بررسی یک شبه مجله ی ادبی فرهنگی
مجله ی "سیاه مشق": تنبلی زبان، فقر خوانش و اندیشه
👇
بهار خوانده ها/ ۱۵۳
Spring Book Review/ 153
🖕
سیاه مشق(مجله ی فرهنگی، ادبی، هنری) شماره ۲۲(فروردین ۱۴۰۱)
مدیر مسئول و سردبیر: سیروس ممبینی
شماره تلفن ها:
۰۶۱۳۴۴۹۳۴۳۵
۰۲۱۸۸۸۱۱۲۴۹
شفا بایدت، داروی تلخ نوش!/ سعدی
✍️🕊️🌴
پرونده ی ادبی این شماره، ویژه احمد محمود(۱۳۸۱تهران- ۱۳۱۰ اهواز)، نویسنده ی نام آور است. خواننده ی نوجو که پیگیر یافته های تازه ای در یک مجله ی جنوبی/ خوزی، آن هم در باره ی نویسنده ی زاد بومی اش است، سرانجام که با تکرار و کهنگی مطالب رو به رو می شود، دست خالی و عصبانی روی بر می گرداند.
امید است در شرایط کنونی که در بیشتر موارد، نقد منجر به تفکر و تحلیل غایب بوده؛ و بده بستان های سترون زا حاکم است، ارزیابی زیر، به سهمی هر چند اندک، در راستای ادای دین یک خواننده ی خوزستانیِ نگرانِ بهره برداری های نا به جا از شخصیت ارزشمندش، مورد توجه قرار گیرد و به کار آید. باشد که در هیاهوی انتشار سیاه مشق های شبه روشنفکری، زمینه ی حرکت و شکوفایی را پدید آورد و شاید که این مجله، از پیله ی پندارهای هر بار بیشتر تنیده به پیکرش به در آید و بشکفد.
در بررسی و ارزیابی مطالب مربوط به احمد محمود، با کپی برداری های ناشیانه از کتاب های چاپ شده، مقاله ای محاکمه آمیز، یادکرد فقیرانه از احمد محمود، اما تعریف از خود؛ و بازگفت های از رونق افتاده رو به روییم. مگر نه آن که: "سخن نو آر، که نو را حلاوتی است دگر..." ؟(فرخی سیستانی)
از این رو، اشارات زیر را در راستای بهینگی شناختنامه ی احمد محمود بایسته می دانم:
۱
آیا بهتر نمی بود، به جای بازچاپ صفحاتی از کتاب خانم گلستان، مصاحبه ای در جهت تنگناها و کاستی های آن با او ترتیب می دادید، پرسش های دیگری مطرح و ناگفته هایش را منتشر می ساختید؟
۲
کتاب دیگری که برای پرکردن خلاء چاه ویل این مجله از آن استفاده شده، "پنج شنبه ها...درکه" آقای برزو نابت است. خواننده انتظار دارد آقای نابت را معرفی کنید، بنویسید اکنون او کجاست و تازه چه می گوید. آیا این راوی روزنوشت، در معرفی شخصیت شهروندی و ادبی احمد محمود موفق بوده است؟
۳
کتاب سومِ بهره برداری شده:
دیدار با احمد محمود/ به کوشش فرزندان .-- تهران ، معین، ۱۳۸۴
نام دارد. آیا از بازماندگان نیک نامِ نویسنده ی پرآوازه در ایران و دیگر کشورهای جهان، اجازه ی احترام آمیز برای نقل صفحاتی از کتاب را با انتخاب خود آن ها گرفتید؟ آیا اگر به جای این آماده خوری، سری به خانه/ موزه و اتاق کار نویسنده می زدید و با ره آوردهایی: عکس های آن جا و فرزندان، پیوسته با یادمان هایی روشنگر، باز می گشتید، به مجله ی جلیله خود اعتبار نمی بخشیدید و زمینه ی افزایش شمارگان آن را فراهم نمی ساختید؟
فقر مطالعه و تنبلی اندیشه و زبان تا چه حد و تا کی؟
۴
اگر در زمان حیاتِ این نویسنده ی مغضوب، آقای رضای رهگذرِ (۱۳۳۲، کازرون)سرشار، در لفاف نقد و بررسی، اتهام نامه ای منجر به محکومیت برایش صادر می کرد و سرسختانه پیگیر حذف نام احمد محمود از فهرست نویسندگان برتر ادبیات داستانی کشور در سال ۱۳۷۸ شد، چند سالی است که آقای جواد اسحاقیان( ۱۳۲۷، سبزوار)به بهانه ی بررسی کتاب های احمد محمود و اینک " درخت انجیر معابد"، آن هم با توسل به انگاره های نیم سده پیش، در تقلایی مصادره به مطلوب، حزب نویسنده را به محاکمه می کشد. پیشتر این رویه ی سفارشیِ و سترون آقای جواد اسحاقیان را در جستارم:
حصار بر داستانسرایی احمد محمود/ ارزیابی کتاب جواد اسحاقیان: "نقد و بررسی آثار احمد محمود" . – تهران مؤسسه انتشارات نگاه، 1393" 328 صفحه (در وبلاگ پرسه های اندیشه، به تاریخ پانزدهم فروردین ۱۳۹۴)
آشکار ساختم.
اما امان از فقر خوانش و اندیشهِ!
چرا که مدعی"دارد پرده ی پندار در پیش"!
۵
احمد محمود نویسنده ای مبارز در عرصه ی اجتماعی بود و تاریخ جایگاه بلندش را بی هیچ سفارش و بی اعتنا به بایکوت های ملیجک های قدرت و شبه روشنفکران(به تعبیر غلام حسین ساعدی) جاده صاف کن ثبت کرده است. خوشا اقبال مردمی از آثارش که هم چنان پشتوانه ی این عزت و اعتبار جهانی است. اگر شمارگان فروش و میزان خوانش همه ی کتاب های لاغرِ دوست عزیزم فرهاد کشوری را در نظر بگیرید، آمار به دست آمده از آن ها، یک صدم شمارگان چاپ نخست "همسایه ها" نمی شود.
احمد محمود نه قدیس است و نه الگویی برای داستان نویسی در منظر عام و نه مرشدی برای قصه نویسان جنوب در منظر خاص. هنگام آن رسیده که دستاوردهای روایت و کاستی های صناعت داستان سرایی اش را بی حب و بغض ارزیابی کنیم، از گذشته بیاموزیم، اما در آن دوره نمانیم و در جا نزنیم. در پویه ی مدرنیته ی مطلوب، اما مغفول مانده ی ادبیات معاصر است که به جوانان از راه رسیده نوید می دهیم آثار پیش از خود را بی اعتنا به دکان های قصه نویسی بخوانند، با محک و معیار غیر تقلیدی ارزیابی، راه تازه ای را برگزینند، بیافرینند تا خلاقیت هایی بی بدیل را کشف کنند و به تماشا بگذارند.
۶
در "سیاه مشق"، فقر خوانش و اندیشه، آغشته به انحصار طلبی، بد سلیقگی و تنبلی زبانی، جای کتابشناختی احمد محمود را خالی گذاشته است. فیلم شناختِ مستندها در باره ی احمد محمود هم نادیده گرفته شده است.
۷
تاسف بارتر آن که فرصت پربار مصاحبه با دو تن از دوستداران احمد محمود: حی و حاضر در اهواز: حبیب باوی ساجد(کارگردانِ مستند قلمرنج و پدیدآورنده ی کتاب احمد محمود<نشر افراز، چاپ دوم>) و عیدی محمد هاشمی(روزنامه نگار خوزستانی، دوست نزدیک احمد محمود و از مبتکران برپایی شب بزرگداشت احمد محمود<هنگام وزارت آقای مهاجرانی و با حضور خودش > در اهواز) را مدبرانه از دست دادید...!
۸
می شد در یک پیمایش میدانی، میزان استقبال و گستره ی نفوذ آثار احمد محمود را در میان خانواده ها نشان داد. یکی از خوزستانی ها این کار را انجام داده و نتایج جالب توجه ای به دست آورده است.
۹
سردبیر/ سیروس ممبینی، در یادداشت آغازین خود با عنوان "فرهنگ زیر سایه ی بورژوازی فرهنگی"(فاقد نشانه گذاری ها و در مواردی دارای جمله بندی های ابتر و مبهم)، بدون دادن نشانی، به رد مافیا در "بنگاه های مهندسی فرهنگی" اشاره کرده است. پرسشی که به ذهن خواننده ی این عریضه متبادر می شود این است:
یارانه ی مطبوعاتیِ دریافتی جنابعالی در این سال ها برای "سیاه مشق" و شمارگان آن چه قدر بوده است؟
۱۰
جا دارد اشاره ای به کتاب"کی ما را داد به باخت" فرهاد کشوری کنم که "سیاه مشق" آن را آگهی کرده است. جهت روشنگری و تلنگری از سر تنبه به نویسنده ی محترمش، بابسته است بنویسم که من در صفحه ی ادبیات روزنامه اعتماد(شماره ۱۳۰۴، چهارشنبه، ۲۰ دی ماه ۱۳۸۵) با عنوان "چرا ما به هم باختیم؟" نوشتم: "...نویسنده از رعیت بختیاری دزد و خبرچین بازآفریده و خان را دادرس و پاک دست معرفی کرده است..." و البته ثابت کردم این کتاب اثری منحط و محروم از خلاقیت و نوآوری های قصه نویسی است.
برای آن که نیشترکی به جایگاه واقعی و در واقع پفکی این نوع مدعیان ناکام قصه نویسی بزنیم که در محفل های ده بیست نفری مریدپروریشان، بادبادک وار به عرش اعلای شهرت خیالی هوا شده اند، گذرا به دو مقایسه ی تطبیقی دست می یازم(نقد مفصلِ درنگ در تنگناهای ادبیات جنوب و از جمله "پهلوان پنبه های ادبی" را در کتابِِ در دست تدوینم <خوزستان: نگاه های دیگر> نوشته ام).
نسیم مرعشی(۱۳۶۲، اهواز) با کتاب های پرفروشِ "پاییز فصل آخر"(نشر چشمه و برنده ی جایزه ی جلال آل احمد) و "هرس"(نشر جشمه)، بی هیچ ادعا، خوش درخشیده و در صناعت قصه نویسی نوآوری ها کرده است.
در باره ی دستاوردهای زویا پیرزاد(۱۳۳۱، آبادان) بی مدعا که نشر معتبر و کهنه کار "مرکز"، کتاب های به چاپ های بیستم به بالا رسیده اش را منتشر ساخته، دیگر چیزی نمی گویم. این دو بانو، نه کارگاه داستان نویسی راه انداخته اند و نه خود را متولی و علمدار ادبیات جنوب می دانند.
امیدوارم سیروس جان عزیز، حرمت فرهنگ و ادبیات جنوب را پاس دارد، بیشتر بخواند، خود را در حلقه تنگ ناکامان محبوس نسازد. رازهای موفقیت مجلات صاحب نامی مانند "نگاه نو" ، "بخارا" و "نوپا" را بیابد و کاستی های نهادینه شده ی خود را دریابد. دستِ کم، مجله ی کرمانی "سرمشق" را پیش چشم داشته باشد که بر زمینه ی خوش رنگ و رایحه اش، انباره های تازه و پرباری از ادبیات، مصاحبه، نقد و بررسی، موسیقی، کتابخانه، فیلم، نمایش وگزارش های روز(در آخرین شماره به مسئله ی مهاجرت پرداخته) می درخشد.
□●□
هاشم حسینی، کرج
شنبه، شصت و دومین روز حضور بهار ایرانی ۱۴۰۱
May 21st, 2022