با کتیبه های راه
عازم افق دیگرم
جامه دان خاطره هایم را بده
قدری عطر
و تکه ای از
صدایت را
در این
شیشه ی دلم بریز...
بی تاب رفتنم
آن سوی دشت
درختی است
که
شکوفه های اسطوره اش به بار نشسته
کشتی ها
ارابه ها
طیاره ها
و قطار قطار
دست
رو به سوی شرق روانند
بین آسمان با دریای این صحرا یکی است.
( ه. ح. / کتیبه های نگاه)
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۸۷ ساعت 14:48 توسط هاشم حسینی
|