سروده ی جدید هاشم حسینی
و ناگهان دریا / هاشم حسینی
به: س. ح.
بسته ام
دریچه ها
درها
و آینه ام در خواب
...
بیرون
تمام سیاهی راه
دست می سایم
راهرو ها همه بیابان
ترنم تنهایی
...
و آن گاه
بی آن که بدانم
بی خبر
ناگهان
دستی آشنا
درگاه ها را می گشاید
قفل ها را باز
و پرده ها ...
به یک سو...
از راه رسیده
کیست
تمامی نور؟
عطر آشنای نیاکان در مشت؟
و دلی که
گلدان ها را به خواندن وا می دارد؟
و
بسترم را بیدار
مرا بی تاب
و ساعت یادمان ها
رویاهایم را کوک می کند؟
پس آن گاه
بر آسمان پر انتظار دفترم
پولک پولک کلمه می پاشد
تا من بیاغازم
که ابتدا خاموشی بود
و سپس
گمشده ای
پری دریایی
پیام آور
بازگشته
ایستاده بر بلندا
بام دنیا...
***
نوشته شد یک و نیم ساعت گذشته از خواب ستاره ی این باغ
به آدینه روز یازدهم امرداد 1392
در روستای البرز...![]()
+ نوشته شده در جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:58 توسط هاشم حسینی
|