برای ایل مرد، برادر شاعرم:حیات فرخ
****×*****×****
و از شانه های زخمی ات، بلندای بلوط شیهه می کشد
حضورت امنیت عاطفه است
و
ترانه های تازه سروده ی چشمان نجیبت ات
سرشار از غمونه های ایلِ ایستاده به انتظار
پراکنده در جغرافیای دل های در به در...
 
برای تو می خوانم
برادرم، حیات!
ای آساره های تکیده بر  پیشانی سحر
پیدا بر نام "فرخ" ات...
 
در پی رد اهورای عطر عشق
به آستانه
درگاه تو می رسم
سراسیمه
در گذر از شاعران فایبرگلاسی
و ارواح خود فروخته ی این حوالی!
 
برای تو می نویسم
با هیروگلیف سر انگشتان بریده ام
لبان دوخته
پاهای شکسته ام.. 
*
هاشم حسینی
کرج
29پاییز96