با دستانمان یکی، رو به یگانگی، برای بهروزی و تندرستی مادرمان "ایران" نیایش کنیم. سروده ی زیر را که بسیار پیشتر نوشته ام، پیشکش همه ی مادران که آموزگاران دانایی و آزادگی مادران و پدران فردای "ایران" اند... ه. ح. مادر صبحانه را می چیند هم چنان ... درگاه باز پرنده خاکستر هوا نم نم اشکی که آهسته شخم گونه ها را دست می کشد پر می کشد نگاه پنجره در دست بازیگوش باد ترانه می خواند گلدان های دلدادگی شب های نیمکت صندلی ها ی مکرر یاران خیس خیس خالی و بی سر پناه زیر تمامی باران
می ایستد از زیر دوش داغ می آید مادر بختک های هراس را شسته زیر آب به آشپزخانه می رود از سینه بیرون می کشد متاع سرخ بخار چای ترنم نان سنگک و نقطه های کنجد عطر لیموی تازه و برش های ور آمده ی گوجه برف تازه ی خامه در کاسه استکان های پر قندان لبالب
پس می دود به دالان بیابان اتاق های خواب کودکان که سی و سه سال است بسته مانده صدا می زند نام های این همه سالان بر می گردد هراسان: "وای مدرسه اشان دیر شده! چه خوابی! بی خبر چه خیالی!"
آه می کشد سماورُ دستان لرزان کهنه ای را که رایحه ای لیمو دارد هم چنان بر سطح مات میز می کشدُ منتظر می ماند...
"می آید؟"
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 11:28 توسط هاشم حسینی
|