...

ما و رجزخوان های طرفدار اوکراین مظلومِ بی زبون!

بیشتر چوخ بختیارها که بین اروپا و ایران به مناسبتی رفت و آمد خانوادگی/تجاری دارند و یا عده ای که دو تابعیتی هستند؛ و شماری خوش خیال که خواب رفتن به اونور آب را می بینند و مانند همیشه بدون تفکر و تحلیل هر روز چند تا رجز علیه پوتین، روسیه، مارکسیسم و "چپول ها" صادر می کنند، برای پرنده سپید بال شکسته ی "صلح" موردِنظرشان اشک می ریزند و آه می کشند. به تازگی هم در یک محفل مداحی "بر اهل بیت پوتین لعنت!" شنیده شد...
یکی از شبهه شاعران که در فیس بوک با من تعامل دارد، چندی پیش در حمایت از "مردم" اوکراین، محکومیت پوتین و ناسزا به باورمندان مارکسیسم لنینیسم/ کمونیسم کلی ناسزا حواله ی آن ها کرد...
برایش نوشتم: 
عزیز جان برادر!
تو با این شور زلِنسکی گرایانه ات، حالا باید تفنگ به دست در کی یِف، کنار پریرویان مبارزِ اوکراینی باشی! چی از ارنست همینگوی کم داری که سال ها پیش، بی دادن شعار و هوار سر کشیدن، زندگی بورژوایی در آمریکا را ول کرد و به جمهوری خواهانِ ضد فرانکو در اسپانیا پیوست؟
کمین کرده پشت پتو که نمی شه از "اوکراین مظلوم" دفاع کرد!
حکایت شماهای جوگرفته ی منفعت طلب، مانند مرحوم مغفور شاه سلطان حسین صفوی رحمت اله علیه است که در حرمسرا داشت قلیون می کشید، با شنیدن هجوم سپاه تزاری روسیه ی ملعون و منفور به ایران و ورود راحت آن ها به چند شهر شمال، با نی قلیون مبارکش، بالش گنده ای را زیر ضربات بی رحمانه قرار داد و مرتب تکرار کرد:
-"تزارِ پدر سوخته! ادبت می کنم! به روز سیاه می نشونمت!"
سوگلی اش وارد شد و با التماس گفت:
- "قبله ی عالم! دیگه داری تزار را می کشی...گناه داره ببخشش!"
و بالش اروتیک را از زیر چنگال شاه غیرتی بیرون کشید و جان تزار بخت برگشته را نجات داد!
...
و حکایت هم چنان باقی است./ از روزنوشت های سید سرگردان(ه.ح.) در سرزمین محروسه...
آخرین دوشنبه ی زمستان ۱۴۰۰