متن کامل  ‌"ادبیات اقلیمی در چرخه ی سنت و تکرار" ‌‌/ هاشم حسینی
روزنامه ایران‌: ۲۵ فروردین ۹۸

«از نظر من موضوع فقط چگونگی نوشتن است. به نظرم این یعنی همه چیز. من می‌توانم از یک متن بی‌نهایت معترضانه و سیاسی تقدیر کنم. اگر کسی نویسنده باشد، می‌تواند کاری کند که توصیف مرگ یک قناری، مظهر کل اسرار مرگ باشد.... چالش همین است؛ ولی البته اگر درونمایه‌های فوق‌العاده داشته باشید...» نادین گوردیمر‌(۱)

               فوران این همه رنج‌‌؟  

 رمان ‌"فوران" نمونه ی بارزی از فقر قصه نویسی در سرزمین حاصل خیز نفت، نخل، کارون بخشنده و بلوط های بلندای سرزمین اسطوره ای بختیاری است.
امید آن که این جستار، به بازنگری در کارنامه ی ادبیات جنوب/خوزستان، پرهیز از چرخش بر مدار باطل و کسب دستاوردهای نو بیانجامد.

 حدود چهل و دو سال است که کودک مسجد سلیمانی قباد آذر آیین (1327) همچنان با همان  کارمایه‌ها ور می‌رود و از زاد بوم‌اش روایت می‌کند. این فرهنگی مرد بازنشسته، مهاجر از خوزستان و به سکنا در تهران، به راستی، از که و برای چه می‌نویسد؟ آیا این بار- باز هم «فوران» حکایت روستاییان پناه گرفته در قلمروی نفت است؟ این رمان دیارگرا به عنوان واگویه‌ای ناتمام و دوباره تکراری، آیا توانسته در گذار از خیل روستاییان فقر زده، متوهم و مردد – همچنان سرگردان و درمانده (مانند گاو دزد داستان کوتاه «داغ»)؛ کارگران با مزد کم و پررنج (کُولی)۲ در «روزگار شاد و ناشاد محله‌ نفت آباد» را پشت سر بگذارد و به پرولتاریای مسجد سلیمان شرکت نفتی نزدیک شود؟ آیا «فوران» بهره‌مند از دقت رویداد نگارانه‌ ژرمینالی، تخیل پروستی و برمدار تاریخ عاطفی بالزاک‌وار قصه می‌گوید؟ چرا این صناعت به تنگنا در حصارهای دگ و دنگال حاشیه نشینی مسجد سلیمان و این بار دیوارهای سرد و مرگ بیمارستان، به خاطره گویی اکتفا می‌کند؟ آیا پاره‌های دستچین و ناجور از پازل شهر نفت زاد، نویسنده و خواننده را به بیراهه نمی‌کشاند؟
ببینیم مسجد سلیمان باز آفریده در «فوران»، دارای چه خصوصیات فرهنگی بوده است: این جا پلکان کوه نشینان کوچزی بختیاری به حساب می‌آید. حدود یک صد و ده سال پیش هیولاهای دکل در دشت رویید... 
چنین روایت کند تاریخ:
«سحرگاه 5 خرداد 1287 ، کارگر لهستانی شرکت سندیکای امتیازات که مدتی است در نفتون – نزدیکی‌های آتشگاه ویران سلیمان جزو عمله جات حفاری است، ساعت 4 صبح، با آن که گرمای کشنده و هجوم حشرات آزارش می‌دهد، با توهم غرش اژدهایی زیر زمین، بی‌تاب می‌شود. نفس می‌کشد. بوی گاز که چند روزی است از دهانه چاه به مشام می‌رسد و حباب‌هایش را می‌شود دید، تندتر شده است. گام برمی‌دارد تا شاید جورج رینولوز – سرپرست تیم اکتشاف  یا آرنولدز ویلسون – افسر انگلیسی گارد سوار هندی را بیدار کند و جریان را بگوید. قدم‌های بعدی را پرشتاب‌تر بر می‌دارد؛ اما ناگهان با صدایی مهیب، پایش از رفتن می‌ایستد. مهتاب دل‌نواز آسمان مسجد سلیمان هم در پرده سیاهی که فوران نفت ایجاد می‌کند، گم می‌شود...»۳
دو دهه پس از کشف نفت، شمار کارگران صنعتی بومی افزایش می‌یابد و شهر مدرن که دارای بخش‌های سکونتگاهی کارگری – کارمندی، باشگاه‌ها، استخرها و سینماهای همزمان با پخش فیلم‌های روز هالیوودی است،‌ برخوردار از فرهنگ سرزنده‌ ی بختیاری، در آمیخته با رهاوردهای پیش برنده‌ ی زندگی امریکایی – اروپایی، به ظهور شهروندانی سینمارو،‌ فرهیخته و فن‌آور، سندیکالیست و ورزشکار زمینه می‌دهد.
در دهه‌های سی و چهل شمسی، جنبش‌های اعتراضی صنفی و تشکل‌های ضد استبدادی و استعماری پای می‌گیرند. زایش نویسندگان و شاعران پیشرو، افزایش تسهیلات رفاهی فرهنگی، بالا رفتن نرخ باسوادی و اعزام به تحصیل فرزندان کارگران و کارمندان در تهران و بهترین دانشگاه‌های امریکا و انگلیس، چهره‌ منحصر به فردی به شهر می‌بخشد. مسجد سلیمان برخوردار از موزاییک فرهنگی، میزبان جویندگان کار متنوعی می‌شود. سرنوشت شهر را نه حاشیه نشینان، کولی‌ها،‌ساکنان ده فوتی یا بیست فوتی،‌ بلکه کارکنان رسمی شرکت ملی نفت ایران تعیین می‌کردند که در هیرارشی مدیریت قرار داشتند. باتوجه به آپارتاید حاکم بر آن و در هنگامه‌ اعتصاب‌ها و اعتراض‌ها (به عنوان نمونه، تظاهرات سندیکایی مدنی بی‌نظیر 1336 مسجد سلیمان)، در می‌یابیم که شمار شگفت‌انگیزی از نفتگران مسجد سلیمانی – بیشتر بختیاری، در تشکیلات سیاسی و البته سندیکایی حزبی فعالیت می‌کردند. پس بهتر است با نگاهی واقع بینانه و بهره‌مند از داده‌های مستند تاریخی یادآور شویم: مسجد سلیمانی که در سال 1335 شمسی، تفاوت تعداد باسوادانش در مقایسه با دیگر مناطق شهری کشور ایران (3/33 درصد) بیش از 4/2 درصد بود ،(۴) نمی‌بایست دچار فقر فرهنگی و انفعال سیاسی باشد. منوچهر یاوری (1318) از مسجد سلیمان: "شهر اولین‌ها" – زادگاه نفت، این «شرکت شهر» چنین یاد می‌کند:
«زمانی که در مسجد سلیمان زندگی می‌کردم، آنچنان غرق امکانات رفاهی این شهر بودم کهگمان می‌کردم همه‌ مردم ایران از چنین امکاناتی در شهرهای خود بهره‌مند هستند و این تصور باعث شده بود که من و اکثر مردم مسجد سلیمان قدر نعمت‌های خدا دادی و استثنایی این شهر را ندانیم. بعدها پی بردم که آن امکانات در آن زمان، در کمتر جای ایران و حتی در کمترین جای خیلی از شهرهای سایر کشورها وجود داشته است...»(۵)
اما چرا مسجد سلیمان «فوران» تا این حد در پلشتی و نکبت فرو رفته است؟

در تاریخ ادبیات جنوب خوزستان/ مسجد سلیمان با نمونه‌های همانندی از فقر، واپس ماندگی، سرسپردگی و شکست رو به رو می‌شویم. این نوع مکتب داستان نویسی، به نوع خود ویژه‌ای از ناتورئالیسم (بنا به تعریف قهرمان شیری )۶ رسیده است. دایره‌های بسته بازآفرینی فرودستان، نمایش فقر و خرافه‌ و تعارض‌های کوربین این آدم‌ها، بیانگر حضور شخصیت‌هایی خاص، اما دارای روش و رفتار پیشا صنعتی عشایری است. در این دور باطل، از روح زمانه و شخصیت تیپ آن خبری نیست. برای آن که مشخص‌تر به موضوع مورد نظر این تحلیل نزدیک شویم، بایسته است از میان نویسندگان با استعداد مکتب جنوب داستان نویسی در این خطه نفتی، به سه نام اشاره کنیم تا به ذهن و زبان قباد آذر آیین در «فوران»، نقبی دگرسویه بزنیم: منوچهر شفیانی (1344 تهران – 1319 مسجد سلیمان)، بهرام حیدری (1321 لالی، اکنون ساکن سوئد) و فرهاد کشوری (1328، اکنون ساکن شاهین شهر اصفهان).
پس از منوچهر شفیانی و بهرام حیدری که درگیر معضلات روستایی و زندگی راکد و ساکن در تار و پود مسجد سلیمان صنعتی، مغفول مانده‌اند، فرهاد کشوری به میانه‌ شهر سرک می‌کشد تا با «بوی خوش آویشن» ، کودکی را در استخر کارمندی غرق و زن یک پادو را به خلوت فرنگی ببرد.... "شب طولانی موسا"(۷) ی فرهاد کشوری حکایت مرد مفلوکی است که ازحضور تابو: سندیکا هراس دارد. زاویه‌ دید دانای کل از فضای محله‌ فقیرنشین – ده فوتی های مسجد سلیمان فراتر نمی‌رود. موسای مستأصل در پی کسی/ کسانی‌ می‌گردد که در خوراکش‌ نمک می‌ریزند و با سندیکا سر و سری دارند. ابتدا به سراغ عبدی – کودک درمانده- که می‌رود، مادر در استمداد از شوهر، فریاد بر می‌آورد:
-‌ «قربون! کدوم جهنم دره‌ای رفتی؟ نفت ارث و میراث پدرته که شب و روز سر کاری؟ بیا و ببین موسا چه به سر پسرت آورده...»(۸)
نویسنده چه در این رمان کوتاه که تا نزدیکی‌های «درگاه آسمانی رنگ» سندیکا نزدیک می‌شود و چه در داستان‌های اخیرش – حتی آنجا که جاسوس انگلیسی – سید جیکاک را باز می‌آفریند، ناتوان از خلق شخصیتی تیب – بازتاب اراده‌ مسجد سلیمان نفتگراست. خواننده در آثار منتشر شده‌ پیش و پس از قباد آذرآیین، نمایندگان طبقه‌ کارگر را غایب می‌بیند.
«بختیار» «فوران» همان «موسای کشوری» است: ضد سندیکا، منفعل و درخدمت مأموران... آذر آیین کوشیده شخصیت کوهیار – برادر بختیار را از تار و پود یادمانی سندیکالیست کشته شده ی معروف مسجد سلیمان، بهار آقا اورک باز آفریند، اما محمل های تاریخی و رویدادگاه‌ها(۹)  نابجا می‌مانند. آیا «صحنه‌ها واقعی هستند»(۱۰) تا خواننده پذیر شوند؟ بی‌شک، نه!
«فوران» رمانی دیارگرا و اقلیمی است که برخوردار از مصالح زادبومی می‌خواهد ریتم کند و راکد زندگی فرودستان رانده در کناره‌ شرکت شهر را به نسل سوم پیوند بزند. شخصیت‌های ریز و درشت – اصلی و فرعی – قهرمان و ناقهرمان، در فرایند و بازه زمانی صنعتی شدن مسجد سلیمان زاده و بالیده نمی‌شوند. اینان مهاجرند نه شهروند. خاستگاه، ذهن و زبان و هدف زندگی آن‌ها عشایری است. برای روشن شدن موضوع، نگاهی به زمان سفرنامه‌ای جاده‌ای پرویز زاهدی: «کابوس اقلیمی»(۱۱) می‌اندازیم. راوی سوار بر پیکاب (بارکش مسافربر) از مسجد سلیمان به هفت کل می‌آید تا از آن جا به درون لایه‌های پنهان مانده‌ فرهنگ بختیاری – خاستگاه نفتگران خوزستانی راه یابد: «گردش در بختیاری،گردش کوه و کمرسوز، گردش در آفاق و مناظر نبود؛ معرفت به احوال مردمی بود که گمشده‌ ایشان، خود ایشان بود...» (۱۲)
در این اودیسه، رویدادهای شگفتی گزارش داده می‌شود. راوی به کارگران اخراجی، بازنشسته  یا فراری در بلندای زاگرس می‌رسد. میرزا احمد سالی دو ماه(۱۳) به او می‌گوید: «انگلیس تا این جا پیش آمد. تا بعد چه خواهد کرد با دیگران... ما پوست کلفتیم. ما تتمه‌ آن مفاصا حساب پول نفت هستیم...»(۱۴)

قباد آذرآیین در نمایش شخصیت‌ها، گفت و گوهای محلی، کثرت نام‌های بختیاری و زبانزدها کاری کارستان کرده است. کتاب دارای دو بخش: بخش طولانی نخست شهروندان واقعی حاضر، به روند کند و خستگی آوری می‌رسد.
«بختیار»‌ که سه ماهی است در بخش بیماری‌های خونی بیمارستان مرکزی شرکت نفت بستری است، در بیدارنشینی آخرین شب‌های زندگی‌اش بر آن است شهرزادوار از سرپرستار بیمارستان درخواست کند مجالی به او بدهد تا رفتگان را از پستوی خیال به حضور او بیرون آورد.
نویسنده از ترکیب‌های کلامی گویش بختیاری بهره می‌گیرد: «آل برده نجست نبریده» یا «لقمه سرگربه‌ای»؛ اما با دست بردن وپارسی کردن ترانه‌ها و عبارات اصیل، کار را نازیبا و نارسا می‌سازد: جک و جانور (جک و جونور)
یا با اعوجاع در حماسه سرود خالو زال(۱۵) لطف و اصالت آن را از بین می‌برد. آدم‌های «فوران» به حاشیه رانده شده، منفعل و مظلوم، تن به سرنوشت سازمان داده شده داده‌اند. فرنگی‌ها حضوری محو و گذرا در پیرنگ داستان دارند: نویسنده از درون سندیکا بی‌خبر است و فعالان آن را در بیرون و از چشم «بختیار»، موذی، منفرد و ترسو می‌نمایاند.
-«با نشانی‌هایی که ماه بانو داده بود، بختیار او را شناخت. خودش بود. داشت از روبه‌رو می‌آمد. ماه بانو گفته بود گمان می‌کند سردسته‌شان باشد... ریز نقش و تکیده بود. سبیل‌های انبوه خرمایی رنگ‌اش، دهانش را پوشانده بود و اصلاً به صورت لاغر و پوزه روبا مانندش نمی‌آمد، سلامی کرد. صداش هم حتی مردانه نبود..."(۱۶)
با آنکه قلم‌گیرای
قباد آذرآیین در بازآفرینی آدم‌های کودکی‌اش و توصیف انبوه مصایب، مضحکه و مرگ را درهم می‌آمیزد و به ورم خرافه‌ها نیشتر می‌زند، اما فضاهایی که می‌آفریند، حتی در تقابل با مدرنیته نفت، فوران روزگار نو را از خروش و جوشش بازمی‌دارد، او دوباره همان آدم‌های تکراری‌اش را احضار می‌کند. اینان، گیج و منگ، با طبقه میانه شرکت نفت پیوند ندارند، برای بقای معیشتی خود در تنازعند. رنج می‌کشند و سوگوارند. ایستایی و تکرار، ارابه زنگی‌شان را از حرکت باز داشته و خود لجوجانه با هر چه بوی تغییر می‌دهد، درستیزند.
با توجه به سرشت دیرینه رمان که تازگی(۱۷) برداشت از روح یک روزگار را بیان می‌کند، اصالت زیبایی شناختی تلذذ ادبی (ادبیت) و پیام‌آوری (تعهد؟) آن است که زمینه‌های ماندگاری‌اش را فراهم می‌سازد. مگر نه آنکه شاهکارهای داستانی با چیرگی بر سلایق زمان، مهر کلاسیک خورده‌اند؟ ذهنیت نویسنده هم چون ذهنیت دیگر انسان‌ها، ذهنیتی تاریخی است و تا حد زیادی روح زمانه را در خود انعکاس می‌دهد. انتخاب‌های نویسنده، مهر و نشان ایده‌ها، سلیقه‌ها و گرایش‌های عصر را برخود دارند. بدون شک او می‌تواند تا حدی مستقل و به صورت عنصر انقلابی و آوانگارد عمل کند....»(۱۸)
سلیقه ی سخت‌گیر خواننده باختر از رمان‌نویس انتظار دارد همچنان که پرکشش و گیرا می‌نویسد،«... با توجه به بعد بازنمودی‌اش(۱۹)، چیستانی رمان را بر بستر تخیلی بدیع(۲۰) بسیار نزدیک به آنچه آشنا یعنی برگردان(۲۱) واقعیت مورد نظر است، پیش بکشد....»(۲۲)

با توجه به عمر کوتاه رمان پارسی ایرانی و فراز و فرود سبک‌ها، رو به قالب‌ها و رویکردهای وارداتی به کارگرفته شده، پرسشی که با خواندن هر اثر تازه‌ای، مطرح می‌شود، محک و معیار ترجمه‌پذیری آن است. سهم و نقش نویسنده ی ایرانی از پیشخوان خوانندگان باختر تا چه حد است؟ و براستی قباد آذرآیین در فوران چه می‌خواهد بگوید؟
با این امید که قباد بنا به وعده بازبینی کتاب، چاپ دگرگونه‌ای از آن را عرضه دارد و آرزوی من که او بی‌شتاب و بی‌تفاوت به وسوسه‌های شهرت بنویسد، به کاستی‌های چشمگیر کتابش اشاراتی گذرا می‌کنم:
1-تاریخ کشف نفت در مسجد سلیمان را بر مبنای اسناد مرتبط و بویژه بایگانی پربار کتابخانه‌های مناطق نفت‌خیز جنوب بازکاوی کند. کتاب شناسی نفت، مسجد سلیمان و فعالیت‌های سازمان‌ها و احزاب آن را نمی‌توان نادیده گرفت.
2-واژه‌ها، اصطلاحات و زبانزدها، به ویژه سُرُو (سرود)‌ها اصیل بمانند و بومی زدایی نشود.
3-واژه نامه پایانی ناقص و نارسا و بسیاری از کلمات و اصطلاحات مندرج در متن را دربرنمی‌گیرد. چند نمونه: بوبرنگ، بیت، گر پا، چیتی دست مزد، قندره، لین و...
فنشت برابر با finished به معنی خاتمه کار است.
4-نویسنده ی مدعی بازآفرینی حماسه ی "فوران" (نفت)، بهتر آنکه از حواشی به متن درآید و از راسته‌های تنگ محله‌های فقیر کارگری بیرون بزند و بنمایاند که دور و بر، بالا و زیر دکل‌های حفاری یک صد سال پیش تاکنون، درون یونیت‌های (units) انتقال نفت و گاز، مکینه‌ها و پالایشگاه‌ها، ورک شاپ (کارگاه)ها، سندیکاها، کلوپ‌های حزبی، باشگاه‌های کارگری کارمندی و بنگله ویلاهای سینیور استاف‌ها (مقامات عالیرتبه) چه گذشته است...
5- افسوس که «فوران» بیان ناکامی رنج‌های آقای نویسنده و آدم‌هایش است.

ارجاعات
۱. گفت و گو با یازده نویسنده ی زن/ انتخاب و ترجمه: مهشید متولی ._ تهران: نیلوفر، ۱۳۸۹ (ص. ۱۸۸)
۲.  Coolie:  واژه ی مستعمراتی انگلیسی ها به معنی فعله، عمله/ کسی که مزد کم و کار شاق دارد. > به نقل از فرهنگ پیشروی آریان پور...
3. ره صد ساله(تاریخ صد سال نفت ایران) / احمد مددی؛ رضا وثوقی ._ تهران: انتشارات دانش نفت، ۱۳۸۷ (ص‌. ۱۳)
۴. تاریخ ورزش شهرستان مسجد سلیمان/ شکرخواه غولی گله ._ اهواز: خاتم سبز، ۱۳۸۲
۵. شهر من مسجد سلیمان/ منوچهر یاوری ._ تهران: نشر اکنون، ۱۳۸۲ (ص. ۱۵)
۶. مکتب های داستان نویسی در ایران/ قهرمان شیری ._ تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۶ (ص. ۱۹۰)
۷. شب طولانی موسا/ فرهاد کشوری ._ تهران: ققنوس، ۱۳۸۲۸. همانجا، ص. ۷
۹. Settings
۱۰. فرهنگ اصطلاحاتادبی/ سیما داد ._ تهران: مروارید، ۱۳۸۷ (ص. ۲۴۳)
۱۱. کابوس اقلیمی / پرویز زاهدی ._ تهران: چکامه، ۱۳۶۹
۱۲‌ همان جا، ص. ۳۷۳
۱۳. همان جا، ۲۰۶ و ۲۱۸
۱۴. همان جا، ۳۹۲
۱۵. فوران، ص. ۱۴
۱۶. همان جا، ص. ۱۰۹
۱۷.   Novella  > novel
18.  نظریه ی رمان و ویژگی های رمان فارسی/ محمد رفیع محمودیان ._ تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۸۱، (ص‌. (۸۹)
۱۹.     Representational
۲۰  Fiction 
۲۱. Version
۲۲. A Dictionary of Modern Critical Terms/ Edited by Roger Fowler. _ New York, Routhledge, 1990 (p. 162)