The Pomegranate Laughs
دانه دانه
سازمانی از ستاره
این جا
در خلوت خاموش خانه
اسیر شامی سیاه
کهکشان
این کنج شایگان
هزار نگاه
انار
می خندد
بسته راه
مانده به بن بست های پیوستار
از خواب خمود
می پراندم
پشت دریچه می کشاندم
می پراکند خورشیدها
دهان به دهان
بی شمار
انار
می خندد
در آستانه ی طلا ریز
مادرم پاییز
بس رازها می گشایدم
از یک صد یاقوت دروغین
اشکم گونی های ریا
نشانگان سرنگونی
تناقض های آشکار
می گویدم انارُ
یک ریز
می خندد
پس
بس شمع ها
امید بر می افروزمُ
و نیایش می برم به پیشگاهِ
حقیقت
شراب سرخ
فشرده در بوسه بوسه
دل انار
که عاشقانه
فاتحانه
می خندد.../هاشم حسینی: عاشقانه های بی تاریخ
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۰ ساعت 9:19 توسط هاشم حسینی
|