گفت و لطف / هاشم حسینی


پرسید:"...خب! دیگر چه می خواهی؟
توفانی ست
سرد و سیاه
این شب اکنون
اما بگو چه می نوشی؟"

گفتم:
"قهوه
داغ
چون کوره ی آغوشت
...
سخت
چون
 مزه ی حقیقت تلخ
وانگاه
دسر بوسه هات
تا سحر
 شیرین..."