شاعر کرد هنوز می خواند
......من تاریخی هستم در سفر.../ ص. ۹۵
زمستان خوانده ها/ ۱۴۴
Winter Book Review
👇
در بند پروانه/ شیرکوه بیکس؛ پارسی برگرداننده: عزیز ناصری . - تهران: نشر :فصل پنجم، چاپ نخست، ۱۳۹۹
دارای نمایه ی نام ها و واژه های کردی
👆
"در بند پروانه" بازگردان بی تکلف و اصیل از زبان پرآرایه و موسیقاوار کردیِ سروده های شیرکو بیکس(۲۰۱۳- ۱۹۴۰) شاعر ملی کرد است. این کتاب در ۱۳۷۹ منتشر و نایاب ماند. تا این که عزیز ناصری(۱۳۴۹) آن را دوباره بازخوانی و با اندکی تغییرات به زیور طبع آراست. جناب ناصری عزیز! همت ات همیشه سربلند: بژیت و بر دوام...
مترجم پس از اشاراتی کوتاه و گویا به زندگی شاعر، کتاب در "بند پروانه" را که عنوان کردی اش "ده ربه ندی په، ستوکهولم، پووله"(۱۹۹۱) است، چنین معرفی می کند:
"...'دربند پروانه' برآیند غربت و تاریخ ملت کرد است. اثری که از طرفی تضادها و ناهمگونی های غربت با روح شرقی شاعر در آن بازتاب می یابد و از دیگر سو، با نگاهی گاه گذرا و گاه با تاَمل بر تاریخ پر نشیب و فراز ملت کرد، به بیان چالش ها، محرومیت ها و رنج های انسان کرد پرداخته است. به جراَت می توان گفت از میان آثار شیرکو بیکس، 'در بند پروانه' بیشترین تاَثیر را بر مخاطبان خود داشته است..."
آری، از آن جا که من بر این باورم "شعر نجات حقیقت است"، نماهایی از چهره ی واقعی مردم کورد و فرهنگ اشان را بایسته است در این سروده ها ببینیم:
قرار است همین امشب، دیر هنگام کنار همان برکه ی غمگین میهن به دیدار هم برویم...
ص.۱۲۶
شاعر در به در کرد، با احمد شاملو رفاقتی دیرینه و استوار داشت و در همین کتاب او را بازمی آفریند. آن چه شاعران ممتاز و متمایزی مانند حافظ، نیما، فروغ، شیرکو بیکس، الف. بامداد، یانیس ریتسوس، والت ویتمن و حالیا الف. سایه را به ستیغ سربلندی ماندگار رسانده، ایثار جسم و جان اشان در پیش پای ایزدبانوی شعر بوده است. آن ها نه در فکر مریدپروری، راه اندازی کارگاه ها(بخوان حسینیه) ادبی بودند و نه با خط کشی های مِن عندی(مَن درآوردی) برای خود مکتب سازی، لابی گری و دکان های بساز و بفروشی راه می انداختند...
شیرکو بیکس که ریشه های زنده و سالم در آرمان های مردمش داشته، مائده های گوارای جانی را بر سفره ی فرهنگ و ادب جهان به ارمغان آورده است. برش هایی از این کتاب:
...
پیش از آن که سر برسد،
از دور چشم به راه خواهم ماند
تا بدانم
چگونه می توانم تبخیر شوم
تا قطره عرقی باشم بر گونه های شعری آواره و دور از وطن! صص.۸-۱۱۷
از هم اکنون من دیگر حلبچه ام!
از هم اکنون من قطره ای از اشک انار آن غم بزرگم....
ص. ۶۳
تخته سنگ
اگر بازوانش بسی سترگ و دلش بسی سخت نمی بود
تا کنونش تندباد هزار بار غلت غلتان در می ربود.
و نیز تخته سنگ اگر دلش بسی نرم نمی بود
چگونه با دانه بذری بادآورده سینه اش شکافته می شد؟!
ص. ۲۷
ای عزیزترین!
ماه سرگردان عشق من
بیهوده از این کوهستانِ اخگر غربت سر درنیاورده است!
...
به خاطر بوسیدن ساقه ای
لب رودخانه ام را بریدند
به خاطر پرگرفتن شعرم ابرها را چون دامی برایم نهادند ..ِ صص. ۸۰-۷۹
امید آن که مترجم راهی به گنجینه ی یادداشت ها، نامه ها و دیگر سروده های شیرکو بیکس بیابد و با برگردان شماری، شیفتگان پارسی زبان شاعر را بهره مند سازد.
🌺
هاشم حسینی، کرج، آدینه ی ابری در سومین روز زمستان ۱۴۰۰ Friday: December 24th, 2021