A woman
...سعادت؟...هرگز در زندگی من وجود نداشته است...هنوز امید دارم زندگی جدید و سعادتمندانه ای را آغاز کنم. صص. ۳-۳۲
پاسخ نویسنده به همسر آینده اش در روزهای نخست آشنایی 🕊️
...من دیگر ترس از "نویسنده ی مشهور" را کنار گذاشته بودم و با او همچون عمو یا دوستیبزرگ تر، راحت و صمیمی صحبت می کردم. از او در مورد ماجراهای مختلف زندگی اش سوال می کردم و او با حوصله، کنجکاوی های مرا ارضا می کرد...ص. ۳۰
آنا، همسر نویسنده 👇
پاییز خوانده ها/ ۱۴۳ ۲۶ روز از زندگی داستایوسکی/ آنا داستایوسکایا؛ برگردان آبتین گلکار . - تهران: فرزین، ۱۳۷۷ چاپ نخست، ۵۰۰۰ نسخه، مصور 👆
برای آشنایی با لایه های ناشناخته ی زندگی نابغه ادبیات جهان، روایت ۲۶ روزه ی زنی همیار، مشوق و راهبر، بسیار خواندنی، روشنگرانه و آموزنده است. مترجم: آبتین گلکار(۱۳۵۶)، دارنده ی مدرک دکتری ادبیات روس، آثار ارزشمندی را از این زبان به پارسی برگردانده است. در مقدمه، پس از شرح حالِ فشرده ای از زندگی فیودور داستایوسکی(۱۸۸۱- ۱۸۲۱مسکو)، در باره ی این زن چنین می نویسد:
"...آنا برای شوهرش، همسر نمونه ای بود: با فقر داستایوفسکی می ساخت، جنون قمار اورا تحمل می کرد، هنگام حملات صرع با دلسوزی به پرستاری از او می پرداخت و برای بازپرداخت بدهی هایش به او کمک می کرد...دوران پس از ازدواج دوم، بهترین و پربارترین سال های عمر داستایوفسکی بود و او موفق شد آثار ارزشمندی چون قمارباز(۱۸۶۶)، ابله(۱۸۶۹-۱۸۶۸)، تسخیرشدگان(۱۸۷۲-۱۸۷۱) و برادران کارامازوف(۱۸۸۰-۱۸۷۹) را خلق کند. ✍️
روز نوشت های این کتاب، سوم اکتبر تا هشتم نوامبر ۱۸۶۶ را در بر می گیرد.
این دختر جوان که به کلاس تند نویسی زیر نظر استاد اُلخین می رود، بنا به پیشنهاد او که می گوید نویسنده ی معروف در حال نوشتن رمان جدیدی است و به یک تندنویس نیاز دارد، می نویسد:
" به سرعت موافقت خود را اعلام کردم. از کودکی با نام داستایوفسکی آشنا بودم. او نویسنده ی محبوب پدرم بود. خود من هم شیفته ی آثار او بودم و هنگام خواندن "خاطرات خانه ی مردگان" اشک از چشمان ام سرازیر شده بود. اندیشه ی این که نه تنها با نویسنده ی نابغه آشنا می شوم، بلکه در کارش هم به او کمک می کنم، مرا بی اندازه هیجان زده و خوشحال ساخت..." ص. ۸
۴ اکتبر: ...روز به یاد ماندنی اولین ملاقات با همسر آینده ام....ص. ۹ در نگاه اول...به نظرم خیلی مسن آمد، اما پس از آن که شروع به صحبت کرد، گویا جوان تر شد...قد متوسطی داشت و کاملاََ راست و صاف می ایستاد. موهای خرمایی روشنی داشت که حتی به قرمزی می زد. آن ها را کاملاََ روغن زده و با دقت مرتب کرده بود....ص. ۱۴
۲۹ اکتبر: آخرین روز دیکته کردن رمان قمارباز به پایان رسید... می دانستم ۳۰ اکتبر روز تولد فیودور میخاییلویچ است. به همین علت لباس سیاه پشمی همیشگی خود را عوض کرده و یک لباس بنفش کمرنگ ابریشمی پوشیده بودم. [او] که همیشه مرا در لباس عزا دیده بود، از این توجه من خوشش آمد و گفت که این رنگ به من می آید و من در لباس بلند، قدبلندتر و خوش اندام تر به نظر می رسم....
۸ نوامبر ۱۸۶۶: یکی از خاطره انگیزترین روزهای زندگی من: در این روز، او به من گفت که دوستم دارد و از من خواست که به همسری او درآیم...
💌
اما آنا گریگوریونا داستایوفسکایا(۱۹۱۸- ۱۸۴۶) که بود؟
زنی نماینده ی طبقه ی خاص از زنان نیمه ی دوم سده ی نوزدهم روسیه: با فرهنگ، فعال در صحنهی اجتماع و مدافع سر سخت حقوق و استقلال خود... در ۳۵ سالگی شوهر خود را از دست داد و پس از آن با کوششی خستگی ناپذیر و دقت نظری بی همتا، آثار شوهر را به چاپ رساند. مدرسه ای به نام داستایوفسکی بنا نهاد و در کنار موزه ی تاریخ مسکو، شعبه ای ویژه ی شوهر هنرمندش تاَسیس کرد...
🍁 این نوشته را با یاد بانوی همیار الف بامداد نوشته ام که شوهر را پاسداری کرد و شعرش را پناهگاه ماند:
آیدا(ریتا آتانت ) سرکیسیان؛ زاده ی ۱۳۱۸کرمانشاه، اکنون باشنده در کرج...هر کجا هست خدایا به سلامت دارش... 💐 هاشم حسینی، کرج، یک شنبه، سه گام مانده تا یلدا ۱۴۰۰
🔥🍉🍷