...در تو بهاران نامده

در من کلاف هایی گم

در تو جغرافیاهای نامکشوف

در من تاریخ های بی تومار

در تو سایه ساری ساکت

در من گرداب هایی نامحدود

در تو خلوتی خالی از هیاهوی دنیا

در من تکیه گاهی بر نیایشگاه نام ات

در تو سریر شانه های کوه...

 

در تو

در تو

در تو

هزارتوی تو در تو ...

 

در من تنی رهیده از تمدن بدوی هزاره ی سوم...

از ما تنها مرده ریگ بوسه ای می ماند برای پسا سنگواره ی انسان...

پس من

گلدان گونه های تو را برای رویاهایی که باید بیارامند

در پستویی دور

هم چنان‌با دیدگان ام آب می دهم.../ ه. ح. ؛ عاشقانه های بی تاریخ