خورشیدِ پیش از شامگاه...

کوچه خلوت ما یک روز خاکستری ابر و دانه های درشت باران را از سر گذرانده است. ناگهان هوا روشن می شود. دقایقی پیش از شروع شامگاه، خورشید به کوه رو به رو می تابد. دورِ آن جا، فراسو، برف و چشمه و کنگر حضور دارد. عقابی مغرور به قله برگشته و مامان روباه آماده می شود شام بچه ها را فراهم کند... خورشید میلی به رفتن ندارد و پر رنگ تر می تابد. چراغ های همسایه های دورتر روشن شده اند... عطر تند سوپ خانه ی همسایه بغلی، از لای میله های نوک تیز دیوارشان به این سو می آید و کومورو پیشی، کنار پایم خبر از سوز سرد امشب می دهد: مواظب "راشنا" باشید... ♡❤️♡

ه. ح./ سه شنبه پنجم بهار نود و نه 24th March 2020 Moments before sunset, the mountain nearby, unde the transient shining.../ H. H., Karaj, Central Iran