...

رُزهای سرخ باغچه ی کوچک ما 🌹💌🌹💌🌹

شاخه های از سرما رَسته، با شوق و شتاب، در اواخر اسفند به پیشواز نوروز، جامه ی سبز می پوشند تا هر چه زودتر دستی از غیب، بر سینه هایشان افتخار سرخ بنشاند: رزهای ناز، به فرمان بهار از میانه ی فروردین زاده می شوند. آن ها مدتی سراپا گوش، ترانه های رنگارنگ پرندگان را می نیوشند، سر به سوی گفت و گوهای آدمیان و جارچی های دوره می چرخانند و شیفته ی پرندگان‌ریز و درشت گردسفره ی اشتراکی زیر پایشان می شوند... و من در هر فرصت، به پستچی، پاکبان یا دوستی که دم در بیاید، یک شاخه از آن ها را هدیه می دهم. هر بامداد پاک، چند شاخه را هم در گلدانِ روی میز راشنا جان می گذارم... کم کم که هبوط گلبرگ ها شروع می شود، شکفته های رو به پژمردگی را می چینم و در این بشقاب می گذارم تا کتاب ها ازعطر بهار سرمست شوند... و پسینگاهان سراسر سال: چای سبز / سیاه با مقداری از پودر این گلبرگ ها حالی تازه به تن و جان خسته می دهد. یاران با صفا! بهار، این مهمان پرخیر را از دست ندهیم، بگذاریم درخانه با ما باشد ماندگار.../ هاشم حسینی: از "روز نوشت های یک جنوبی سرگردان" >

کرج، عظیمیه>پنج شنبه، سی و سومین روز بهار ۱۴۰۰