درنگ امروز  به ساعت سنگ

در راستاي باستانيت عاطفه

با قطب نماي عشق!

اوليس نيستم من

سند باد و يا گيل گَمِش

خنياگر آرزوهاي دربدر مردمم

مرا دريابيد!

 

يك سند تاريخي ديگر گواه بر حقانيت نام درياي پارس

 ... و اما فرات از كشور ارمنستان در بخش ششم اقليم پنج سرچشمه مي گيرد... و منبع رود دجله نيز از چشمه است كه در بلاد ارمنستان واقع است و در سمت جنوب از موصل و آذربايجان و بغداد تا  واسط مي گذرد و سپس به شاخه هاي گوناگوني منشعب مي شود كه همه ي آن ها در درياچه ي بصره مي ريزد و سرانجام به درياي پارس (خليج فارس) منتهي مي شود.

صفحه 87 جلد نخست

مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون/ ترجمه محمد پروين گنابادي

(چاپ دوم)، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362

چاپ نخست 1336/ چاپ دوم 1362

 

 

شيطان و شاعر

بخش يكم

در شبي سياه كه شاعر ، راه گم كرده در برهوت بيابان، و دل شكسته از روزگار، راه به سوي فانوسي در دور دست راه مي سپرد؛ ناگهان تندري درگرفت و برقي درخشيد .

ابتدا خط هاي سكوت پيرامون خيس شدند و آنگاه بارشي سنگين بر بدن نحيف شاعر فرود آمد.

شاعر هراسان و بي سرپناه، دفتر سروده هايش را به سينه فشرد و گام ها را تندتر كرد.

دوباره خنجري آتشين، سينه سياه آسمان را خطي از شعله ها كشيد تا باران سياه با شدت بيشتري فرو ريزد...

شاعر در اين هنگام، بي هدف دويدن آغازيد: خيس و سرد و تشنه و گرسنه.

سر برگرداند. چرخيد تا سرپناهي بيابد.

انگار نيروي شعوري ناخودآگاه كه در راستاي غريزه ي زيستمندي عمل مي كرد؛ او را به سوي نقطه  نامعلوي از حيات مي راند.

رفت و گريخت تا رسيد به نقطه اي بي بيابان.

زير سايبان صخره اي بود، رو به درياي آشفته كه امواج را به صورت سپهر مي كوبيد. تلخ و خشك نجوا كرد:

-       كه هستم من؟ كجايم؟

دريا هم چنان مي غريد. دوبيابان  پيوسته به هم به لايتناي دور مي پيوستند.

بار دگر پرسيد:

- كجايي تو؟

ناگهان پاسخي تمسخرآميز او  را تكان داد. لحن صدا فرق داشت. انگار دهاني به پوزخند، او را به بازي مي گرفت.

-        تو در حريمي امن هستي اي شاعر! در قلمروي قدرت... خوش آمدي اي برادر ديرينه!

 

از داستان بلندِ   شاعر و شيطان / هاشم حسيني

ادامه دارد...

 

ايرانيان از چشم بيگانگان

 

در زمان خشايارشاه، پيوندهاي فرهنگي ايران و يونان گسترش يافت.

تاريخنگاران و دانشمندان يونان به مصر و بابل و ايران سفر كردند و دانش و يافته هاي بسياري از تاريخ و باورها و دانش هاي خاور به دست آوردند. در چنين روزگاري است كه هرودوت  تاريخ خود را نوشت و  دموكريت اگر با دانشمندان بابل در تماس نمي بود، شايد فرضيه اتمي خود را مطرح نمي ساخت.

گيرشمن

 

خوردن شيريني و شكر كه ايرانيان سخت شيفته ي آنند، از رسم هاي رايج باستاني آن هاست. زيرا از ميان كارهاي پر خير و بركتي كه با جشن نوروز پيوند دارد ؛ يكي هم كشف نيشكر است كه به جمشيد نسبت داده و  و گفته اند كه او فرمان داد تا شيره ي نيشكر را بيرون آورند و از آن شربت و سپس شكر بسازند.

آبراهام جكسِن، خاور شناس آمريكايي

 

يك داستان كوتاه

از راهي مي گذشتم

سنگي بود و پيرمردي

...

بازگشتم

سنگ بود هنوز هزارساله

با پرنده اي خندان  روييده بر آن

اما

از پيرمرد

چيزي باقي نبود...