نامه به دوستی در همین حوالی.... / بدرود! شهر دیروز من


شهر من روح بهارانت کو؟...(م. سرشک)
*
نازنین جان! هر سال در آستانه ی نوروز، چند بار زنگ زده ای و گفته ای "در همایش رودکی منتظریم بیایی..."
نوشته ای که چرا من هفتکل را از یاد برده ام...
دوستان دیگری هم دارم که با آن ها مرتب در تماس هستم...
اما بگذار کوتاه و گویا بگویم: دیگر به هفتکل نمی آیم، زیرا توان دیدن سالمندان گرفتار در تنگنای فقر را ندارم.
از دیدن چهره های غمزده ی کودکان دچار محرومیت غذایی رنج می برم.
شرمنده ی برخورد با جوانان دلمرده ام...
در صورت های معصوم شهرمندان اصیل زاده، هزاران پرسش اعتراض آمیز را می خوانم...
مشاهده ی تنبل های مفتخور، نوادگان جیکاک و ابوسفیان که زیر قرآن ها علم کرده ی خود، مال و منال و قدرت به هم زده اند، اندوهانم را دو صد چندان می کند...
چه باید کرد؟
فقط خردجمعی است که راهبری می کند. من فقط به بیان انتقادها و پیشنهاد های خود می پردازم...
باید اعتراف کنم که احساسات بازی، بدون عمل و آه و ناله کردن ها برای گذشته ی هفتکل راه به جایی نمی برد. دیگر بس است هر چه عکس بازی و خاطره گویی کرده ایم. لفاظی ها و قربان صدقه ی هم رفتن بدون آن که این همه انرژی را در مسیری درست به کار گیریم، ما را مضحکه ی تاریخ خواهد کرد...آن چه تا کنون از گردهمایی ها و نشست ها دیده ایم، انبان انبان تعارف، نفوذ متخصصان زد وبند و ناکامی های فوج فوج دن کیشوت های راه گم کرده بوده اند. اگر هفتکل گذشته ی افتخارامیزی داشته، اکنون از توانمندان مالی و فرهنگی خود می طلبد برای آینده، افتخارهای تازه بیافرینند.
باید با هم بگوییم: ای که دستت می رسد کاری بکن!
می دانیم که: کرم داران درم ندارند و درم داران کرم!
تو خوب می دانی که من بهترین سال های صباوت و درس را در هفتکل گذراندم، شهری که به امر یک سلطان، شاهزاده یا مالک ساخته نشد....هفتکل زاییده ی کار بود و رادی و راستی... اکنون مدفن آرزوها و محل خودنمایی فرصت طلبان...
بگذار در این فرصت باقیمانده ی عمر که با مرگ دارم تخته نرد می زنم، آخرین سخنان ادای دین در باره ی هفتکل را الوداع، بازگویم... تو از سخنم خواه پند گیر و خواه ملال!
باید برگ برگ تاریخ این شهر را بدون سوگیریی های قومی و قدرت گرایی، با دقت و درایت خواند...
با کشف نفت،آنان که از گوشه و کنار ایران و دیگر کشورهای جهان به این دشت سخاوتمند هجوم آوردند، پیوندی مشترک داشتند: کار. آن ها تمام توش و توان خود را به کار می بردند تا هفتکل نه تنها خود، بلکه ایران را مهد تمدن دنیا سازد. تاریخ یک صد ساله ی این شهر نفتزاد، از قهرمانی های ساکنان این دشت بهار، در عرصه های استخراج نفت و گاز، درخشش در میدان های تحصیل، ورزش و مبارزه در برابر ستم ها، استبداد ارتجاع داخلی و استعمار خارجی، روایت های مستند دارد. جغرافیای این افتخار را ببین فرزندان راستین هفتکلی از کجا تا کجا گسترده اند: ، از تکزاس تا کانادا و استرالیا و شمالگان و جنوبگان، هر گوشه ی دنیا...
از چاه های نفت "سرچشمه"، پشت جاروکارا و مهرآباد، یونیت های پیرامون سرچشمه (دره تَلو) تا یونیت های نمره یک و کریت کمپ... از فلوتین، توفشیرین، مسیر رو به نفت اسپید، رگ های گذرای نفت، در حال عبور از "برم گاومیشی" ها تا موزه ی بریتانیا، گره خورده در حافظه ی همیشه بیدار نفتگران، هستی پر رونق انگلیس و آمریکا و دیگر متحدانشان را رقم زده اند ، به جز رفع محرومیت هفتکل.

دوستداران واقعی هفتکل، پراکنده در گوشه و کنار دنیا، نقطه نقطه نقشه ی گسترده ی آن را در مقیاسی کلان، بر دل های خود سنجاق زده اند... آنان بر آنند که شادابی، شور زندگی، رادی و راستی را به این شهر گرانبها باز گردانند. غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا گرد...
باری، اکنون در شرایط ناشادی که جوانان هفتکل از بیکاری و محرومیت رنج می برند، در برهه ی پر اندوهی که بار سنگین گرانی و نگرانی، بهمن وار برخانواده های نجیب فرود می آید، در واکنش به تیفوس بیکاری و افسردگی ها، اعتیاد، بی باوری، خودکشی های صورت گرفته و احتمالی در محیط بزه زا یی که کاستی های اشتغال و بهداشت، نبود سرگرمی های سالم ایام فراغت، شهروندان این شهر بالقوه مرفه را در معرض آسیب های اجتماعی قرار داده است، مبرم ترین وظیفه ی هر ایرانی پاکنهاد و علاقه مند به شکوفایی و سربلندی هفتکل، انجام کوشش های مادی و معنوی در راستای حل مشکلات کنونی آن است.
ای عزیز!
این هم 7 راهکار پیشنهادی دور افتاده ای ازهفتکل:
1. هفتکل نیاز به کارآفرینی دارد، نه شعار و تعریف و جایزه ... در پی کلمات دویدن و تعامل بی هزینه با عکس و فیس بوک بازی، فقط افراد خودخواه و گریزان از کردار نیک را خوشحال می سازد.. ثروت های بیکران بسیاری از هفتکلی ها، در شهرهای دیگر ایران و دنیا( به ویژه آمریکا) مایه عشق و حال غیر هفتکلی شده است. می توان حداقل آن ها را صرف اجرای پروژه هایی با بهره وری بالا کرد. با مرگ این هفتکلی های متول در دیار غربت، همه ی اموال به دست نا اهلان و دولت های غربی خواهد افتاد. به کاشان و اصفهان و کرمان، برای نمونه بروید و ببینید، سرمایه گذاری های بخش خصوصی( متشکل از اهالی متول این شهرها در داخل و خارج از کشور) شهرهایشان را به چه تحول حیرت انگیزی رسانده اند. به جای ناسزا گفتن به تاریکی، چراغی برافروزیم.
2. حل مشکلات هفتکل، بااتحاد عمل متعهدانه ی همه ی هفتکلی های با قومیت های مختلف و دارای باورها، مرام ها و اعتقادات متفاوت صورت خواهد گرفت. بیایید برای یک بار هم شده، انحصار طلبی را کنار بگذاریم و حقوق اجتماعی پایدار را برتر از منافع گذرای خود بدانیم.
3. مردم هوشمند هفتکل، از مسئولان و مدعیان، انتظار صداقت و ساده زیستی دارند.
4. تشکیل کارگروه های متکی بر NGO های واقعی و رها از زد و بند های سیاسی مشتی دلال شناخته شده ی آشکار و پنهان، توجه نهادهای مددرسان جهانی را هم به خود جلب خواهد کرد.
5. آنان که در پی اختلافات اند، منافع اهریمنی خود را از این راه تأمین می کنند. دوستان هفتکل بدون تظاهر، در پی کار و سرمایه گذاری اند و دشمنان ترقی شهر و کشور در صدد انگ زنی، تفرقه انگیزی و کسب مقام و منزلت ها...
6. رواج کشاورزی کم هزینه و در گستره ی گروه های کوچک خصوصی را رها از بوروکراسی دست و پاگیر و عفونی دولتی، پشتوانه ی شکوفایی صنعتی شدن شهر سازیم.
7. هر گونه فعالیت اقتصادی/ اجتماعی/ فرهنگی/ تحقیقاتی در هفتکل، بدون مشارکت و حتی رهبری زنان هفتکل راه به جایی نخواهد برد و ابتر خواهد ماند.

با آرزوی تندرستی و بهروزی برای تو و همه ی دلسوزان شهر هفتکل
بدرود...

هاشم حسینی
14/12/1393

از منظومه ی هفتکل
1
هفتکل
سفره ي تكانده نفت
پهن
پوسيده
چسبيده بر دو سر نوك تپه ها

كندوي خانه ها
همه
لبالب از زمزمه و اعتراض
دره هاش
پر بوي پودنه
آميخته با بوي نفت

من با سگم « كورو »
پی كار مي روم تا چادر ارباب رينولدز
جوينده ي طلا – شوم سياه
در سبز ِدشت هاي روستا …

و او
با دكل هاي وحشت آورش
پرسه مي زند در برابر چشمان مضطرب كوروش…

خان
آماده به خدمت
مي خارد ريش و
به خلوت
با دقت
قرارداد عالي جناب رينولدز را
پنهان ميكند
در صندوق موريانه …
و
در خلسه و خيال
گسيل مردان ايل را
هي مي كند در پي لوله هاي نفت…
تا لندن مهد تمدن دنيا گردد …
و
هفتكل
سال ها گيج در بوي گاز
با لبان خشك و چاك
آب شور بنوشد و
شاكر از رحمت BP
بريتيش پتروليوم
بشمارد اسكناس هاي سالي دو ماهُ
بيوه زنان تقاعد ماهانه

با دعائي در حق هفت خواهران مهربان
چشم انتظار بميرند…

خانزاده هاي انگليسي و ينگه دنيائي
ديريست
از ياد بردهاند صفاي بُهون را
غافل از آنكه لايارد
اين نجيب زاده ي جذاب
تكيه داده به لامردون
پيشتر به يغما برده بود
اندرونه ي طلسم و نشان قوم …

 

هفت كل:
هفت نشانه
مبهوت مانده ي برهوت نفت …
شب ها در كوچه ها
« عمو پرويز »
اين ديوانه
خان دربدر
در فرار از داغ خيانت تبار
هم چنان مي گردد بي قرار…

"کابنگرو" تکیه داده در سایه ی پسینگاهی لوله های نفت
که می گریزند از پشت محله ی "جاروکارا"
هم چنان که لبه ی کلاه کابوی سالیانش را
پایین می کشد به نازی "غربت" می گوید:
- " 7 ، نمره ی بدبیاری نی دَدُو
هفت شرکت نفتی فرنگی ها
همه ش شانس...
فقط نفرین نفته که
ما را انداخته به ئی روز..."

«كا گرگلي»
كجاست آن نور
تابان از فراز تل
دوار بر سر هفت نشانه ها؟
ديگر چرا ترا
بردند به تهران
در يك قفس به تماشا؟

هفت كل:
هفت نشانه و رويا
جاپاي رفتگان ناپيدا

هفتكل:
هفتِ نحس
نفرینگاه نفت

2
دیگر سوی تو نمی آیم
ای گهواره ی گرم رویا و یادمان
در سرمامرگ نامرادی
بی داد بی امان...

درودی دوباره
اما بدرودی همیشه
به 7 نشانه
زیرا شرمنده
با این دستان خالی درمانده
به تو روی نمی توانم آورد
چرا که
از تقویم کودکان آرزومندت
روزهای فردا را کنده
دور ریخته اند
آن گاه که طاعون دروغ بر چشمان مادران نوک می زند
در هزارتوی فقری که سازمان داده اند
و نوادگان همه کاره ی جیکاک
فربه و بی شرم
نواله ها را می بلعند و به این سرا
پیوسته سرک می کشند.../
هاشم حسینی