از روزنوشت های یک شهروند خوزی...
این کوه صخره ای از مناطق توریستی این شهر است.
آن چه که برای من جالب بوده، چشمه های شفاف، آناناس و موز وحشی و میوه ای کُنار مانند/ ضد مالاریا به نامِ آُبِ بُن (در زبان بومی بولو) است. یکی از همراهان ۱۷ نفری، به من گفت: دو دانه از این میوه را قورت بدهی در برابر نیش مرگبار این پشه واکسینه خواهی شد...مزه ی این گیاه دارویی بسیار تلخ است...
در آن جا با یک نقاش ساختمانی به نام دانیل آشنا و دوست شدم.
در ابتدای راه رو به قله، سگ او همراه ما آمد، اما دانیل به او نهیب زد: اَ لَ مزون! ( برو خونه!) اما سگ شروع به اعتراض کرد و با مراقبت تمام سر بالایی را بالا آمد... و تا آخر با ماند...
در مسیر گیاهی دیدم که با تماس دست به برگ هایش خودش را جمع می کند. نام آن هاچ مینات ( به معنی از شرم می میرد) و به زبان بولو آوو اُنو است...
آن چه شگفت آور است اهمیت دادن پدران و مادران به آموزش و تربیت فرزندانشان است...
در این باره بیشتر خواهم نوشت...