َمرِکا، با ما، ایران، برادر... - Yes! Of course! - شما در ایران وِل کام... - Thanks for your hospitality my brother... - همیشه...آل وِی ز...هپی داخل ایران... 《《❤️》》 هاشم حسینی/ میدان اسبی، عظیمیه کرج》 آدینه، ۴۹ تابستان/ هجدهم امرداد ۹۸ 🌹 ادامه دارد... هر نیمه شب ایرانی دعوت هستید به این کنج از هزارتوی "سه گوش" شناوردر هزارتوی "سه گوش"/۷ ☆☆ در طواف "سه دختر"......☆☆ هم چنان هنگامه ی خواندن و رقص و فریادهای شادی از گوشه و کنارِ کرانه ی کارون است. تک و توک، میزهایی خالی شده اند. حالا نیمه شبخنک و بی خواب اهواز است. "عزیز" با نگرانیِ چشم های نیمه خواب، نیمه بیدار می پرسد: " نمی دانم گاومیش بی بی ام حالا بیداره یا داره فلسفه ی بی خیالی را نشخوار می کنه...؟" حسن با تاکید یادآور می شود: " اما نخل همیشه بیداره...." و "هژبر" نگاه کودکانه اش را به سوی دکتر کویین می اندازد: - و بلبل نخل بیشتر..." می داند که در خانه دکتر کویین درخت نخل کهنسالی است پر از بلبل نخل و دکتر سوتزنان هر صبحانه با آن ها تا قلمروی آهنگ فراموش شده ای همراه است. "زار ایوب" راننده ی دانشگاه از راه می رسد با بطری توبورگ نیمه در یک دست که هم پیاله ای قدیمی اش، نشسته پشت میز با ردیف در ردیف بطری های آبجو، به دست اش داده...او یادآور می شود که فردا بازدید از چغازنبیل است و کاخ شوش....کنار هژبر می نشیند. - گارسن! - و حالا اون صدا خوب یادمه.... - کی بود؟ - تو نبودی خالو! - کی بود؟ - حسن بود که گفت خوراک کوبیده ی زار ایوب را بیاورم....درست نیمه شب بود و زار ایوب، به عادت، لیوان اسمیرنوف را بدون یخ و میکس بالا رفت و فقط چند پر ریحان و کرات را چپاند لا نون تنوری، کباب خورش کرد.. و شب از حصار نیمه گذشته بود و ستاره ها شفاف و درشت، نزدیک و پر تپش، به تماشا ایستاده بودند...و مستان، یکی یکی، چند تایی، اما بی صدا بر می خاستند و پایین می رفتند. و ما هم پیاده و پر نجوا رو به امانیه راه افتادیم... و پس از طواف "سه دختر" که به میدان راه آهن می رسیدیم و تندیس سواره شاه بر ما خوشامد می گفت، من راه ام را کج کردم تا به زیر ایوانگاه میس اشنل برسم و رو به بدر کامل رویایی بیدار، نام اش را هم چون لغتی مقدس تکرار کنم؛ خواه خواب باشد و شاید بیدار... -آه ای بانوی ما که در بالا آرمیده ای Kisses as many as stars... - و مُ خالو! دیدمت ایستاده جلو "سه خواهر" عکس می انداختین... 《《❤️》》 هاشم حسینی/ میدان اسبی، عظیمیه کرج》 آدینه، 50 تابستان/ نوزدهم امرداد ۹۸ 🌹 ادامه دارد... هر نیمه شب ایرانی دعوت هستید به این کنج از هزارتوی "سه گوش" شناور در هزارتوی "سه گوش"/۸ ☆☆ ورود... ☆☆☆ روز نخست مهرماه ۱۳۵۲، جوانک لاغر اندام سبزه ی ۱۹ ساله و نیمه ای از خانواده ای تا حدی محروم، شهر نفتزاد هفتکل را با سری پرشور و گام هایی مصمم، به سوی دانشگاه جندی شاپور اهواز ترک کرد. ... از " دروازه" تا چهار راه "پهلوی" را پیاده رفت.از آن جا، پل سپید رضاشاهی را به فلکه ساعت رساند تا سوار مینی بوس گذری رو به آبادان شود و خود را به "دفتر امور دانشجویی" برساند: عکس و کارت دانشجویی، پرکردن فرم های کمک هزینه ی تحصیلی و تعهد کار پس از پایان تحصیل... هر نمایِ زندگی برای او اسلاید رنگی و شادابی از زندگی بود... کارهای مقدماتی ثبت نام و صدور کارت دانشجویی که تمام می شود، از محوطه بیرون می آید و به سرجاده می ایستد تا به "چهار راه پهلوی" برسد و از آن جا به خانه ی خواهر زاده اش که در محله ی "آسیه آباد"خانه دارند، سر بزند. با یکی از هم کلاسی ها، به نام "شرای دُراجی" که اکنون در پاساژ/ راسته ی "درگاهی" بازار سرپوشیده ی اهواز طلافروشی دارد، آشنا می شود. کم کم نام های دیگر هم به میان می آیند.. دخترهای هم کلاسی سنگین و درس خوانی دارند: فریده مهران، زهرا پروا، مهری کیانی هفت لنگ، پروین سبزی خباز، زهره صباغ....صفری، چنانی...و پسرهای خوش تیپ و رفیقِ شفیق مانند: حسن اُرشش، فروشانی، شوبی، وصالی، بصیر، بیات، جلالی و.... استادان آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی با جدیت، سخت گیری و دلسوزی تمام درس ها را به پیش می برند. بین آن ها و دانشجویان، روابط دوستانه برقرار می شود. برای دانشجویان رفت و آمدهای خانگی، سفرهای استانی/ کشوری/ خارجی هم برنامه ریزی می شود. در مدیریت دانشگاه، باید با افتخار از سه شخصیت آکادمیک: فرهیخته و خادم نام برد: آقایان دکتر عباس جامعی و دکتر سعید ارباب شیرانی و سرکار خانم دکتر طلعت بصاری.... 《《❤️》》 هاشم حسینی/ میدان اسبی، عظیمیه کرج، یک شنبه، ۵۱ تابستان/ بیستم امرداد ۹۸ 🌹 ادامه دارد... هر نیمه شب ایرانی دعوت هستید به این کنج از هزارتوی "سه گوش" شناور در هزارتوی "سه گوش"/۹ ☆☆☆سینی به پا می شود....!☆☆☆ امروز خبرهایی است...خبر چی؟اعتصاب! برای چی آخه؟ نمی فهمی برا چی؟! ساعت خواب! -
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۸ ساعت 10:48 توسط هاشم حسینی
|