سیری دوباره
...
می صوفی افکن کجا می فروشند؟
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودست هیچ آشنایی.../ در بارگاه حافظ
دو غزل حافظ - مورد نظر در این جا که قافیه ی آن ها به حرف "ی" ختم می شوند، بیانیه ی اعتراضی حافظ از روزگار دون پرور و همرهان سست عناصر است.
در آغاز این غزل شاعر به مردم آگاهی رسان ( مردمک) درود می فرستد و سپس دل شکسته، اما امیدوار به ساقی که حال و قال به او می دهد و نگاهدار محفل زیر زمینی در دوره ی استیلای استبداد است، روی می آورد:
...نمی بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه
ساقی!
کجایی؟
در غزل دیگر با مطلع: سینه مالامال درد است ای دریغا محرمی
دل ز تنهایی به جان آمد
خدایا
همدمی...
فراخوان خود را صادر می کند:
...آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت
وز نو
آدمی...
دوستان! اشعار حافظ برآمده از وجدان ملی و بازتاب خرد جمعی ایرانی است. نوعی گذرنامه و شناسه ی آریایی پاک نهاد است که آسایش دو گیتی را تفسیر این دو نسخه ی سعادت می داند: با دوستان مروت، با دشمنان مدارا...نوعی تسامح و تساهل اجتماعی.
اگر دلتان گرفت و آوار اندوه و نا امیدی بر سرتان فرود آمد، گریزی به حافظ بزنید و ببینید چه دریچه های ناپیدایی را که بر شما نمی گشاید...
حافظ همان است که گوته، ادیب ملی همیشه ی مردم آلمان در باره اش فرموده است:
"برای پیام های واقعی عشق، هیچ کتابی شایسته تر از دیوان آسمانی حافظ شیراز نیست."
گوته، صفحه ی 109 کتاب " منتخبی از زیباترین شاهکارهای نظم و نثر ادبیات آلمان"/ مترجم:نصرالله نیک آیین.- تهران: انتشارات فرخی، 1350
و این است هشدار راهگشای حافظ در زمانه ای که "دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم":
بیاموزمت کیمیای سعادت:
ز هم صحبت بد
جدایی
جدایی
جدایی...
تا دیر نشده، نگاهی به آینه ی درون اهورایی خود بیندازید. کتاب آسمانی حافظ را بردارید و با ابَرخود به گفتگو بنشینید...
نفس هایتان سرشار از رایحه ی رادی و راستی حافظانه باد.../ هاشم حسینی