونه است که ساختار شعر را می کاویم. وزن(درونی یا بیرونی)، صور خیال/ ایماژ، شکل پردازش(دوبیتی و... تا غزل و شعر سپید)، پیام شاعرانه و ...
تازگی
تازگی یا نوآوری همان خصیصه ی ذاتی شعر است در باز شناخت آن از ناشعر.
آیا شعر حافظ پس از حدود ۸۰۰ سال، آن هم در گذر از مُهرِ "باطل شد" زمان و تنگناهای "عبوس زهدِ "حاکمیت های تئوکراتیک خونریز، سه مشخصه ی بالا را قدرتمندانه دارا نبوده است؟ رازهای این اقبال جهانگیر کدامند؟
به نِزار قَبّانی، مشهورترین شاعرِ سیاست مدارِ عاشقانه سرا برگردیم. او در سروده هایش دو ترجیع بند را تکرار می کند: "محبوبم"(زن سبزه رو، بلقیس...) وطن آرمانیش، بیروت. این دو نیمرخ، چهره ی عشق سیاسی او را می نمایانند:
وطن غمگینم!
من
شاعر عاشقانه سرا را در یک دم
خنیاگری ساخته ای که با دشنه می سراید...
(بلقیس و عاشقانه های دیگر، ص. ۱۰)
چهار روز پیش از تشکیل این نشست مورد بحث من(۲۷ خرداد)، کوشنده ی خستگی ناپذیر قلمروی ادبیات، مسعود احمدی شامکانی در غربت سرای سالمندان بدرود حیات گفت. او را بیشتر می توان یک گزارشگر، مصاحبه کننده و تجربه گر وادی شعر دانست که همانند رضا براهنی(۱۴۰۱-۱۳۱۴) سپرده به سرای سالمندان، با آن همه هیاهو، ناکامِ شعر ماند.
کتاب "روحی خیس، تنی تر و صبح در ساک" (نشر همراه، بدون تاریخ) که سروده های اواخر دهه ی ۶۰ و اوایل دهه ی ۷۰ سال مسعود احمدی را در بر می گیرد، خبر از نوآمده ای می دهد که دغدغه ی قافیه و وزن دارد و معتاد به رومانتیسم اجتماعی، مکررگویی می کند و مفاهیمی کلی پیشتر گفته و زیبا سروده شده را مورد توجه قرار می دهد:
تنها، نگاهی به واپس/ او را بس:
آن جا/ تنهایی انبوه و انبوهیِ درد...(ص. ۱۲۷)
حسن ختام این مقالِ کم مجال را باید با اشاره به گُنده گوییِ یک فربه از ادعایِ کم مایه در موسیقی به پایان برسانم که قناری را کنار قورباغه گذاشته بود. آن هم با بستن توهمات به نابغه ی هنر: ادیبی بی ادعا، خوشنویسی زیبا نگاشت، آفریننده ی چهار ساز که میراث فرهنگ بی همتای ایرانی را غنی تر ساخته و خود را در حد "یک خس و خاشاک" (اتهام محمود احمدی نژاد به مردم معترض، همان که بغل خواب دولتش، علی رضا افتخاری بوده است) می دانست.
شجریان برخلاف این مقلد آواز، از جوانی تا دم مرگ، مدافع حقوق مردمش، استاد/ خسرو آواز ایران ماند(۱۳۹۹-۱۳۱۹).
🕊️💐🎼🌴
هاشم حسینی، آخرین روز بهار ۱۴۰۱