Whispering, I am the all
...
به همهمه، من همه ام...
☆☆☆
این جا
سفره خانه ی من است
هم وطن!
ناکام
پیشیِ گمشده
بیرون زده از زباله های حسرت و آه..
. همه جا را پیشتر
گِرزه ی گُربُز*
کاویده
چیزی دندان گیر نیافته...
بابا ندارم من
مادر؟
در به در...
مامان بزرگ کجاست تا از جیب پر شعبده اش اسکناس و شکلات نثارم کند...
کفتری ندارم
هاپوی وفادار هم...
جوراب های نو؟ کیف مدرسه؟لوح نور و صدا؟ جعبه ی مداد رنگی و برچسب های خوشبختی دنیا؟
نه!
ندارم من...
بستری گرم کنار پنجره؟ شناسنامه؟ کفش و کلاه؟ توپ فوتبال؟
نه!
ندارم من...
اما انگشتانی کشیده دارم مقاوم و بی رحم
رویاهایی
رها از حصارها و سنگلاخ
چشمانی دارم به خشم
پاهایی آماده ی خیابان تا میدان به دویدن
قلبی مقاوم
دهانی به آواز
سرود خوان
روزی رجز خوان
در میان...
آری
هم وطن!
من
به همهمه
همه ام.../ ه. ح. از روز نوشت های یک جنوبی سرگردان در مملکت محروسه؛ دوازده روز رفته از بهار
👇توضیحات:
۱. * گِرزه ی گُربز: موش بزرگ زیرک
۲. سروده ی بالا، الهام گرفته از ترانه ی معروف نینا سایمون است.
۳. آن را به دوستدار واقعی انسان، پژمان توفیقی تقدیم می کنم که بر سر پیمان، دغدغه ی کودکان وطن اش را دارد... برگ سبزی تحفه ی درویش☘️