فرزندان و گذشته/حال/آینده ی ما
از روزنوشت ها به نازنینی نادیده/ درست دیدن، درست اندیشیدن و راه درست را آزادوار بر گزیدن
*
نازنین! معتبرترین معیار برای ارزیابی اعتقادات و ادعاهای هم شهری امان را باید در رفتارهای روزانه اش دید. چگونه زندگی کرده، واکنش اش به استبداد چگونه بوده و آیا کارنامه ی قبولی از روزگار گرفته است؟
   خوانده ایم که "خشایار شاه" هنگامی که توفان های بی رحم، کشتی های جنگی اش را در هم می کوبیدند و او ناتوان و درمانده، شکست را پیش رو می دید، با خشم بر امواج شلاق می کشید و به آن ها فرمان می داد که از او اطاعت کنند! 
   شاه سلطان حسین صفوی هنگامی که خبردار شد "تزار/سزار" روسیه دندان طمع برای آب های گرم خلیج پارس تیز کرده و دارد به پشت کاخ شاهی نزدیک می شود، هم چنان که در حرمسرا و در میان فوجی از زنان و کنیزکان  -  خمار و خراب، مشغول کشیدن قلیان مبارک بود، با خشمی شاهانه، نی قلیان مرصع اش را بر یک متکا فرود می آورد و فریاد می زد: "ای سزار بدجنس، ای متجاوز گرفتار در فساد دنیا...ترا باید به سزای اعمالت برسانم..." او آنقدر به کتک زدن متکا یا همان "سزار" بی نوا ادامه می داد و هیاهو راه می انداخت تا این که "سوگلی خانوم" واسطه می شد سلطان سلطانان مستحضر به دعا و شفاعت علما، از سر تقصیرات "سزار" فلک برگشته بگذرد... 
   و در اشاره به هیاهوی همین انتخابات شهر  و روستای رفته، پیرزنی دانا و گزیده گو، گفته:" ...در تعجبم! یارو بی خبر از پستوی خانه اش و ناتوان از تعرض خانه خودی ها به دستمالی خانم اش، چگونه بی شرمانه نومزد شده و ادعا کرده که می خواهد شورای شهری را مدیریت کند و حلال مشکلات گردد!"
   حالا حکایت مدعی ماست که فکر می کند همه چیز را می داند و تنها در ذهن تنگ و تاریک اش و بر مبنای شنیده هایش( چون کمتر اهل مطالعه همه جانبه و بی تعصب است)، در باره ی نوشته های مستند و ادبیات متعهد و افشاگر حکم ابطال می دهد.
   علم تاریخ بر مبنای قوانین به اثبات رسیده، از پویایی جوامع رو به "مدینه ی فاضله" سخن می گوید. ده کشور تاپ تن دنیا مؤید این ادعایند. گذشته چراغ راه آینده است، اما در گذشته ماندن و یا برای برون رفت از تنگناهای کنونی به الگوهای منسوخ روی آوردن، نشانه ی ناآگاهی، غرض ورزی و یا برخوردذبه سان شاه محکوم به شکست صفوی است. ذهن های تک بعدی و منفعل، در برخورد با واقعیت های پیچیده، از آن جا که عاجز از درک صورت مسئله هستند، بخش هایی از آن را خط می زنند تا صورت مسئله را باب دل خود تغییر دهند و به نتیجه گیری دلخواه برسند...
   در ارزیابی ها و تحلیل های اجتماعی باید منطق و فلسفه دانست، تاریخ را بی تعصب خواند و آزادوار، به داوری نشست. از درست اندیشی، انتقاد پذیری و تعدد افکار استقبال کرد و آگاه بود که تابع فرضیات اغفال کننده نشد. گذرا به نمونه ای مهم اشاره کنم: اسناد افشاء شده در سال های اخیر نشان داده که دشمنان منافع ملی ایران، در خارج و داخل، برای تخلیه توان انقلابی، جنگ تحمیلی راه انداختند، نیروهای مخلص را ترور، افراد کارشناس را با اتهام های مختلف و انگ زنی های جوراجور از صحنه به در بردند تا راه برای اقتدار دزدان، عوام فریبان و نوکران احانب فراهم کنند. یکی از سناریوهای "گوادلوپ" آن بوده که شرایط باید چنان مدیریت گردد تا مردم مستأصل، برای نظام سرنگون شده ی ما آه حسرت بکشند. همان طور که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، همان ها- در لباس و شعار تازه، برای بردن مردم به گذشته ی مورد نظر غارت و چپاول "احمدی نژادی" خود، دم از چند برابر کردن رقم یارانه ها زدند...اما نتایج نشان داده، مردم با همه ی فشارها و تنگناهای تحمیلی، رو به اشکال نوین حکومتی آینده نظر دارند نه گذشته ای شرم آور و تحقیرآمیز.
   یکی از علل اقتدار ایالات متحده ی آمریکا و کشورهای اروپایی، توجه آن ها به "سیاه نمایی های" منتقدانشان بوده تا با آگاهی از آن ها به حل معضلات بپردازند؛ و با پرهیز از در غلتیدن به گذشته ی پر اشتباه و یافتن راه های برون رفت از تنگناها و موانع کنونی، زمینه ها و زیرساخت های معیشت مورد رضایت شهروندانشان را فراهم کنند. ادبیات آمریکا، شاهکارهایی دارد از تراژدی و طنز در انتقاد از جامعه، که راهنمای درست اندیشی مردم بوده است. شهروندان و دولت مردان، در پناه روشنایی ادبیات خود دریافتند که نژاد پرستی، خشونت و جنگ طلبی، نه تنها ضد بشری بوده، بلکه راه سعادت فردی و اجتماعی آن ها را می بندد. جایزه ی نوبل ادبی سال 2016 را به ادیب آمریکایی، این خنیاگر آزادی داده اند که در روزگار جنگ تحمیلی ویتنام توسط دولت های منفور فرانسه و آمریکا، با گیتار و آوای بهشتی خود، مانع رفتن و کشته شدن جوانان کشورش در آن جنگ ویرانگر شد. آیا مردم و دولتمردان مردمی، او را متهم به "سیاه نمایی" کردند؟ اما در باره ی خود م بگویم: من تعصب و تکیه به یک ایدئولوژی، جانبداری از یک
سازمان و حزب را نشانه ی ناآگاهی و خودارضاعی فکری می دانم. هر اعتقاد و اندیشه ای، حتا متفاوت با باورهای من/تو/او باید مهم و محترم شناخته شود. آری، از تجارب تاریخی که به بهای سنگینی به دست آمده اند، فروتنانه می آموزیم: به آن اعتقاد و ایدئولوژی توجه کنیم که با خود در تناقض نبوده و در گذر زمان مهر ابطال نخورده باشد... من که هوادار هیچ حزب و گروهی نیستم، بر این باورم که تنها بر مبنای خرد جمعی و اشتراک مساعی عقاید می توان مشکلات را به طور سریع وصحیح حل کرد. 
   دوستی به من زنگ زد و از سر خیرخواهی گفت شاید نشان دادن آن فقر و نداری و آن آدم های بی خانمان، باعث سرشکستگی بچه ها و نوه هایشان بشود...گفتم بسیاری از مردان بزرگ/ معروف و حتی میلیاردرها به گذشته ی خود با افتخار نازیده اند، چون نشان داده آن ها چه درایت و کفایتی داشته اند که توانسته اند با تدبیر و پشتکار به این مدارج برسند...
    شرم و عصیان نسل کنونی، فرزندان کم حرف اما آگاه، آن است که پدران و مادرانشان در دهه های رفته، دوگانه برخورد کرده اند. ریا ورزیده اند. نام هایی بر آن ها گذاشته اند که از آن ها متنفرند و خود در میان دوستان و در فضای سایبری، با نام های دلخواهشان شناخته شده اند..می گویند: "پدران رنگ عوض کرده ی نان به نرخ روزخور  ما، در بیرون فقیه زمان اند و در پیام ها، جوانمرد و اصلاح طلب و آزادی خواه، اما چون "...به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند. کاش والدین ما به اندازه ی انگشت کوچک پای "مم طاهر"صداقت می داشتند و یک ذره از حوانمردی "مختار" می آموختند.. "
   فرزندانی از نسل امروز،  با همه ی مصیبت های وارده و ادعاهای والدینشان، فرق بین خادم و خائن را تشخیص می دهند. از خود/ آدم فروشی بزرگترهایشان به تنگ آمده اند. معاملات با دنیا و دین پدران فرصت طلب و پشت پا زدن آن ها به ارزش های انسانی را دریافته اند و در آینده با تنفر از آن ها یاد خواهند کرد...جهان در حال توسعه شتابان، بر مبنای "دانایی توانایی" پیش می رود و الگوهای گذشته را برای اجرای جامعه ای بهزیست، ناکافی می داند. "بیچاره رهروی که عمل بر مجاز کرد"؛ بلیط تاریخ گذشته در دست دارد و بدبخت آن که در ایستگاهی متروکه،  چشم به عقب، رو به قطار دودی تمدن خواب دیده اش، "در انتظار گودو" ست!
 
بگذریم: "درخانه اگر کس است، یک حرف بس است..."
*
هاشم حسینی
93-بهار96