موجودات
هر روز
کنده های خاموش به اداره می روند
چای می نوشند
و
باقیمانده ی برگ های عمر خود را ورق می زنند...
هر پگاه
پرنده ها
شادی را به خیابان ها می برند
ودر انتهای روز
سرودی تازه را
برای صبح بعد آماده می کنند.
هر روز
سنگ ها
متوحش و ساکت
خم می شوند
تا
امان نامه ی حضور خویش را بیابند
راهروها
دالان ها
دریچه و
این صندلی رنگ پریده بر بلندای شهر سنگی کنده های درخت شاهد است که آن شبح سرگردان
در دفترش
به ثبت و ضبط حرکات و سکنات
یعنی رفتارها ی این موجودات می پردازد...
هر روز
هر دقیقه و ثانیه اش
هر سال
با آوارهای شن فراموشیش
نوشته می شود
در این جا...
(کتیبه های نگاه/ ه. ح.)
+ نوشته شده در یکشنبه دوم تیر ۱۳۸۷ ساعت 6:50 توسط هاشم حسینی
|